- مرورى بر تاريخ كتابت در فرهنگ و تمدن اسلامى
«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُون * نون، سوگند به قلم و آنچه مى نويسند. سوره قلم آیه 1».
بررسى و مطالعه سير شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى، بدون بحث و پژوهش درباره چگونگى پيدايش و مسئله آشنايى مسلمانان با كتابت و امر نگارش ناقص خواهد بود. دليل چنين حكمى در گفته يكى از خاورشناسان به درستى تمام آمده است: «بدون اختراع و صدور كاغذ، زندگى فرهنگىِ اوليه مسلمانان هرگز توسعه، غنا و تنوعى را كه پيدا كرد، به دست نمى آورد». (1)
اين سخن گزاف نيست و در واقع، كاغذ نقش مهمى در انتقال افكار مسلمانان در طى قرون و اعصار گذشته داشته است. چنانكه وحدت خط و نگارش نيز با همه فراز و فرودهايى كه داشته است، بى ترديد يكى از عوامل مهم در يكپارچگى فرهنگى مسلمانان به شمار مى رود و مسلمين از هر طايفه و زبان و نژادى كه باشند، سرانجام مى بايد كتاب آسمانى خود، قرآن كريم را به يك زبان و يك خط، صرفنظر از پارهاى اختلافات جزئى در تركيب و قرائت حروف، تلاوت كنند. اين خود از نشانه هاى برجسته «امت واحده» است.
به همين سبب، چندان جاى شگفتى هم نيست كه بحث از تاريخ كتابت نزد مسلمانان، جدا از تاريخ كتابت و حفظ قرآن نبوده و بخش بزرگى از اين بحث، با قرآن كريم، به طور مستقيم يا غير مستقيم ارتباط مى يابد. البته ما درصدد نيستيم، به تفصيل درباره تاريخ پيدايش خط نزد مسلمانان و دگرگونى تاريخى آن و نيز ديگر ادوات كتابت و از همه مهمتر كاغذ، سخن بگوييم. در اين باره تا كنون كتابها، رساله ها و مقالات فراوانى منتشر شده و مى توان گفت كه اين بحث ميان برخى از محققان مسلمان و غيرمسلمان همچنان جارى است. در اينجا، مقصود ما تنها اشاره اى است اجمالى به تحولى عظيم كه بر اثر ورود پيام آسمانى ديانت اسلام به سرزمينهاى شرقى به وجود آمد و در واقع بنيانهاى پرشكوه معنوى را در اين بخش مهم از جهان پى افكند و كتابت در نقل و انتشار اين پيام فرخنده، نقش بسزا داشت.
مجموعه اى از اطلاعات پراكنده در دست است كه نشان مى دهد عرب جاهلى، فى الجمله از امر نگارش اطلاع داشته است، ولى زندگى بدوى به گونه اى نبود كه امر كتابت را بر قوم عرب محتوم نمايد.
فرهنگ غالب در آن عهد «شفاهى» بود و آنچه از افتخارات قومى و قبيله اى، چه به صورت شعر يا داستانهاى حماسى وجود داشت، سينه به سينه نقل مى شد و اين سنت به دوران اسلامى نيز رسيد. در اشعار كهن بازمانده از دوران عرب جاهلى، كه در صحت همه يا دست كم بخش بزرگى از آنها جاى بحث و گفت و گو بوده است، اشاره هايى به كتابت و ابزار آن به صورت لغات خاص ديده مى شود. ولى اين موارد بسيار اندك است؛ افزون بر اينكه روشن نيست چه نوع خط و كتابتى رواج داشته و در چه مواردى از آن استفاده مى شده است.
سنگ نوشته هايى از حجاز به دست آمده كه مربوط به دوران حكومتهاى پيشين در آن منطقه است و دانشمندان بدين نتيجه رسيده اند كه خط رايج در آن ناحيه، گونه اى از خط نبطى بوده است. ولى از روى همين سنگ نوشته ها هم، با يقين نمى توان معلوم كرد كه آيا منظور از «كتابت» در عهد نزديك به ظهور حضرت رسول (ص)، كتابت به همين خط بوده است يا نه؟
به گفته ابن نديم، در خزانه مأمون، خليفه عباسى (م 218 ق)، نوشته اى به خط عبدالمطلب بن هاشم، از اجداد پيامبر اكرم، وجود داشته و ابن نديم، عين آن را نقل كرده است.
گرچه باز هم از گفته او بر نمى آيد كه اين نوشته به چه خطى بوده است. به هر حال در صورت صحت اين روايت، كه دليلى بر مشكوك يا مجعول بودن آن نداريم، يقينا در دربار خليفه عباسى كسانى بوده اند كه توانسته اند نوشته مذكور را بخوانند. اين اثر به گفته ابن نديم، بر پوست نوشته شده بود و از متن آن پيداست كه در حكمِ «برات» بوده است.
مكه در واقع شهرى تجارتى بود و بيشتر قبايل ساكن در آن، به ويژه بزرگترين و مهمترين قبيله شهر، يعنى قريش، به كار داد و ستد و تجارت با اعراب نواحى ديگر شبه جزيره و گاه سرزمينهاى اطراف، به ويژه شامات، مشغول بودند. مى توان به سادگى حدس زد كه بخش اعظم، اگر نگوييم همه آنچه كه ناچار به هر طريقى كتابت مى شد، به مسئله تجارت ارتباط داشت. به گفته بلاذرى (م 279 ق)، در صدر اسلام هفده تن از مردان قريش و حتى شمارى از زنان مى توانستند بخوانند و بنويسند. چنانكه در يثرب (مدينه النبى) نيز كسانى از قبيله اوس و خزرج خواندن و نوشتن مى دانسته اند.
وجود پارهاى لغات خاص كتابت در قرآن كريم، نشان مى دهد كه همزمان با ظهور اسلام، اعراب تصورى از گونه هاى كتابت داشته اند، وگرنه در آيات الهى از اين لغات استفاده نمى شد. از جمله اين موارد لفظ «كتاب» است كه البته روشن نيست كه مقصود دقيقا همان چيزى باشد كه ما بدان «كتاب» اطلاق مى كنيم، ولى به هرحال اشاره اى است به يك نوشته:
«وَ الطُّورِ * وَ كِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فىِ رَقٍ مَّنشُور * سوگند به كوه طور، و كتابى كه نوشته شده، در صفحهاى گسترده. سوره طور آیه 3 -1».
لفظ «كتاب» از جمله مواردى است كه بارها در قرآن به كار رفته است. يا «صحيفه» كه به صيغه جمع (صحف) هشت بار در قرآن كريم آمده و يقينا مقصود از آن اثرى مكتوب است:
«رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُواْ صُحُفًا مُّطَهَّرَة * رسولى از ناحيه خدا كه صحيفههايى منزه از باطل را بر آنان تلاوت كند. سوره بینه آیه 2»
يا: «إِنَّ هَاذَا لَفِى الصُّحُفِ الْأُولىَ * صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسى * اين دستورها در كتب آسمانى پيشين (نيز) آمده است، در كتب ابراهيم و موسى. سوره اعلی آیه 19».
گذشته از آنچه ذكر شد، در احاديث مأثور از حضرت رسول (ص)، اشاره هاى فراوانى در تشويق به كتابت وجود دارد: «علم را با نوشتن آن به بند بکشید». (2)
نمونه اعلائى از اعتناى خاص آن حضرت به سوادآموزى و كتابت، مربوط به غزوه بدر است. در اين غزوه شمارى از مشركان به دست مسلمانان اسير شدند و پيامبر (ص) شرط فرمود كه هرگاه يكى از مشركان، ده تن از مسلمانان را خواندن و نوشتن بياموزد، آزاد خواهد شد. آن حضرت زنان را نيز به خواندن و نوشتن تشويق مى فرمودند.
پيامبر اكرم (ص) خود كاتبانى خاص داشتند كه غالباً آيات قرآن را كتابت مى كردند يا از آنها براى نوشتن عهدنامهها و نامههاى رسمى استفاده مىشد. از جمله كاتبان خاص وحى، اميرالمؤمنين على بن ابیطالب (ع) بوده است.
اصرار بر كتابت قرآن كريم نيز با وجود ميلى كه عربها به حفظ و از بركردن داشتند، خود نكته اى سخت جالب و مهم است و نشان مى دهد از همان روزهاى نخست، مسلمانان، يقينا به راهنمايى شخص حضرت رسول (ص)، مى دانسته اند كه از آيات اين كتاب آسمانى نمى بايد كلمه اى تغيير و تبديل يابد.
- از استخوان شانه تا كاغذ
اكنون كه روشن شد، اعراب جاهلى آشنايى مختصرى با كتابت داشته اند و پس از ظهور اسلام، به گونه اى بى سابقه بر اطلاعات ايشان در پرتو كوشش و تشويقهاى حضرت رسول (ص) افزوده شد، بايد پرسيد وسايل نوشتن چه بوده است؟ در اين مورد بايد توانايى اقتصادى و مسئله تأمين امكانات را در نظرگرفت. چنانكه ملاحظه شد، عبدالمطلب نوشته خود را بر پوست كتابت كرد و مى توان حدس زد كه پوست به سبب ماندگارى بيشتر، در مسائل مهم، بيشتر مورد استفاده داشت و حتى اهميت خود را تا ميانه خلافت عباسى نيز حفظ كرد.
ولى تهيه آن شايد حتى براى ثروتمندان نيز دشوار بود و نمى شد به طور دائم از آن استفاده كرد و فقط به كار نگارش برخى احكام، نامههاى مهم و عهدنامه ها مى آمد.
بنابر برخى روايات استفاده از پوست براى كتابت، در پاره اى موارد، در عهد حضرت رسول (ص) رواج داشته است، مثلا از ام سلمه، همسر رسول خدا (ص)، روايت شده است كه «پيامبر پوستى خواست و على بن ابى طالب نزد او بود و پيامبر (ص) بر او املا مى كرد و على (ع) مى نوشت تا آنكه پشت و رو و اطراف پوست پر شد». (3)
ولى ظاهرا آنچه براى كتابت بيشتر رواج داشته است، استخوان شانه جانوران اهلى، به ويژه شتر و گوسفند يا بز، بوده است. مثلا زيد بن ثابت كه در گردآورى قرآن سهم عمدهاى داشت، مى گويد: چون اين آيه نازل شد: رسول خدا «كتف» خواست و به من فرمود: «بنويس». (4)
نگارش بر استخوان شانه حتى در دوره هاى بسيار بعد، مثلا در دوره اموى، همچنان ديده مى شد و بعيد نيست كه طبقات عادى مردم نيز از آن استفاده مى كرده اند.
عربها از اجناس مناسب ديگرى هم براى كتابت استفاده مى كرده اند، مانند پوست خشكيده درخت نخل يا حتى شاخه خشكشده آن يا پارچه حرير سفيد و پوست صيقلى شده و استفاده از هر يك از اين موارد از سويى به اهميت مطلب و از سويى به اوضاع اقتصادى نويسنده ارتباط داشت. به هر حال، در روايات بسيارى از حوادث نيمه اول سده نخست هجرى، به نامه هاى تبادل شده ميان اشخاص و امرا اشاره هاى فراوانى شده است.
ازهمه معروفتر، مجموعه نامه هاى على (ع) است كه در سده پنجم هجرى، بخش خاصى از نهج البلاغه بدان اختصاص يافت. به ديگر شخصيتهاى معروف تاريخ صدر اسلام هم نامه هايى منسوب شده كه گرچه درباره اصالت آنها ممكن است جاى بحث و گفت وگو باشد، ولى دليلى قانع كننده است مبنى بر ازدياد اقبال به نگارش و كتابت كه بدان شيوه در عرب جاهلى به هيچ روى سابقه نداشت. البته نبايد از ياد برد كه آشنايى مسلمانان با تمدنهاى اطراف نيز در آشنايى آنها با ادوات كتابت بسيار تأثير داشت. مثلا مسلمانان پس از فتح سرزمينهاى مصر و شام با «قِرطاس» يا «پاپيروس» آشنايى يافتند و از آن پس ظاهرا كتابت بر آن را بر ديگراجناس ترجيح مى داده اند.
ولى قرطاس به قدرى گرانبها بود كه كوشش مى شد از آن به بهترين شكل استفاده شود. مثلا درعهد عمر بن عبدالعزيز، كه كوشيد در خلافت اموى دست به اصلاحات زند، ظاهرا از موارد اسراف، زياده روى در استفاده از قرطاس بوده است.
استفاده از قرطاس يا پاپيروس در عراق و مصر و شام در طول خلافت اموى و در اوايل خلافت عباسى نيز رواج داشت و پيداست كه بسيار گران بوده و هر كسى نمى توانسته به آسانى بدان دست يابد.
وجود دروازهاى در بغداد بهنام «درب القراطيس» و نسبت «القراطيسى» دركتاب الأنسابِ سمعانى نشان مى دهد كه شغل ساختن يا وارد كردن و فروش «قرطاس» در بغداد رواج داشته است. حتى معتصم عباسى نيز پس از آنكه دارالخلافه را از بغداد به سامرا تغيير داد، شمارى از اصحاب حِرف و صنايع را بدان شهر كوچاند، از جمله ايشان عدهاى سازندگان «قرطاس» از اهالى مصر بودند. اما از اواخر نيمه اول سده دوم هجرى اندك اندك همه اينها جاى خود را به چيزى داد كه مسلمانان در ساخت و گسترش آن سهم عمده داشتند و هم در فرهنگ مكتوب اسلامى نقش اساسى داشت؛ كاغذ يا ورق چينى.
كاغذ يا چنانكه در برخى مآخذ آمده، كاغد (با دال) در برخى فرهنگها، كلمه اى فارسى دانسته شده كه ريشه چينى دارد.
پيشينه آشنايى مسلمانان با كاغذ به مسئله فتوحات در ماوراءالنهر مربوط مى شود. به گفته ثعالبى (م 429 ق)، در حدود 134 ق جنگى ميان زياد بن صالح و امراى ترك و هم پيمانانشان از چينيها در كنار نهر طراز در شمال ماوراءالنهر و در منطقه اى كه بعدها تركستان نام گرفت، روى داد. زياد بن صالح شمارى از اسيران چينى را، كه با صنعت كاغذسازى آشنايى تمام داشتند، با خود به سمرقند آورد و به وسيله ايشان صنعت كاغذسازى در شهر سمرقند رونق يافت و از آن شهر به ديگر بلاد اسلامى صادر مى شد و شهرت «كاغذ سمرقندى» در دوره هاى گوناگون بر سر زبانها بوده است.
به گفته نويرى، كاغذ، «قراطيسِ مصر» و پوستهايى را كه قدما بر روى آن مى نوشتند، كنار زد و يكسره جاى آنها را گرفت، زيرا كه كاغذ براى كتابت بهتر، ساده تر، قابل دسترس تر و ارزانتر بوده است.
در مآخذ موجود، از مواد تشكيل دهنده كاغذ به نحو كافى و دقيق، وصفى به ميان نيامده است، همين اندازه مى دانيم كه كاغذ را از پنبه و برخى روييدنيهاى ديگر مى ساخته اند و تفاوت در ميزان مصرف مواد اوليه، موجب پديد آمدن انواع كاغذ در سده هاى نخستين هجرى بوده است. اين كاغذها، در جنس، استحكام، ضخامت، روشنى و رنگ با يكديگر تفاوت داشته اند و اين مسئله نشان مى دهد كه مسلمانان فقط به آموختن صناعت كاغذ سازى از چينيها اكتفا نكرده و خود به تكميل آن پرداخته اند.
هنر كاغذسازى دير زمانى اختصاص به شهر سمرقند داشت، اما پس از آن، اين صنعت مهم در ديگر بلاد اسلامى انتشار يافت و در همه شهرهاى سرزمينهاى اسلامى، چون عراق و مصر و شام و مغرب و اندلس (اسپانياى امروزى) و ايران كاغذ ساخته مى شد. صنعت كاغذسازى در پايان سده دوم هجرى به پايمردى و كوشش فضل بن يحيى برمكى، وزير با فرهنگ هارون الرشيد، در بغداد راه اندازى شد و به سرعت جاى پوست را در اداره ها و مؤسسات دولتى گرفت.
جعفر بن يحيى، كه پس از فضل بن يحيى به وزارت رسيد، در جانشين كردن كاغذ به جاى پاپيروسهاى مصرى نقشى عمده داشت.
بنابر نشانه هاى بسيارى، در بغداد جاهاى مخصوصى براى كاغذسازى وجود داشته است. كاغذ بغدادى اندك اندك شهرت فراوانى يافت و از بهترين انواع كاغذ شناخته مى شد.
كاغذ به اندازهاى در بغداد فراوان شد كه برخى از شهروندان آن را به صورت هديه در اختيار مردم مى نهادند، تا احيانا حاجات خود را در آن يادداشت كنند.
صنعت كاغذسازى در سده پنجم هجرى، از عراق به شام رفت و در آنجا نيز تحولى شگرف پديدآورد، به گونه اى كه ناصرخسرو در سفرنامه خود از شهر طرابلس ياد كرده و گويد در اين شهر ورقى زيبا همچون ورق سمرقندى ساخته مى شود و از آن بهتراست.
دمشق نيز به ساخت ورق شهرت داشته و مورخان آن را ستايش كرده اند. ساخت ورق در شامات به چنان مرحله اى رسيد كه به اروپاى شرقى نيز صادر مى شد. شهرهاى ديگر شام چون حلب و طبريه و حماة نيز به ساخت انواع ورق شهره بوده اند.
در مصر نيز، گرچه ديرتر از برخى نقاط ديگر جهان اسلام، ورق كاغذ ساخته مى شد. از نيكويى و مرغوب بودن كاغذ ساخت كارخانه هاى قاهره و فسطاط در مآخذ ياد شده است.
درغرب جهان اسلامى، از شمال افريقا و اندلس و صقليه (سيسيل) نيزكارخانه هايى براى ساخت كاغذ وجود داشت و از همان جا به سرزمينهاى غيرمسلمان در اروپا صادر مى شد.
در ايران نيز به گفته ياقوت حموى، در اوايل سده هفتم هجرى، مردم شهر «خونج» در نزديكى زنجان، به كار كاغذسازى اشتغال داشته اند. بدين گونه، مسلمانان در بسط و گسترش يكى از مهمترين عوامل ارتباط فرهنگى، يعنى كاغذ، كه مى توان آن را اساسى ترين عامل انتقال مفاهيم انسانى و علمى دانست، نقش اساسى و بنيادى داشتند. اين صنعت از طريق مصر و اندلس به اروپاييان رسيد و نخستين كارخانه هاى كاغذسازى در ايتاليا در حدود 1276م، در فرانسه در حدود 1348م، در آلمان در1390مودر انگليس در1495م تأسيس شد.
————————
- هيوكندى، «زندگى عقلانى در چهار سده نخستين اسلام»، سنتهاى عقلانى در اسلام، تنظيم و تدوين: فرهاد دفترى، ترجمه فريدون بدرهاى، ص33- 4.
- بحار الأنوار، ج 2، ص 151.
- محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 266.
- پيشين، ص 257.