- تأثير تاريخ، جغرافيا و دريانوردي و بازرگاني مسلمانان در تمدن غرب
الف. تاريخ:
از هنگامي كه مسلمانان به گردآوري قرآن كريم و تفسير و جمع آوري احاديث پرداختند، نيازمند آن شدند كه از محل نزول قرآن (مكه و مدينه) و صدور احاديث و اوضاع و احوال آن روزگار نيز اطلاعاتي كسب كنند. از اين رو، به تدوين شرح حالات حضرت رسول اكرم (ص) پرداختند. كهن ترين كتابي كه درباره سيره نبوي در دست است، سيره عبدالملك بن هشام (م213 ق) است. از آنجا كه در ممالك اسلامي وضعيت ماليات بايد روشن مي شد، لذا براي هر سرزمين، كتابي تأليف شد تا چگونگي پرداخت ماليات آن را معين كنند. در نتيجه كتابهايي به نام فتوحات، مثلا فتوحات شام، نوشته ابوعبدالله محمد واقدي (م207 ق) يا فتوح البلدان، نوشته احمدبن يحيي بن جابر بلاذُري (م279 ق) نوشته شد.
مسلمانان براي فهم قرآن، حديث، نحو، ادب و تحقيق در آن مسائل، نيازمند به دست آوردن سند و مدرك بودند تا ميان روايات صحيح و سقيم و معتبر و نامعتبر تفاوت قايل شوند. اين موضوع محتاج آگاه شدن از حالات راويان و ناقلان اخبار بود. بدين ترتيب، پيدايش كتابهاي مربوط به غزوات و طبقات امري ضروري بود و كتابهاي متعددي در اين باره نوشته شد. كهن ترين كتاب طبقات، كتاب الصحابه نوشته ابن سعد (م230 ق) و طبقات الشعراء، نوشته ابن قُتيبه دينوري (م276 ق) است، كه خاورشناس هلندي، دخويه، كتاب دوم را در سال 1904در ليدن به چاپ رساند. پس از آن كتاب طبقات الرجال نوشته شد. همچنين كتابهايي درباره شهرها نوشته شد، مانند تاريخ دمشق، نوشته ابن عساكر (م571 ق) در هشتاد جلد، و تاريخ بغداد، نوشته خطيب بغدادي (م 463 ق).
مورخان عرب، مانند مورخان قرون وسطا، عموما در بررسي رويدادهاي تاريخي، آن چنانكه بايد از قوه انتقاد استفاده نكرده اند و تنها ابن خلدون را مي توان از اين حيث استثناء دانست كه روح انتقادي بسيار عالي داشت. تا نيمه قرن سوم هجري كتابهاي تاريخي مسلمانان، طبقات و تاريخ جنگها و فتوحات محدود بود، ولي از آن هنگام به بعد به تدوين تاريخ عمومي ممالك و ملل قديم و جديد پرداختند. كهن ترين تاريخ عمومي مسلمانان را يعقوبي نوشته است؛ در دو جلد، يكي درباره يهود، هند، يونان، روم و ايران و … و ديگري درباره تاريخ اسلام، از آغاز تا زمان معتمد عباسي، كه در سال 256ق به خلافت رسيد. اين كتاب را هوتسما، در1883، در ليدن چاپ كرد و پس از آن نيز چندين بار به چاپ رسيد.
از نخستين مورخان مسلمان، ابوجعفر محمدبن جرير طبري (م310 ق) است كه كتاب تاريخ الامم و الرسل و الملوك را نوشت. بلعمي اين كتاب را به فارسي و زوتنبرگ به فرانسه ترجمه كرد و در سال 1874در چهار مجلد در پاريس به چاپ رسانيد. اين كتاب براساس سال تنظيم شده و حوادث را تا سال 302 ق ثبت كرده است. فرغاني تكمله اي برآن نوشته كه تا سال 312ق پيش آمده است. دخويه آن را در ده جلد، در1881 در ليدن، به چاپ رسانيده است. ديگر مورخ نامدار مسلمان علي بن مسعودي (م346 ق) است. او كتابهاي زيادي در تاريخ و جغرافيا نوشته كه مهمترين آنها مروج الذهب و معادن الجوهر است كه درباره شهرها، درياها و حيوانات و غيره نوشته شده است. اين كتاب را در سالهاي 77 – 1861 خاورشناس فرانسوي، باربيه دومنار، در پاريس به فرانسه ترجمه و چاپ كرده است. كتاب ديگر مسعودي اخبارالزمان بود و كتاب مشهور مسعودي، التنبيه و الاشراف است كه در سال 1893دخويه در ليدن آن را چاپ كرده است و همين كتاب را بارون كارا دو وو به فرانسه ترجمه و در سال 1896در پاريس چاپ كرد.
وايد كاترمير درباره مسعودي چنين مي نويسد: «وقتي انسان به كتابهاي او مي نگرد، از تحقيقات او درباره مسائل گوناگون و حل مشكلات علمي بسياري كه او كرده، به حيرت فرو مي رود. و به راستي او در زمان خود از نوابغ بوده است، زيرا گذشته از اينكه به تمام كتابهاي عرب احاطه داشته است، از بحثهاي عميق او روشن مي شود كه به همه كتابهاي شرقي از قديم و جديد و همچنين كتابهاي تاريخ يونان و روم نيز مسلط بوده است».
حمزه اصفهاني از ديگر مورخان اوايل عهد اسلامي است كه تاريخ سني ملوك الارض و الانبياء را در سال 350ق نوشته و كتاب ديگر او التنبيه است كه درباره لهجه هاي متداول عهد ساساني و اوايل دوره اسلامي مطالبي در آن آمده است و ياقوت حموي نيز به نقل از او اين مطالب را در كتاب معجم البلدان آورده است.
وضعيت تاريخ نويسي مسلمانان تا قرن هفتم هجري بر همين منوال بود تا اينكه دولتهاي عربي عباسيان، فاطميان مصر و امويان اندلس منقرض شدند و حكومتهاي ترك و كرد و بربر به وجود آمدند و شماري از مورخان اسلامي در صدد نگارش تاريخ گذشته برآمدند. مشهورترين و جامع ترين آنها الكامل في التاريخ، نوشته ابن اثير (م630 ق) است، كه همان تاريخ مختصر طبري است، با تفاوت حذف اسناد و آنچه پس از طبري روي داده است. كتاب چند جلدي ابن اثير را تورنبرگ در سالهاي74ـ1850 در ليدن و اوبسالا چاپ كرده است.
پس از ابن اثير، اسماعيل بن علي عمادالدين ابوالفداء، فرمانرواي حماة (م 732ق)، است كه تاريخي به نام المختصر في اخبار البشر نوشته كه مختصرالكامل است و ادلر آن را به لاتيني ترجمه كرده و در سالهاي 1789و 1794 در لايپزيك به چاپ رسانيده است. گانييه كتاب سيرت رسول اكرم (ص) را، از تاريخ ابوالفداء، به لاتيني ترجمه كرد و با متن عربي در سال 1723 در آكسفورد منتشر كرد. وي مدتي در آكسفورد استاد زبان عربي بود.
پس از اينها، هنگامي كه حكومتهاي عربي ـ اسلامي قدرت و شوكت خود را از دست داده بودند و تاريخ آنان سبب عبرت شده بود، ابن خلدون (م808ق) به منصه ظهور رسيد و تاريخ خود را به جاي تنظيم بر اساس سال، به ترتيب دولتها منظم كرد و بسياري از مطالبي را كه تا آن هنگام ديگران ننوشته بودند، از تاريخ اندلس و مغرب، در تاريخ خود آورد. برتري عمده كتاب ابن خلدون بيشتر مقدمه آن است كه بر اساس فلسفه تاريخ نوشته شده است؛ پيش از او يونانيان و روميان هم چنين كاري را در فلسفه تاريخ انجام نداده بودند. برخي معتقدند كه ابوعلي مسكويه در تجارب الامم نيز چنين كرده است. كتاب تاريخ ابن خلدون، يا اختصارا كتاب العبر، را بسياري از دانشمندان اسلامي و اروپايي ترجمه و درباره آن بررسي و تحقيق كرده اند، چنانكه بخشي از اين تاريخ را، كه مربوط به بلاد مغرب و بربر است، دسلان در سالهاي 51 – 1847 در دو جلد در الجزاير منتشر كرد و آن را كتاب دولتهاي اسلامي مغرب ناميد. همين بخش نيز به فرانسه ترجمه و بين سالهاي 1852 و1856 در الجزاير منتشر شد. بخش ديگري از اين كتاب كه درباره حكومت بني اغلب در افريقا است و همچنين فصلي از تاريخ جزيره سيسيل تا زمان تسلط اروپاييان در آنجا را دفورشيه به فرانسه ترجمه و در سال 1841 در پاريس منتشر كرده است.
روزنتال هم آن را در سه جلد به انگليسي ترجمه و در لندن چاپ كرده است. برخي مورخان شرح حال رجال را ضمن توضيح وضعيت شهرها آورده اند و در اين ميان كتاب مقريزي، السلوك لمعرفة دول الملوك، از همه مهمتر است و كاترمير آن را به فرانسه ترجمه و در سالهاي 1837و 1845 در دو جلد به نام تاريخ پادشاهان مملوك در پاريس به چاپ رسانيد.
در قرن اول هجري، شرح حال رجال از روي طبقات و به مناسبت حرفه و دانش آنان تنظيم مي شد، ولي پس از پيشرفت دانش اسلامي مؤلفان به طبقه بندي تأليفات پرداختند و از روي حروف هجا شرح حال رجال را استخراج و تأليف كردند كه مشهورترين آنها عبارت اند از: وفيات الاعيان، نوشته ابن خلّكان (م617 ق) كه اين كتاب را دسلان به انگليسي ترجمه كرده و در سالهاي 71 ـ 1842 در چهار جلد بزرگ در لندن چاپ كرده است؛ فوات الوفيات، نوشته صلاح الدين كُتبي، (م764 ق) و كتاب الوافي في الوفيات، نوشته صلاح الدين خليل بن ايبك صفدي، (م 764ق) كه چندين مجلد است و بيشتر در كتابخانه هاي اروپا پراكنده است و همه جلدهاي آن در يكجا ديده نشده است و مرآت الزمان، نوشته سبط بن جوزي (م654ق) نيز در چهل جلد پراكنده است.
درباره رجال اندلس كتابهاي بسيار نوشته شده است كه مشهورترين آنها كتاب الصله، نوشته ابن بشكوال (م 578ق) و كتاب المعجم، نوشته ابن ابار است. برخي از اين نوشته ها كه به ترتيب حروف الفبا جمع آوري شده اند (معجمها) مخصوص گروه و طبقه اي بوده اند، مانند اسدالغابة در تاريخ صحابه، نوشته ابن اثير و تراجم الحكما، نوشته ابن قفطي.
برخي از مطالب تاريخي و شرح حال رجال در كتابهاي ادبي، مانند الأغاني، نوشته ابوالفرج اصفهاني، عقدالفريد، نوشته ابن عبد ربه، كشكول، مستظرف، بيان و التبين، نوشته جاحظ بصري و بسياري ديگر ديده مي شود. گاهي هم در كتابهاي علوم طبيعي مطالب تاريخي وجود دارد، مانند حيوة الحيوان از دميري كه مطالب مهم تاريخي دارد.
پيش از مسلمين كسي شرح حال رجال را به ترتيب قاموس (فرهنگ) تأليف نكرده است. مثلا در وفيات الاعيان بيش از 820 شرح حال به ترتيب حروف الفبا نوشته شده و در فوات الوفيات بيش از 450 شرح حال آمده است.
افزون بر اين كتابها، كتابهاي ديگري هم وجود دارند كه بر اساس حروف الفبا نوشته نشده اند و از آن ميان، طبقات الاطباء، نوشته ابن ابي اصيبعه (م668ق) و تراجم الحكماء، نوشته ابن قفطي است كه به ترتيب شهرها و قرنها تنظيم شده اند.
مسلمانان در تاريخ نگاري نيز پيشرفت بسياري كردند، به گونه اي كه دركتاب كشف الظنون، كه در سالهاي 1835 و 1858 در هفت مجلد با ترجمه لاتيني فلوگل، خاورشناس معروف، در لايپزيگ چاپ و منتشر شده، نام 1300 كتاب تاريخي آمده كه متأسفانه بسياري از آنها مفقود شده و مسعودي در كتاب مروج الذهب نام بسياري از اين كتابها را آورده است.
در هر حال مورخان اسلامي به ندرت مطلب بدي از سلاطين، اميران، وزيران و خلفا در تاريخ خود آورده اند و در اين مورد ابن طقطقي، نويسنده تاريخ الفخري في آداب السلطانيه و الدول الاسلاميه تا حدي برخوردي انتقادي داشته است.
ب. جغرافيا:
مسلمانان پيش از ترجمه آثار جغرافيايي، به ويژه از يوناني به عربي، كتابهايي در وصف راهها و شهرها نوشته بودند، زيرا مسلمانان از نظر جهانگردي و بازرگاني نيز به جغرافيا توجه داشتند، اما علتي كه مسلمانان را به جغرافيا بيشتر علاقه مند مي كرد، زيارت مكه و مسئله حج بود و اين دستور ديني عامل مهمي براي اطلاع از شهرها و راهها از مبدأ تا مقصد، مكه، بود. نخستين كتاب جغرافياي اعراب درباره شناخت منزلها و مساكن قبايل چادر نشين است و از اولين كساني كه اينگونه تأليفات را انجام دادند، از راويان ادب، مانند اصمعي البصري (216 ـ 123ق) و سكّري بغدادي (م 275ق) ميتوان نام برد كه پس از آن به جغرافياي جزيره العرب پرداختند. حسن همداني231 (م334ق) كتابي درباره عربستان نوشت و ابواشعث كندي مجموعه اي درباره كوههاي تهامه نوشت.
همچنين از آنجا كه مسلمانان، پس از گشودن ممالك روم و ايران و مصر و غيره، در شيوه تسخير و اداره آن بلاد با يكديگر اختلاف داشتند، براي آنان مهم بود كه چگونگي فتح يك سرزمين با نظام برقراري ماليات و جزيه در آن سرزمين ارتباط دارد. از اين روي افزون بر اميران، فقها نيز در اين امر دخالت داشتند و در نتيجه دانستن وضع شهرها، مناطق و راهها و ديگر اطلاعات جغرافيايي از واجبات ديني به شمار مي آمد و آنان را براي شناسايي مناطق به تاريخ و جغرافيا نيازمند مي كرد.
بدين ترتيب در قرن چهارم هجري در تحقيقات جغرافيايي مسلمانان پيشرفت چشمگيري پديد آمد و به حد كمال رسيد. از يك سو، اگر نقشه اي از اوضاع سياسي اروپا، افريقا و آسياي غربي، در قرن چهارم هجري، ترسيم كنيم، مشاهده خواهيم كرد كه بخش اعظم دنياي مسكون را كشورهاي اسلامي تشكيل مي داده است؛ مركز سياسي آن بغداد و مركز روحاني آن مكه بوده است.
از سوي ديگر، اگر اوضاع جغرافيايي اروپاي مسيحي را در آن روزگار ملاحظه كنيم، متوجه خواهيم شد كه تا چه اندازه امور حياتي اروپاي مسيحي به امپراتوري اسلامي وابسته بوده است؛ زيرا از طرف جنوب تمامي مديترانه در تصرف مسلمين بود؛ در سمت مشرق، روم شرقي با مسلمانان همسايه بود؛ شمال قفقاز و نواحي شرقي اروپا، سرزمين اقوام نيمه متمدني بود كه زير سلطه مسلمانان يا مسيحيان بودند. فقط مردمان شمالي سرزمينهاي شمال اروپا قدرتي به هم رسانيده و سرگرم گسترش سلطه خود بودند و در قرن ششم هجري در نظر داشتند نفوذ سياسي و اقتصادي اسلام را دچار وقفه كنند.
با گذشت هزار سال از اين مدت، افق فرهنگي اروپاي مسيحي را، از اطراف، اسلام محصور كرده بود، اما اروپا دريانوردي خود را بسط داد و در حقيقت با استفاده از دانش و تجربه آنهايي كه زماني بر دنيا فرمانروايي مي كردند، به پيشرفتهايي نائل شد. براي درك اين حقيقت و نفوذ اسلام در تمدن كنوني اروپا، كافي است نگاهي به واژه ها و اصطلاحاتي بيندازيم كه امروزه در كار بازرگاني و كشتيراني به كار مي رود و اصل آنها عربي است.
مطالعه و تحقيق درباره نفوذ تاريخي مسلمانان در جغرافياي مغرب و تأثير آن در پيشرفت اين علم در اروپا كار چندان ساده اي نيست؛ زيرا كاملا روشن نيست كه اطلاعات جغرافيايي مسلمانان تا چه اندازه متكي بر اطلاعات تحصيلي و تا چه اندازه بر پايه مشاهدات تجربي و گشت و گذار ايشان بوده است. با وجود آنكه، در قرنهاي سوم تا هشتم هجري، كتب بسياري به زبان عربي نوشته شده است، اما همه آنها را نمي توان كاملا درست و بي كاستي دانست و از سويي ديگر كتب، تجارب و ديده هاي بازرگانان و دريا نوردان، كه مسافرتهاي بسيار كرده بودند، بسيار اهميت دارد. بي ترديد، نويسندگان كتب جغرافيا از اين گونه اشخاص بهره فراوان برده اند و هم اينها بوده اند كه روابط مسلمانان و اروپاي قرون وسطا را رقم زده اند و فرهنگ و تمدن اسلامي را به اروپا منتقل كرده اند.
در قرن چهارم هجري، تحقيقات و آثار زيادي، در علم جغرافيا، در ميان مسلمانان ظاهر شد، از آن جمله تحقيق در اوضاع اقاليم است؛ همه اينها زاده جنبش علمي قرن سوم هجري است. از نخستين جغرافي دانان مسلمان، هشام بن محمد كلبي، در اوايل قرن سوم هجري است كه به علت پژوهشهايي كه در جزيره العرب كرده، معروف است و پس از او، چندين جغرافيدان ديگر مطرح شدند كه قديمترين آنها محمدبن موسي خوارزمي، رياضيدان و اخترشناس مشهور است كه به دستور مأمون يك اطلس جغرافيايي از زمين و آسمان ترسيم كرد و كتاب صوره الارض را نوشت كه در آن متن و نقشه هاي كتاب بطلميوس را اصلاح كرد.
از ديگر جغرافي دانان قرن سوم هجري، كندي، فيلسوف معروف و نويسنده كتاب رسالة في الربع المسكون و يعقوبي، نويسنده كتاب البلدان، است كه بر پايه پژوهشهاي شخصي يعقوبي تنظيم شده است. اين كتاب را، در سال 1861، گونبل در اروپا چاپ و منتشر كرد و از منظر جغرافياي طبيعي اهميت دارد. گذشته از اينها، در اين دوره به علت رونق تجارت و برقرارشدن دستگاه بريد(پست) و شناخته شدن راههاي ارتباطي، مجموعه تأليفاتي به نام «المسالك و الممالك» به وجود آمد كه افرادي مانند كندي، احمد سرخسي و ابن خردادبه و سپس در قرن بعد، ابوزيد بلخي، اصطخري و ابن حوقل و ديگران آثاري بدين نام منتشركردند؛ اين آثار از مهمترين كارهايي است كه در جغرافياي اسلامي انجام شده است.
قرنهاي سوم و چهارم هجري، همزمان با ظهور كشتيراني مسلمين در اقيانوس هند، با كشف خاور دور و شناخت سرزمين چين همزمان است. در واقع از همان زمان است كه يكي از جهانگردان و تجار مسلمان، به نام سليمان، از بندر سيراف خليج فارس، در ايران، كه كشتيهاي چيني در آنجا لنگر مي انداختند، سوار بر كشتي شد و پس از گذشتن از اقيانوس هند به سواحل چين رسيد. او سفرنامه خود را، در 851 م، نوشت و بعدا ابو زيد سيرافي، اين سفرنامه را، در سال 880م، با شنيده هاي خود از ديگر جهانگردان عرب تكميل كرد. اين سفرنامه نخستين كتابي است كه درباره سرزمين چين در اوايل قرن نوزدهم در اروپا منتشر شد.
سفرنامه ابوزيد سيرافي، كه شامل اطلاعات دقيق و درستي از سرزمينهاي چين و هند و سيلان و جاوه و چند ناحيه ديگر است، درباره نژادشناسي، اخلاق، آداب و رسوم، بازرگاني، حكومت و تاريخ طبيعي اين نواحي سند گرانبهايي به شمار مي آيد. اين سفرها و سفرنامه ها به گسترش اطلاعات جغرافيايي از آن سرزمينها كمك فراواني كرده و اطلاعات مربوط به آنها در تأليفات جغرافيايي نقش بسزايي داشته است.
در قرن چهارم هجري، به جز كتابهاي مسالك و ممالك، كتابهاي بزرگ جغرافيايي تأليف شد: دايره المعارف بزرگ ابن رسته؛ سفرنامه ابن فضلان، اولين جغرافيدان سياح كه از رود ولگا گذشته و حواشي درياي خزر را بازديد كرده است؛ كتاب صورالاقاليم ابوزيد بلخي، كه گونه اي اطلس جغرافيايي به شمار مي آمد و او از كهن ترين نقشه نگاران بوده است و اولين نقشه آن تصوير زمين است كه شكل مدوري داشته و مكه در وسط آن قرار دارد.
به هر حال نقشه هايي مانند نقشه عالم، از رساله ابن حوقل كه در 1087م از روي نقشه اصلي كپي شده و در آن روزگار اسلامي متداول بوده، بسيار بهتر از نقشه هايي بوده كه در اروپا يافت مي شده است. در نقشه هاي اسلامي قرن چهارم هجري چنين تصور مي شود كه نقشه كشان در صدد بودند خطوط سواحل و رودخانه ها را بكشند و به همين منظور، در بيشتر نقشه هاي اصطخري خط ساحلي مديترانه مدور يا بيضي ترسيم شده است.
در حقيقت بيروني پايه گذار علم مساحي و تسطيح به شمار مي آيد و اين به علت مطالعات مفصل او درباره اندازه گيريهاي سطح زمين است. وجود نقاشيهايي از ارباب انواع و مشخص كردن بهشت، دوزخ، بيت المقدس و يا روم در بالا و مراكز نقشه هاي اروپاي پيش از قرن شانزدهم ميلادي كاملا غيرواقعي بودن آنها را روشن مي كند. در حالي كه همزمان با اين دوره ها، به ويژه در قرن دهم ميلادي، جغرافيدانان اسلامي توجه و دقت بيشتري داشته اند؛ مثلا، در مقايسه نقشه ادريسي با هرفورد، كه يك سده پس از او بود، اين برتري مشهود است.
گذشته از اين، كار دانشمندان و جغرافيدانان اسلامي، مانند اصطخري، ابن حوقل و مسعودي و ديگران جنبه علمي و فني بيشتر و بهتري از اروپاييان همزمان خود داشته است.
در آثار جغرافيايي آن دوره، كه بيشتر مربوط به شرح ناحيه خاصي است، كتاب جغرافياي حسن همداني اهميت دارد. در اين كتاب، كه درباره شبه جزيره عربستان است، همداني همانند يك لغت شناس جزيره العرب را وصف كرده است. وي افزون بر شعر و نسب شناسي و لغت و تاريخ و جغرافيا، به هيئت و هندسه نيز تسلط داشته و از آثار او اكليل و ديوان شعر و صفه جزيره العرب است.
كتاب ديگر در اين زمينه، كتاب تحقيق ماللهند، ابوريحان بيروني است كه ابوريحان در اين كتاب بر هندوان انتقاد ميكند كه دانشهاي خود را منظم و پيراسته نكرده اند و با خرافات آميخته اند و به همين علت به اوج برهان راه نيافته اند.
گفتني است كه جاحظ و مسعودي پيش از آن درباره هندوستان چيزهايي نوشته بودند، ولي سخن و نوشته نقادانه ابوريحان گامي نوين، در تأليفات اسلامي، براي مهار كردن پراكنده نويسي به شمار مي آيد. از ميان كتابهاي بيروني، كتاب تحديد النهايات الاماكن از همه مهمتر است. او براي اندازه گيري طول و عرض جغرافيايي روش جديدي به كار برد و درباره تعيين نقاط متقاطر و كرويت زمين و محاسبه ارتفاع و برخي ويژگيهاي جغرافيايي شهرها تحقيقاتي كرد.
از ديگر جغرافي دانان، ابن خردادبه، از ايرانيان زردشتي، است كه حدود 232 ق كتاب المسالك و الممالك، را نوشت و بنا برگفته خود او در بيان حدود اقاليم و راهها، برنوشته هاي بطلميوس تكيه كرده است. مسعودي كتاب ابن خرداد به را مختصر و كم فايده وصف كرده است. المسالك و الممالك، او را باربيه دومنار به فرانسه ترجمه و در سال 1865م در پاريس چاپ كرده است.
قدامة بن جعفر كاتب بغدادي (م310 ق)، كه در دولت عباسي مناصب بزرگي داشت، در تأليف كوچك خود، به نام كتاب الخراج وضعة الكتاب، ممالك اسلامي و مجاور آن را وصف كرده است. اين كتاب، در سال 1904، در ليدن چاپ شده است.
مهمترين جغرافيدان و مورخ و طبيعي دان قرن چهارم هجري علي بن حسين مسعودي است. آثار مسعودي اهميت و اعتبار بسياري دارد. گر چه بسياري از تأليفات او، از جمله تاريخ عمومي سي جلدي او، از ميان رفته است، ولي كتاب مروج الذهب و معادن الجوهر او بر جاي مانده كه در آن درباره ممالك و ملتها تحقيقات و توضيحات سودمند و عالمانه اي آورده است. اين كتاب تاريخي و جغرافيايي را، در سال 1861 و 1878، باربيه دومنار به فرانسه ترجمه و در نُه جلد چاپ كرده است.
از دانشمندان ديگر اين دوران ابواسحاق ابراهيم بن محمد فارسي اصطخري را بايد نامبرد؛ در علم جغرافيا دو اثر مهم دارد: المسالك و الممالك كه اين كتاب از صورالاقاليم ابوزيد بلخي مستند تر است. اين كتاب را، در سال 1870، دخويه در ليدن ترجمه و چاپ كرده است؛ كتاب ديگر الاقاليم است كه حدود و صور ممالك و اقاليم را معرفي مي كند و همراه با نقشه است. اين كتاب را نيز، در سال 1839، هانري مولر به آلماني چاپ و منتشر كرده است.
در نيمه دوم قرن چهارم هجري، دانشمندان ديگري در علم جغرافيا ظهور كردند و كتابهاي معتبري نوشتند. از جمله اينان ابن حوقل بغدادي است. وي در زمان منصوربن نوح ساماني (66ـ350ق) در ايران سياحت و تحقيق كرده است و اطلاعات دقيقي درباره جغرافياي همه ممالك اسلامي از شرق تا غرب، همراه با نقشه هايي از مهمترين ولايات نواحي معموره، در آن آورده است. معروف است اصطخري، كه او را در دره سند ملاقات كرده است، از او خواست تا برخي از نقشه هاي كتابش را تصحيح كند. نام كتاب ابن حوقل، المسالك و الممالك يا صوره الارض است كه در 1800، در لندن به انگليسي و بخش افريقايي آن، در سال 1842، به زبان فرانسه ترجمه شده است. ابن حوقل ميگويد: آنچه نوشته، از ديده هاي شخصي بوده است و فقط صحراي بزرگ غربي را كاملا نديده است. او در كتاب خود نقشه اي بيضي شكل از عالم كشيد و آن را با اوضاع نجومي تطبيق داد.
جغرافيا نويس ديگر، در عهد سامانيان، مقدِسي، معروف به بشّاري، است. وي در بيشتر بلاد اسلامي سياحت كرده است و از شرق تا غرب، از سند و هند تا اندلس را سفر كرده است و براي نوشتن كتاب معتبر جغرافياي خود، به نام احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، دقت بسياري به كار برده و آداب و عادات و مذاهب و زبانهاي اقوام و ملل اسلامي را شرح داده است، ولي از ممالك كفّار ذكري به ميان نياورده است و چنانكه خود مي گويد: «در ذكر آنها فايده اي نمي بيند». كتاب او را دوبار دخويه، در سالهاي 1877 و 1906، در ليدن منتشر كرده است و همين طور سر گور اوزلي بخشهاي مربوط به مشرق آن را به انگليسي ترجمه و در1800 چاپ كرد و دسلان نيز آن را، در سال 1842، به فرانسه ترجمه و در پاريس چاپ كرد.
در قرن پنجم هجري هر چند بر اطلاعات جغرافيايي مسلمانان افزوده شد، اما اين دوره اهميت و درخشندگي قرنهاي پيشين را نداشت. از نامدارترين نويسندگان اين دوره، مسلماني اسپانيايي، به نام بكري قرطبي، است، كه در اندلس كتاب المسالك و الممالك، و معجم ما استعجم را نوشت و از كتابهاي قطور او فقط بخشي كه درباره افريقا بود، به چاپ رسيده است.
سفرنامه ها و تواريخ اين عصر اطلاعات بيشتري درباره سواحل و بنادر دنياي آن زمان به دست مي دهد.
ناصرخسرو قبادياني، سفرنامه خود را، كه شامل اطلاعات فراوان جغرافيايي از خاورميانه است، در اين زمان نوشت. او از خراسان برخاست، به گوشه و كنار خاورميانه سفر كرد و به سياحت مصر و مكه رفت.
در قرن ششم هجري، دريا نوردان مسلماني، چون سهل بن ابان و چند جغرافيا نويس محلي، به ويژه از سرزمينهاي غربي اسلامي، اندلس، برخاستند. از ميان آنها بايد از الزهري غرناطي و المازني نام برد كه سفرهاي زيادي به خاور نزديك و بالكان و ايران كردند و كتاب المغرب من بعض عجائب المغرب او معروف است. ابن جبير نيز، كه از جهانگردان مسلمان اندلس است، سياحتنامه معروفي به نام رحله دارد كه در بر دارنده اطلاعات جغرافيايي فراواني است.
معروفترين جغرافيدان اين دوره، بلكه برجسته ترين چهره در علم جغرافيا در سراسر قرون وسطا، ابوعبدالله محمد بن محمد ادريسي است، كه در سال 494 ق در سئوتا260 زاده شد. او توجه اروپاي مسيحي را به خود جلب كرد و در دربار پادشاه نورمانها، در شهر پالرمو، در سيسيل، كه مهمترين نقطه تماس فرهنگي و علمي دنياي مسيحي و اسلام بود، شكوفا شد. مؤيد اين نكته اقدام راجر دوم (54ـ1101م) است كه تأليف جغرافياي دنياي معلوم و مكشوف آن روز را برعهده دانشمندي مسلمان گذاشته است و اين برتري دانش دنياي اسلامي را در آن روزگار روشن ميكند.
در حقيقت، دربار شاهان نورمان سيسيل، در اثر نفوذ علم و فرهنگ مسلمانان، حالتي نيمه شرقي يافته بود. ادريسي در مقدمه كتاب خود مي نويسد: «پادشاه راجر، مانند خليفه مأمون، براي ترسيم نقشه صحيح و بزرگي از عالم عده اي را به اطراف و اكناف ولايات فرستاد». كتاب ادريسي نقشه هاي متعددي دارد، در واقع مطالب كتاب شرح و بسط اين نقشه ها است. در نسخه هايي از معروفترين چاپ هاي آن هفتاد نقشه موجود است كه هر كدام از آنها نموداري از 101 مناطق هفتگانه اي است كه ستاره شناسان و جغرافي دانان مسلمان براي مناطق جغرافيايي و آب و هواي عالم مسكون قائل بوده اند.
ادريسي كتاب خود را، كه مشتمل بر وصف كره زمين در دوره قرون وسطا است، به نام پادشاه راجر تأليف كرد و آن را الكتاب الروجاري يا نزهةالمشتاق في اختراق الآفاق ناميد. اولين ترجمه اين كتاب در رم به سال 1619م منتشر شد و جوبر نيز آن را، در سال 1840، به فرانسه ترجمه و در دو جلد در پاريس چاپ كرد.
ادريسي اولين كره جغرافيايي را از نقره ساخت كه در حقيقت نقشه كامل جهان آن روز به شمار مي آيد. از اين گذشته، ادريسي دايره المعارف جغرافيايي مفصلي به نام روض الانس و نزهه النفس تأليف كرد كه متن كامل آن در دست نيست.
در قرن هفتم هجري نيز آثار جغرافيايي متعددي تأليف شد؛ برجسته ترين آنها فرهنگ جغرافيايي ياقوت حموي، به نام معجم البلدان است. او سفرهاي بسياري در جهان اسلام كرد و كتاب خود را بر مبناي ديده ها و استفاده از آثار گذشتگان نوشت كه به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده است و از نظر زندگي نامه نويسي هم اهميت دارد.
معجم البلدان را، در سالهاي 1866 تا 1870، ووستنفلد در لايپزيگ، در شش جلد، چاپ كرد كه چهار جلد اصل كتاب و دو جلد فهرست و حواشي است. باربيه دومنار هم قسمت مربوط به شهرهاي ايران اين كتاب را به فرانسه ترجمه و در سال 1861در پاريس چاپ كرد.
از آثار جغرافيايي اين قرن مي توان كتاب بسط الارض في طولها والعرض را كه ابن سعيد غرناطي نوشته است و تقويم البلدان ابوالفداء را، كه در مغرب زمين به خوبي شناخته شده است، نامبرد. كتاب تقويم البلدان را «گويا» به فرانسه ترجمه كرد و در سالهاي 1848و1883 در سه جلد در پاريس به چاپ رساند. همچنين بخش مربوط به جزيره العرب اين كتاب را «گانييه» ترجمه و در سال 1740 در آكسفورد منتشر كرد و بخش مربوط به مغرب آن را «سولوا» در الجزاير، به سال 1839، ترجمه و چاپ كرد.
برجسته ترين آثار جغرافيايي قرن هشتم هجري به علم هيئت ارتباط دارد، مانند كتاب شمس الدين دمشقي به نام نخبةالدهر في عجائب البر و البحر، كه افزون بر هيئت و تاريخ طبيعي، اطلاعات جغرافيايي بسياري در آن موجود است.
در اين قرن، همچنين جهانگردان برجسته اي، مانند ابن بطوطه، پيدا شدند كه در سفرهاي خود به همه كشورهاي اسلامي و جزيره سيلان و مالديو و آفريقا، اطلاعات جغرافيايي بسياري در سفرنامه خود آورده است. تا حدودي نيز به سوي شمال سفر كرد و كوتاهي شب قطبي را به چشم خود ديد.
پس از قرن هشتم هجري، توجه به جغرافيا به تدريج رو به كاستي نهاد و حمله مغول اتحاد و اتفاق فرهنگي و معنوي مسلمانان را برهم زد و اين در حالي بود كه دين اسلام به پيشرفتهاي تازه اي در آسياي صغير و آسياي مركزي دست پيدا كرد و مسلمانان به وسيله بازرگاني و تبليغات مذهبي به نواحي دروني قاره افريقا نفوذ كردند. از سوي ديگر ملل مسيحي، به ويژه ايتاليايي ها، اكتشافات بسياري كردند. با اين همه، همزمان با اين احوال در مشرق زمين و ايران از كتابهاي هيئت حافظ ابرو و عبدالرزاق سمرقندي در قرن نهم هجري نبايد غافل بود. كتاب توصيف افريقيه مربوط به قرن دهم هجري، نوشته حسن بن محمد الوزان الزيات، مسلمان زاده غرناطه كه در فاس مراكش زندگي مي كرد، نيز از اين جمله است.
با آنكه در اين دوران تحقيقات جغرافيايي رو به افول نهاد، استثنائا چند جغرافيدان هندي ايراني الاصل در دربار پادشاهان مغول هند پيدا شدند كه آثار گرانبهايي از خود بر جاي نهادند، مانند آيين اكبري از علامي، كه آن را به اكبر شاه تقديم كرد، و هفت اقليم، امين احمد رازي، برخي از تحقيقات جغرافيايي تركان در اين زمان عبارت اند از: مناظر العوالم، نوشته محمد عاشق و دايره المعارف جغرافيايي حاجي خليفه كه نخستين اقدام در مقايسه جغرافياي اروپايي و اسلامي است و نكات جديدي در علم اقيانوس شناسي در آن ديده مي شود.
درعصر تركان عثماني، كه امپراتوري اسلام به صورت قدرتي جهاني نمودار شد، كتابهايي درباره علم دريا نوردي نوشته شد كه از آن جمله است كتاب الفوائد في اصول علم البحر و القواعد، نوشته ابن ماجد و رساله هايي درباره اقيانوس هند و جزاير مالايا، نوشته سليمان مهري و كتاب محيط درباره درياي عمان، از سيدي علي، دريا سالار عثماني و ديگر تحقيقات دريانوردي پيري رئيس، دريا سالار ديگر عثماني كه از نقشه كريستف كلمب استفاده كرده است. بدين ترتيب مشاهده مي شود رنسانس علمي اروپا زماني وارد جهان اسلام مي شود كه مكتب جغرافيايي اسلامي، پس از يك دوره اوج، به انحطاط مي گرايد.
پيش از اين گفته شد كه آثار جغرافيايي ستاره شناسان مسلمان بيش از كتب جغرافيايي ديگر، در علوم قرون وسطاي اروپا نفوذ و تأثير مستقيم داشته است و برخي از آنها نيز به زبانهاي اروپايي ترجمه شده است، مانند زيج بتّاني، كه در 900م نوشته و در1150م ترجمه شد. نخستين جايي كه استادان مسيحي فرهنگ و تمدن اسلامي را آموختند، شهر تولدو بود و نخستين چيزي كه يادگرفتند كرويت زمين بود كه بدون درك آن كشف قاره امريكا براي آنان مقدور نبود. ستاره شناسان اسلامي، جغرافيا را بيشتر از جهت تعيين طول و عرض جغرافيايي مطالعه مي كردند و ربع مسكون را برحسب تقسيمات هفتگانه بطلميوس نمايش ميدادند. مانند همين تقسيمات، در نقشه هاي دريايي پرتغاليها، در سالهاي 4 – 1501م، تنظيم شده است و در نقشه هاي برنارد سيلواني در1511م و آريانوس در1540م نيز ديده مي شود و برخي از نقشه هاي اين تقسيمات حتي تا پايان قرن هجدهم در نقشه هاي جغرافيايي اروپا ديده مي شود.
از قرن دوازدهم ميلادي به تدريج جداول نجومي مسلمانان، به زبان لاتيني، در ميان اروپاييان متداول شد. از ديگر نظريات جغرافي دانان اسلامي كه در اروپا تأثير گذاشت و علماي مسيحي آن را پذيرفتند، مركزيت نيم كره مسكوني زمين، كه آن را «قله عالم» يا «قبه الارض» مي ناميدند، بود. انتشار اين نظريه در اروپا پيروان بسياري پيدا كرد؛ آدلارد باثي، نخستين كسي بود كه اين اصطلاح را در اروپا متداول كرد و بعدا گراردوي كرمونايي و در قرن سيزدهم ميلادي، راجر بيكن و آلبرتوس ماگنوس از اين نظريه پيروي كردند. فرضيه «قبه الارض» در كتاب كاردينال پتر، كه در سال 1410م منتشر شد، نيز ديده مي شود. از روي همين كتاب، كريستف كلمب متوجه شد كه در نيمكره غربي زمين و در مقابل قبه الارض، مركز ديگري در زمين وجود دارد كه مكان آن مرتفع تر از نقطه شرقي آن است. بدين ترتيب مي توان گفت كه فرضيه جغرافياي اسلامي در كشف قاره امريكا سهم مهمي داشته است و حتي دانته نيز تحت تأثير كتب و آثار مسلمانان قرار گرفته و كتاب بهشت گمشده خود را بر پايه فرضيه قبه الارض، با عقيده كهن مسيحيان كه بهشت را در برخي نقاط مشرق مي دانستند، تطبيق داده است.
ج. دريانوردي و بازرگاني:
در قرن سوم هجري، كشتيراني و دريانوردي مسلمانان اهميت بسياري پيدا كرد. هنگامي كه كشتيراني در اقيانوس هند براي بازرگاني با كشورهاي غيراسلامي آسيا اهميت داشت، خطوط كشتيراني و بازرگاني دريايي، در بخشهايي از مديترانه، در انحصار مسلمانان بود و رابطه با كشورهاي مسيحي فقط اهميت نظامي داشت.
به حكم شرايط جغرافيايي و تعاريف، گذشته از اهميت دو درياي مديترانه و اقيانوس هند و منطقه سوئز كه مانع پيوند اين دو دريا بود، مسافران و تجاري كه قصد گذر از مديترانه به هند را داشتند، بايد مسافتي را در صحرا طي كنند تا به درياي سرخ يا قلزم برسند و كشتي ديگري را سوار شوند. در كتابها و سفرنامه هاي متعدد مسلمانان از چگونگي ساخت و نوع و تفاوت و ظرفيت كشتيهاي مديترانه و اقيانوس هند و كشتيهاي ساخت چين سخن به ميان آمده است.
اقيانوس هند ميدان بزرگي براي دريانوردي قديم به شمار مي آمد و بنادر و ايستگاههاي معروف آن در سواحل خليج فارس قرار داشت. بنادر سواحل درياي عمان در دوره هاي پيش از اسلام نيز براي دريانوردي و بازرگاني اهميت داشت. با ظهور اسلام و مركزيت يافتن شهر بغداد در عراق، اين مراكز اهميت بيشتري يافتند. در اواسط قرن چهارم هجري كشتيهاي مسلمانان به شهر كانتون چين رسيدند و شمار فراواني از مسلمين در آنجا مسكن گزيدند و به تجارت با چين پرداختند. برخي از آنان تا كره و ژاپن هم پيش رفتند، ولي فعاليت بازرگاني آنان، به واسطه برخي حوادث در سال 878م، از ميان رفت و به علت خراب شدن بندر كانتون، مركز تجارت مسلمين در شرق دور، به شهري در سواحل غربي مالاكا، به نام كلا، منتقل شد. كلا در آن هنگام تحت فرمان فرمانروايان زيج يا سوماتراي امروزي بود.
تاريخ مراكز تجاري اسلامي در شرق دور آكنده از رويدادهاي گوناگون است. چنانكه از اخبار سده هشتم ميلادي برمي آيد، نام كشتيبانان بيگانه در ديوان تجارت دريايي شهر كانتون ثبت مي شده است و اين اداره پيش از پياده كردن بار، حق تفتيش براي خود قائل بوده و عوارض صادرات و بارگيري دريافت مي كرده است. در سال 758م، شمار مهاجران و گروههاي بيگانه كه ازغرب به سوي كانتون مي آمدند، بسيار بود. در اوايل قرن نهم ميلادي در رأس مهاجران مسلمان ساكن كانتون، رئيس مسلماني از سوي امپراتور چين قرار داشت كه قضاوت شرعي مي كرد و خطبه نماز جمعه و عيد مي خواند و براي حكومت اسلامي دعا مي كرد.
تا نيمه قرن سوم هجري، همان گونه كه كشتيهاي مسلمانان به چين مي رفت، كشتيهاي چيني نيز به عمان و ابله و بصره مي آمد. آن گونه كه از آثار ابن رسته، سليمان و ابن زيد بر مي آيد، كشتيهاي مسلمانان پيوسته در بنادر سيلان و سواحل غربي هندوستان رفت و آمد مي كردند و در نزديكي شهر بمبئي شماري از مسلمانان، دسته جمعي، سكونت داشتند. در حقيقت آخرين حد شرقي، كه كشتيهاي مسلمين در آنجا لنگر مي انداختند، همان بندر كلا در سوماترا و مالاكا بود كه تقريبا سنگاپور فعلي باشد. مسعودي، در سال 332ق، مي نويسد: «كلا در نيمه راه هند است و كشتي هاي مسلمانان چه سيرافي و چه عماني به آنجا منتهي مي شود.»
با آنكه اختراع قطب نما از چيني هاست، ولي روشن نيست كه از آن در دريانوردي استفاده كرده باشند. چون آنها هيچگاه از ساحل دور نمي شدند و جرئت چنداني براي دريانوردي نداشتند، ولي وضع مسلمانان و اعراب متفاوت بود.
هنگامي كه اروپاييان از كشور چين بي خبر بودند، اعراب با اين كشور روابط تجارتي داشتند و گمان قويتر آن است كه آنها اين وسيله را در كشتيراني به كار برده اند و مسلم است كه اروپاييان با اين اختراع مهم به كمك مسلمانان آشنا شدند. اروپاييان، پيش از قرن سيزدهم ميلادي، هنوز از قطب نما استفاده نكرده بودند، در حالي كه ادريسي، جغرافيدان و مورخ بزرگ اسلامي، در نيمه قرن دوازدهم ميلادي از آن سخن گفته و كاربرد آن را در ميان مسلمانان رايج دانسته است و از معرفي آن به اروپاييان به وسيله مسلمانان خبر دارد.
چنانكه مي دانيم، اكتشافات مسلمانان در قرون وسطا، به شناخت بخش جنوبي قاره آسيا انجاميد و بازرگانان جنوب غربي و ميانه آسيا بيشتر جزاير جنوب شرقي آسيا را مي شناختند و روابط تجاري با آنها برقرار كرده بودند و اين در حالي بود كه اروپاييان هنوز اين نواحي را نمي شناختند و نخستين سفرنامه مسلمانان و سفر سليمان سيرافي از راه اقيانوس هند به چين در قرن دوم هجري، گواه آشكاري بر اين مدعاست.
قرنها پيش از آنكه واسكو دو گاما بتواند از راههاي دريايي به مشرق زمين برسد، مسلمانان اين سرزمينها را مي شناختند. او با راهنمايي دريانوردي مسلمان به نام احمدبن ماجد، توانست از دماغه اميد نيك به سواحل آسيا گام بگذارد. در حقيقت، راه دريايي هند و چين را، پنج قرن پيش از ماركوپولو، سليمان سيرافي شناخته بود.
ابن وهب قرشي نيز از راه دريا از بصره به كانتون و از آنجا به پايتخت چين سفركرده و مطالبي درباره سفر خود نقل كرده است. اينگونه اطلاعات از كشورهاي شرقي مهمترين منابع دست اول و به دور از داستان پردازي و اغراق به شمار مي آيد.
كشتيراني، بين خليج فارس و عراق با مركزيت امپراتوري اسلامي، يعني بغداد، اين نواحي را به اقيانوس هند و شرق دور مربوط مي ساخت و تقريبا در زمان خود، نوعي بازرگاني جهاني را به وجود آورده بود كه بازرگانان بغداد، از چين ابريشم و از هند ادويه و عطريات و از كلا چوبهاي جنگلي، بادام و قلع وارد مي كردند و اين كالاها را در كشورهاي اروپايي به فروش مي رساندند و از همين راه عاج را از حبشه به سواحل عدن و بازارهاي فروش مي بردند.
داستانهاي نقل شده توسط دريا نوردان، در ادبيات عربي، شهرت بسياري يافته است. داستان سندباد بحري و قصص الف ليل و ليلة (داستانهاي هزار و يك شب) از آن جمله اند. اين داستانهاي دريايي بيشتر مربوط به چين و هند است، اما گاهي شامل سواحل افريقاي شرقي، به ويژه زنگبار، نيز مي شود. در اين باره كتابي به نام عجائب الهند، برّه و بحره و جزائره وجود دارد كه ناخدا بزرگ بن شهريار رامهرمزي آن را، در سال 342ق، نوشته است. اين كتاب مجموعه اي از گزارشهاي دريايي است كه اوضاع دريانوردي را، در قرن چهارم هجري، در خليج فارس و درياي عمان و اقيانوس هند و چگونگي رفت و آمد كشتيها را، در بنادر اين مناطق، نشان مي دهد.
افسانه هايي كه از خليج فارس ناشي مي شد، خليج فارس را به ملت هايي كه بعدا در آن آبها آمد و شد مي كردند، شناساند. پرتغاليها، عثمانيها، انگليسيها و هلنديها از آن جمله بودند. داستان برخورد واسكو دو گاما، در رسيدن به دماغه اميد نيك و ساحل شرقي افريقا در سال 1498م، و برخورد او با دريانوردي عرب به نام احمدبن ماجد، را پيشتر توضيح داديم. طبق آثار و منابع پرتغاليها و اسناد باقي مانده عربي، اين موضوع محقق بوده است. برتُن عقيده داشت كه قطب نما را هم همين احمدبن ماجد ساخته است و آثاري درباره اقيانوس هند و درياهاي اطراف آن و مجمع الجزاير هند شرقي نگاشته است.
وجود واژه هاي عربي در فرهنگهاي جديد دريايي حكايت از دوران سيادت دريايي مسلمانان دارد.
بازرگاني و تجارت مسلمانان در سمت شمال و اروپا، منحصر به نوشته نويسندگان و جغرافيدانان نمي شود، بلكه از روي سكه هاي بي شمار مسلمانان كه در كشورهاي روسيه، فنلاند، سوئد، نروژ و حتي مجمع الجزاير انگليس و ايسلند يافت شده است، مي توان به آن پي برد. شمار بسياري از اين سكه ها را در ناحيه قازان، در مسير رود ولگا، يافته اند. اين سكه ها متعلق به اوايل قرن اول تا پنجم هجري است. عده اي پيشروي بازرگانان مسلمان را تا اين حد، در جهت شمال، بعيد مي دانند و نقطه انتهايي آنان را تا اواسط رود ولگا مي دانند. دين اسلام هم در آن اوايل تا همين نواحي نفوذ كرده بود.
ادريسي به علت استقرار در دربار پادشاهي مسيحي و امكان بازديد از سرزمينهاي مسيحي نشين ايتاليا و آلمان و فرانسه و شبه جزيره اسكانديناوي اطلاعات بسياري از كشورهاي اروپايي به دست آورد كه پيشينيان او نمي دانستند.
خطوط بازرگاني مسلمين بيشتر در امتداد جاده سمرقند و بخارا و خيوه و دهانه ماوراءالنهر بود و راه ولگا به سمت شمال زياد متداول نبود. البته پيدا شدن سكه هاي مسلمانان در چنين پهنه وسيعي، حكايت از نفوذ بازرگاني، فرهنگي و معنوي بزرگي است. در قسمت شمال مسلمانان بيشتر از طريق بنادر مديترانه، با اسپانيا، سيسيل، ايتاليا و فرانسه تجارت مي كردند. مركز تجارت با امپراتوري روم شرقي بندر ترابوزان بوده است.
در قرن دهم ميلادي، اروپا تسلط چنداني بر درياي مديترانه نداشت و بيشتر تحت سيطره مسلمانان قرار داشت و كساني كه در آنجا خيال حكومت داشتند، بدون جلب رضايت مسلمانان نمي توانستند در آن كشتيراني كنند؛ چنانكه، در سال 935م، ناوگان فاطميان به بندر ژنوا و جنوب فرانسه، و در سال 1011و1014م، به بندر پيزا حمله كردند.
با وجود اين، در اين دوره نيروي دريايي فاطميان در شمال افريقا ضعيف تر از نيروي دريايي شام بود، چون در سال 301 ق هشتاد كشتي جنگي فاطميان، از 25 كشتي شام شكست خوردند.
كشتيهاي جنگي مسلمانان در36 روز طول غربي شرقي مديترانه را تا انطاكيه مي پيمودند.
يعقوبي، در اواخر قرن سوم هجري، طرابلس را بندري مي داند كه ظرفيت آن در حدود هزار كشتي است. وي درباره بندر صور مي نويسد: «مركز دارالصناعه است و كشتيهاي دولت از آنجا براي جنگ روم مي رود، و آن شهري است استوار و با شكوه».
حملات بيزانسيها، در قرن چهارم هجري، به بلاد اسلامي اوضاع شام را تغيير داد، زيرا نيمه غربي افريقاي شمالي براي كشتيراني مناسب تر از نيمه شرقي آن بود. بدينگونه است كه در كتابهاي آن زمان بين اسكندريه و خليج تونس، به غير از طرابلس، از بندر ديگري نامبرده نشده است.
تونس، كه در نزديكي كارتاژ قديم قرار داشت، در درجه دوم اهميت پس از طرابلس بود و بندرگاه قيروان محسوب مي شد.
مسلمانان به علت فعاليت بازرگاناني كه به افريقا رفته بودند، اطلاعات وسيعي از اين قاره به دست آوردند. بازرگاني در افريقا از راه خشكي به دو بخش شرقي و غربي تقسيم مي شد و در هر دو بخش صادرات مهم طلا بود.
بازرگانان مسلمان از مراكش، الجزاير و تونس، پس از چندين ماه مسافرت، خود را به كشور طلاخيز غنا مي رسانيدند و در قرنهاي پس از قرن چهارم هجري، غنا مركز فعاليت و بازرگاني مسلمانان افريقا بود، به گونه اي كه در آنجا هيچ يك از ملل مسيحي نمي توانستند با آنها رقابت كنند. ابن سعيد، كه از نويسندگان برجسته قرن هفتم هجري بوده، اطلاعات كافي درباره مسافرتهاي ابن فاطمه به سواحل اقيانوس اطلس و اوضاع و احوال سياهپوستان اطراف درياچه چاد داشته است. اروپاييان دوره رنسانس نيز اطلاعاتي، به جز آنچه مسلمانان به آنان داده بودند، درباره اين قاره نداشتند. تنها منبع اطلاعات آنها از كتاب لئوافريكانوس بود، كه در سال 1526م نگاشته شده بود، و تا مدتها بعد اروپاييها آثار ديگري كه انها را به اوضاع افريقا آگاه كند، در دست نداشتند و در آن زمان فقط به آثار ادريسي توجه مي شد.
بازرگاني بين مسلمانان و اروپا را بيشتر يهوديان انجام مي دادند و در آن هنگام يهوديان تنها بازرگاناني بودند كه مي توانستند آزادانه در جهان اسلام و مسيحيت به تجارت بپردازند. ابن خردادبه ميگويد كه تجار يهود، از جنوب فرانسه و از راه دريا، به مصر مي آمدند و پس از گذشتن از تنگه سوئز، با كشتي به هندوستان مي رفتند و برخي نيز به سوريه مي آمدند و از قسطنطنيه مي گذشتند.
اين بازرگانان، محصولات اروپا، مانند ابريشم و پارچه هاي ابريشمي، خز، اسلحه و زره، را به كشورهاي اسلامي وارد مي كردند. گاهي اين اجناس از راه روسيه نيز وارد مي شد و در برابر همين بازرگانان از كشورهاي اسلامي مشك، كافور، دارچين و محصولات ديگري را به اروپا صادر مي كردند. راه ديگر ورود محصولات مشرق زمين به اروپا سرزمين خزرها بود كه بين درياي خزر و روم شرقي و مردم نيمه بربر روسيه واقع بود. در نواحي مرزي روم شرقي، شهر ترابوزان، در قرن چهارم هجري از مراكز بزرگ بازرگاني مسلمانان و يونانيان بود.
بدين ترتيب مي توان گفت كه حد فاصل بازرگاني بين دنياي اسلامي و مسيحي برقرار بوده است. گرچه محقق است كه در قرن دوم هجري مسلمانان در برخي از شهرهاي ايتاليا و قسطنطنيه بوده اند، ولي نتايج آن در بازرگاني قرن سوم هجري مشهود شد و بازرگاني به خودي خود نيرومندترين عامل انتقال و نشر علم و فرهنگ ملل اسلامي به مردم اروپا شد و آنها نيز با تشويق فرمانروايان خود، با اشتياق، علوم مشرق را ياد مي گرفتند.
موفقيت بزرگ ديگر مسلمانان، در قرن چهارم هجري، گشودن راه تجاري روس در شمال بود، هر چند پيش از آن هم برخي ارتباطات بين سرزمين روس و ممالك اسلامي وجود داشت.
در سال 309 ق، با سفارت ابن فقيه ميان خليفه عباسي و امير منطقه ولگا، رابطه سياسي برقرار شد و سال بعد، آن امير و اتباعش، ايمان آوردند. در همان زمان، بخش شمالي ممالك اسلامي را اميران لايق ساماني اداره مي كردند كه گذشته از حفظ سرحدات، موجبات رونق تجاري را فراهم آوردند. بيشتر سكه هاي اسلامي كشف شده در شمال اروپا، مربوط به سده چهارم هجري و بيشتر از32 آن سكه هاي ساماني است. از آن تاريخ تا پس از جنگهاي صليبي، راه شرق به شمال اروپا، از روسيه مي گذشته است.
بديهي است كه در اين مختصر نمي توان به شرح برقراري روابط بازرگاني ميان مسلمانان و مسيحيان پرداخت. هنر و صنايع جهان اسلام، كه در طول پنج قرن حاصل شده بود، يكباره به سوي اروپا روان شد. اين محصولات منحصر به كالاهاي چين، هند و افريقا، كه مسلمانان از راههاي دور و دراز وارد كرده بودند، نبود؛ بلكه در ميان آنها محصولاتي كه نمودار ذوق و ابتكار و هوش مسلمانان بود، نيز ديده مي شد. كالاهاي مسلمانان با چنان ذوق و سليقه اي ساخته شده بود كه ارزش آنها غيرقابل رقابت بوده است.
ورود فرشهاي مشرق زمين به اروپا از قرون وسطا معمول بوده است. آنچه سبب حيرت است اين است كه امپراتوران آلمان، در قرون وسطا، جامه هايي بر تن مي كردند كه در اطراف آن جملات عربي نوشته شده بود و معمولا اين جامه ها را در سيسيل، كه مدتها از مراكز صنايع و هنرهاي اسلامي بود، درست مي كردند. بسياري از محصولات طبيعي كشاورزي، مانند نارنج، ليمو و زردآلو و برخي سبزيجات و حبوبات، هم از كشورهاي اسلامي وارد اروپا مي شد و امروز تشابه نام آنها با نام لاتين دليلي بر اين حقيقت است. بسياري از نامهاي سنگهاي قيمتي و اسباب و آلات موسيقي نيز در اصل عربي بوده كه به اروپا منتقل شده است. ساختن كاغذ را اروپاييان در قرن ششم هجري از مسلمانان آموختند.
مسلمانان محصولات صنعتي و كشاورزي خود را، مانند پنبه، زعفران، كاغذ، پارچه هاي حرير غرناطه، پوست قرطبه، شمشيرهاي ساخت طليطله و غيره، به تمام بندرها اروپا و افريقا صادر ميك ردند و بنادر اسپانيا، مانند قادش و مالقه، از بنادر مهم تجارتي به شمار مي رفتند.
تاريخ بازرگاني مسلمانان با اروپا نشان مي دهد كه مسلمانان تأثيري فراوان در پيشرفت بازار تجاري و بازرگاني كشورهاي مسيحي داشته اند. وجود برخي اصطلاحات مشترك بازرگاني ميان كشورهاي اسلامي و برخي اصطلاحات متعارف كشورهاي اروپايي نشان دهنده اين تعامل در گذشته است.
مسلمانان، براي نخستين بار، پايه گذار شركتهاي سهامي در تجارت با اروپا بوده اند. در حقيقت قوانين بازرگاني مسلمانان، كه ناشي از آيات قرآن كريم بوده است، و معاهدات بازرگاني ميان مسلمانان و مسيحيان و تأسيس دفاتر نمايندگي در بنادر شرق، از نخستين اقدامات مهم در بناي تجارت بين المللي بوده است.