- ضرورت تشکیل حکومت
اجتماع انسانی، حتی در شکل بسیار محدود و مختصر آن مانند یک قبیله یا دهستان، نیازمند اعتبار رئیس و مرئوس است. اصطکاک منافع، نزاع میان افراد، حقکشیها، و اخلالهایی که در نظم و امنیت عمومی پدید میآید، زمینههایی است که وجود مرجعی برای رسیدگی به این امور و برقراری نظم و امنیت را ایجاب میکند. بنابراین، جامعه انسانی از آن جهت که متشکل از افراد با منافع و علاقهها و سلیقههای متعارض و مختلف است ضرورتاً نیازمند حکومت است و جامعه بدون چنین مرجعی، که آن را حکومت یا دولت مینامیم، ناقص خواهد بود و بقای خویش را از دست میدهد. (1)
بنابراین نیاز به قانون و حکومت با دلیل عقلی ثابت میشود.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در مقابل خوارج که با تفکری افراطی و هرج و مرجطلبانه شعار «لاحکم الا لله» سر میدادند و بر نفی وجود حکومت در جامعه اسلامی اصرار ورزیده، خواهان حکومت خدا بر خویش بودند، چنین فرموده: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر * چارهاي براي مردم از وجود فرمانروا و امير نيست، خواه (اين امير) نيكوكار و خواه بدكار باشد.(فرمانروايي) که در حكومت آن فرمانروا، شخص با ايمان، اعمال (صالح) خود را انجام ميدهد و شخص کافر از دنيايش بهرهمند ميگردد و خداوند (به وسيلۀ برقراري امينت اجتماعي)، عمرها را طولاني ميگرداند، غنائم جمع گرديده، با دشمنان جهاد ميشود، راهها امن گرديده و حق ضعيف از قوي گرفته ميشود، تا اينکه حاکم نيکوکار از ناخوشيهاي دنيا آسوده گردد و اهل دنيا از فاجر آسوده گردند». (2)
این بیان، ناظر به ضرورت وجود حکومت است و نشان میدهد که در جامعه بشری، اهمیت وجود حکومت به اندازهای است که حتی وجود حکومت غاصبانه و ولایت سیاسی نامشروع یک فرد ناصالح، بهتر از وضعیت هرج و مرج اجتماعی و فقدان حکومت است؛ زیرا حکومت هر چند نامشروع و ناموجه، برخی از نقصها و خللهای اجتماعی را میپوشاند و بخشی از نیازمندیهای مجتمع انسانی را تأمین میکند.
علاوه بر دلیل عقلی که به آن اشاره شد، دلایل دیگری برای ضرورت وجود حکومت بیان شده که به صورت فهرستوار عبارتند از:
1- در هر جامعهای افرادی پیدا میشوند که از عهده اداره زندگی خود بر نمیآیند و احتیاج به کسانی دارند که آنها را سرپرستی نمایند مانند فرزندان بیسرپرست، معلولان و…
بنابراین دستگاهی لازم است تا چنین افرادی را در جامعه سرپرستی کند و نیازهای انسانی آنها را برطرف نماید.
2- در جوامع به سبب وسعت جامعه و شرایط مختلف آن، مسائل متعددی پدید میآید که مربوط به همه یا اکثریت مردم است مثل: جادهسازی، پلسازی، راهسازی، بهداشت عمومی و…
اگر دستگاهی نباشد که در رفع این نیاز بکوشد منافع عموم مردم به خطر میافتد.
3- در هر جامعهای اموالی است که خداوند برای عموم مردم آفریده است مثل جنگلها، مراتع، منابع زیر زمینی و…
جهت حفظ و بهرهبرداری صحیح از این منابع باید تشکیلاتی وجود داشته باشد تا از دسترس حریصان و متجاوزان مصون بماند.
4- با توجه به این نیازهایی که گفته شد از دلایل ضرورت حکومت وجود نهادی است که بتواند بودجه این کارها را به طور صحیح از مراجع قانونی تأمین نماید.
5- فرهنگ به معنای عام، شامل آموزش و پرورش، آموزش عالی و هر آنچه که مربوط به دانستنیها و ارزشهای جامعه است میشود. بنابراین لازم است دستگاهی باشد که اخلاق و تربیت صحیح را عهدهدار شود و افکار و اندیشههای سالم را به مردم تعلیم دهد و اگر کسانی تفکرات انحرافی دارند وسیله اصلاح و تصحیح آنها را فراهم نماید.
6- یکی دیگر از دلایل ضرورت حکومت مسائل دفاعی جامعه در برابر دشمنان خارجی است. یعنی هر جامعهای احتیاج به قدرت دفاعی دارد و این را نمیتوان به عهده مردم گذاشت که داوطلبانه مسائل دفاعی جامعه را حل کنند.
7- دلیل دیگر مسأله امنیت داخلی است. در داخل جامعه اسلامی هم افرادی پیدا میشوند که تحت تأثیر انگیزههای مختلف مال و جان و ناموس دیگران را به خطر میاندازند. پس برای حفظ امنیت داخلی باز احتیاج به دستگاه حکومت داریم.
8- جامعه اسلامی همانند جوامع دیگر بلکه برتر از آنها احتیاج به تنظیم روابط با سایر ملتها دارد. یعنی باید سیاست خارجی روشنی داشته باشد تا معلوم شود که با سایر کشورها چگونه برخورد کند.
علاوه بر این دلایل مسائل قضایی جامعه هم یکی از دلایل نیاز به حکومت است. از مجموع این ادله به طور قطع و یقین برای هر کس ثابت میشود که وجود حکومت در جامعه ضرورت دارد. (3)
در اسلام هم بدون شک اين ضرورت درک شده، و وجود حکومت به عنوان يکي از ضروريترين نيازهاي جامعه مورد تصديق قرار گرفته و براي آن چارهجویي شده است (دلیل شرعی). در اين زمينه دلایل فراواني وجود دارد که اگر بخواهيم همه آنها را که در متون و مدارک اسلامي آمده، ذکر کنيم، مفصل خواهد شد. فقط در اينجا براي نمونه به دو مورد از آن اشاره ميکنيم:
1- از همين راه که با دلایل عقلي ضرورت حکومت را اثبات کرديم ميتوانيم، ارادهي تشريعي الهي را کشف کنيم. طبيعيترين راه براي کشف ارادهي تشريعي الهي، که عبارت است از اینکه وقتي فهميديم که از يک سو ارادهي خدا بر اين تعلق گرفته که جامعه، وسایل تکاملش فراهم باشد و اکثريت جامعه هر چه بيشتر به تکامل مادي و معنوي برسند و از سوي ديگر اين مسائل بدون دستگاه حاکمهي صالحي، ميسر نيست، نتيجه ميگيريم که ارادهي تشريعي الهي به وجود چنين دستگاهي تعلق گرفته است.
2- با مراجعه به قرآن و احادیث، این نکته آشکار میشود که اسلام به عنوان یک فرمان و دعوت دینی، مسلمانان را به تشکیل حکومت و تأسیس دولت فرا نخوانده است؛ زیرا همانطور که مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان یادآور میشود، مردم به طور ضروری در اجتماع خود به تأسیس اعتبار رئیس و مرئوس مبادرت میورزند، آنچه قرآن مردم را به آن دعوت میکند، اتفاق و اجتماع بر محور دین است (حکومت دینی). (4)
با وجود این، آیا حکومت و سیاست به عنوان واقعیت ضروری جامعه بشری مورد توجه دین اسلام قرار نگرفته است؟ آیا تعالیم اسلامی یکسره به حیات فردی بشر و رابطه انسان با خدا محدود میشود و این دین شریف، تنظیم روابط اجتماعی و کیفیت اداره جامعه و نحوه سیاست و حکومت را به خود انسانها وانهاده است؟ چگونه میتوان پذیرفت، دین کاملی که از ولادت تا وفات در بسیاری از جزئیات زندگی بشر به ارشاد و هدایت پرداخته است، امر مهم حکومت و اداره جامعه را، که تأثیر بسزایی در شخصیت و سعادت افراد دارد، به کنار نهاده و در باب شئون مختلف آن اظهار نظر نکرده است؟
این پرسشها در واقع بیانگر یک پرسش است: «آیا اسلام دارای اندیشه سیاسی است؟» پاسخ مثبت به این پرسش، به معنای آن است که گر چه اسلام به اصل وجود حکومت به سبب ضروری بودن آن دعوتی نکرده، اما در باب چگونه حکومت کردن و این که چه کسانی حق حکمرانی دارند، اظهار نظر کرده است.
بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره) از زمره عالمان و فقیهانی بود که عمیقاً به بُعد اجتماعی اسلام توجه خاص نشان داد و بر آن بود که نگاه انزواطلبانه، ناشی از دسیسه عوامل بیگانه و قدرتهای استعماری است و میکوشند با القای این فکر، اسباب سستی و عقبماندگی کشورهای اسلامی را فراهم آورند:
«اسلام، دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند. دین کسانی است که آزادی و استقلال میخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگری معرفی کردهاند و میکنند. تصور نادرستی که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصی که در حوزههای علمیه عرضه میشود، برای این منظور است که خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن بگیرند. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.» (5)
——————–
1- حکومت اسلامی، احمد واعظی، ص 21- 23.
2- نهج البلاغه، ص ۸۲، خطبه ۴۰.
3- حکومت اسلامی و ولایت فقیه، محمد تقی مصباح، ص 115.
4- المیزان، ج ۳، ص ۱۴۴، ذیل آیه ۲6 آلعمران.
5- ولایت فقیه، امام خمینی قدسسرهالشریف، ص 4.