• وقایع آیات مباهله

حضرت على عليه‌السّلام در ايام مراسم حج سال نهم هجرى براى قرائت آيات سوره برائت به مكه فرستاده شد و در اوايل ذى الحجه همان سال به مدينه بازگشت.

در همان سال یعنی نهم هجرى روز بيست و چهارم ذى الحجه، پيامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله همراه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‌السّلام با اسقف‏هاى نجران مباهله كرد. شيخ طوسى در مصباح التهجد و سيد بن طاووس در اقبال نقل كرده‏اند: مباهله در روز بيست و چهارم ذى الحجّه بوده است. (1)

  • نجران

گویند: نجران شهری بزرگ بود و تا مکه به طرف یمن، هفت منزل فاصله داشت که دارای هفتاد و سه روستا بود و سوارکار چابکی یک روزه آن را می‌پیمود. «اخدود» مذکور در قرآن یکی از قریه‌های آن است.

اهالی نجران دو گروه بودند: مسیحیان و مردم امی یا بی‌سوادان؛ از مسیحیان در اینجا صحبت می‌کنیم و هم آنان بودند که پیامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله با آنان صلح کرد. رسول اکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله، خالد بن ولید را برای دعوت امی‌ها فرستاد و آنان مسلمان شدند و هیئتی را به حضور پیامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرستادند. (2)

  • نمایندگان نجران در حضور رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله

این هیئت شصت نفر بودند؛ بیست و چهار نفر از بزرگان و سه نفر از رهبران و سران که به مدینه آمدند. یکی از آن سه نفر به نام «عبد المسیح» و مشهور به «عاقب» که زمام‌داری و فرمانروایی نجران را داشت؛ دومی به نام «ایهم» یا «شرحبیل» و مشهور به «سید» که مسئولیت امور فرهنگی و سیاسی را عهده‌دار بود؛ سومی به نام «ابوحارث پسر علقمه» و مشهور به «اسقف» که پیشوای دینی مردم نجران بود.

چون به مدینه رسیدند، لباس سفر از تن در آوردند، جامه‌های نقش‌دار گران‌قیمت و حریر یمنی پوشیدند و انگشترهای طلا در انگشت کردند. در حالی که دامن لباس‌های فاخر خود را در پی می‌کشیدند، بر رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله وارد شدند و یک شبانه‌روز در جوار آن حضرت ماندند اما حضرت به آنها پاسخی نداد.

  ناگزیر نزد عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف که قبلاً در سفرهای تجارتی آن دو به آن سامان، با آنها آشنا شده بودند، رفتند.

عثمان برای پاسخ آنان به علی علیه‌السلام مراجعه کرد که در همان مجلس بود و از آن حضرت پرسید: ابوالحسن؛ نظر تو درباره این قوم چیست؟

علی علیه‌السلام فرمود: من بر این عقیده‌ام که زینت‌ها و انگشترهای خود را به کنار نهند و همان لباس سفر خود را برتن کنند.

این گروه همان کار را انجام دادند و پس از آن به حضور رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله رسیدند،  سلام کردند و آن حضرت سلام آنان را پاسخ گفت. سپس فرمود: سوگند به او که مرا به حق برانگیخت؛ مرتبه نخست که آمدند، ابلیس همراه آنان بود. (3)

  • گفت و گو و مذاکره

از عبدالله بن عباس و ازرق بن قیس نقل است:

رسول خدا هیئت نجران را به اسلام دعوت کرد. عاقبت، عبد المسیح و سید، ابوحارثه بن علقمه گفتند: ای محمد؛ اسلام آوردیم.

فرمود: دروغ می‌گویید.

گفتند: چرا؛ پیش از این اسلام آوردیم.

فرمود: دروغ می‌گویید.

سه چیز در شماست که شما را از مسلمانی باز می‌دارد: صلیب را می‌پرستید و گوشت خوک می‌خورید و گمان می‌برید که خدا فرزند دارد. آنان از رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله می‌پرسیدند و رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله از آنان؛ و همچنان این پرسش وپاسخ ادامه داشت و هر دو طرف از هم سؤال ناپرسیده داشتند. تا اینکه از پیامبر اکرم صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله پرسیدند: نظر تو درباره عیسی بن مریم چیست؟ ما مسیحی هستیم و به میان قوم خود برمی‌گردیم. خوشحال می‌شویم اگر پیامبر هستی نظر تو را در باره او بدانیم. رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله فرمودند: امروز درباره او نظری ندارم؛ بمانید تا شما را از سخن خداوند درباره عیسی خبر دهم. عبدالله بن حارث زبیدی گفت که از رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله شنید که فرمود: میان من و اهالی نجران پرده‌ای افتاد، نه من آنان را می‌دیدم و نه آنان مرا می‌دیدند. این از شدت مکری بود که به رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله می‌ورزیدند.

برخی روایت کرده‌اند: مسیحیان نجران گفتند: ای محمد، چرا یار ما را ناسزا می‌گویی؟

فرمود یار شما کیست؟

گفتند عیسی پسر مریم؛ گمان می‌بری که بنده است؟

فرمود: شگفتا او بنده خدا و روح و کلمه او است که در مریم افکند و روحی از خداست.

آنان خشمگین شدند و گفتند: نه او خداوند است که از ملک خویش فرود آمد و به درون مریم وارد شد. آن‌گاه از او خارج شد؛ و قدرت و امر خود را بر ما نشان داد. آیا هرگز انسانی دیده‌اید که بدون پدر آفریده شود؟

خداوند نازل فرمود:

«لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ  قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا  وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا  يخَلُقُ مَا يَشَاءُ  وَ اللَّهُ عَلىَ‏ كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ؛ (4)

كسانى كه گفتند: «خدا همان مسيح پسر مريم است» مسلّماً كافر شده‏اند. بگو: اگر [خدا] اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كه را كه در زمين است، جملگى به هلاكت رساند، چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد؟ فرمانروايى آسمان‌ها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست. هر چه بخواهد مى‏آفريند، و خدا بر هر چيزى تواناست».

«إِنَّ مَثَلَ عِيسىَ‏ عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ  خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ الْمُمْترِينَ؛ (5)

در واقع،  مَثَلِ عيسى نزد خدا همچون مَثَلِ [خلقت‏] آدم است [كه‏] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت: «باش» پس وجود يافت. آنچه درباره عيسى گفته شد] حق [و] از جانب پروردگار تو است. پس، از ترديدكنندگان مباش».

فردا صبح دوباره به حضور آمدند.  پیامبر صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله این آیات را بر آنان خواند؛ اما نپذیرفتند که آن را تلاوت کنند. پس خداوند متعال پیامبرش را فرمان داد با آنان مباهله کند، خداوند سبحان فرمود:

«الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ الْمُمْترَينَ؛  فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَذِبِينَ؛  إِنَّ هَاذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ  وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا اللَّهُ  وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛  فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ  بِالْمُفْسِدِينَ؛ (6)

پس هر كه در اين [باره‏] پس از دانشى كه تو را [حاصل‏] آمده، با تو محاجه كند، بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»آرى، داستان درست [مسيح‏] همين است و معبودى جز خدا نيست، و خداست كه در واقع،  همان شكست‏ناپذير حكيم است. پس اگر رويگردان شدند، همانا خداوند به [حال‏] مفسدان داناست».

سعدبن ابی وقاص و علی بن احمر گویند: چون آیه مباهله فرود آمد، رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و گفت: خداوندا اینان اهل بیت من هستند. (7)

شرحبیل به حضور رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله آمد و گفت: من راه بهتری از ملاعنه تو دیدم. فرمود آن راه چیست؟ گفت: داوری تو امروز تا شب و شب تا صبح. هر حکمی که در باره ما بکنی می‌پذیریم. بدین ترتیب مسیحیان نجران از ملاعنه سرپیچی کردند.

عبدالله بن عباس گفت: اگر اهالی نجران با رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله مباهله می‌کردند، چون باز می‌گشتند نه خانواده‌ای می‌دیدند نه مال و ثروتی. (8)

  • شرکت کنندگان در مباهله

شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا عليه‌السّلام از پدرش امام كاظم عليه‌السّلام روايت كرده است: هارون الرشيد از او پرسيد: شما چگونه مى‏گوييد كه از ذريه رسول خدا هستيد، در حالى كه فرزند پسرى نداشت و شما فرزندان دختر او هستيد؟!

امام كاظم عليه‌السّلام پس از اینکه جواب او را داد فرمود: آيا باز هم دليل بياورم يا همين مقدار كافى است؟ گفت: باز هم بگو. آنگاه آيه مباهله را خواند و سپس فرمود: هيچ كس ادعا نكرده است كه رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله هنگام مباهله با اهل نجران، كسى را غير از على و حسن و حسين و فاطمه عليهم‌السّلام، زير كساء آورده است. در اين صورت تأويل قول خداوند كه مى‏فرمايد: «أَبْناءَنا»، حسن و حسين هستند و تأويل‏ «نِساءَنا»، فاطمه است و تأويل‏ «أَنْفُسَنا»، على بن أبي طالب عليه‌السّلام است.

 سيد مرتضى در الشافى نوشته است: «هيچ كس ادعا نكرده است كه كسى غير از امير المؤمنين و همسرش و دو فرزندش در مباهله شركت كرده‏اند».

شيخ طوسى در التبيان آورده است: «منظور از «أَنْفُسَنا» خود پيامبر و على عليه‌السّلام هستند و كسى غير از آن دو در مباهله حاضر نشده است و در اين مورد هيچ اختلافى نيست.»

در مجمع البيان آمده است: هيچ كس ادعا نكرده است كه كسى غير از امير المؤمنين و همسرش و فرزندانش در مباهله شركت كرده‏اند. (9)

——————-

1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 4، ص 448.

2- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9، ص 530.

3- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9، ص 525.

4- سوره مائده، آیه 17.

5- سوره آل عمران، آیه 59- 60.

6- سوره آل عمران، آیه 61-63.

7- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9، ص 529.

8- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9، ص 530.

9- تاریخ تحقیقی اسلام، ج4، ص 456.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا