- وفات عبدالمطلب
پس از آن که رسول الله صلىاللهعليهوآله از طرف پدر و مادر يتيم شد، محبت و دلسوزى عبد المطلّب نسبت به وى بيشتر شد و ایشان را بسیار احترام میکرد و مورد محبّت قرار میداد. در کنار کعبه، او را در كنار خود مىنشانيد و دست بر كمرش مىكشيد و او را مىبوسيد و مىگفت:
«هيچگاه كسى را از او خوشبوتر و پاكتر نديدم و بدنى را نرمتر و خوشبوتر از بدن وى نديدم! آنگاه او را بر دوش خود سوار مىكرد و هفت دور طواف مىداد. اين رفتار وى ادامه داشت تا اين كه وفات كرد». (1)
هنگامى كه او در آستانه مرگ قرار گرفت، قاصدى را به دنبال ابو طالب فرستاد. او در حالى كه گريه مىكرد به ابو طالب گفت: اى ابو طالب! مواظب باش كه محمّد در نظر تو همانند جگر گوشهات باشد. من در ميان همه فرزندانم تو را برگزيدهام، زيرا كه تو و پدرش از يك مادر بوديد.
اى ابو طالب! اگر ايام او را درك مىكردم، هر آينه از بصيرترين و آگاهترين مردم نسبت به امر وى بودم و اگر تو توانستى از او پيروى كنى، اين كار را انجام بده و او را با دست و زبان و اموالت يارى كن. به خدا قسم كه او به زودى بر شما سرورى خواهد کرد و به مقامى دست خواهد يافت كه هيچ يك از پدرانم بدان نرسيدهاند.
اى ابو طالب! هيچ يك از پدرانت را نمىشناسم كه پدر و مادرش اين چنين فوت كرده باشند، لذا تنهايىاش را به خوبى درك كن.
آنگاه گفت: آيا وصيتم را قبول كردى؟ گفت: بله و خداوند را بر اين امر گواه مىگيرم.
سپس عبد المطلب دست محمد صلىاللهعليهوآله را در دست ابو طالب گذاشت و گفت:
حالا با خيال آسوده مىميرم! و دائماً رسول الله را مىبوسيد و مىگفت:
شهادت مىدهم كه تا حال هيچ كدام از فرزندانم را نبوسيدهام كه خوشبوتر و زيباتر از تو باشد و سپس جان به جان آفرين تسليم كرد و در اين زمان رسول الله صلىاللهعليهوآله هشت ساله بود. كلينى هم در كافى همين را مىگويد. (2)
علامه مجلسى نقل مىكند كه عبد المطلّب در 82 سالگى فوت كرد و ام يمن مىگفت:
رسول الله صلىاللهعليهوآله را ديدم كه پايين پاى عبد المطلّب اشك مىريخت و از رسول الله سؤال شد كه آيا مرگ عبد المطلّب را در خاطر دارى؟ گفت: بله، من در آن هنگام هشتساله بودم. (3)
آری هنوز هشت سال بیشتر از عمر پر برکت رسول الله صلىاللهعليهوآله نگذشته بود که سرپرست و جدّ بزرگوارش، عبد المطلّب را از دست داد.
مرگ عبد المطلّب بر قريش بسيار گران آمد و او را با آب و سدر غسل دادند و با دو بُرد يمانى كفن كردند كه ارزش آنها هزار مثقال طلا بود! و آن قدر مشك بر وى ريختند كه تمام جسدش را پوشانيد و براى اكرام و بزرگداشت، و از آنجا كه به خاك سپردن وى بر ايشان سنگين بود، او را چند روزى بر سر دستهاى خود حمل مىكردند. (4)
علامه مجلسی اين مطلب را نیز نقل كرده است که: «عبدالمطلّب در گورستان «حجون» به خاك سپرده شد». (5)
——————
1- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 240.
2- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 241؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: اصول كافى، ج 1، ص 439 و بحار الانوار، ج 15، ص 162.
3- بحار الانوار، ج 15، ص 162 پاورقی.
4- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 243؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص13 و اصول کافی، ج 1، ص 446.
5- بحار الانوار، ج 15، ص 156.