دین اسلام ویژگیها و خصوصیاتی دارد كه آن را از ادیان دیگر متمایز نموده است و باعث گردیده كه در سایه این ویژگیها سعادت انسانها میسر گردد. در واقع تحقق آن هدف عالی و ایفای نقش بیبدیل هدایت، مستلزم برخورداری از ویژگیهای است که اسلام دربر دارنده این ویژگی ها می باشد. اسلام به عنوان آخرین دین آسمانی، از چهار ویژگی مهم برخوردار است:
- الف: حقانیت
چنان كه به طور مكرر در قرآن كریم آمده است: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ؛ او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هرچه دین است پیروز گرداند. سوره توبه، آیه 33». تمامی اهداف و آرمان دین و اصول و احكام آن از اراده و ذات خداوند حاكم و خالق جهان هستی سرچشمه گرفته است و بر باطن پیامبر اكرمص) از طریق وحی نازل شده است كه مطابق با حقیقت هستی و حیات انسانی است از این رو اسلام دین حق است.
- ب: جامع و کامل بودن
آیین اسلام در مقایسه با شرایع پیشین از دو جهت كاملتر است:
- 1) از نظر سطح تعلیمات:
پیامبران تعالیم خود را متناسب با سطح درك فهم و آگاهی مخاطبان خود به آنان عرضه میكردهاند. به همین دلیل هماهنگ با رشد آگاهی و تكامل جامعه بشری، سطح تعالیم آنان نیز ارتقاء یافته است. به عنوان مثال، توحید كه زیربناییترین اصل اعتقادی دینی است، درجات و مراتب مختلف دارد. آنچه یك انسان عامی به عنوان خدای یگانه در ذهن خود مجسم میكند، با آنچه در قلب یك عارف تجلی میكند یكی نیست. عرفا نیز در یك درجه نیستند. از این رو است كه در روایات اسلامی وارد شده: «خداوند چون میدانست در آخرالزمان افراد ژرفاندیش خواهند آمد، سوره توحید و آیات نخستین سوره حدید تا آنجا كه میفرماید: و هو علیم بذات الصدور را نازل كرد». (1)
با این وصف عالیترین و كاملترین تصویر از توحید را باید در متون دینی اسلامی، به خصوص آیاتی كه در روایت به آنها اشاره شده است، جستجو كرد.
لذا ميان تعليمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پيامبران پيشين از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمين تا آسمان است و به تعبير ديگر، بشر در تعليمات انبياء مانند يك دانش آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرين كلاس بالا برده اند. اين، تكامل دين است نه اختلاف اديان.
- 2) از نظر جامعیت و همه جانبه نگری:
اسلام دینی است كامل، جامع و متعادل برای تدبیر و تنظیم روابط فردی واجتماعی و زندگی مادی و معنوی انسان، برخلاف شرایع پیشین كه برنامهای موقت و محدود و متأثر از شرایط خاص زمانی و مكانی بودهاند؛ مثلاً، شریعت حضرت موسی (ع) زمانی ظهور كرد كه بنی اسرائیل قومی بودند گرفتار دربند بردگی فرعون و محروم از حقوق انسانی خود. به همین دلیل در این دین بیشتر بر جنبههای مادی زندگی، همچون كار و تلاش و جنگ و اصلاح معیشت واحساس شخصیت و مطالبه حقوق فردی و اجتماعی تأكید شده است؛ در حالی كه در آستانه ظهور حضرت عیسی (ع)، همین قوم از مصائبی چون جنگ، ناامنی، اسارت و تبعید رنج میبرد. پیشوایان دینی به زراندوزی و دنیاطلبی رو كرده بودند و به جای آن كه در مقابل ظلم و ستم فرمانروایان، از توده مردم حمایت كنند، خود با وضع مالیات باری سنگین بر دوش آنان گذارده بودند. این امر سبب شد در آیین مسیح (ع) به زهد و بیرغبتی به دنیا و رعایت حدود خود و حقوق دیگران و محبت و انسان دوستی توجه خاص شود. (2)
حال آن كه اسلام همه این امتیازها را با هم در میآمیزد و تعادلی در گرایشهای یك سویه یهود و مسیحیت پدید میآورد. در این دین هم به دعا و عبادت و زهد و تقوا و تهذیب نفس و صفای درون و در یك كلمه به روح و معنای زندگی توجه و اهتمام شده است و هم به مظاهر مختلف زندگی، مانند كار و تحصیل دانش و ازدواج و جهاد و حقوق اجتماعی افراد. از این رو است كه قرآن كریم، امت واقعی اسلام را امت وسط توصیف میكند؛ آنجا كه میفرماید: «وَ كَذَالِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شهَدَاءَ عَلىَ النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا * و بدین سان شما را امتی میانه قرار داریم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. سوره بقره آیه 143»؛ بدون شك امت وسط و متعادل، دست پرورده تعالیم وسط و متعادل است. تكامل و ارتقاء سطح تعالیم پیامبران از نظر كمّی نیز سزاوار طرح است. اگرچه نیاز انسان به هدایت وحی در ابعاد گوناگون، اعم از معارف دینی، آداب و شعایر و دستورهای اخلاقی و اجتماعی، نیازی نامحدود و پایان ناپذیر نیست، ولی با این حال، تشریع آیین الهی –چنان كه از آیات قرآن استفاده میشود- یكباره انجام نشده است، بلكه در طول تاریخ سیر تكاملی تدریجی داشته است، به این معنا كه در مقاطع مختلف به تناسب حال و استعداد امتها (و نه به حسب درجه تمدن)، آن مقدار از دین و شریعت كه در توان آنها بوده، توسط پیامبران بر ایشان عرضه شده است تا این كه در نهایت، در آیین و شریعت رسول گرامی اسلام، شكل كامل و نهایی خود را یافته است. از آنچه گفته شد میتوان به این نكته راه یافت كه مراد از كامل بودن دین اسلام، كمال نفسی است و نه كمال نسبی؛ به این معنا كه مجموعه معارف دینی، دستورهای اخلاقی و احكام فقهی آن از هر گونه نقص و كاستی به دور است، نه این كه صرفاً در مقایسه با دیگر ادیان كامل به شمار آید. به عبارتی، آنچه باید از طریق وحی برای هدایت بشر در اختیار او قرار گیرد، در این دین فروگذار نشده است.
- ج: جهان شمولی
دین اسلام دعوت خود را به قوم و گروه و یا منطقه جغرافیایی خاصی محدود نكرده است، بلكه هركس در هر كجای این كره خاكی كه باشد، مخاطب این آخرین پیام الهی است. شواهد بسیاری از قرآن تایید کننده این مدّعاست. در بسیاری از آیات، پیامبر اسلام، با تعابیر «یا ایها الناس * ای مردم»، «یا بنی آدم * ای فرزندان آدم» و «یا ایها الذین آمنوا * ای کسانی که ایمان آورده اید» همگان را مخاطب قرار داده است، بدون آن كه به زمان، مكان و یا قوم خاصی مقید شده باشند (3)؛ در حالی كه سایر پیامبران چنان كه قرآن داستان ایشان را نقل میكند با تعبیر «یا قوم» به مردم خطاب میكردند (4). همچنین قرآن كریم، رسول گرامی اسلام را با عنوانهای «رحمه للعالمین. سوره انبیاء آیه 107» و «نذیراً للعالمین. سوره فرقان آیه 1» و «كافه للناس. سوره سبأ آیه 28» توصیف میكند و خود را «ذكر للعالمین. سوره تكویر آیه 27» و «هدیً للناس. سوره بقره آیه 185» میخواند. همچنین به آن حضرت امر شده تا اعلام نماید قرآن برای هشدار و انذار هر كسی است كه این پیام الهی را دریافت نماید، از هر قوم و طایفه و در هر زمان و مكان كه باشد: « وَ أُوحِىَ إِلىَّ هَاذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغ * و وحى شده به من آيات اين قرآن تا با آن شما و هر كس را كه خبر اين قرآن به او رسد بترسانم. سوره انعام آیه 19». در برخی آیات قرآن نیز آمده است كه: سرانجام دین اسلام بر همه ادیان و از جمله ادیان آسمانی دیگر پیروز خواهد شد: « هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون * اوست خدايى كه رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان عالم تسلط و برترى دهد هر چند مشركان ناراضى و مخالف باشند. سوره توبه آیه 33و نیز: سوره فتح آیه 28 و سوره صف آیه 9» شواهد و قراین تاریخی نیز گواه بر جهانی بودن دین اسلام است. پیامبر اسلام به سران كشورها و قبایل مختلف نامه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت كردند. اسلام آوردن كسانی چون سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی و پیروان سایر ادیان نیز گواه تاریخی دیگری است بر همگانی بودن دعوت اسلامی.
- د: منسوخ نمودن شریعتهای پیشین
با ظهور دین اسلام، دیگر ادیان آسمانی اعتبار و حجیت خود را از دست دادهاند و هر انسان مكلف و آگاهی ملزم به پذیرش دین اسلام است. اگرچه قران كریم بین پیامبران فرق نمیگذارد و ایمان به همه كتابهای آسمانی و همه پیامبران را از صفات مؤمنان به شمار میآورد، ولی این تفاوت بین قرآن و دیگر كتابهای آسمانی و نیز بین پیامبر اسلام (ص) و سایر پیامبران (ع) وجود دارد كه اعتقاد به نبوت پیامبران پیشین و كتابهای آنها مستلزم عمل طبق دستورها و تعالیم آنها نیست، برخلاف دین اسلام كه اعتقاد به حقانیت آن، از عمل طبق آموزهها و دستورهای آن جدایی ناپذیر است و این نیست مگر بدین دلیل كه شریعت اسلام ناسخ شریعتهای پیش از خود است؛ به خصوص با توجه به این امر كه در كتابهای آسمانی گذشته تحریف واقع شده و جنبه الهی و قداست آن خدشهدار شده است.
از مجموع آیات قرآن استفاده میشود اختلاف شرایع با یكدیگر از نوع تقابل نبوده است؛ بلكه خطوط اصلی و احكام كلی آنها مانند نماز، روزه، زكات مشترك و یكسان بوده است. ولی از دو جهت با هم تفاوت داشتهاند: یكی از نظر تفصیل یافتن جزئیات احكام و تكمیل شرایع با گذشت زمان و به تناسب استعداد و توانایی مخاطبان و دیگر از نظر نسخ پارهای از احكام و جایگزین شدن احكامی دیگر، به اقتضاء شرایط زمانی، به عنوان مثال بعضی از چیزهایی كه در شریعت حضرت موسی (ع) بر بنی اسرائیل حرام شده بود، در شریعت حضرت عیسی (ع) حلال گردید «وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُون. آل عمران آیه 50». به عبارتی مجموعه دستورهای اخلاقی و احكام عملیای كه برای تنظیم روابط انسان با خود، خدا، طبیعت و دیگر انسانها معین شده كه اصطلاحاً شریعت نامیده میشودو به مرور زمان و به تدریج، تكمیل شده و در بعضی موارد تغییر پیدا كرده تا این كه در شریعت اسلام صورت نهایی و كامل خود را یافته است. بدیهی است طبق این نوع نگرش به نسبت شرایع با یكدیگر، با در اختیار داشتن آخرین و كاملترین دستورالعمل زندگی، جایی برای عمل به شریعتهای گذشته باقی نمیماند. به نظر علامه طباطبایی (ره) از آیه « وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينْ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْه * و كتاب آسمانی ، قرآن را به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی كه تصدیق كننده كتابهای پیشین و حاكم بر آنهاست. سوره مائده آیه 48» میتوان این معنا را استنباط كرد. در این آیه خداوند قرآن را هم مصدّق كتابهای آسمانی گذشته توصیف میكند، كه بیانگر عدم جدایی بین شرایع است و هم مهیمن و حاکم بر آنها تا گمان نشود اسلام شرایع قبلی را بدون هیچ گونه تغییری و بیكم وكاست ابقاء نموده است، بلكه با نسخ و تكمیل احكام، در آنها دخل و تصرف كرده است. (5)
- و: فطری و جاودانه بودن
یكی دیگر از ویژگیهای دین اسلام فطری بودن قواعد و دستورهای دین و در نتیجه، جهان شمول و جاودانه بودن آن است، که طبق یك تفسیر، به معنای تطابق و سازگاری و هماهنگی اصول اخلاقی و احكام عملی آن با فطرت و سرشت انسانی است. اسلام انسانها را به عدالت، آزادی، برادری، نشر علم و تمدن، پرهیز از اخلاق ناپسند و كارهای زشت، روی آوردن به فضایلی چون راستگویی و وفای به عهد، ازدواج و هزاران حكم شرعی دیگر فرا میخواند كه همگی با فطرت انسان مطابقت و هماهنگی كامل دارند.
و در تفسیر دیگر به این معناست كه كلیات و اصول اعتقادات دینی، دستورهای اخلاقی و احكام عملی اسلام در عمق سرشت انسان نهاده شده است كه به صورت نوعی شناخت و آگاهی و یا گرایش دورنی و غیراكتسابی نمود پیدا میكند؛ مانند خداجویی و خداشناسی، گرایش به پرستش و عدالت و فضیلت خواهی.
تفسیر اخیر از فطری بودن دین اسلام منطبق بر قانون عام هدایت تكوینی است كه همه موجودات عالم طبیعت و از جمله انسان را شامل میشود. به مقتضای این قانون خداوند برای هدایت انسان به سوی سعادت و كمال شایستهاش، با قرار دادن برخی آگاهیها و گرایشها همچون شناخت خدا و گرایش به پرستش او و یا حس فضیلت خواهی او را تجهیز نموده برای این كه بتواند راه كمال خود را پیدا كند و آن را بپیماید. در اینجا به آیاتی از قرآن استشهاد میكنیم:
* «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُون * پس حقگرايانه روى دل خود را به سوى اين دين (دين اسلام) كن همان طريقه و آيين فطرى خدا كه مردم را بر پايه آن آفريده و هرگز تبديلى در آفرينش (تكوينى) خدا نباشد، اين است دين ثابت و استوار، و لكن بيشتر مردم نمىدانند. سوره روم آیه 30» «ال» كلمه «الدین» در آیه فوق، در اصطلاح ادبیات عرب، «ال» عهد است و به دین خاصی اشاره دارد، نه هر دینی، كه در آیهای دیگر اسلام معرفی شده است: « إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَام. سوره آل عمران آیه 19». از مجموع این دو آیه استفاده میشود اسلام دینی است كه خداوند سرشت انسان را با آن درآمیخته و آفرینشی را پدید آورده كه در گذر زمان دستخوش تغییر و دگرگونی نمیشود.
* «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّئهَا * فَأَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَئهَا * سوگند به نفس و آن كس كه آن را خلق كرد؛ سپس پلیدكاری و پرهیزگاریاش را به آن الهام كرد . سوره شمس آیه 7 و 8»؛ از این آیه شریفه استفاده میشود خداوند خود آنچه را كه مایه آلودگی و گناهكاری نفس است و یا در مقابل مایه طهارت و پاكی آن، به روح و جان انسان شناسانیده است. از مطالبی كه در توضیح تفسیر دوم از فطری بودن دین اسلام گفته شد میتوان به دست آورد كه هدایت فطری نوعی هدایت تكوینی است كه با آفرینش و سرشت انسان آمیخته شده است. از طرفی با توجه به این كه نظام تشریع مطابق و موافق با نظام تكوین رقم میخورد، به نظر میرسد این تفسیر از فطری بودن دین اسلام با تفسیر نخست قابل جمع باشد؛ چرا كه در تفسیر اول به مقام تشریع نظر شده و در تفسیر دوم به مقام تكوین؛ این دو مقام با یكدیگر تلازم دارند؛ لذا این هر دو تفسیر قابل قبولند.
شایان ذكر است قرآن كریم، به دین واحد الهی قائل است و نه ادیان متعدد و پراكنده؛ و از آنجا كه روح و حقیقت دینداری خضوع و تسلیم محض در مقابل اراده پروردگار است، آن را اسلام مینامد: « إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَام. سوره آل عمران آیه 19» و اختلاف ادیان آسمانی را در فروع و جزئیات احكام میشمارد.
—————————————————–
(1) اصول كافی، ج 1، ص 91.
(2) برای مطالعه در زمینه اوضاع اجتماعی قوم بنی اسرائیل در عصر ظهور دین یهود و مسیح، به كتاب تاریخ جامع ادیان، نوشته جان بی. ناس، ترجمه علی اصغر حكمت، صص 490و 491، و 551- 549 مراجعه شود.
(3) برای نمونه بنگرید: بقره: 21و 168، نساء: 1، 170و 174، اعراف: 158، یونس: 23، 57، 104، 108، حج: 1، 5، 49و 73، فاطر: 3، 5و 15.
(4) به عنوان مثال در دعوت نوح(ع): نوح: 2و مؤمنون: 23، در دعوت ابراهیم(ع): انعام: 78، در دعوت موسی(ع): بقره: 54و مائده: 21و 20و یونس: 84، در دعوت صالح(ع): اعراف: 73، در دعوت هود(ع): اعراف: 65، در دعوت شعیب(ع): اعراف: 85 و عنكبوت: 36
(5) المیزان، ج 5، ص 349.