- توحید در خالقيت
يكي از اقسام توحيد افعالي، «توحيد درخالقيت» است؛ يعني اعتقاد به اين كه تنها خالق و آفريدگار حقيقي، خداست و همه هستي مخلوق خداست و خالقيت ساير موجودات جنبه استقلالي نداشته و تابع اراده و مشيت خداوند است.
- دلايل توحيد در خالقيت
دليل اول
دليل اول از مقدمات ذيل تشكيل مي شود:
1- واجب الوجود تنها يكي است و غير او هر چه هست همه ممكن الوجوداند. (اين مقدمه در براهين اثبات خدا ثابت شد)
2- هر ممكن الوجودي داراي ماهيتي است كه نسبتش به وجود و عدم يكسان است و لذا در وجود و تحققش نيازمند علت مي باشد.
3- علت هر پديده ي ممكني، يا خودِ واجب الوجود است و يا در سلسلهي علل به واجب الوجود منتهي مي شود.
4- علتِ علت يك پديده، علت آن پديده به شمار مي رود.
حاصل آنكه سلسله ممكنات نهايتاً به يك موجود منتهي مي شود و آن واجب الوجود بالذات است.
به بيان ديگر توحيد درخالقيت، یعنی همه عالم امكان، معلول خداست و بي واسطه و يا با واسطه از سوي خداوند ايجاد مي گردد. از آنجا كه در عالم هستي تنها يك واجب الوجود وجود دارد كه علةالعلل است و تمام موجودات معلول اويند، تنها يك آفريدگار و هستي بخش وجود دارد و ساير موجودات همگي آفريده و مخلوق اويند.
دليل دوم
وجودهاي امكاني، نظر به ذاتشان فقر محض اند و نياز و وابستگي به غير در ذات آنها قرار گرفته است. لذا وجودشان، وجود رابط مي باشد، كه نه در پيدايش و نه در بقاي وجودشان، استقلالي براي خود ندارند، بلكه قائم به ديگري مي باشند و اين سلسله نهايتاً به وجودي مي رسد كه ذاتاً مستقل و غني است و هيچ نحوه وابستگي و نيازي به غير خود ندارد؛ يعني واجب الوجود سبحانه و تعالي.
از اين جا روشن مي شود كه واجب الوجود سبحانه و تعالي، تنها هستي بخش و خالق حقيقي موجودات بوده و اصل هستي آنها را مي آفريند.
- توحید در خالقیت و مسأله شر
خالقیت و آفریدگاری از صفات خداوند است و همهی موجودات مخلوق و آفریده اویند. اینک بحث در این است که خدا در صفت آفریدگاری شریک ندارد؛ و خالق جهان کسی جز خدا نیست. عقل به روشنی بر یگانگی خالق و آفریدگار جهان گواهی می دهد و برهان اقامه می کند؛ و در قرآن نیز آیات بسیاری بر یگانگی خدا در آفریدگاری جهان تأکید نموده است. چنان که فرموده است: «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار * بگو خدا آفریدگار همه چیز است، و اوست یکتای غالب. سوره رعد آیه 16».
در روایات اسلامی نیز بر توحید در خالقیت تصریح و تأکید شده است. چنانچه امام علی علیه السلام میفرمایند: «خدا شریکی ندارد که در آفرینش شگفتی های جهان او را یاری کرده باشد.». (1)
با این همه در تاریخ ادیان و مذاهب از گروهی به نام ثنوییه یا دوگانه پرستان یاد شده است که به دو خالق معتقد بوده اند. یکی خالق خیرات و دیگری خالق شرور، خالق خیرات را نور یا یزدان و خالق شر را ظلمت یا اهریمن می نامیده اند.
منشأ این اعتقاد نادرست این بوده که شرور را امری وجودی و ضد خیر می انگاشتند و چون خداوند را (یزدان) خیر محض مي دانستند معتقد بودند كه محال است خداوند مبدأ صدور شر باشد و بدین جهت باید برای شر مبدا و خالق دیگری قائل شد.
اشکالی که در اینجا مطرح شده است این است که بنابر اصل توحید در خالقیت لازم می آید کارهای ناروایی که از انسانها یا غیر انسانها سر می زند به خدا نسبت داده شود و این امر با اصل منزه بودن خدا از کارهای ناروا منافات دارد؛ و همین مشکل سبب اعتقاد گروهي از مسلمانان به نظریه تفویض بوده است و گروه ديگري هیچ راه حل قابل قبولی برای حل این مشکل ارائه نکرده اند؛ اما در مکتب اهل بیت به این مشکل اینگونه پاسخ داده اند:
1. اولاً از این جهت که رخدادهای جهان و حوادث، مخلوق خدا هستند و منتسب به خدایند، هیچ گونه زشتی در آنها راه ندارد؛ زیرا واقعیت و هستی در مقابل عدم و نیستی از صفت حسن و زیبایی برخوردار است. قرآن کریم می فرماید: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه * خدایی که هر چیز را نیکو آفرید. سوره سجده آیه 7» افعال انسان نیز از نظر واقعیت و هستی مخلوق خدا می باشند (این حُسن، حُسن تکوینی است نه اخلاقی).
2. ثانياً از این جهت که افعال زشت ناشی از اختیار و اراده انسان می باشند و منتسب به انسان هستند، متصف به حسن و قبح اخلاقی می باشند مثلا دروغگویی قبیح است و چون اختیار و اراده انسان سبب حسن و قبح آن شده، حسن و قبح یاد شده نیز منسوب به انسان خواهد بود.
و گرچه خداوند، قدرت و اختیار انجام کار خوب و بد را به انسان عطا فرموده است، ولی از طرف دیگر با اوامر و نواهی، وعده ها و وعیدها، بشارتها و انذارها انسان را به خوبی ها برانگیخته و از بدی ها بر حذر داشته است. از اینرو سزاوار است که کارهای خوب انسان به خدا و کارهای بد او به خود او نسبت داده شود.
- اهمیت و ضرورت بحث از خدا و مسأله شر
وجود بدیها و کاستیها و شر در کتاب عالم طبیعت هر متفکری را آزار می دهد و زمینه پیدایش سوالها و شبهههایی درباره خالق کتاب تکوین به وجود می آورد؛ مثلا برای هر انسانی این سوال مطرح است که اگر آفریننده جهان هستی، قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه و عادل محض است، چگونه اجازه داده که کژیها و کاستی ها و بی عدالتی ها در عالم رخنه کند؟ این مساله کهن که پیشینه آن به روزهای نخستین حیات بشری بر می گردد، یکی از مهم ترین مسائل کلام سنتی در همه ی آیین های آسمانی مانند اسلام و مسیحیت را تشکیل می دهد؛ اما این مسأله در دو قرن اخیر تبدیل به یکی از جنجالی ترین مباحث توحیدی شده از این رو بر اهمیت آن افزوده شده است.
این شبهه از جهت این که ناظر به بنیادی ترین اصل ادیان الهی یعنی اثبات یا نفی وجود خدا، یا مقيد و محدود ساختن صفات خداست، حائز اهمیت است و مخالفان اندیشه های دینی با مطرح کردن این شبهه دو هدف زیر را تعقیب می نمایند:
1. مقيد و محدود ساختن یکی از صفات سه گانه خدا (علم، قدرت و خیرخواهی) و بدین وسیله اعلام می دارند که خدای ادیان آسمانی یا عالم مطلق و یا قادر مطلق نیست و یا اینکه خیرخواه محض نمی تواند باشد.
2. اثبات ناسازگاری وجود شر با اصل وجود خدا. به این بیان که وجود شر با وجود خدایی که خداپرستان می پرستند ناسازگار است. یا باید خدایی باشد با جهانی خالی از شر، یا اگر در جهان شری هست (که هست) وجود شر در جهان خود دلیلی بر نبود خداست.
همچني مسأله شر می تواند به صورتهای مختلف مطرح و به آموزه های دینی نقد وارد کند. اکنون به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- شر دلیل بر عدم وجود خدا (معضل منطقی شر)
2- شر دلیل بر دوگانه پرستی (مسأله ثنویت)
3- شر دلیل بر تحدید صفات خدا (علم، قدرت، خیرخواهی)
4- شر دلیل نقص حکمت و عنایت الهی
اهميت اين مسائل در اديان الهي، خود دليلي بر اهميت حل مسأله نسبت شرور در عالَم مي باشد.
- منشا انتزاع خیر و شر
هر آنچه ابتدا برای انسان درد و رنج تلقی می شود و انسان حکم به شر بودن آن می کند ناشی از جهل و عدم شناخت ابعاد و جوانب و وقایع پشت پرده است اگر تمام پرده های جهل کنار برود و واقعیتها آنگونه که هست آشکار شود، انسان عجولانه حکم به شر بودن چیزی نمی کند. مَثَل ما انسانها در مواجهه با شرور مثل آن کودکی است که با فریادهای خود از شربت تلخی می گریزد که در واقع بهبودی او در گرو آن شربت است.
جهان بینی و نگرش انسان به هستی، خصوصا در مسأله شر از نظر انسانی یا جزئی صورت می گیرد که فقط اطراف و پیش روی خود را نگریسته و ملاک تشخیص خیر و شر قرار می دهد.
فرض کنید فردی را با چشم بسته به هتل مجللی ببرند و چشم های او را در یک اتاق تاریک و نمناک در زیر زمین باز کنند و بعد از یک شب استراحت در چنین اتاقی دوباره چشمان او را ببندند و از هتل خارج کنند اگر این شخص سطحی نگر باشد، شرحی بد و هولناک از هتل به دیگران خواهد کرد؛ و می گوید با اینکه نمای هتل مجلل است اما اتاق هایش چنین و چنان است؛ اما اگر همان شخص می دانست که آن اتاقی که در آن شب را به سر برده اتاق نظافتچی است عقیده اش دگرگون می شود.
اگر انسان نیز در مواجهه با شرور از منظر الهی با نگاهي کلي به جهان نگاه می کرد، در قضاوت خود تجدید نظر می کرد. چرا که انسانها ملاک خیر و شر را بر پایه منافع و مضرات خود که لازمه اش انحصار طلبی و انسان مداری است، تفسیر کرده وهر چه به منافعش خصوصا منافع ظاهری وي صدمه وارد کند از نظر او شر است و حق حیات ندارد. از اینرو انسانها، حیوانات، خصوصا حیواناتی که به آسایش آنها لطمه بزنند مانند حشرات، درندگان و… از بين مي برند وگاه به خلقت چنین موجوداتی اعتراض می کنند گویا حق حیات منحصر به انسان است و دیگران چنین حقی ندارند.
به دیگر سخن، چون نگرش ما به خدا نگاهی از پایین به بالاست و مواردی که در پایین نقص تلقی می شود، مانع دید ما، نسبت به خدا با صفات کمالی او می شود، این نوع نگرش غیر واقع بینانه است.
این نظریه را مي توان در بعضی ظواهر آیات قرآن نيز استنتاج کرد. قرآن در مواضع مختلف سخن از جهل انسان از واقعیت امور می گوید که منشأ خطای انسان در حکم به خیریت شر یا بر عکس می شود. مثلاً قرآن مي فرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * چه بسا چيزها كه شما از آن كراهت داريد در حالى كه خيرتان در آن است و چه بسا چيزها كه دوست مىداريد در حالى كه شر شما در آن است و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانيد. سوره بقره آیه 216»
گاهي ما انسانها عینکی با معلومات محدودی که داریم به چشم خود می زنیم و هر پدیده ای که مخالف حیات ما بوده باشد و یا به خواسته ای از خواسته های ما خللی وارد بیاورد شر می نامیم. این خاصیت مغزی و روانی ما انسانهای تکامل نیافته است که ملاکها و علل واقعیتها را بر محور حیات خود مورد تفسیر و توجیه قرار می دهیم.
گاهي آنچه بر انسان اکنون شر است در صورت کشف حقیقت معلوم می شود که شریت آن ظاهری بیش نیست؛ و انسان باید تحلیل جزئی و سطحی خود را رها کرده و مسأله شر را از افق بالاتری بنگرد.
براي نمونه مي توان به چند مورد از مواردي كه انسان آنها را شر مي پندارد لكن وجودشان براي انسان خير است اشاره كرد. مثلاً در جریان ابلیس، ابلیس هم برای خودش و هم برای خانواده و ذریه خودش خیر است مثل سایر موجودات زنده ای که زاد و ولد دارد. ولي شیطان براي انسان، وسیله امتحان است شیطان نقش تحریک انسان را ايفا مي كند چرا كه اگر تحریکی نباشد، امتحانی صورت نمی گیرد و آزمایش بدون شیطنت شیطان ممکن نیست و وجود شیطان در کل عالم لازم است. در جریان شراب هم که گفته مي شود شر محض است راجع به عمل انسان است نه راجع به این مایع؛ کاری که انسان با خمر انجام می دهد؛ یعنی خمر فروشی می کند خمر نوشی می کند و مانند آن، این اعمال، پليد است. لكن منافات ندارد که این مایع برای بعضی از امور سودمند باشد. مثل سم، چون هیچ موجودی در عالم بی خاصیت نیست. همان سم که برای انسان زیانبار است می بینید برای دفع بسیاری از آفات، همین سموم نافع است بنابراین اینکه خداوند در قرآن می فرماید خمر باعث ناپاكي است راجع به عمل انسان است نه اینکه به خودی خود شر باشد.
- حكمت خداوند و مسأله شرور
صفت حكمت دربارهی خدا و دربارهی انسان به دو گونه صادق است، حکیم بودن انسان به معنای این است که در هر کاری غایتی معقول دارد و در کارهای خود عالی ترین هدفها را دارد؛ و بهترین وسیله را در راه رسیدن به این هدفها انتخاب می کند.
اما خدا، غنی علی الاطلاق است. غایتی را جستجو نمی کند، کمالی فرض نمی شود که او نداشته باشد تا بخواهد آن را پیدا کند. حکیم بودن او یعنی موجودات را به کمالات لایق شان تا هر حدی که برای آنها ممکن باشد می رساند کار او ایجاد و به کمال رساندن است. بعضی از پرسشها و اشکالها از قیاس گرفتن غلط حکيم بودن خدا به حکیم بودن انسان پیدا می شود.
در نصوص دینی بیان شده که خداوند جهان طبیعت را برای انتفاع بشر آفریده است چنانکه می فرماید: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً * او آفریدگاری است که آنچه در زمین است را برای شما آفریده است. سوره بقره آیه 29».
در اینجا این اشکال مطرح است که شرور طبیعی یعنی حوادث ناگوار چون سیل و زلزله و طوفان و غیره و موجودات درنده و گزنده و آفات و میکروبها، منافع انسان را مختل می سازند و به او زیان می رسانند. حال اگر بهره مندی بشر از طبیعت مقتضای عدل و حکمت الهی است چرا خدا طبیعت را با شرور ملازم ساخته است؟ اگر ملازمه طبیعت با شرور اجتناب ناپذیر است پس فلسفه آفرینش طبیعت را نباید بهره مندی بشر از آن دانست.
این اشکال ناشی از نگرش جزیی به حوادث و مشاهدهی زیانهای شخصی و نادیده گرفتن مصالح کلی و منافع عمومی است. در حالیکه از نظر عقل، مصالح و منافع عمومی بر منافع شخصی مقدم است و بر این اساس زیانهای جهان طبیعت را باید یکجا محاسبه کرد؛ و اهداف و مصالح کلی را مقیاس قرار داد تا با این نگرش مشکل حل گردد.
می دانیم که خدا حکیم است پس می داند که نيكوترين نظام ممكن در آفریدن عالم كدامست؛ و قدیر است پس می تواند بر طبق علم خود عالم را خلق کند و فیاض مطلق است و هیچ بخلی در او نیست. پس آنچه مي داند و مي تواند را انجام می دهد و اکنون میسر نیست که هر جزء از اجزای عالم در حد ذات خود بر بهترين وضع ممكن باشد بلكه نيكوترين وجه نظام خلقت به صورت كلي مهمتر است، پس کل به نيكوترين وجه خلق شد. معماری که طرح خانه را مي كشد شاید بعضی اجزای آن را بهتر می شد وضع کند، اما طرح کلی اقتضایش آن است که کل به نيكوترين وجه خلق شود؛ و از طرفی اگر عالم مادی که تلازم اجتناب ناپذیر با شرور دارد طوری خلق می شد که در عالم اصلاً هیچ شری وجود نداشت دیگر این عالم مادی نبود بلکه عالم دیگری بود که خیر محض است در حالی که اقتضاي عالم ماده چنين تزاحماتي است.
آنچه در اینجا لازم است بیفزائیم، اصل همبستگی و اندام وارگی اجزاء جهان است. جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است. در جهان اسلام همواره این اصل تأیید شده است؛ و آنچه منظور ما از این اصل است؛ این است که جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است؛ یعنی رابطه اجزاء جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمتهایی از آن قابل حذف و قسمتهایی از آن قابل ابقاء باشد، حذف بعضی، مستلزم يا عين حذف همهی اجزاء می باشد چنانچه ابقا و باقی ماندن بعضی عین ابقاء همه است. پس شرور از خیرات تفکیک ناپذیرند.
نتيجه آنكه تلازم حكمت الهي با مسأله شرور را مي توان در چند مورد خلاصه كرد:
1) محدوديت علم انسان.
2) غايت نهايي خلقت انسان.
3) تقدم مصالح عمومي بر مصالح فردي.
4) نقش انسان در ايجاد پديده هاي شر.
با درنظر گرفتن اين موارد، مسأله وجود شرور و سازگاري آنها با حكمت الهي حل مي شود. ضمن اينكه براي شرور نيز مي توان دلايلي قابل توجه مطرح كرد من جمله:
الف) شكوفاشدن استعدادهاي انسان در سايه سختي ها و مشكلات.
ب) آزمون الهي
ج) هشدار وبيدادگري انسان از فروغلتيدن در نعمتهاي دنيوي وتوجه به آفريدگارش.
د) قدرشناسي نعمت هاي الهي در مواقع محروميت از آن نعمتها.
————————————
(1) نهج البلاغه خطبه 185.