- ضرورت بعثت
پس از بیان اهداف بعثت انبیا، به بررسی ضرورت بعثت میپردازیم. پرسش اصلی در این بحث آن است که آیا برانگیختن پیامبران در میان مردم امری ضروری و انجام دادن آن بر خداوند (یا از سوی او) لازم است؟ اندیشمندانی که به این پرسش پاسخ مثبت میدهند، دلایلی بر مدعای خویش اقامه کردهاند که در اینجا به چند دلیل اشاره میکنیم.
- قاعده لطف
- معنای لطف
در اصطلاح متکلمان، «لطف» بمعنای امری است که با حصول آن، شخص به انجام طاعت و ترک معصیت نزدیک میشود، ولی امر مزبور دخالتی در قدرت شخص بر انجام طاعت یا ترک معصیت ندارد و نیز سبب مجبور شدن او و سلب اختیارش نمیگردد.
- وجوب لطف
پس از روشن شدن معنای لطف، سؤال اصلی آن است که آیا لطف بر خداوند واجب است؟
تردیدی نیست که غرض خداوند سبحان از تکلیف بندگان و وضع قوانین شرعی این است که آنان با انجام طاعت و ترک معصیت، شایسته پاداش و ثواب شوند. بر این اساس، اگر خداوند بداند که در صورت وقوع فعلی که مقدور اوست مکلف، با اختیار خویش، طاعتی را انجام میدهد یا دست کم، به انجام آن نزدیک میشود و با این حال، خداوند آن فعل را محقق نسازد، لازم میآید که غرض خویش از تکلیف بندگان را نقض کند. اما عقل حکم میکند که نقض غرض کاری قبیح و از ساحت حکمت خداوند به دور است. بنابراین، حکمت الهی اقتضا میکند که برای اجتناب از نقض غرض، فعل مورد بحث را انجام دهد و این همان وجوب لطف است.
به منظور توضیح بیشتر این استدلال، به این مثال توجه کنید:
شخصی فردی را به میهمانی دعوت میکند و میداند که آمدن او مشروط به مقدماتی است مانند: فرستادن راهنما یا اعلام نشانی محل میهمانی. حال اگر شخص میزبان بر انجام مقدمات مذکور توانا باشد و با این حال، از این کار خودداری کند، عقل او را به «نقض غرض» محکوم میکند و فعل او را قبیح و بر خلاف حکمت می شمارد.
پس از توضیح قاعده لطف، به شرح این استدلال بر ضرورت بعثت میپردازیم:
ما انسانها تکالیف و وظایفی عقلی، مانند «لزوم شکر منعم» سپاسگزاری از خداوندی که به ما نعمت بخشیده است و «لزوم شناخت آفریدگار عالم» داریم که عقل ما را به انجام آن الزام میکند. از سوی دیگر، تردیدی نیست که بعثت انبیا، به دلیل آنکه با آوردن تکالیف شرعی همراه است، زمینه را برای عمل به تکالیف عقلی مهیا میسازد، زیرا عمل به تکالیف شرعی ما را به انجام تکلیف عقلی خود نزدیک میسازد (به عنوان مثال، با ادای نماز و پرداخت زکات، بخشی از وظیفه عقلی سپاسگزاری از خداوند نعمت بخش انجام میپذیرد).
با توجه به این دو مقدمه (و با نظر به تعریف لطف)، آشکار میشود که وضع قوانین شرعی و ابلاغ تکالیف دینی، لطفی است که ما را به ادای تکالیف عقلی خویش نزدیک میکند و از آنجا که لطف بر خداوند سبحان واجب است، نتیجه میشود که وضع و ابلاغ تکالیف شرعی، بر خداوند واجب است. اما ابلاغ تکالیف شرعی بدون بعثت پیامبران ممکن نیست.
بنابراین، طبق این قاعده بر خداوند حکیم لازم است که برای هدایت بشر به سوی هدایت و نجات او از گمراهی پیامبرانی را به سوی انسان ارسال کند تا هدف خداوند از خلقت انسان انجام پذیرد.
- نیاز جامعه به قانون
انسان به عنوان موجودی اجتماعی، به زیست جمعی تمایل دارد و از زندگانی فردی گریزان است. زيرا او به تنهايي نميتواند دشواريهاي فراوان حيات را از سر راه زندگي خود بردارد و به خواستههاي برخاسته از حاجتهاي طبيعي خود برسد. از سوی دیگر، انسان به دلیل حب ذات (دوست داشتن خود)، دوست دارد که همه امور بر وفق خواست و شهوت او باشد و در صدد است منافع بیشتری را به دست آورد. اما شکی نیست که برای برقراری نظام اجتماعی، لازم است خواستهای فردی اعضای جامعه کنترل شود، زیرا در غیر این صورت، سامان جامعه بر اثر هرج و مرج و فساد از هم میپاشد. مؤثرترین و مفیدترین عامل حفظ نظام اجتماعی، وجود قوانین کلی مناسب و شایستهای است که حقوق و وظایف افراد جامعه را در موارد جزئی مشخص کند.
قانون شایسته، که بتواند به بهترین نحو اختلافات اجتماعی را حل کند و عدل را در میان مردم استقرار بخشد، شرایطی دارد؛ از آن جمله میتوان به سه شرط زیر اشاره کرد:
- قانون گذار شناخت کاملی از انسان و استعدادها، غرایز، فطریات، مصالح و مفاسد او داشته باشد، تا بر اساس این شناخت، بتواند قوانینی وضع کند که مصالح انسانها و سعادت جامعه را به بهترین نحو تأمین کند؛
- منافع شخصی یا گروهی قانون گذار نقشی در وضع قوانین نداشته باشد؛
- قوانین از ضمانت اجرایی بالایی برخوردار باشد و بهترین ضمانت اجرایی آن است که آحاد جامعه، در درون خویش، به درستی و لازم الاجرا بودن قوانین ایمان داشته باشند.
با ملاحظه شرایط بالا، روشن میشود که تنها خداوند متعال شایسته وضع قوانین صالحی است که به بهترین شکل ممکن، نظم اجتماعی را برقرار کند و عدالت را در جامعه حاکمیت بخشد؛ زیرا خداوند با علم مطلق خویش، از همه ابعاد وجود انسانی که خود او را آفریده است، آگاهی دارد و از آنجا که غنیّ مطلق است، دخالت منافع شخصی او در قانون قابل تصور نیست. از سوی دیگر، ایمان مردم به خداوند و پیامبرانش، که امری درونی و باطنی است، بهترین ضامن اجرای قوانین الهی خواهد بود.
از آنچه گذشت، روشن میشود که حفظ نوع بشر از طریق بقای نظم اجتماعی در گرو قوانین الهی است و چون اراده خداوند به حفظ نوع بشر تعلق پذیرفته است، حکمت الهی اقتضا دارد قوانینی که متضمن حفظ نوع انسانی است، در اختیار بشر قرار گیرد و از آنجا که این عمل، به صورت مستقیم امکان ندارد، لازم است انسانهایی از سوی خداوند برانگیخته شوند تا پس از دریافت قانون الهی، آن را به مردم ابلاغ کنند.
به این ترتیب، روشن میشود که حکمت الهی مقتضی بعثت پیامبران است. به عبارت دیگر، عقل با نظر به حکمت خداوند، حکم میکند که بعثت انبیا کاری لازم و ضروری است.
- نیاز به معارف وحیانی
دلیل سوم بر ضرورت بعثت انبیا به شرح زیر تقریر میشود:
الف) همان گونه که در بحث حکمت الهی گذشت، افعال خداوند غایتمند است و بر این اساس، هدف از آفرینش آن است که مخلوقات خداوند؛ و از جمله انسان، به کمالات شایسته خود دست یابند.
ب) کمال مطلوب انسان، بر خلاف بسیاری از موجودات دیگر، به صورت طبیعی یا قهری حاصل نمیشود، بلکه استکمال آدمی تنها در سایه اختیار او فراهم میآید. بنابراین، کمال انسان در گرو انتخاب راه درست و برگزیدن اعمال صحیح است.
ج) انسان برای آنکه از اختیار خویش به شکل صحیح بهره گیرد، باید قادر به تشخیص راه درست از نادرست باشد و این تشخیص، نیازمند شناخت و معرفت است. بنابراین، وصول آدمی به کمال خود، که غایت خلقت اوست، بدون شناخت و آگاهی صحیح امکان ندارد.
د) خداوند منابع و ابزارهای مختلفی را مانند حس و عقل، برای کسب شناخت و آگاهی در اختیار بشر نهاده است. هرچند این منابع، تا حدودی راهگشا و مفیدند و آدمی، با بهره گیری از آنها، به مجموعهای از آگاهیهای درست دست مییابد، ولی برای وصول انسان به کمال نهایی خود کفایت نمیکنند. حس در قلمرو خارج از محسوسات، کاربردی ندارد و عقل، فراوان دچار خطا میشود. افزون بر این، عقل از تشخیص بسیاری از مصالح و مفاسد انسان ناتوان است.
یکی از موارد این ناتوانی آن است که گاه عقل از دریافتن مصادیق عناوینی که به حسن یا قبح آنها حکم میکند، درمیماند؛ برای مثال، «عدالت» از دیدگاه عقل، کاری نیکو و شایسته است، اما بسیار میشود که در تعیین آنکه فلان عمل خاص، مصداق عدالت است یا ظلم دچار تردید میشود. گاه نیز بین مصالح مختلف تزاحم میشود (مثلاً، انجام دادن فعلی، دارای مصلحتی است و ترک آن نیز مصلحتی دیگر به دنبال دارد). در این موارد نیز معمولاً، عقل از تشخیص آنکه کدام مصلحت را باید بر دیگری ترجیح دهد، عاجز است.
از مجموع نکات یاد شده، روشن میشود که انسان برای وصول به کمال نهایی خویش، نیاز به منبع دیگری غیر از حس و تجربه و عقل دارد تا با بهره گیری از آن بتواند در هر مورد راه درست را کاملاً بازشناسد و بر اساس این شناخت، به گزینشی صحیح دست زند. بنابراین، با توجه به نکتة نخست، حکمت الهی اقتضا میکند که با بعثت پیامبران، مجموعه آنچه که شناخت آن برای وصول انسان به کمال نهاییاش لازم است، در اختیار او نهاده شود و این به معنای ضرورت بعثت انبیاست.