- تأثير علوم عقلي، فلسفه اسلامي و علوم الهي در تمدن غرب
در اولين سالهاي قرن دوازدهم ميلادي، با ترجمه هاي دومينيكو گونديسالوي و خوان شقوبي، مغرب زمين به كمك آثار ابن سينا، فارابي و غزالي با باورهاي ارسطو آشنا شد. در حقيقت مغرب زمين اطلاعات خود را درباره ارسطو مديون مسلمانان است و ترديدي نيست كه اروپاييان در نتيجه آشنايي با افكار مسلمانان به فلسفه عشق ورزيدند و به مطالعه آثار ارسطو پرداختند. شايان ذكر است كه قرنها آموزه هاي ارسطو و ابن رشد با هم آميخته بود. ابن رشد زبان يوناني نميدانست، ولي از آثار مترجمان پيش از خود بهره مي برد و افكار او كاملا بين يهود شايع بود. از همين راه بود كه در ميان مسيحيان نفوذ عميقي يافت و اين گونه باورها تهديدي در برابر روش كليسا به شمار آمد تا جايي كه سنتوماس از مترجمان عرب انتقاد كرد و بين افكار ارسطو و مفسران آثار وي تفاوت قائل شد.
ترجمه آثار ارسطو و افلاطون در زمان خلفاي عباسي رواجي گسترده داشت، چنانكه پزشكي نسطوري به نام حنين بن اسحاق (194-264ق)، علاوه بر ترجمه آثار رياضي و پزشكي، سه كتاب از ارسطو و سه كتاب از افلاطون را به عربي برگرداند. مكتب ترجمه اثار يوناني و لاتيني و سرياني را صابئين ادامه دادند و نيز كتابي در مورد اختلاف روح و نفس نوشتند، كه وقتي اين كتاب به لاتيني ترجمه شد، درغرب اقبال فراواني يافت.
در اين دوره، آثار نخستين فيلسوف عرب، ابويوسف يعقوب بن اسحاق كندي، به نگارش درآمد. متأسفانه آثار چنداني از وي به عربي باقي نمانده است، اما برخي از آثارش، را گراردوي كرمونايي و ديگران به لاتيني ترجمه كردند، كه اكنون اين آثار موجود است. معروف ترين اثر كندي در موضوع فلسفه و علوم الهي، كه در مشرق و مغرب نفوذ فراواني پيدا كرد، درباره فصل اول كتاب تئولوگيا نوشته ارسطو است. فرفوريوس بر اين فصل از كتاب ارسطو تفسيري نوشته است كه عبدالمسيح بن عبداللّه نعيم آن را با نام فرفوريوس به عربي ترجمه كرد، كندي اين ترجمه را با اصل كتاب مقابله و تصحيح و به احمد المعتصم بالله تقديم كرد.
ابن خلّكان، ابونصر فارابي (م 339ق) را كه معروف به فيلسوف مسلمانان و معلم ثاني بود، بزرگترين فيلسوف اسلامي، پس از پايان دوران ترجمه آثار يوناني به زبان عربي ميداند. او يكي از بزرگترين مفسران آثار ارسطو و برخي از آثار افلاطون است. رسائل او درباره نفس و خواص و استعداد آن به انضمام رساله عقل را مؤلفان لاتيني به خوبي مي شناسند. از او 44 كتاب به جا مانده، كه مهمترين آنها احصاء العلوم است و همه علوم عصر خويش را به اختصار در آن آورده است. ترجمه لاتين اين كتاب در تمام قرون وسطا معروف بوده و با نام درباره علوم به انگليسي برگردانده شده است.
ابوعلي سينا (428ـ370ق) در مغرب زمين بيش از فارابي شهرت دارد و اين شهرت بيشتر به آثار طبي مربوط است و در فلسفه نيز، تا پيش از ظهور ابن رشد در مغرب زمين، وي را نماينده بهترين افكار فلسفي عرب و اسلام به شمار مي آوردند. با آمدن ابن سينا، عظمت آثار فارابي به فراموشي سپرده شد. فلسفه او بر استدلال عقلي استوار بود و شباهت تامي به عقايد فلسفي مشائيان كه از پيروان مكتب ارسطو هستند، دارد و از اين جهت به فلسفه «مشاء» معروف است. اين مكتب فلسفي قرنها در مكاتب شرق وغرب شهرت داشت. گوشون درباره مقام علمي ابن سينا در غرب مينويسد: «ما رساله اي درباره فلسفه قرون وسطا پيدا نميكنيم كه در آن نسبت به ابن سينا تعريف و تمجيد و اظهار ارادت نشده باشد و هر چه بيشتر در اين باره بررسي مي شود، اين حقيقت معلوم مي شود كه نه تنها فيلسوفان اروپايي از آرا و افكار وي بهره مند شده اند؛ بلكه محقق مي شود كه او يكي از بنيان گذاران فكري اروپاييان به شمار مي آيد».
با آنكه ابن سينا عمري طولاني نداشته است، كتابهاي او را نزديك به 242 عنوان نوشته اند كه بسياري از آنها در رشته فلسفه است، و از بهترين آنها كتب فلسفي شفا و اشارات است. ويل دورانت، ويل دورانت درباره جلوه هاي فلسفي ابن سينا چنين مينويسد: «فلسفه ماوراء الطبيعه او خلاصه مطالبي است كه متفكران مسيحي، دو قرن پس از وي، بدانها دست يافتند و توانستند مذاهب مختلف فلسفي را در فلسفه مدرسي (شبيه كلام در ميان مسلمانان) هماهنگ كنند. نفوذ اين فلسفه بسيار گسترده بود، چنانكه افزون بر مشرق به اندلس نيز رسيد و در فلسفه ابن رشد و ابن ميمون نيز اثر گذاشت و به دنياي مسيحي لاتيني و فيلسوفان مدرسي نيز رسيد.
فراواني افكار ابن سينا در فلسفه البرتوس ماگنوس و توماس آكوئيناس حيرت انگيز است.» راجر بيكن او را بزرگترين استاد فلسفه پس از ارسطو مي شناسد. با مرگ ابن سينا تقريبا دوران فلسفه در مشرق زمين نيز به سر آمد.
از عقايدي كه ابن سينا به مغرب زمين منتقل كرد، موضوع معقولات بود، به معناي آنچه به وسيله عقل قابل درك است. ديگر اينكه وي معتقد بود كه اساس هر موجود جزء تجزيه ناپذير است و ماده خود اساس تعدد و اختلاف است.
شماري از دانشمندان مغرب زمين، مانند راجر بيكن معتقد بودند فلسفه ارسطو در مغرب زمين تأثير نداشت و علت آن يا كميابي و پنهان بودن كتب و رسالات خطي بوده است و يا مشكل درك رساله ها، تا آنكه پس از محمد (ص)، فيلسوفاني مانند ابن سينا و ابن رشد فلسفه ارسطو را در معرض درك و معرفت قرار دادند. با آنكه برخي از آثار يونيان را بوئتيوس ترجمه كرد، فقط از زمان مايكل اسكات، كه بخشهايي از كتابهاي ارسطو درباره طبيعت و حكمت ترجمه شد، و فلسفه ارسطو تحسين شد. ابن سينا، كه بايد او را پيرو و معرف ارسطو به شمار آورد، تا آنجا كه ميتوانست فلسفه را تكميل كرد.
پس از ابن سينا، ابن رشد (595ـ520ق)، در فلسفه اسلامي، جاي ابن سينا را گرفت. وي از بزرگترين دانشمندان فلسفه و فقه اسلامي است و بسياري از مسائل فكري و فقهي اسلامي از راه ـ ترجمه ها و كتابهاي او به اروپا راه يافته است. او بيش از صد جلد كتاب تأليف كرد كه مهمترين آنها بداية المجتهد در فقه و فلسفه ابن رشد در فلسفه است. شهرت او، در جهان اسلام و به ويژه در غرب، در فلسفه و طب است و مشهورترين كتاب او در طب الكليات في الطب نام دارد. شهرت ابن رشد در فلسفه شايد از همه فيلسوفان اسلامي بيشتر باشد، زيرا با ترجمه آثار فلسفي وي به لاتين و عبري بود كه دانشمندان غرب با فلسفه يوناني آشنا شدند. از همين رهگذر بود كه دانشمندان لاتيني وي را «شارح كبير» لقب دادند.
در ايتاليا نفوذ افكار او تا قرن شانزدهم ادامه داشت و عقايد او، مجادلات زيادي را بين علما و فلاسفه برانگيخت.
پيروي از فلسفه ابن رشد، كه در مغرب زمين اصطلاحا آن را «اروئيسم» ميخوانند، تا پيدا شدن علوم جديد، در اروپا رواج داشت. ابن رشد گذشته از مغرب زمين، در مراكش نيز شهرت و محبوبيت داشت، ولي مذهبي ها وي را به بي ديني متهم كردند تا جايي كه از قرطبه تبعيدش كردند. اما او پيش از مرگ، بار ديگر شهرت خود را به دست آورد و سرانجام در سال 594 ق در مراكش درگذشت.
استفن، اسقف پاريس، مقاله اي عليه فرضيه اروئيستها نوشته است و ميگويد: ابن رشد پدر آزاد فكري و بي ايماني بوده است. ابن رشد افزون بر آنكه فيلسوفي بزرگ بود، مفسر عقايد ارسطو هم به شمار ميرفت. دانشگاه پاريس كه زماني باورها و فرضيه هاي ابن رشد را غلط مي شمرد، يك قرن بعد، نيازمند شاگردان مكتب ابن رشد شد. اگر آثار واقعي ابن رشد را بررسي كنيم، متوجه خواهيم شد وي مسئول تمام عقايد اروئيستها در ممالك مسيحي نيست. از سوي ديگر، ابن رشد و سنتوماس در صدد بودند كه ايمان و برهان را هم صدا سازند. چنانچه به پاسخهاي منطقي ابن رشد به انتقادهاي غزالي از فيلسوفان در كتاب تهافت التّهافت توجه كنيم، در مي يابيم كه ابن رشد خود مدعي و مخالف آن دسته استدلالهاي عقلي در مسائل مذهبي است كه در مغرب اروئيسم ناميده مي شود.
آنچه مسلم است، مسلمانان شعله دانش و معرفت را روشن نگاه داشتند و سهم خدمات آنها به الهيات بسيار با اهميت است و كساني كه متفكران اسلامي را فاقد عقايد بكر و اساسي خوانده اند، بي گمان آثار ابن رشد و غزالي را نخوانده اند و كتاب سوماي آكوئيناس دليل آشكاري بر رد عقايد آنها است.
بيش از چهار قرن، تمدن و فرهنگ اسلامي در تمام مراكز فرهنگي اروپا نفوذ داشته است و هنگامي كه نفوذ انديشه هاي اسلامي در اروپا پايان يافت، ارتباط فرهنگي مشرق و مغرب باز هم ادامه يافت، به گونه اي كه در قرن سيزدهم ميلادي به اوج خود رسيد و چنانچه اثار برجاي مانده از آن دوران را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه نفوذ اسلام پيوسته ادامه داشته است و در تمدن قرون وسطا نيز بسيار گسترده تر از آن بوده است كه امروز از آن ياد مي شود.
از ديگر فيلسوفان مسلمان، كه آثارشان در مغرب نفوذ بسيار داشته است، ابوحامد محمدبن محمد غزالي (505ـ 450ق) است. افكار و آراي غزالي تأثير ژرفي بر ذهنيات علماي فلسفه و الهيات آن دوران داشت. اهميت او در فلسفه بيشتر به سبب مخالفتي است كه با مشائيان و فيلسوفان مسلمان كرده است و بدين سبب برخي او را با دكارت فرانسوي مقايسه كرده اند، زيرا غزالي در رد فلسفه مشائي و ارسطو و پيروان او كتاب تهافت الفلاسفه (تناقض گويي فيلسوفان) را نوشت و با سلاح خود آنان به مجادله با آنها پرداخت. ابتدا در كتاب مقاصدالفلاسفه و سپس در تهافت الفلاسفه، از فلاسفه ب راساس نوشته هاي ابن سينا در دانشنامه علائي و النجاة انتقاد كرد.
نخستين مركز و مكتب خاورشناسي در اروپا به دستور مبلغان مسيحي در سال 648 ق در شهر تولدو داير شد و زبان عربي و علوم ديني مسيح و يهود در آن تدريس مي شد تا افرادي را براي تبليغ در ميان مسلمانان آماده كنند.
بزرگترين شاگردان اين مدرسه، ريموند مارتين، معاصر آكوئيناس بود كه اطلاعات او درباره نويسندگان مسلمان در اروپا مانند نداشت. او نه تنها با آيات قرآن و احاديث اسلامي آشنايي داشت، بلكه نكاتي را نيز از علماي علم الهي و فلسفه اسلامي از فارابي تا ابن رشد ميدانست.
ريموند مارتين كتاب تهافت الفلاسفه غزالي را بررسي كرد و بخشهايي از آن را در كتاب خود به نام پوگيوفيدي آورده است. افكار و عقايد غزالي پس از آنكه آثار او به دست اروپاييان رسيد، براي متفكران مسيحي اهميت پيدا كرد و هنوز هم براي آنها قابل استفاده است. ريموند مارتين بخشهايي را كه از غزالي، ابن سينا و ابن رشد نقل ميكند، به لاتين نوشته است، ولي در تمام نوشته هاي خود نام اصل كتاب را نيز ذكر كرده است.