• در وظايف زمامدار

زمدار چه منصوص و چه غير منصوص، در سايه بيعت رسميت مي‌يابد. بيعت در واقع نوعي معامله و تعهد براي مردم و زمامدار است که در ازاي آن، نسبت به يکديگر بدهي و مطالباتي پيدا مي‌کنند. عمل بيعت در گذشته، به صورت فشردن دست يکديگر انجام مي‌شد و رسمي قديمي بود که حرمت و قداستي ويژه داشت. شکستن بيعت، امري زشت و پليد به حساب مي‌آمد و مردم ناگزير بودند که در ازاي آن، به عهد خويش وفادار باشند، مگر آنگاه که طرف بيعت به عهدشکني پرداخته و يا زمامدار خود از بيعت خويش صرف نظر کرده باشد و طرف بيعت را آزاد گذارد. (1)

عملکرد اهل بيت علیهم‌السلام نشان مي‌دهد که آنان مردم را به بيعت مجبور نمي‌کردند و براي فردي که به بيعت تن در نداده، مضيقه‌اي ايجاد نمي‌کردند، مگر آن‌گاه که او موجبات زحمتي را براي مردم فراهم مي‌کرد. علي عليه‌السلام احدي را به بيعت خود مجبور نکرد و در برابر باج‌خواهي طلحه و زبير (2) نوشت:

اين من نبودم که به سوي مردم بشتابم و از آنان بيعت طلب کنم، مگر زماني که آنان با سماجت و اصرار، بدان قصد کردند و خود، دست بيعت به سويشان دراز نکردم تا آن‌گاه که آنان با من بيعت کردند. «أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي‏»، (3) و بالاخره به آن دو باج نداد.

  • احساس مسؤوليت

آدمي در عدم قبول مسؤوليت آزاد است، مگر آن‌گاه که زمينه واجبی براي او پديد آيد؛ ولي هر گاه که اين ضرورت يا وجوب، پديد آمد، ديگر اجازه سهل انگاري و مسامحه نيست. بر او وظيفه‌اي سنگین است که مسئوليت‌پذير باشد و براي انجام دادن آن تا آخر بايستد.

باور شيعه اين است که اين مسؤوليت، امري فراگير است و برگيرنده همه شرايط و اموري است که در کشور واقع مي‌شود، اعم از سياست، قضاوت، فرهنگ، اقتصاد و آب و نان مردم و تأمين امنيت و آسايش جامعه. او، بيداري است در برابر خفتگان، هشياري است در برابر غفلت‌زدگان عالمي است نسبت به جاهلان، خيرانديشي است که صلاح و مصلحت مردم را بيش از خودشان دوست دارد. رسول خدا درباره دامنه مسؤوليت فرمود:

– «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه» ، هشيار باشيد که همه شما چوپانيد و همه شما نسبت به افراد زير دست و تحت مراعات خود مسؤوليد.

– «فَالْأَمِيرُ عَلَى النَّاسِ رَاع‏ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه»‏. امير و زمامدار مردم همانند چوپان براي آنان است و در برابر رعيت خود مسؤول است.

– «وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُم‏»، آدمي چوپان اهل بيت خويش و مسؤول آنان است.

– «وَ المَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُم‏…» زن مسؤول شوهر و فرزندان است و… (4)

  • وظايف زمامدار

او موظف به کارگرداني جامعه‌اي است که امر سرپرستي آن را بر عهده گرفته است و طبعاً بايد ببيند که در جامعه چه جريانات و واقعيت‌هایي وجود دارد تا به رابطه با آنها اقدام کند.

در هر جامعه مدني، در جنبه‌هاي مختلف واقعيت‌هايي بدين شرح وجود دارد:

– سياسي که در برگيرنده مسائل مربوط به قانون، حکمراني، سازمان دهي، جنگ و صلح، اجرائيات و… است.

– اجتماعي که دربرگيرنده روابط و ارتباطات مردمي از خانواده، اخلاق، قضاوت، کنترل انحرافات… است.

– اقتصادي که شامل کار و توليد، عادت دادن به مصرف درست، استحکام توليد، تعيين ضرائب و… است.

– فرهنگي که شامل علم و فکر و فلسفه و ادبيات و آداب و رسوم و شعائر و مناسک و هنرهاست…

– در جنبه‌هاي معنوي و اعتقادي جامعه، به ويژه در يک جامعه ايدئولوژيک که همه چيز بر محور مذهب مي چرخد.

زمامدار در مسائل کوچک و بزرگ جامعه شريک است و بايد به آنها پاسخگو باشد، حتي اگر خلخالي از پاي دختري يهودي در اقصا نقاط مملکت بدر آورند. (5)

او در اين عرصه نبايد خود را وقف مملکت کند و همانند چوپاني بداند که در برابر گرگ‌هاي گوناگون، با تمام وجود بايد بايستد و حتي براي مصالح دين و جامعه، ممکن است لازم باشد که خود را فدا سازد. اين امر نيز نوعي الگوبرداري از روش پيامبر است. که قرآن فرمود: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيم‏». (6)

  • اصول حکومت

از نظر شيعه، زمامداران بايد خود را به شرايطي ملتزم سازند، از جمله حکم و داوري بر اساس قرآن، قيام بر قسط، پاي‌بندي و اجراي دين خدا، وقف وجود خود در راه خداوند. «فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّه‏». (7)

اصول زمامداري او مبتني بر پايه‌هايي بايد باشد که اهم آنها عبارتند از:

– شناخت جامعه اي که در آن به رياست و فرماندهي مي‌پردازد.

– اجراي قانون به حق و قانون‌گرايي که آن محور حرکت ها و اخذ وردهاست.

– عدالت‌گرایي، تا مرزي که همه خود را در برابر حق و عدالت يکسان ببيند و کسي را بر کسي برتري نباشد.

– ارزش‌گریي و غرض از آن، باورهايي هستند که داراي قداست و عامل محرکه‌اي به سوي رشدند.

– نفي سازش‌کاري در جامعه، با خواستاران مزاياي بي‌حساب و طاغوتيان.

– اعتلاي سطح فرهنگي و مادي مردم به گونه‌اي که مردم از وضعي که در آنند، بيرون آيند و به سوي رشد حرکت کنند.

– فراوان کردن آذوقه و وسايل زندگي مردم، به گونه‌اي که در زندگي، در آسايش باشند.

– شايسته سالاري و تشکيل حکومت افاضل، به صورتي که پاکان و نيکان بر جامعه حکومت برانند.

– مدارا در عين قاطعيت، براي آنان که گام خويش را از مرز خويش، فراتر مي‌نهند.

– اصلاح و تحکيم روابط اوليه در خانواده و خويشان و بستگان.

– نظارت و بازرسي در گذارن امور جامعه، به صورتي که احسن و شايسته‌تر باشد.

– اجراي حدود الهي براي خاطيان و تبهکاران و تلاش در جهت ريشه‌کن سازي جرم.

– تشويق و تنبيه به جا و مناسب براي خوبان و بدان، هر يک به تناسب عملکردشان.

– توجه به وعده‌ها، وعيدها و رعايت ضوابط اخلاقي.

– پاي‌بندي و التزام به قواعد و احکام ديني و قانوني بدون تأکيد بر فوقانيت.

و بالاخره ضمانت آزادي‌هاي مشروع، استقلال و پاسداري از امنيت و شرافت مردم و در يک عبارت، پياده کردن دين در جامعه، که آرامش جامعه در سايه توپ و اسلحه حاصل شدني نيست، بلکه در سايه اجراي احکام ديني است که خداوند آن را براي بشر تدوين کرده است. شيعه براي رئيس دولت در ازاي انجام اين کارها، حقي جديد قائل نيست و در حقوق و قضاوت استثنايي را براي او نمي‌پذيرد، او نيز چون يکي از مردم است.

  • رابطه متقابل مردم و زمامدار

زمامدار چون پدري مهربان براي مردم است. «كَالْأَبِ الرَّحِيم‏»، (8) يا در عبارتي ديگر «كَالْوَالِدِ الرَّحِيم‏» و مردم در برابر او يا مسلمانند که در آن  صورت با هم برادرند و وظيفه برادري در برابر هم صادق است. يا اگر مسلمان نباشند. لااقل انسان و هم نوعند که باز هم شرط هم نوعي مراعات است «فَإِنَّهُمْ صِنْفَان»… (9)

حفظ حقوق مردم و پاسداري از حرمت و عزت آنان، وظيفه زمامداران است و مردم از اين ديد ولي نعمت زمامدارنند و اينان خود را خدمتگزاران مردم بايد بدانند. پس حق فخرفروشي، زورگويي و اعمال قدرت، درباره مردم را ندارند. (10)

اما خود مردم نيز بايد در برابر زمامداران، اهل تبعيت و اطاعت باشند و در برابر زمامدار به حق و عامل به قرآن و سنت حق، سرکشي و گردنکشي نداشته باشند. بيعت خويش را بايد محترم شمرده و براي زمامدارن بايد خيرانديش و مصلحت‌خواه باشند.

نه زمامدار را حق درخواست اطاعت بي‌چون و چراست و نه مردم مي‌توانند بي‌حساب و به بهاي معصيت خدا به اطاعت آنان بپردازند. اين يک مبناي فکري است که فرموده‌اند: لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق‏ (11) در امر نافرماني خدا به معصيت خالق نمي‌توان تن در داد.

  • زندگي زمامدار

زمامداران چون ديگر افراد بشر، حق حيات دارند و بايد از مواهب زندگي بهره برند. اما ديد تشيع اين است که زمامدار بايد زندگي خود را با ضعیف‌ترین مردم تطابق دهد تا فقر فقيران بر آنان سنگین نيايد. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ‏] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه»‏. (12)

زندگي علي عليه‌السلام و پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله به عنوان دو زمامدار اسلامي، الگو است و در اين عرصه داستاني را بگوييم که خط زندگي اين دو بزرگوار را نشان دهد.

شخصي گويد بر سر سفره علي عليه‌السلام وارد شدم و مرا به غذايي دعوت کرد، شامل دوغ و ناني که در آن ترید شده بود. نان آن، آرد الک نکرده جو؛ و دوغ آن ترش بود، چندان که مرا آزار مي‌داد.

به نقد و اعتراض گفتم: اي اميرالمؤمنين، آيا چنين غذايي مي‌خوري؟ فرمود: غذاي پيامبر از اين غذا ناگوارتر و لباس او از اين لباس خشن‌تر بود (اشاره به جامه‌اش) و اگر من به آنچه رسول خدا عمل مي‌کرد، عمل نکنم، مي‌ترسم که از راه و خط او دور بمانم. «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يَأْكُلُ أَيْبَسَ مِنْ هَذَا وَ يَلْبَسُ أَخْشَنَ مِنْ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى ثِيَابِهِ فَإِنْ أَنَا لَمْ آخُذْ بِهِ خِفْتُ أَنْ لَا أَلْحَقَ بِهِ.» (13)

نماز مغرب را خواند و براي او افطاري آوردند. غذاي سر به مهري بود و در آن آردي الک نشده، در برابر اين سخن که چنين غذايي را مهر کردن چه معنا دارد؟ فرمود: ترس از آن دارم که فرزندانم از روي محبت آن را با روغن بیالایند و مرا توان همساني با پيامبر نباشد. (14)

در نامه خود به عثمان بن حنيف مي‌نويسد: من که امام توام، روز و شب به دو قرص نان بسنده کرده‌ام و در لباس، تنها به دو جامه دست دوم که يکي از آنها فرسوده شده و به فکر تعويض آن نيفتاده‌ام. (15)

زمامدار، مادام که بر سر کار است، همه امورش بر مبناي قرآن و سنت بايد باشد. تلاش و کارگرداني او، اجراي حدود، سازمان دهي و تحرک او، نظارت و بازرسي او و… و آن‌گاه که از مرز خارج شد، خود به خود معزول است و اگر به کناري نرفت مردم را وظيفه ساقط کردن اوست.

——————–

1- نمونه عمل امام حسين عليه السلام در شب عاشورا.

2- اين دو از سران صحابه و از بستگان امام بودند.

3- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 445 .

4- إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏1، ص 184.

5- داستان حمله معاويه به روستايي و تجاوز به جان و مال مردم.

6- سوره توبه، آيه 128.

7- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 39 . از امام حسين عليه السلام.

8- امام صادق عليه السلام، الكافي (ط – دارالحديث)،  ج‏2، ص 348 .

9- نهج البلاغة (للصبحي صالح)،  نامه 53، ص 427.

10-  نهج البلاغه، نامه 53.

11- من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص 621 .

12- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 325.

13- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 201.

14- تذکرة الخواص، ص 110.

15- نهج البلاغه، نامه 45.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا