- توحيد صفاتي
خدای متعال به صفات مختلفی وصف میشود و ما در قرآن و روايات، او را با عناوین مختلفی مانند عالم، قادر، حي و… میشناسیم. ذات الهي به دليل وجوب وجود (كه دربراهين اثبات خداوند ثابت شد)، داراي همه اوصاف كمالي است و هر صفتي كه از كمالات وجودي به شمار آيد و فقدان آن مستلزم نقص و محدوديت باشد (مانند: علم، قدرت، حيات و…) به كاملترين وجه ممكن و به صورت مطلق و نامحدود درباره خداوند صدق ميكند. حال اين پرسش مطرح ميشود كه رابطه اين اوصاف كمالي كه ثبوتش براي خداوند انكارناپذيراست، با ذات الهي چيست؟ آيا اين اوصاف، در وجود خارجي با ذات خارجي خداوند وحدت دارند، يا آنكه هركدام وجودي مستقل از ذات داشته و بر آن عارض ميگردد؟
توحيد صفاتي به سه اصل قابل تحويل است:
- مغايرت مفهومي و وحدت مصداقي
توحيد صفاتي در يك معنا يعني خداوند هر چند صفات متعدد دارد مانند علم، قدرت، خالقيت، رازقيت و… ولي اين صفات فقط از نظر مفهوم متعددند و از نظر مصداق و وجود خارجي عين خداوند هستند، چيزي غير خدا و يا در كنار خدا نيستند، مثلاً ما معلوم خدا و مخلوق خدا هستيم كه مفهوم معلوم غير از مخلوق است لكن در مقام تطبيق و عالم خارج وجود ما يك مصداق دارد، سراسر مخلوق و معلوم خداست. پس علم خدا و حيات خدا هر دو يكي و با خدا يكي است، نه اينكه صفات جدا و زائد بر ذات خدا باشد تا موجود قديم ديگري در كنار خدا باشد.
برای روشن شدن این مطلب که چگونه میشود صفات با این که مفهوم متفاوتی با هم دارند، دارای یک مصداق باشند مثالی ذکر میکنیم. هر انسانی نسبت به خودش علم دارد، یعنی با علم حضوری و وجدانی، بودن خودش را میفهمد. هر جا علمی باشد سه مفهوم مطرح میشود، یکی خود علم؛ دوم شخصی که علم برای او حاصل شده است، عالِم؛ و سوم چیزی که نسبت به او علم پیدا شده است، معلوم، که همان طور که مشاهده میکنید هر یک از نظر مفهومی با دیگری متفاوت است. حال در مورد شناخت انسان از خودش، علم، خودِ انسان است، عالم هم همین انسان است و معلوم هم خود انسان است (چون انسان به خودش علم پیدا کرده است)؛ پس میبینید که در اینجا سه مفهوم علم، عالم و معلوم فقط یک مصداق دارند که همان شخصی است که به خودش علم پیدا کرده است. انتزاع مفاهیم از ذات بسیط خداوند هم به همین صورت است.
- خداوند در صفات بی همتاست
یکی ديگر از معانی مطرح شده برای توحید صفاتی این است كه خداوند در صفات خود یگانه است و هیچ کس در این صفات شریک خدا نیست، دلیل این یگانگی این است که:
اولاً: صفات خدا از خود اوست و کسی آنها را به او نداده است، در حالی که دیگران اگر وصفی کمالی دارند آن را از خداوند به دست آوردهاند و خداوند همانگونه که وجود را به آنها عطا کرده آن صفت را هم به آنها بخشیده است؛ یعنی هر صفت کمالی که به اصل هستی بر میگردد اولاً و بالذات از آن خداوند است و ثانیاً و بالتبع به مخلوقات، تعلق دارد.
دیگر این که چون ممکنات، گاهی دارای صفتی هستند و گاهی نیستند، مثلاً شخص علم ندارد و سپس دارای علم میشود یا جوانی که دارای قدرت است و در پیری آن قدرت را از دست میدهد. پس صفات آنها، خارج از ذات آنها است؛ چون ذاتی، چیزی است که هرگز از شيء قابل جدا شدن نیست.
- مطلق بودن صفات الهي
در معناي سوم، صفات خداوند همچون ذات او، نامتناهی، نامحدود و مطلق هستند. چرا كه خداوند واجب الوجود است همه كمالاتش نيز همچون ذاتش به كاملترين نحوهي ممكن و بدون هيچ گونه نقص برايش متصور است.
- دلايل توحيد صفاتي
پس از توضیح معنای توحید صفاتی، شایسته است به برخی دلایل عقلی آن اشاره کنیم:
دليل اول
اين دليل بر دو مقدمه اصلي استوار است:
الف) كمال مطلق خداوند اقتضا دارد كه نحوه اتصاف او به صفات خود، کاملترين نحوهي اتصاف باشد.
ب) كاملترين نحوه اتصاف آن است كه ذات شيء، بذاته، يعني بدون نياز به تحقق صفتي خارج از ذات، داراي وصفي گردد.
نتيجه آنكه: كمال مطلق خداوند مقتضي آن است كه ذات مقدس او، بدون نياز به وجود صفتي خارج از ذات به اوصاف خود متصف شود.
حاصل اين دليل آن است كه عينيت صفات با ذات، در مقايسه با تغاير آن دو، نوعي كمال به شمار ميآيد و از آنجا كه خداوند واجد همه كمالات است، ميبايست ذات او عين صفاتش باشد.
با تحلیل معنای کمال مطلق روشن میشود که این مفهوم مقتضی این است که موجودی که آن را کمال مطلق میدانیم، در همه ابعاد، حتی از جهت دارا بودن صفات خود، کامل باشد. از سوی دیگر، عقل با مقایسه دو حالت عینیت صفات با ذات و تغایر ذات و صفات حکم میکند که حالت نخست، یعنی این که ذاتی بدون نیاز به امری جدای از خود، دارای صفتی باشد، از حالت دوم کاملتر است.
دليل دوم
توحيد صفاتي نوعي توحيد نظري و اعتقادي است كه به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناي عينيت صفات كماليه و ذاتيه با ذات و با يكديگر است؛ زيرا در باب ارتباط صفات كمال با ذات الهي چند احتمال وجود دارد:
الف) سلب صفات كمال از ذات، كه عقلاً و نقلاً باطل است.
ب) مغايرت صفات با ذات، كه مستلزم كثرت و تركيب ذات باري تعالي و سلب صفات از خود ذات و نيازمندي به غير است.
ج) عينيت صفات با ذات كه مدعاي ماست.
شايان ذكر است كه اين ادعا از جمع برخي از آيات به دست ميآيد؛ يعني آياتي كه به صفات الهي، مانند علم و قدرت و… اشاره دارند، آن صفات را براي خداوند ثابت ميكنند و اما آياتي كه بر بينيازي خداوند و نفي مثليت از او دلالت دارند، عينيت صفات با ذات را ثابت ميكنند؛ زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمندي باري تعالي در كمال خود به آن صفات زائده و همچنين شباهت حق تعالي با موجوداتِ ممكن لازم ميآيد. در حالي كه خداي سبحان در قرآن ميفرمايد:
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِير * هيچ چيزى مثل او نيست، و او شنوا و بينا است. سوره شوري آیه 11».
و نيز «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ * خدا تنها بىنياز و ستوده است. سوره فاطر آیه 15».
البته توجه به اين نكته هم لازم است كه توحيد صفاتي از كلمات ائمهي اطهار عليهم السلام هم به خوبي استفاده ميشود.
دليل سوم
در برهان وجوب و امكان، ثابت كرديم كه ذات خداوند، واجب الوجود و علت العلل است و تمام موجودات بي واسطه يا با واسطه معلول او هستند.
تمام كمالات وجودي معلول (مانند علم، قدرت و….) به صورت تمام و کامل در ذات علت موجود است.
اگر اوصاف خداوند خارج از ذات او باشد، ذات الهي از هرگونه كمالي خالي خواهد بود.
از انضمام دو مقدمه نخست، نتيجه ميشود كه ذات خداوند واجد همه كمالات است و هرگاه اين نتيجه را با مقدمه سوم همراه سازيم، نتيجه ميشود كه اوصاف خداوند خارج از ذات وي نبوده، بلكه عين ذاتند.
دليل چهارم
گفتیم که در مورد ممکنات، برخي صفات خارج از ذات هستند و نیز این مطلب را اضافه می کنیم که در مورد ممکنات، خود این صفات عين يكديگر نيز نيستند؛ یعنی عالم بودن غیر از قادر بودن است و ما میبینیم که کسی عالم است، ولی قدرتی ندارد یا قدرت زیادی دارد، ولی علم ندارد، پس در ممکنات صفات با یکدیگر و با ذات عينيت ندارند و در واقع انسانی که متصف به صفات کمالی است مجموعهای مرکب از ذات و صفات است.
ولی در مورد خداوند هر چند صفات از نظر مفهوم متفاوت هستند ولی از نظر مصداق با یکدیگر اتحاد دارند، چون اگر اینطور نباشد خداوند مرکب از دو جزء (ذات و صفات) میشود و در توحید ذاتی اثبات شد که هیچ گونه ترکیبی در وجود خداوند راه ندارد، چون ترکیب به معنای نیاز داشتن است و خداوند غنی و بی نیاز مطلق است بنابراین صفات خداوند نه تنها خارج از ذات او نیستند بلکه عین ذات او میباشند، همچنین خود این صفات هم عین یکدیگر هستند، چون در غیر این صورت باز هم موضوع ترکیب و نیازمندی خداوند مطرح میشود.
بنابراين صفات خداوند عين ذات او بوده و عين يكديگر هم ميباشند؛ يعني از نظر مفهوم متفاوتند لكن داراي يك مصداق خارجي هستند.
و از آنجا كه ذات خداوند نامتناهي و نامحدود و مطلق است، پس صفات خداوند نيز همگي همچون ذات وي نامتناهي و مطلق و نامحدود بوده لكن تنها به يك وجود، موجودند.
- توحيد صفاتي در روايات
دانستيم كه توحيد صفاتي يعني اعتقاد به اين كه صفات ذاتي خداوند با يكديگر و با ذات الهي عينيت دارند و به وجود واحدي موجودند، هرچند به لحاظ مفهومي (و در ذهن) بين آنها تغاير است. بر اين اساس، صفات ذاتي خداوند همچون خود ذات، ازلي، ابدي و نامتناهي هستند؛ در حالي كه هيچ گونه تغاير وجودي بين آنها نيست.
روایتهای فراوانی نيز به این مطلب اشاره دارند. براي نمونه در روايت آمده است كه:
حسین بن خالد میگوید: از حضرت رضا عليهالسلام شنیدم میفرمود: «خدای تبارک و تعالی همیشه دانا، توانا، زنده، قدیم (همیشگی)، شنوا، بینا بوده است (صفات ذاتی خدا نیز مانند خود ذات او، ازلی و قدیم است) راوی میگوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: گروهی میگویند خدا همواره عالم است به علم، توانا است به قدرت، زنده است به حیات، قدیم است به قِدَم، شنونده است به سمع و بیناست به بصر (مقصود این است که این صفتها خارج از ذات خدا و زاید بر ذات اويند یعنی خدا خودش دارای علم نیست بلکه به واسطهی علم که دیگری به او میدهد عالم میشود). امام (ع) فرمود: هر کس درباره صفات خدا چنین بگوید و به آن معتقد باشد، خدایان متعددی را با خدا، معبود خود قرار داده و هیچ بهرهای از ولایت ما اهل بیت ندارد. سپس فرمود: خدا از ازل و همواره ذاتاً دانا، توانا، زنده، قدیم، شنونده و بیننده بوده است و خدا از آنچه مشرکان و مشبهه (آنانكه خدا را به مخلوقات شبيه ميسازند) میگویند بسیار برتر است.» (1)
نکتهی قابل توجه در این سخن امام رضا (ع) تعبیر «لذاته» است؛ یعنی همهی صفات خدا، ذاتی خداست و این بدان معناست كه صفات خدا عين ذات اويند، نه جدا از ذات او.
روایتی دیگر:
ابی بصیر میگوید: امام صادق عليهالسلام میفرمود: «خدا از ازل پروردگار ما بود و از آن هنگام که هیچ چیز، برای شنیدن و دیدن و هیچ مقدوری نبود، دانایی و شنوایی و دیدن و توانایی ذاتی او بود.» (2)
بنابر این روایت، ذات خدا با دانایی و شنوایی و بینایی و توانایی او مساوی است و همانطور که ذات او بی نهایت است این صفات هم برای او بی نهایت است.
از این مطالب روشن میشود که صفتهای کمالی بینهایت، عین ذات خدا هستند و زائد بر ذات او نیستند و زدودن صفات زائد، از ذات خدا و اینکه بگوییم آن صفات، عین ذات خدا هستند، از بالاترین درجات توحید است؛ چون در صورت عینیت صفات با ذات خدا، صفات او مانند ذات او بینهایت خواهند بود و چیزی که بینهایت باشد همهی هستی را فرا میگیرد و بنابراین جایی برای غیر او نمیماند و این از عالیترین مراتب توحید و یگانگی خداست به همین خاطر هنگامی که یونس بن عبدالرحمن به حضرت رضا (ع) عرض کرد: روایت به ما رسیده است که خداوند علمی است که جهل در آن نیست و حیاتی است که نیستی در آن روا نیست و نوری است که ظلمت به آن راه ندارد، حضرت رضا (ع) در پاسخ او فرمود: «آری چنین است؛ بنابراین بالاترين درجه توحيد، اثبات صفات کمالی بینهایت برای خداست». (3)
کلامی از امام علی عليهالسلام در نفی صفات خداوند
امير مؤمنان علي عليهالسلام دريكي از خطبههاي خويش، به زيبايي از حقيقت توحيد صفاتي پرده بر ميدارد. امام (ع) در ابتدا از نامحدود بودن صفات الهي سخن ميگويند: «اَلَّذِي لَيسَ لِصِفَاتِهِ حدٌّ مَحدودٌ و لانَعتٌ مَوجودٌ * آن خدايي كه صفتش تعريف ناشدني و به وصف در نيامدني است»، لكن در ادامه ايشان بيان ميدارد كه کاملترین درجه اخلاص نسبت به خداوند، در شناخت خدا و توحيد آن است كه انسان هر گونه صفتي را از ذات الهي سلب كرده، از توصيف آن ذات مقدس دست بردارد: «و كمال توحيد خداوند، اخلاص ورزيدن براي اوست و كمال اخلاص، سلب صفات از اوست چرا كه هر صفتي گواهي ميدهد كه غير از موصوف است و هر موصوفي گواهي ميدهد كه با صفت مغايرت دارد».
ممكن است در نگاه نخست چنين به نظر آيد كه اين دو بخش با يكديگر ناسازگارند؛ چرا كه مقتضاي اولي اثبات صفت براي خداوند است، حال آن كه در بند دوم، هرگونه توصيف خدا نادرست شمرده ميشود؛ اما با تأمل بيشتر، به ويژه با دقت در علتي كه امام (ع) براي نفي صفات بيان ميكند، روشن ميشود كه هيچ تعارضي در كار نيست. آنچه راكه امام (ع) نفي ميكند، صفاتي است كه زايد بر ذات الهي و عارض بر آن باشد؛ زيرا چنين صفاتي كه با موصوف خود مغايرت دارد؛ اما آنچه پذيرفتن آن اشكالي ندارد، صفاتي است كه با ذات الهي عينيت داشته و همانند ذات، نامحدود و غيرمتناهي باشد. (4)
در تفسیر این خطبه علامه طباطبایی در تفسيرالميزان میفرمایند: انسان با هر معنايى كه بخواهد خدا را به آن توصيف كند بطور كلى معنايى است كه آن را از مشهودات ممكن خود كه همه مصنوع خدايند گرفته و با همانها خداى را توصيف كرده است. با اينكه اين معانى عموما مفاهيمي هستند ذهنى و محدود و مقيد. علاوه بر اينكه اين مفاهيم با يكديگر كاملا متفاوت هستند، مثلاً علم و قدرت و حيات و رزق و عزت و غنا و امثال اينها مفاهيمى هستند كه هر كدام غير ديگرى است و واضح است كه علم، غير قدرت است و قدرت، غير علم است، هر مفهومى خودش، خودش است، ما وقتى مفهوم علم را در نظر بگيريم، در آن لحظه از معنى قدرت منصرفيم و در معناى علم، قدرت را نمىبينيم؛ و همچنين وقتى معناى علم را از نظر اينكه وصفى است از اوصاف، تصور مىكنيم، از ذاتى كه متصف است به آن غفلت داريم.
از اينجا مىفهميم كه اين مفاهيم و اين معلومات و ادراكات، قاصر از آنند كه با آفريدگار منطبق شوند و او را آن چنان كه هست حكايت كنند، لذا كسى كه به درجه اخلاص رسيده خود را محتاج و ملزم مىبيند كه در توصيف خداى خود به نقص و عجز خود اعتراف كند، آنهم چه نقصى؟! نقصى علاج ناپذير و عجزى غير قابل جبران و نيز خود را ناچار مىبيند راهى را كه تا كنون در اين وادى پيموده به عقب برگردد و از هر چه كه تاكنون به خدا نسبت داده استغفار كند و آن اوصاف را از او نفى نمايد، اين است مراد امام علي عليهالسلام از اينكه فرمود: «و كمال اخلاصش زبان بستن از توصيف او است چون هر صفتى خود شهادت مىدهد كه غير موصوف است، كما اينكه هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير صفت است» (5)
اینها دلایلی است که براساس آنها مولا امیرالمومنین عليهالسلام کمال اخلاص را در نفی صفات از خداوند میداند؛ لکن خدا را به ذاتش نمیتوان شناخت پس به صفاتش باید شناخت و گرنه خدايي را كه به هيچ نحو نميتوان شناخت چگونه عبادت كنيم. ضمن اینکه صفات بیشماری که درقرآن برای خداوند ذکر شده خود حاکی از جایز دانستن صفات برای خداست و نه تنها صفات خدا را ميتوان شناخت و او را به آن صفات وصف كرد بلكه در آياتى بسيار تشويق به اين كار نيز شده است. همچنين وسيله ارتباط جهات خلقت با ذات متعالى پروردگار همانا صفات كريمه او است، يعنى صفات، واسطه ميان ذات و مخلوقات او است.
- خلاصه بحث
منظور از توحید صفاتی آن است که صفات خدا عین ذات او است و هیچگونه جدایی و دوگانگی بین ذات و صفات خداوند نیست. بهعنوان مثال، هنگامی که میگوییم «خدا عالم است» به این معنا نیست که ذات خداوند امری جدا است و علم او امر جدای دیگری است، بلکه معنای آن این است که ذات خدا عین علم او است و بین ذات و علم او وحدت و یکپارچگی محض وجود دارد.
در توضیح این مطلب باید بگویم ما انسانها با دقت در اوصاف گوناگون خود میبینیم که برخی از آنها عین ذات ما است و نمیتوانیم آنها را از ذات ما جدا نماییم؛ بهعنوان مثال، وصف «انسانیت» برای ما وصفی ذاتی بوده و عین ذات و هستی ما است، اما برخی دیگر از صفات ما به گونهای است که قابلیت جدا شدن از ذات ما را دارند و هستی ما میتواند بدون آنها تصور شود؛ نظیر دو صفت «شادمانی» و «غم» که هیچکدام از آنها با ذات ما وحدت ندارد و عین آن نیست، بلکه ذات ما گاهی شادمان است و گاهی خالی از شادمانی است و گاهی غمگین است و گاهی خالی از هرگونه غم و اندوه است. این امر نشانگر آن است این دو، عین هستی و ذات ما نیستند، زیرا اگر عین آن بودند نمیتوانستند از ذات ما جدا شوند.
با توجه به این مقدمه، پرسش آن است که آیا اوصاف خداوند همچون عالم بودن، توانا بودن، حیات داشتن و غیره عین ذات و هستی او هستند یا آنکه اوصاف الهی زاید بر ذات او و جدای از آن بوده و هیچگونه وحدت و عینیتی با آن ندارد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که صفات خداوند عین ذات او است و هیچگونه دوگانگی بین ذات و صفات حضرت حق وجود ندارد.
به نظر مشهور علمای اسلامی، برای خداوند یک ذات بسیط هست که عقل ما مفاهیم مختلفی را از آن برداشت و انتزاع میکند. به نظر آنها این عقل انسان است که از زاویههای مختلف به این هستی مطلق، یعنی ذات خداوند توجه میکند و صفات کمالیه متعددی را از آن برداشت میکند. عقل از آن جهت که میبیند خدا فاقد هیچ کمالی نیست حکم میکند که خداوند متعال فلان کمال، مثلاً عالم بودن، زنده بودن، توانا بودن و غیره را دارد، ولی این کمال چیزی غیر از ذات او نیست و آنگونه نیست که مثلاً عالم بودن خداوند بهعنوان صفتی غیر از ذات او به او متصل یا اضافه بشود یا با آن اتحاد پیدا کند.
توحید صفاتی خداوند همانند توحید ذاتی او از مهمترین اصلهای موجود در معارف اسلامی و از بالاترین اندیشههای بشری است که در معارف تشیع و به خصوص در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام به خوبی تبلور یافته و بیان شده است.
- دلیل بر توحید صفاتی خداوند
برای اثبات توحید صفاتی خداوند دلایل عقلی متعددی از سوی فلاسفه و متکلمان اقامه شده است که برخی از آنها بر مقدمات فلسفی پیچیدهای استوار است و برخی دیگر از پیچیدگی بالایی برخوردار نیست؛ ما در اینجا به یکی از سادهترین و روانترین دلایل عقلی توحید صفاتی حق اشاره میکنیم.
دلیل مذکور بر دو مقدمه اصلی استوار است:
الف: کمال مطلق خداوند اقتضاء دارد که به بهترین و کاملترین نحو به صفات کمالی خود متصف شود؛
ب: بهترین و کاملترین نحوه اتصاف یک ذات به یک صفت آن است که آن ذات بدون نیاز به وجود آمدن صفتی در خارج از آن ذات، دارای آن صفت باشد؛
نتیجه آنکه کمال مطلق خداوند مقتضی آن است که ذات مقدس او بدون نیاز به وجود صفتی در خارج از ذات به آن صفت متصف شود.
خلاصه این دلایل آن است که اتحاد یک ذات با صفت خود و جدا نبودن آن دو از یکدیگر یک کمال محسوب میشود و از آن روی که خداوند کامل مطلق است معلوم میشود که صفات او با ذات او عینیت دارد و آن دو با یکدیگر وحدت دارند.
توجه به این نکته ضروری است که منظور از وحدت صفات خداوند با ذات او، وحدت آنها در وجود خارجی است و اینکه در عالم واقع غیر از ذات خداوند چیزی بهعنوان صفت وجود ندارد که به آن اضافه شده باشد، نه آنکه «مفهوم» صفات خداوند با ذات او یکی باشد؛ بدین معنا که وجود خارجی خداوند متعال وجودی غیر مرکب و بسیط است که آن وجود عبارت است از ذات او که این ذات دارای تمامی صفات کمالی به نحو تام است، اما مفهوم «خداوند» و مثلاً مفهوم «علم» که یکی از صفات خداوند متعال است هریک به معنای خاص خویش است و هیچگاه نمیتوان آن کلمات را در جای یکدیگر به کار برد.
همچنین دقت به این نکته لازم است که وقتی وجود خارجی صفات خداوند عین ذات و هستی او باشند آن صفات نیز عین یکدیگر بوده و همگی با هم وحدت و عینیت خواهند داشت.
———————————————–
(1) توحید شیخ صدوق، باب 11، حدیث 3.
(2) توحید شیخ صدوق، باب 11، حدیث 1.
(3) فلسفه الهی از منظر امام رضا (ع)، ص 70 و 71.
(4) آموزش كلام اسلامي ،محمد سعيدي مهر، ج 1، ص96-97.
(5) ترجمه تفسیرالمیزان، ج 6 ، ص 138.