• تاریخ و ادوار فقه شیعه
  • تاريخ علم و اهميت آن

تاريخ هر علمى، آگاهى از پيدايش، رشد، تكامل و فراز و فرودهايى است كه آن علم در طول زمان با آن مواجه بوده است. مثلًا گاه از علم طب بحث مى‌شود و تعريف، موضوع، ثمرات و نتايج آن، مورد بررسى قرار مى‌گيرد و گاه ماوراى اين مسائل، از تاريخ اين علم و مراحلى را كه در مسير رشد و تكامل خويش پشت سر گذارده و احياناً گاه با دوران ركود يا عصر شتاب و جهش همراه بوده است، مورد توجّه قرار مى‌گيرد، كه آن را تاريخ علم طب يا سير تطوّر علم طب مى‌گويند.

علم فقه نيز از اين قانون مستثنا نيست، از اين رو دانشمندان علوم اسلامى در قرون اخير به بحث از سير تطوّر فقه يا ادوار فقهى پرداخته و آن را به گونه‌اى گويا مورد توجّه قرار داده‌اند. به هر حال، دانستن دوران‌هاى مختلف فقه اسلامى، ما را از ريشه‌هاى عميق اين علم، تلاش توان‌فرساى فقها در مسير رشد و بالندگى آن، علّت شتاب آن در برخى از عصرها و ركود آن در دوره‌هاى ديگر، تأثير زمان و مكان و حوادث در فهم تازه فقيهان و … آگاه مى‌سازد.

 

  • ویژگی­های فقه اهل بیت علیهم السلام

1. عمل به فقه اهل بيت عليهم السلام کافی است

به يقين عمل به فقه اهل بيت عليهم السلام کافی و سبب نجات مكلّفین خواهد بود كه روشن‌ترين دليل آن، حديث متواتر و معروف ثقلين است. محتواى اين‌ حديث به خوبى مى‌رساند كه تمسّك به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله همانند تمسّك به كتاب خدا، سبب هدايت و نجات است.

جالب است بدانيم اخيراً مجموعه‌اى به نام «فقه السلف عترة و صحابة و تابعين» به قلم محمّد المنتصر الكتانى توسط دانشگاه «ام القرى» مكّه منتشر شده كه نويسنده، نخست در تعريف «فقه العترة» مى‌گويد:

«فقه عترت، شامل فقهى است كه از جانب فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله، امير مؤمنان على، امام حسن، امام حسين تا امام صادق عليهم السلام به ما رسيده باشد».

سپس مى‌افزايد:

«دست يابى و عمل به فقه عترت، در واقع دستيابى به دانش و هدايت و سبب امان از گمراهى است كه همگام و همراه با كتاب خدا، سبب هدايت و امنيّت است تا آنجا كه سبب ورود به بهشت مى‌شود»

آنگاه نويسنده براى اثبات سخن خويش به حديث ثقلين استناد مى‌جويد.

امام فخر رازى در تفسير خويش در بحث جهر به «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»، در نماز مى‌گويد:

«از على بن ابى طالب عليه السلام نقل شده است كه بسم اللّه را به جهر(بلند) مى‌خواند و اين خبر به تواتر رسيده است، و هركس در دين خويش به على بن ابى طالب اقتدا كند، به يقين هدايت يافته است؛ به اين دليل كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دربارة على فرمود:«اللّهم أدر الحقّ مع علىٍّ حيث دار؛ پروردگارا! حق را بر محور على- هر گونه كه وى حركت مى‌كند- قرار ده».

2. قابلیت و توانایی فقه اهل بيت عليهم السلام

فقه اهل بيت عليهم السلام كه برگرفته از كتاب و سنّت است، فقهى ريشه‌دار و غنى است كه شجرۀ طيّبۀ آن در هيچ برهه‌اى از تاريخ، از ريشه جدا نشده است.

فقهاى اهل بيت افزون بر تمسّك به كتاب، از سخنان امامان اهل بيت عليهم السلام نيز بهره مى‌گيرند كه ريشه‌هاى آن به سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله منتهى مى‌شود؛ امامان اهل بيت علیهم السلام بازگو كنندۀ سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله و شارح كلمات آن حضرت بودند، بنابراين، سرچشمۀ فقه اهل بيت عليهم السلام كتاب خدا و سنّت ناب رسول خداست، كه توسط امامان اهل بيت عليهم السلام تبيين شده است.

در روايات فراوانى از امامان اهل بيت عليهم السلام نقل شده كه آنچه ما مى‌گوييم از رسول خداست، يا حديث ما، حديث پدران ما و حديث رسول خداست.

با توجّه به جداناپذیری فقه اهل بيت از سنّت نبوى و ريشه‌دار بودن آن، غناى اين فقه مشهود است؛ به ويژه كه فقهاى اهل بيت، هرگز احساس خلاء قانونى نمى‌كنند و خود را بى‌نياز از قياس و استحسان و مانند آن مى‌دانند.

3. امکان اجتهاد و رشد و بالندگى

هر چند فقه شيعه در گذر تاريخ از فراز و فرودهايى برخوردار بود، ولى فقهاى اماميّه باب اجتهاد را نبستند و راه فهم تازه و اجتهاد در نصوص كتاب و سنّت را براى اهلش بازگذاشتند و همين نكته سبب شد كه فقه اهل بيت رشد كند و همراه با تحوّلات زمانه، براى نيازهاى مسلمين پاسخى در خور داشته باشد. فقه به تمام زواياى زندگى مردم نفوذ كرده و اقشار و صنف‌هاى مختلف جامعه توانسته‌اند پاسخ پرسش­هاى فقهى خويش را از فقيهان اهل بيت بشنوند.

4. حريّت و آزادگى

فقهاى اهل بيت عليهم السلام هرگز فقه خويش را در خدمت حاكمان ستمكار و دنياپرست قرار ندادند و فقه اهل بيت را در مسير توجيه كردارهاى ناشايست حاكمان ظالم و ضدّ مردمى به كار نگرفتند؛ همانگونه كه امامان اهل بيت عليهم السلام نيز فقه و دانش خويش را در خدمت ظالمان قرار نداده بودند.

ادوار فقه شیعه

عصر تشریع

دوران تشريع و عصر نزول وحى كه از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله تا رحلت آن حضرت است، دوره‌اى مشترك ميان همۀ مذاهب اسلامى است. اين دوران را، دوران تشريع و تأسيس علوم اسلامى و از جمله فقه مى‌ناميم. اين مرحله از نخستين روز بعثت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) در سن چهل سالگى آغاز مى‌شود و تا روز وفات حضرتش به سال (11 ه‍ ) ادامه مى‌يابد. بنا بر اين، مرحلۀ تشريع مدت بيست و سه سال به طور مى‌انجامد، زيرا پيامبر (ص) پس از بعثت نزديك 13 سال در مكه مى‌ماند، آن‌گاه به مدينه هجرت مى‌كند و در روز 2 شنبه 11 ربيع الاول پس از سه روز وارد مدينه مى‌شود. (آغاز هجرت مبدأ تاريخ هجرى قمرى است) از آن پس پيامبر حدود ده سال در مدينه اقامت مى‌گزيند، و به تاريخ دوشنبه 28 صفر المظفر سال 11 هجرى، دعوت حق را لبيك مى‌گويد و با رحلتش دورۀ تشريع پايان مى‌پذيرد. ایشان با توجّه به وحى، كليات و فروعات فقهى را براى مردم بيان مى‌كرد و مسلمانان نيز بر اساس ظرفيت­هاى خويش از آن بهره مى‌گرفتند. در اين دوران، قرآن كريم به طور كامل به مردم ابلاغ و دستور گردآورى و تدوين آن انجام شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله سنّت خويش را نيز به مردم تعليم داد. اين سنّت به طور كامل توسّط امام على عليه السلام به امامان اهل بيت عليهم السلام منتقل گرديد. همۀ مذاهب اسلامى، نخستين دورۀ فقهى خويش را به دورۀ آن حضرت مى‌رسانند.

‌دوره اول: عصر حضور امامان معصوم عليهم السلام

پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله با توجّه به اقبال مردم به اسلام و گسترش كشور اسلامى و پديد آمدن حوادث تازه و مسائل جديد، لازم بود پرسش­هاى تازه پاسخ داده شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله اين موضوع را با معرّفى اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن كريم به عنوان مرجع علمى مسلمين پس از خود، جبران كرد.

حديث متواتر و معروف «ثقلين» گوياى اين مطلب و دليل بر آينده‌نگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله است. ائمّۀ اهل بيت عليهم السلام هر زمان فرصتى دست مى‌داد، براى تبيين احكام و معارف و حلّ مشكل امّت اسلامى و صيانت از شريعت، تلاش مى‌كردند. اين تلاشها را- كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله (سال 11 هجرى) آغاز و تا ابتداى غيبت صغرى (سال 260) ادامه يافت- مى‌توان در چند فصل پى‌گيرى كرد:

بخش اوّل: تدوين كتاب‌

در حالى كه پس از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله خلفاى وقت، مردم را از تدوين احاديث منع كردند، امير مؤمنان و برخى از شاگردان آن حضرت، نوشته‌هايى را از خود به يادگار گذاشتند. داستان منع تدوين حديث و نقل آن، از زمان خليفۀ اوّل آغاز و بيش از يك قرن ادامه يافت.عايشه نقل مى‌كند پدرم احاديثى از رسول خدا جمع‌آورى كرده بود كه تعدادشان به پانصد حديث مى‌رسيد؛ ولى روزى همۀ آن احاديث را خواست و آتش زد. خليفۀ دوم نيز اصحاب را از نقل حديث منع كرد و جمعى از اصحاب را به جرم نقل احاديث رسول خدا، زندانى كرد. همچنين نقل شده است كه عمر نخست تصميم داشت، سنّت رسول خدا را بنويسد، سپس پشيمان شد و از نوشتن آن صرف نظر كرد و طى بخشنامه‌اى به همۀ بلاد اسلامى نوشت: اگر كسى نوشته‌اى از سنّت رسول خدا نزد اوست، همه را محو كند. اين ماجرا در عصر بعضى ديگر از خلفا نيز ادامه داشت، هر چند در خلافت امير مؤمنان على عليه السلام توجّه به سنّت رسول خدا و نقل آن مورد توجّه قرار گرفت، ولى فرصت كافى براى انجام كامل آن، به وجود نيامد؛ منع تدوين حديث پس از آن حضرت تا زمان عمر بن عبد العزيز ادامه يافت، تا آنكه مطابق نقل بخارى، عمر بن عبد العزيز طى نامه‌اى به أبو بكر بن حزم نوشت: «احاديث رسول خدا را بنويس! زيرا از نابودى علم و از بين رفتن علما و دانشمندان مى‌ترسم!» با اين حال، پس از مرگ عمر بن عبد العزيز، بار ديگر تدوين حديث با ركود مواجه شد، تا آنكه در عصر خلافت منصور دوانيقى به طور رسمى و گسترده تدوين حديث آغاز شد. سيوطى از ذهبى نقل مى‌كند كه: در سال 143 هجرى دانشمندان اسلامى شروع به تدوين حديث، فقه و تفسير كردند؛ كه از جمله مالك، كتاب موطّأ را تدوين كرد.

جلال الدّين سيوطى در كتاب «تدريب الراوى» مى‌نويسد: «ميان صحابۀ نخستين و تابعين در ارتباط با كتابت و تدوين علم اختلاف فراوانى بود، جمعى آن را نادرست و گروهى آن را روا شمرده و انجام مى‌دادند كه از اين گروه دوم، على عليه السلام و فرزندش حسن عليه السلام و جابر است».

از اين رو، بايد گفت نخستين بار كتاب فقهى و دينى، توسّط امير مؤمنان على عليه السلام تدوين يافت. قابل توجّه است كه تلاش آن حضرت در اين باره اختصاص به زمان پس از رحلت رسول مكرّم ندارد، بلكه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز به طور ويژه به محضر آن حضرت مى‌رسيد و بهره‌هاى فراوان مى‌برد و بسيارى از آموخته‌هايش را مكتوب ساخت. شيخ كلينى به سند معتبر از حضرت على عليه السلام نقل مى‌كند كه فرمود: «هر روز و هر شب، ملاقات‌  ويژه‌اى با پيامبر داشتم. حضرت آن وقت را به من اختصاص مى‌داد. به هر سو مى‌رفت، من با او مى‌رفتم؛ اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌دانستند كه پيامبر با هيچ كس ديگر اين گونه رفتار نكرد. هيچ آيه‌اى از قرآن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل نمى‌شد، جز آنكه آن را براى من مى‌خواند و بر من املا مى‌فرمود و من نيز با خط خود آن را مى‌نوشتم. رسول خدا صلى الله عليه و آله ، تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن آيات را نيز به من تعليم فرمود. آن حضرت از خداوند خواست كه فهم و حفظ همه اين موارد را به من عطا فرمايد و از آن هنگام كه پيامبر اين دعا را در حق من كرد، من هرگز آيه‌اى از كتاب خدا و دانشى را كه رسول خدا بر من املا كرد و من آن را نوشتم، فراموش نكردم …»

از شاگردان على عليه السلام كه در اين دوره، دست به تدوين كتاب زده‌اند، مى‌توان از اين افراد نام برد:

  1. ابو رافع صحابى

ابو رافع كه غلام آزادشدۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله و از خاصان امير مؤمنان به شمار مى‌رود، كتابى را به نام «السنن و الاحكام و القضايا» تدوين كرده است.

  1. على بن ابو رافع

على بن ابو رافع كاتب امير مؤمنان و از بهترين پيروان على عليه السلام بود. وى كتابى را در موضوعات مختلف فقهى، مانند وضو، نماز و ساير ابواب فقه تأليف كرد.

  1. عبيد الله بن ابو رافع

وى كتابى را دربارۀ قضاوت‌هاى امير مؤمنان عليه السلام تأليف كرد.

  1. ربيعة بن سميع

او كتابى را از امير مؤمنان عليه السلام دربارۀ زكات گاو و شتر و گوسفند، جمع‌آورى كرده است.

بخش دوّم: مهم‌ترين فقهاى اين دوره

سر سلسله فقيهان بزرگ اين عصر، على بن ابى طالب عليه السلام است، كه بعد از رسول خدا، فقيه‌ترين مردم بود.

آن حضرت آرايى فقهى داشت؛ آرايى كه در مقام استفتا ابراز كرد، يا خود در مقام عمل آنها را نشان داد يا در ايّام خلافتش به ديگران، به ويژه كارگزارانش فرمان عمل به آنها را صادر كرد.

على عليه السلام باب علم رسول خدا بود و رسول خدا هزار باب علم را به وى آموخت كه از هر بابى، هزار باب ديگر گشوده شد.

در هر دوره ای نیز هر کدام از امامان معصوم بسته به شرایط زمان  و حکومت سلاطین وقت و نیز میزان پذیرش جامعه در شکوفایی این امر خطیر از هیچ کوششی فروگذار ننموده اند؛ بطوریکه زمینه اعجاب و تحسین دانشمندان گذشته و حال را فراهم نموده است.

* ابن خلكان در «وفيات الاعيان» مى‌نويسد: «أبو جعفر محمّد بن زين العابدين، ملقّب به باقر- بنا بر اعتقاد اماميّه- يكى از امامان دوازده‌گانه است. او پدر امام جعفر صادق است. باقر عليه السلام مردى دانشمند، بزرگوار و بزرگ بود. او را باقر گفته‌اند، چون علم و دانش را وسعت و گسترش بخشيد»

* ابن حجر هيثمى دربارۀ امام صادق عليه السلام مى‌نويسد: «آن قدر مردم از علم و دانش [امام] جعفر صادق نقل كرده‌اند كه سواران را براى رسيدن به خدمتش به حركت درآورده، و آوازه‌اش در همۀ شهرها پيچيده؛ از وى پيشوايان بزرگى، مانند يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيانى‌ها [سفيان بن سعيد ثورى و سفيان بن عيينه كوفى] ابو حنيفه، شعبة بن حجّاج بصرى و ايّوب سجستانى روايت كرده‌اند»

* ابن حجر هيثمى، دانشمند و محدّث معروف اهل سنّت مى‌نويسد: «موسى كاظم وارث علوم و دانش‌هاى پدر و داراى فضل و كمال او بود. وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده‌اى كه (در برخورد با نادانان) از خود نشان مى‌داد، لقب كاظم گرفت. در زمان او كسى در معارف الهى و دانش و بخشش به پايه او نمى‌رسيد»

* ذهبى مى‌نويسد: «على الرضا، داراى منزلت بزرگ و شايسته خلافت بود. وى از نظر دانش، دين و بزرگى، در پايه‌اى بلند قرار داشت»

امام جواد عليه السلام نيز توانست در فرصت كوتاه عمر خويش (بيست و پنج سال)، تا آنجا كه حاكمان وقت اجازه مى‌دادند، به ترويج مكتب اهل بيت بپردازد و از جمله، گاه مشكلات فقهى خلفا را مى‌گشود و گاه در مناظرات، مسائل مهم فقهى را حل مى‌كرد.

* ابن حجر هيثمى مى‌نويسد: «مأمون  او را به دامادى خود انتخاب كرد؛ زيرا با وجود سن كم، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همۀ دانشمندان برترى داشت»

پس از امام جواد عليه السلام فرزند بزرگوارش امام هادى عليه السلام در عصرى امامت و زعامت شيعه را به عهده گرفت، كه فشارها و اختناق بيش از گذشته شد و آن حضرت براى فعاليت فرهنگى در سطحى گسترده، آزادى عمل نداشت؛ اما در همان شرايط نامساعد نيز، افزون بر پاسخ به شبهات اعتقادى، فعاليتهاى حديثى و فقهى نيز داشت و شاگردان فراوانى را تربيت كرد.

پاسخها و حل مشكلات فقهى آن امام در فرصت‌هاى به دست آمده، گواه دانش سرشار او است.

زمان امام حسن عسكرى عليه السلام فشارها بيش از گذشته بود. به قدرى حكومت عبّاسى از نفوذ امام نگران بود كه حضرت ناگزير شد هر هفته روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود. ولى با اين حال، امام عليه السلام شاگردان و نمايندگانى را در شهرها گماشته بود و اين گونه در مسير ترويج مكتب اهل بيت و فقه و حديث تلاش مى‌كرد.

پس از امام حسن عسكرى عليه السلام امامت به فرزندش امام مهدى عليه السلام منتقل شد. آن حضرت داراى دو غيبت بود؛ غيبت صغرى و كوتاه مدت كه حدود 69 سال طول كشيد. و غيبت كبرى كه با پايان يافتن دوران غيبت صغرى آغاز و تا زمان ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.

هر چند امام مهدى عليه السلام آشكارا حضور نداشتد؛ ولى در همان دوران غيبت صغرى، به وسيلۀ نوّاب خويش متكفّل هدايت پيروان مكتب اهل بيت بود و مشكلات علمى و فقهى آنان را حل مى‌كرد. از جملۀ آنها، مى‌توان به پاسخ امام عليه السلام به پرسشهاى «اسحاق بن يعقوب» در زمينه‌هاى‌ گوناگون اشاره كرد و همچنين مى‌توان از توقيع مفصّلى كه امام عليه السلام در پاسخ به سؤالات نمايندۀ مردم قم، جناب محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حميرى صادر نمود، ياد كرد.

در بخش­های قبل اشاره شد که امامان معصوم علیهم السلام علاوه بر مرجعیت شخصی شاگردان خویش را به فراگیری علم و دانش و نیز اجتهاد صحیح در دین تشویق می نموده اند و در همین راستا فقهای گرانقدری از این خرمن علمی توشه ها برچیدند.

* از شاگردان امام صادق علیه السلام بريد بن معاويه عجلى، زرارة بن اعين، محمّد بن مسلم و ليث مرادى.

* در ميان اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السلام چهره‌هاى معروف علمى و فقهى مانند احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى، احمد بن محمّد ابى نصر بزنطى، زكريا بن آدم، محمّد بن اسماعيل بن بزيع، حسين بن سعيد اهوازى و على بن مهزيار.

* از شاگردان برجسته امام هادى عليه السلام نيز مى‌توان از ايّوب بن نوح، عثمان بن سعيد اهوازى و عبد العظيم حسنى(مدفون در شهر رى) نام برد.

* از شاگردان برجسته و چهره‌هاى روشن مكتب امام حسن عسكرى علیه السلام نيز مى‌توان به احمد بن اسحاق اشعرى قمى، أبو هاشم داوود بن قاسم جعفرى، عبد اللّه بن جعفر حميرى، أبو عمرو عثمان بن سعيد عمرى، على بن جعفر و محمّد بن حسن صفار اشاره كرد.

و عزیزانی دیگر مانند فضل بن شاذان نيشابورى (م 260)؛ وى از ياران امام جواد و امام هادى عليهما السلام است و از امام رضا عليه السلام نيز روايت دارد و در ميان علماى شيعه بسيار معروف است. مرحوم كشى مى‌گويد: وى 180 كتاب تأليف كرد.

دوره دوم: عصر شكل‌بندى و باب بندی فقه‌

شروع اين دوره از ابتداى غيبت صغرى در سال 260 هجرى است و تا زمان انتقال شيخ طوسى از بغداد به نجف و تأسيس مدرسه فقه و اجتهاد در آن ديار (سال 448 هجرى) ادامه داشت.

اين دوره، زمانى است كه فقه اهل بيت عليهم السلام كه بدون شكل‌بندى بود، تغيير كرد و به صورت باب بندی و فصل بندی، عرضه شد، هرچند اين تبويب در اغلب موارد نه از نظر كمّى از محدودۀ روايات تجاوز مى‌كرد و نه از نظر الفاظ.

دورۀ دوم فقه اهل بيت عليهم السلام از سه مدرسه تشكيل مى‌شد:

الف) مدرسۀ قم و رى

فقهاى اين مدرسه، در عرضۀ فقه تنها به نصوص و روایات تمسّك مى‌جستند و از آن، به استدلالات عقلى تعدّى نمى‌كردند. از بزرگان اين مدرسه مى‌توان به صدوق پدر و پسر اشاره كرد.

اين مدرسه، مدرسه‌اى توانا و مورد اعتماد اصحاب بود، تا آنجا كه سفير ناحيۀ مقدّسه، جناب حسين بن روح نوبختى، كتاب “التأديب” را به قم مى‌فرستد و به گروهى از فقهاى آنجا مى‌نويسد كه:

«به محتواى اين كتاب نظر افكنيد كه چه قسمت‌هايى از آن، مخالف مطالبی است كه نزد شماست».

ب) مدرسۀ عمّانى و اسكافى

آموزگاران اين مدرسه، در مسائل فقهى به استدلالات عقلى نيز تمسّك مى‌كردند، تا آنجا كه گاه‌

عمل به قياس و استحسان را به آنها نسبت مى‌دهند.

يكى از علماى اين گروه، جناب حسن بن على بن ابى عقيل عمّانى (م 368) است. وى پس از دوران غيبت صغرى، زعامت پيروان اهل بيت را به عهده گرفت، و نخستين كسى بود كه از اجتهاد به شيوۀ معروفش در مباحث فقهى بهره جُست. كتاب او “المتمسّك بحبل آل الرسول” است كه در آن مسائل فقهى را بيان و براى آنها ادلّه اقامه كرده و فروعاتى را از آن استخراج ساخته است. اين كتاب براى علما از مهمترين كتابهاى قابل استفاده در قرن چهارم و پنجم بود و ميان پيروان اين مكتب به اندازه‌اى مشهور بود كه نجاشى رجال شناس برجسته، دربارۀ آن گفته است: «هيچ حاجى از خراسان نمى‌آمد، مگر آنكه اين كتاب را طلب مى‌كرد و نسخه‌اى از آن را مى‌خريد…».

متأسّفانه امروزه از اين كتاب، اثرى باقى نمانده است؛ ولى ابن ادريس حلّى (م 598)؛ محقّق حلّى (م 676) و علّامه حلّى (م 726) فتاوايى را از آن در كتب خويش نقل كرده‌اند.

ج) مدرسۀ بغداد

اين مدرسه را بهتر است، مدرسۀ شيخ مفيد (م 413) و شاگردانش، نظير سيّد مرتضى (م 436) و غير او ناميد. اين مدرسه، ميان آن دو شيوه، يعنى تمسّك به نصوص و استدلات عقلى جمع كرد، شايد از آن رو كه شيخ مفيد در هر دو مدرسۀ قبل، شاگردى كرده بود، زيرا وى از سويى شاگرد ابن جنيد بود و از سوى ديگر از محضر جعفر بن محمّد بن قولويه (م 368) و مدرسۀ قمى‌ها، بهره برده است.

شيخ مفيد تأليفات متعددى در فقه دارد از جمله مقنعه كه تهذيب الاحكام شيخ طوسى شرح آن است.

  • ويژگى‌هاى اين دوره
  1. عرضه كتب فقهى به صورت باب بندی شده، امّا‌ غالباً در محدودۀ روايات و با استفاده از الفاظ روايت.
  2. اجتهاد در اين دوره، ساده بود و با توزيع روايات و عرضه آن بر ابواب فقهى، حكم آن بيان مى‌شد و در نتیجه گیری هم متن روايت ذكر مى‌شد.
  3. اين دوره آغاز تدوين اصول فقه به حساب مى‌آيد؛ نخست شيخ مفيد رساله‌اى به نام التذكرة باصول الفقه نوشت، آنگاه شاگردش سيّد مرتضى كتاب مشروح ترى در اصول فقه به نام الذريعة الى اصول الشريعه را تدوين كرد.
  4. اين دوره آغاز تدوين فقه مقارن نيز محسوب مى‌شود؛ به اين صورت كه موارد مورد اختلاف مسائل فقهى با مذاهب ديگر نيز ذكر مى‌شد. در اين ارتباط شيخ مفيد كتاب الإعلام و سيّد مرتضى كتاب‌هاى الانتصار و الناصريات را تدوين كردند.

دورۀ سوم: عصر تحوّل در عرصۀ فقاهت و اجتهاد‌ 

اين دوره از عصر شيخ طوسى (م 460) آغاز مى‌شود، البتّه از زمانى كه وى به اجبار از بغداد به نجف اشرف هجرت كرد. شيخ الطّائفه محمّد بن حسن طوسى، از شاگردان برجستۀ شيخ مفيد و سيّد مرتضى بود و مدّت زيادى را نزد آنان شاگردى كرد. وى به مدّت 23 سال ملازم و همراه سيّد مرتضى بود، تا آنكه پس از ارتحال سيّد مرتضى، زعامت و رهبری پيروان مكتب اهل بيت علیهم السلام را بر عهده گرفت و از همه جا به سوى وى مى‌آمدند. بغداد از آن زمان تا وقتى كه فتنه و آشوب و درگيرى آنجا را فرا گرفت، مركز تشيّع بود. شيخ طوسى نيز كتاب فقهى خود را در آغاز، همانند گذشتگان به صورت مختصر و با استفاده از متن روايات و بدون تفريعات و شاخه بندی گسترده نوشت كه از جمله كتاب «نهايه» بود.

با ناامن شدن بغداد و تهديد شيخ طوسى، آن فقيه بزرگ در سال 448 هجرى به نجف اشرف هجرت كرد و حوزۀ علميّه آنجا را تأسيس نمود. ‌

ابن اثير مى‌نويسد: «در سال 449، خانۀ أبو جعفر طوسى فقيه اماميّه در كرخ غارت شد و هرچه در آن بود مورد دستبرد قرار گرفت و خودش نيز به نجف رفت.»

شيخ طوسى با مهارت در علوم مختلف اسلامى از جمله تفسير، رجال، اصول و فقه، تحوّل تازه‌اى را در فقه اسلامى ايجاد كرد. در عصر وى، كتاب­های فقهى از شيوۀ مرسوم كه به صورت تدوين نصوص گردآوری روایات فقهی بود، تغيير يافت و فروعات و مسائل تازه‌اى بر آن افزوده شد. در همۀ اين فروعات به طور كامل از استدلال به روايات و قواعد اصول عقلى استفاده گرديد.

‌شروع اين تحوّل، از ناحيۀ شيخ طوسى و با نوشتن كتاب “مبسوط” آغاز شد.

  • ويژگى‌هاى اين دوره
  1. نگارش جديد مسائل فقهى. مرحوم شيخ طوسى، سنّت گذشتگان را در تدوين كتب فقهى كنار گذاشت و با استفاده از قواعد و اصول كلى به تفريع فروعات پرداخت ( از تقييد و ملتزم بودن به متن روايت (نه محتواى آن) در گردآوری مسائل فقهى خارج شد) و فصل تازه‌اى را در تدوين كتب فقهى اماميّه باز كرد.
  2. توجّه به مسألۀ فقه مقارن به صورت گسترده‌تر. هر چند پيش از شيخ طوسى كتابهايى در فقه مقارن نوشته شده بود، ولى وى با نوشتن كتاب خلاف به طور گسترده ترى وارد اين عرصه شد و مسائل مورد اختلاف مذهب اماميّه و مذاهب اهل سنّت را مورد توجّه قرار داد.
  3. ورود اجماع به ادلّه فقه. تا زمان سيّد مرتضى، اماميّه در مسائل فقهى به اجماع استدلال نمى‌كرد و تنها اهل سنّت از آن بهره مى‌گرفت؛ ولى از زمان سيّد مرتضى و مخصوصاً از عصر شيخ طوسى، نزد اماميّه به عنوان يكى از ادلّۀ مورد پذيرش قرار گرفت. هر چند حجيّت و اعتبار آن را از راه لطف و مانند آن مى‌دانستند.
  4. ورود گستردۀ علم اصول فقه به عرصۀ فقه. شيخ طوسى با نوشتن كتاب ارزشمند و مهم خود به نام “عدّة الاصول” عرصه جديدى را در علم اصول گشود. اين كتاب سالها به عنوان كتاب درسى در حوزه‌هاى علميّه اماميّه مورد استفاده قرار گرفت. مرحوم سيّد مهدى بحر العلوم (م 1212) دربارۀ اين كتاب مى‌نويسد: «اين كتاب بهترين كتابى است كه در علم اصول نوشته شده است».
  5. فراهم شدن ديگر عناصر لازم براى استنباط احكام. شيخ طوسى افزون بر تدوين كتابى در علم اصول، با تدوين كتابهاى رجالى و موسوعات حديثى، خدمت بزرگى به فقها در مسير استنباط احكام كرد.

‌دورۀ چهارم: عصر ركود و تقليد‌

اين دوره از نيمۀ قرن پنجم آغاز و تا پايان قرن ششم ادامه مى‌يابد. به سبب عظمت علمى شيخ طوسى، ابّهتى از وى در ميان فقهاى اماميّه به وجود آمد؛ به گونه‌اى كه تا سالها فقيه مستقلى كه بتواند بر خلاف نظرات شيخ فتوا دهد، يافت نشد. قداست علمى او سبب شد تا بيش از صد سال كمتر كسى جرأت مخالفت با نظراتش را داشته باشد. فقهايى كه پس از وى كتابى مى‌نوشتند، مرجع علمى آنها كتاب­هاى شيخ بود و همان را به بيانى ديگر نقل مى‌كردند؛ به اين سبب اين عصر، دورۀ تقليد از افكار شيخ و ركود در فقاهت و اجتهاد نام گرفت.

برخى از نويسندگان معتقدند، سبب ديگر ركود در اين دوره، وجود جوّ عظيم تبليغاتى عليه شيعيان و قتل و غارت آنان بود؛ اين يورش­ها از زمان شيخ طوسى شروع شد و بغداد از سلطه آل بويه خارج گرديد و طغرل بك كه حاكمى سنّى مذهب و متعصّب بود، بر آن ديار تسلّط يافت؛ وى به قتل و غارت شيعيان پرداخت و حتّى كتابخانۀ شيخ طوسى را نيز به آتش كشيد.در سال 579 هجرى نيز صلاح الدين ايّوبى در حلب بر شيعيان شمشير كشيد و آنها را وادار به پذيرفتن مذهب اهل سنّت و عقيدۀ اشاعره كرد و اعلام نمود: جز مقلّدان مذاهب اربعه، كسى حق خطابه و تدريس ندارد. وى در مصر نيز با شيعيان به همين شيوه عمل كرد. طبيعى است كه در چنين جوّ رعب و وحشت و ناامنى، فرصت و نشاط علمى و نوآوري­هاى فقهى از عالمان گرفته شود. ولى در اين دوره نيز جمعى از فقها- هر چند اندك- مشعل فروزان فقه اهل بيت عليهم السلام را روشن نگاه داشتند.

  • برخى از فقهاى اين دوره

اين دوره شاهد فقهاى ارزشمندى نيز بوده كه‌ ‌برخى از آنان عبارتند از:

  1. قاضى ابن برّاج طرابلسى (م 481)؛ مؤلّف كتاب مهذّب.

‌2. أبو على طوسى، فرزند شيخ طوسى (م حدود 515).

‌3. فضل بن حسن بن فضل طبرسى (م 548) نويسندۀ تفسير ارزشمند «مجمع البيان». وى آراى فقهى خويش را ذيل آيات الاحكام در همان كتاب تفسير خود آورده است.

‌4. أبو جعفر محمّد بن على طوسى معروف به «ابن حمزه» (م حدود 550) كتاب فقهى او «الوسيلة الى نيل الفضيلة» نام دارد.

‌5. قطب الدين راوندى (م 573) مؤلّف كتاب «فقه القرآن».

‌6. أبو المكارم حمزة بن على بن أبو المحاسن، معروف به «ابن زهره» (م 585)؛ كتاب معروف او در فقه و اصول، «غنية النزوع» نام دارد.

  • ‌ويژگى‌هاى اين دوره
  1. ركود علمى در فقه و تقليد از آثار شيخ طوسى؛ بر همين اساس و به پیروی شيخ طوسى در اين دوره به علم اصول توجّه ويژه‌اى شد و از عنصر عقل در استدلالات، بهره بيشترى گرفته شد و ابن زهره، بخشى از كتاب غنيه را به علم اصول اختصاص داد. وى در عرصه‌هاى مختلف به طور روشن بر عقل اعتماد كرد.
  2. توجّه به فقه القرآن. قطب الدين راوندى (م 573) در همين زمينه كتابى با نام فقه القرآن نوشت و شيخ طبرسى نيز در تفسير مجمع البيان به اين مسأله توجّه خاصّى كرد.

دورۀ پنجم: عصر تجديد حيات فقه اهل بيت عليهم السلام‌‌

پس از آنكه سالها افكار شيخ طوسى بر فقه شيعه سايه افكنده بود و به سبب نفوذ فوق العادۀ علمى شيخ، كسى با وى مخالفت نمى‌كرد، در اواخر قرن ششم راه نقد افكار وى گشوده شد و نشاط فقاهت و اجتهاد بار ديگر به جمع فقها بازگشت. اين حركت تا قرن يازدهم (عصر سيطرۀ اخباريون) ادامه يافت.

هر چند عالمانى چون سديد الدّين محمود بن على حمصى رازى (م 583) و ابن زهرۀ حلبى (م 585)، كم و بيش به نقد افكار شيخ پرداختند؛ ولى پرچمدار اين نهضت كه به طور گسترده وارد اين عرصه شد، محمّد بن ادريس حلّى (م 598) است. ‌ابن ادريس با نقد افكار علمى شيخ طوسى خدمت بزرگى را به اجتهاد و فقاهت كرد و در عمل، انفتاح و باز بودن باب اجتهاد را تداوم بخشيد. ابن ادريس به صراحت در «سرائر» مى‌گويد: «من جز از دليل روشن و برهان آشكار، از كسى تقليد نمى‌كنم.»

به هر حال، حركت رو به رشد اجتهاد و فقاهت، به وسيلۀ جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلّى، معروف به «محقّق حلّى» (م 676) ادامه يافت و از بالندگى و فروزندگى فوق العاده‌اى برخوردار شد. ‌هرگاه (به طور مطلق و بدون پسوند) «محقّق» گفته شود، وى مقصود است و در فضل و دانش او همين بس كه كتاب «شرايع الاسلام» از زمان تأليف تا قريب به زمان ما، كتاب درسى حوزه‌هاى علميّۀ اماميّه بوده و شرح فراوانى بر آن نوشته شده است. ‌از كتاب­هاى ديگر وى مى‌توان به «معتبر» و «مختصر النافع» اشاره كرد.

از مهمترين اقدامات محقّق ترتيب فقه و تهذيب ابواب آن بود. وى در تقسيم فقه، ابتكارى به خرج داد و فقه را به: (عبادات، عقود، ايقاعات و احكام) تقسيم كرد که پيش از اين، چنين ترتيبى در تنظيم ابواب فقه به گونه‌اى كامل مراعات نمى‌شد.

  • جمعى از فقهاى دورۀ پنجم

اين دوره شاهد وجود فقهاى برجسته و ارزشمندى در تاريخ فقاهت اماميّه است كه به فقه رشد و بالندگى خاصى بخشيدند. افزون بر ابن ادريس و محقّق حلّى كه از آنها نام برده شد برخى ديگر از فقهاى برجسته اين دوره عبارتند از:

  1. احمد بن موسى بن جعفر بن طاووس، (م 673).
  2. أبو منصور جمال الدين حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلّى معروف به علّامۀ حلّى (م 726).

هنگامى كه در فقه اماميّه «علّامه» به طور مطلق گفته شود، مقصود علّامۀ حلّى است. او بر شيوۀ استادش محقّق حلّى در فقه تأكيد ورزيد، ولى از خود نيز ابتكاراتى نشان داد. علّامۀ حلّى به فقه به ويژه معاملات، توسعه بخشيد و بيش از گذشتگان به قواعد اصولى استناد جست. از كتاب‌هاى مهم او، «منتهى المطلب»، «مختلف الشيعة»، «تذكرة الفقهاء» و «قواعد الاحكام» است.

  1. فخر المحقّقين محمّد بن حسن حلّى (م 771). وى فرزند علّامۀ حلّى و مؤلّف كتاب «ايضاح الفوائد» است.
  2. محمّد بن مكّى عاملى، معروف به شهيد اوّل (شهيد در 786). او نيز از پيروان مكتب علّامۀ حلّى به شمار مى‌رود؛ و خود نيز عالمى محقّق و متبحّر در فقه اسلامى بود.

كتاب معروف «اللّمعة الدّمشقية» كه متن كاملى از دوره فقه به شمار مى‌رود، قرنهاست كه با شرح شهيد ثانى به نام «الروضة البهية فى شرح اللّمعة الدّمشقية» كتاب درسى حوزه‌هاى علميّۀ اماميّه است. برخى ديگر از كتاب‌هاى معروف فقهى وى «الذكرى»، «الدروس فى فقه الامامية» و «البيان» نام دارد.

  1. جمال الدين مقداد بن عبد اللّه سيورى حلّى، معروف به «فاضل مقداد» (م 826).

وى از فقهاى بزرگ اهل بيت عليهم السلام و جامع معقول و منقول(عالم به علوم عقلی و نقلی) و محدّث(بیان کننده حدیث و روایت) و متكلّم بود.

  1. احمد بن محمّد بن فهد حلّى، معروف به «ابن فهد حلّى» (م 841).

شيخ حرّ عاملى از وى با عنوان فاضل، دانشمند، موثّق، زاهد، عابد، پرهيزكار و داراى جلالت قدر ياد كرده است.

  1. على بن الحسين عاملى كركى (م 940).

وى به نام «محقّق ثانى» و «محقّق كركى» معروف است. او داراى كتابهاى فراوانى است كه مهمترين كتاب فقهى او كه بسيار مورد توجّه فقهاست جامع المقاصد فى شرح القواعد نام دارد.

8- زين الدّين بن على بن احمد عاملى، معروف به شهيد ثانى (شهيد در 966).

وى از بزرگان فقهاى شيعه و معروف در علم و فضل و زهد و عبادت و تحقيق و جلالت قدر است؛ آن عالم بزرگ كتابهاى فراوانى نوشته است كه مشهورترين آنها در فقه «مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام و «الروضة البهية فى شرح اللّمعة الدّمشقية» و «روض الجنان» است كه شرح «ارشاد الأذهان» علّامۀ حلّى است.

  1. احمد بن محمّد اردبيلى (م 993).

وى از سويى به جهت تحقيق و دقت علمى به «محقّق اردبيلى» و از سوى ديگر به سبب تقوا و قدس و زهد فراوانش به «مقدّس اردبيلى» شهرت يافت. از او دو اثر ارزشمند در فقه به يادگار مانده است كه يكى از آنها «مجمع الفائدة و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان» است و ديگرى «زبدة البيان فى احكام القرآن» است كه در آن به بررسى آيات الاحكام پرداخته است.

  1. محمّد بن على بن حسين موسوى عاملى، معروف به صاحب مدارك (م 1009).

وى عالمى ارزشمند، محقّقى دقيق و جامع علوم مختلف بود. مهمترين كتاب فقهى وى «مدارك الاحكام فى شرح شرايع الاسلام» نام دارد. «صاحب مدارك» و «صاحب معالم» (شيخ حسن بن زين الدّين (م 1011) از پيروان مكتب محقّق اردبيلى به شمار مى‌روند.

اين دو تن نيز همچون محقّق اردبيلى در تمسّك و استدلال به روايات، سخت‌گير بودند.

  1. محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م 1090).

وى مؤلّف كتاب كفاية الاحكام و ذخيرة المعاد است و شيوۀ اجتهادى و فقاهتى او نيز متأثّر و برگرفته از محقّق اردبيلى است.

  • ويژگى‌هاى دورۀ پنجم
  1. شكسته شدن عصر تقليد از گذشتگان به طور كامل.
  2. تأليف فراوان متون فقهى. در اين دوره فقها آثار ماندگارى در متون فقهى از خويش به يادگار گذاشتند كه از مهمترين آنها مى‌توان به شرايع و قواعد و لمعه اشاره كرد.
  3. تأليف دوره‌هاى مفصّل فقه در مجلدات فراوان.
  4. اهتمام به اصول فقه به شكل تازه ميان فقها.

از كتابهاى مهم اصولى در اين عصر مى‌توان به «معارج الاصول» محقق حلّى و «نهاية الوصول الى علم الاصول» علّامۀ حلّى اشاره كرد.

  1. ابتكار تازه در ترتيب و تقسيم ابواب فقهى.

اين كار را محقّق حلّى صورت داد و فقه به چهار قسم عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم شد.

  1. تدوين كتب رجال تازه، به صورت دقيق‌تر.

از اين كتابها مى‌توان به رجال علّامۀ حلّى و رجال ابن داوود (م 747) اشاره كرد.

  1. تدوين آيات الاحكام.

نخستين بار به طور مستقل و مشروح، اين كتاب را فاضل مقداد، با نام كنز العرفان تدوين كرد، پس از آن مرحوم محقّق اردبيلى نيز كتاب «زبدة البيان» را در همين ارتباط نوشت. مقصود از «آيات الاحكام» بررسى آياتى از قرآن كريم است كه از آنها حكمى از احكام فقهى استفاده مى‌شود.

  1. تدوين كتبى در قواعد فقهيه.

شهيد اوّل كتابى با نام «القواعد و الفوائد» و ابن فهد حلّى كتاب «نضد القواعد الفقهيّه» و شهيد ثانى كتاب «فوائد القواعد» را در همين زمينه تأليف كردند.

  1. توجّه به تدوين فقه حكومتى.

با تشكيل حكومت صفوى در ايران در ابتداى قرن دهم و رسميت يافتن شيعه، تحوّل ديگرى در فقه ايجاد شد؛ زيرا با دعوت پادشاهان صفوى از علما براى نظارت بر مسائل حكومت، فقه حكومتى شكل عملى به خود گرفت. مرحوم «محقّق كركى» (م 940) از كسانى بود كه در اين زمينه گامهاى مهمّى را برداشت و بحثهايى مانند ولايت فقيه و حدود آن، بحث خراج، مقاسمه، نماز جمعه و مانند آن مورد توجّه ويژه فقها قرار گرفت.

در واقع از ابتداى قرن دهم، توجّه فقها از احكام و مسائل شخصى فراتر رفته و به فقه اجتماعى و حكومتى نيز معطوف گرديد.

دورۀ ششم: عصر پيدايش حركت اخبارى‌گرى‌

‌اين دوره، از اوايل قرن يازدهم آغاز و تا اواخر قرن دوازدهم ادامه يافت. پس از قرنها رشد و بالندگى فقه اماميّه و بهره‌گيرى از قدرت عقل در استنباط و پيشرفت علم اصول و استفاده از آن در فقه، حركت اخبارى‌گرى و ناديده انگاشتن عقل در طريق استنباط آغاز شد.اين حركت در حالى شكل گرفت كه نقش عقل در استنباط احكام شرعى توسط جمعى از محقّقان، از جمله محقّق حلّى بسيار برجسته شد و توسط پيروانش؛ صاحب مدارك، محقّق سبزوارى و صاحب معالم ادامه يافت.اخبارى‌گرى با تاخت‌وتاز به عقل و علوم عقلى آغاز شد و براى عقل هيچ وزن و جايگاهى را- نه در علوم عقلى و نه در علوم نقلى- قائل نبود و بر اجتهاد و تقليد نيز خط بطلان كشيد و راه آن را خطا شمرد. پرچمدار اين حركت محمّد امين استرآبادى (م 1033) بود كه افكارش را در كتاب الفوائد المدنيّه- كه به هنگام اقامتش در مدينه آن را تدوين كرد- گردآورى نمود.

‌خلاصه افكار او چنين است:

  1. ظواهر كتاب اللّه حجيّتى ندارد، مگر آياتى كه توسط معصومين عليهم السلام تفسير شده باشد.
  2. در مسائل اصولى، حكم عقل حجيّت و اعتباری ندارد و هيچ ملازمه‌اى ميان حكم عقل و نقل نيست.
  3. اجماع مطلقا(چه اجماع محصّل يا منقول) فاقد حجيّت است.
  4. همۀ روايات كتب اربعه، قطعى الصدور است، لذا فقيه نيازى به بررسى اسناد آنها ندارد.
  5. اگر در مورد موضوعى، مانند دخانيات حكمى از كتاب و سنّت وارد نشده باشد، در ارتباط با آن موضوع توقّف كرده و دربارۀ آن حكمى صادر نمى‌كنيم؛ البتّه در مقام عمل به احتياط روى مى‌آوريم.

هر چند بنيانگذار مكتب اخبارى را محمّد امين استرآبادى دانسته‌اند، ولى برخى معتقدند از سخنان وى برمى‌آيد كه او تحت تأثير استادش ميرزا محمّد‌ ‌استرآبادى (م 1028) بود.

‌علّت پيدايش تفكّر اخبارى‌گرى:

به نظر مى‌رسد مهم‌ترين علّت پيدايش تفكّر اخبارى‌گرى، سخت‌گيرى جمعى از فقها در امر حديث و توجّه بيشتر به عقل و استدلالات عقلى بود. به واقع گرايش شديد به اخبار را مى‌توان عكس العمل شديد در برابر عقل‌گرايى مرحوم محقّق اردبيلى و شاگردان و پيروانش دانست.

در گذشته جمعى از فقها در استنباطات خويش فقط به كتاب و سنّت توجّه داشتند و از ورود عقل به مباحث فقهى- براى دورى جستن از عمل به قياس و رأى- اجتناب مى‌كردند، ولى برخى ديگر از فقها، مانند عمّانى و اسكافى، از استنباط عقلى در مسائل شرعى و فقهى بهره‌ها مى‌گرفتند، تا اينكه شيخ مفيد و شيخ طوسى با بهره‌گيرى از هر دو مكتب، تعادلى ميان آن دو روش برقرار ساختند و اين خط و مسير، سالها ادامه داشت، ولى در قرن دهم رويكرد تازه‌اى به عقل و سخت‌گيرى در تمسّك به احاديث به وجود آمد كه پرچمدار اين نهضت محقّق اردبيلى بود. پس از وى، صاحب مدارك، صاحب معالم و محقّق سبزوارى نيز، همين تفكّر را تقويت كردند.

در چنين فضايى استرآبادى كه در حجاز و در محيط حديثى اقامت گزيده بود، تفكّر حديثى و اخبارى بر وى سلطه افكند و با سخت شدن در اخبار، به نفى عقل‌گرايى پرداخت؛ كه نتيجۀ آن مخالفت با شيوۀ اصوليين و عقل‌گرايان و ايجاد شيوه‌اى علمى در اخبارگرى شد.

  • برخى از فقهاى این دوره

فقها و دانشمندان اخبارى كه پس از محمّد امين استرآبادى آمده‌اند، در شدت و تعصّب متفاوت بوده‌اند. افكار و عقايد بسيارى از فقها و دانشمندان اخبارى با مرحوم استرآبادى تفاوت داشت، صاحب حدائق فقيهى اخبارى، ولى معتدل و منصف و محقّقى متتبّع بود و با همين اعتدال و انصافش، در واقع سبب به پايان رسيدن عصر اخبارى‌گرى شد.

مهمترين فقهاى این دوره عبارتند از:

  1. ملا محمّد تقى مجلسى (م 1070).

ملا محمّد تقى مجلسى (مجلسى اوّل) پدر علامه مجلسی مردى‌ محقّق، عالم، زاهد، عابد و فقيهى متكلّم بود. در واقع شهرت فرزند ایشان، به مثابة حجابی است که روی خورشید فضایل و کمالات ایشان قرار گرفته است. اما اهل فن می دانند ایشان چه عظمت علمی و معنوی دارند. از كتابهاى معروف او روضة المتقين، از بهترين شرح‌ها بر كتاب من لا يحضره الفقيه است كه نشانگر مهارت و تخصّص او در ادبيات، رجال، فقه و حديث است.

‌2. ملا محسن فيض كاشانى (م 1091).

وى عارفى حكيم و محدّثى فقيه بود، احاديث كتب اربعه را در كتاب ارزشمند «الوافى» جمع‌آورى كرد و در فقه نيز كتابى به نام مفاتيح الشرايع ترتيب داد.

‌3. محمّد بن حسن حرّ عاملى (م 1104).

عالم متبحّر و محدّث جليل القدر، مرحوم حرّ عاملى، صاحب كتاب نفيس وسائل الشيعة است كه احاديث كتب اربعه و ديگر كتب مهم شيعه را به شيوه‌اى نو، جمع‌آورى كرده است. در اهمیت این کتاب همین بس تمام مجتهدین و فقها برای فتوا دادن از این کتاب بی نیاز نیستند!

‌4. علّامه محمّد باقر مجلسى (م 1110).

علّامۀ مجلسى در علم و دانش و زهد و تقوا و جامعيّت، برتر از آن است كه نياز به معرفى داشته باشد. از افتخارات او همين بس كه دائرة المعارف وسيعى را به نام بحار الانوار براى اماميّه تأليف كرد كه پيش از آن چنين كارى انجام نشده بود. این کتاب در واقع دایره المعارف بزرگ حدیث، شامل کلیه مباحث اسلامی از تفسیر قرآن و تاریخ گرفته تا فقه و کلام است و از عمده ترین و گسترده ترین جوامع حدیثی شیعه به حساب می آید که روایات کتب حدیث را با نظم نسبتاً کاملی جمع نموده است. علامه در تفسیر و شرح روایات از منابع مختلف لغت، فقه، تفسیر، کلام، تاریخ، اخلاق و… استفاده کرده است. وی در نقل مطالب بسیار دقیق عمل کرده و تقطیع در این کتاب جایگاهی ندارد. همچنین امانت در نقل و شیوه نقل مطالب به طور کامل و دقیق رعایت شده است. در مجموع بحارالانوار جامع ترین کتاب حدیث شیعی است که مطالب آن با نظم منطقی در کنار هم چیده شده اند.

بحارالانوار به کتابهای متعدد تقسیم شده و هر موضوع کلی در ضمن یک کتاب قرار گرفته است. هر کتاب نیز دارای ابواب کلی است و در زیر مجموعه هر باب کلی، بابهای جزئی قرار دارد. برخی ابواب جزئی نیز دارای فصلهایی هستند که زیر مجموعه آنها به شمار می روند.

كتاب مرآة العقول كه شرح كتاب كافى است، از ديگر تأليفات ارزشمند اوست. شم اجتهادی و فقاهتی ایشان در این کتاب کاملا مشهود است. بر خلاف اعتقاد استر آبادی مبنی بر قطعی الصدور بودن احادیث کتاب کافی علامه بزرگوار در این کتاب به بررسی احادیث این کتاب پرداخته اند.

وى كتب فراوانى نوشت و نخستين كسى است كه به طور گسترده كتابهايى را به زبان فارسى و در معارف دينى مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام تدوين كرد.

‌5. شيخ يوسف بحرانى (م 1186).

محدّث كبير و فقيه ماهر، شيخ يوسف بحرانى از كسانى است كه هم به فقه و هم به حديث احاطه كامل داشت. وى كتابهاى فراوانى را تأليف كرد، كه مشهورترين آنها «الحدائق الناضرة» است و در 25 جلد انتشار يافته است. اين كتاب، يك دوره فقه استدلالى، همراه با نقل اقوال و نصوص در هر مسأله است.

‌هر چند شيخ يوسف بحرانى را اخبارى مى‌دانند، ولى او با ميانه روى و دست كشيدن از بسيارى از مبانى اخباريها، حركت آنها را متوقّف كرد.

در این دوره بسیاری از علما و افتخارات شیعه متهم به اخباریگری شدند اما باید با دقت بیشتری در این مورد اظهار نظر نمود؛ چنانچه دقت در مقدمه کتاب روضه المتقین پدر علامه مجلسی نشان دهندة بی تفاوتی ایشان در بسیاری از مبانی اخباری ها می باشد.

در عصر اخبارى‌گرى كه پرچمش را امين استرآبادى برافراشت و تا حدود يك و نيم قرن در اهتزاز بود با ظهور علّامه وحيد بهبهانى رو به افول گذارد.

برخى دیگر از بزرگان اين دوره، عبارتند از:

  1. سلطان العلماء (م 1064)؛ نويسندۀ تعليقه بر معالم الاصول و زبدۀ شيخ بهايى.

‌2. فاضل تونى (م 1071)؛ نويسندۀ كتاب الوافية در اصول فقه.

‌3. جمال الدين خوانسارى (م 1125)؛ از آثار او مى‌توان به تعليقاتى بر شرح لمعه اشاره كرد.

‌4. فاضل هندى (م 1137).كتاب معروفش در فقه كشف اللثام نام دارد كه شرح قواعد علّامۀ حلّى است. اين كتاب مورد اعتماد فراوان صاحب جواهر بود كه گفته شده، اگر اين كتاب نزد صاحب جواهر حاضر نبود، وى چيزى را از جواهر نمى‌نوشت.

  • ويژگى‌هاى دورۀ ششم

حركت اخبارى‌گرى كه سبب فرو خفتن نشاط اجتهاد و گرايش به اخبار و احاديث گرديد، براى خود آثار متفاوت منفى و مثبتى به جاى گذاشت.

الف) آثار منفى حركت اخبارگرى

‌1. تفرقه و تشتت فقها.

جنبش اخباريون و پديد آمدن جوّ اخبارى‌گرى در فقه اماميّه، سبب انتقاد شديد علماى اخبارى به مجتهدان اصولى شد. عالمان اخبارى معتقد بودند كه علماى اصولى از خود چيزى ندارند و سر سفره ديگران نشسته‌اند و از آن سو نيز اصوليين، اخباريون را متهم به جمود و ركود مى‌كردند و همين موجب تفرقه و تشتّت ميان فقهاى اماميّه گرديد.

  1. كثرت مجادلات و منازعه های فقهى.

حركت اخباريون، با ظهور برخى از مسائل، زمينه مناظره و درگيرى را ايجاد كرد. مثلًا استفاده از دخانيات كه پيش از آن سابقه نداشت، موضوع جدال و درگيرى ميان اخباريها و اصوليين گرديد. تا آنجا كه مسألۀ تحريم «شرب تتن»(استعمال دخانيات) شعارى براى اخباريون گرديد، همان گونه كه بی اشکال بودن استعمال آن، شعار اصوليين شد.

  1. مخالفت با قوانین عقلى در زمینة استنباط مسائل فقهى.
  2. بى‌توجهى به علم اصول.

با توجّه به اينكه تنها مرجع استنباط نزد اخباريون كتاب و سنّت بود و عقل و اصول عقلى نزد آنان هيچ اعتبارى نداشت، لذا اصول فقه مورد بى‌اعتنايى آنها قرار گرفت و در اين دوران كتاب مستقلى- جز كتاب وافيه فاضل تونى- در علم اصول نوشته نشد.

 ‌ب) آثار مثبت حركت اخبارى‌گرى

‌1. تأليف جوامع روايى

‌پس از تدوين كتب اربعه كه تنها مرجع روايى نزد فقها شمرده مى‌شد، موسوعه حديثى ديگرى تأليف نگرديد. علمای بزرگی مانند علامه مجلسی، در چنان دوره‌اى به تدوين جوامع حديثى اقدام كردند. از جمله تأليفات اين دوره عبارت است از: وسائل الشيعة، وافى و بحار الأنوار.

  1. تدوين تفاسير روايى

‌از اين نوع تفسير در اين دوره، مى‌توان به تفسير البرهان فى تفسير القرآن تأليف سيّد هاشم بحرانى (م 1107) و تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبد على عروسى حويزى (از علماى قرن يازدهم) اشاره كرد.

دورۀ هفتم: عصر تجديد حيات اجتهاد در عرصۀ فقاهت‌

اين دوره، از اواخر قرن دوازدهم آغاز شده و تا سال 1260 ادامه مى‌يابد. هر چند در عصر رواج اخبارى‌گرى، جمعى از علماى اصولى نيز به تلاش خويش ادامه مى‌دادند، ولى تفكّر اخبارى به گونه‌اى سيطره داشت، كه اجازۀ نفوذ و رشد افكار مجتهدان اصولى را نمى‌داد. در اواخر سلطۀ اخباريون، كه دانشمندان آنان راه اعتدال را در پيش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرف‌انديش، علّامه وحيد بهبهانى (م 1206) در برابر تفكّر اخبارى‌گرى برخاست. وى از نجف اشرف به كربلا آمد كه مركز اخباريون بود و زعامت آنان را مرحوم شيخ يوسف بحرانى نويسنده كتاب الحدائق الناضرة بر عهده داشت. محقّق بهبهانى، مبانى اخباريون را نقد كرد و به تقويت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت. سرزمين عراق- مخصوصاً كربلا و نجف- كه مركز اخباريون بود، با نهضت فكرى و علمى محقّق بهبهانى از وجود چنين افرادى خالى شد.

علّامه وحيد بهبهانى افزون بر پاسخ گويى و نقد مبانى اخباريون، شاگردان ارزشمند و بزرگى را تحويل جامعه اسلامى داد كه پس از رحلت ايشان در سال 1206، خطّ فكرى استاد را با مهارت تمام ادامه دادند كه مهم‌ترين آنان عبارتند از:

  1. ملّا مهدى نراقى (م 1209) نويسندۀ كتاب معتمد الشيعة في احكام الشريعة.

‌2. سيّد محمّد مهدى بحر العلوم (م 1212) مؤلّف كتاب الفوائد الرّجالية.

‌3. شيخ أبو على حائرى (م 1216) مؤلّف كتاب منتهى المقال.

  1. شيخ جعفر كاشف الغطا (م 1227) مؤلّف كتاب كشف الغطا.

‌5. ميرزا أبو القاسم قمى (م 1231) مؤلّف كتاب‌  ‌غنائم الأيّام و جامع الشتات.

‌6. سيّد على طباطبايى (م 1231) پديدآورندۀ موسوعۀ فقهى رياض المسائل.

‌7. سيّد جواد عاملى (م 1226) مؤلّف موسوعۀ فقهى مفتاح الكرامة؛ ‌و دهها شاگرد ديگر.

جمعى ديگر از فقهاى بزرگ اماميّه، شاگردان با واسطۀ محقّق بهبهانى بودند؛ آنان نيز در واقع از شاگردان مدرسه آن فقيه نامدار محسوب مى‌شوند؛ مانند:

  1. ملا احمد نراقى (م 1245) نويسندۀ كتاب مستند الشيعة.

‌2. شيخ محمّد حسن نجفى (معروف به صاحب جواهر) (م 1266) نويسنده موسوعۀ عظيم و بى‌نظير فقهى جواهر الكلام كه در 43 جلد منتشر شده است.

  • ويژگى‌هاى دورۀ هفتم

مهم‌ترين آثار و ويژگيهاى اين دوره از اين قرار است:

  1. ايجاد شور و شوق مجدد فقهى با بازگشت عقل به ميدان استدلال و استنباط فقهى.
  2. پايان سلطه افكار اخبارى‌گرى به گونه‌اى كه جز عده‌اى اندك از آنان در حوزه‌هاى علمى شيعه باقى نماندند و زعيم آنان در آن عصر، جناب شيخ يوسف بحرانى نيز اندك اندك به اصوليين نزديك شد، و از دفاعيّاتش نسبت به مذهب اخبارى‌ها دست برداشت و در مقدّمۀ دوازدهم كتاب الحدائق الناضرة بدان اعتراف نمود.
  3. تأليف موسوعه‌هاى اصولى و فقهى.

در علم اصول مرحوم ميرزاى قمى قوانين الاصول را تدوين كرد. در فقه نيز موسوعه‌هاى ارزشمندى تدوين شد كه ذكر اسامى آنها گذشت.

  1. پيدايش ابتكارات كارساز و مؤثر اصولى به دست تواناى علّامه وحيد بهبهانى كه در پرتو آن تحوّلى در علم اصول و فقه پديد آمد.

دورۀ هشتم: عصر نوآورى‌هاى فقهى‌‌

اين دوره، از نيمۀ قرن سيزدهم آغاز شد و بر اثر اين تلاشها و بالندگى و رشد خطّ فكرى محقّق‌ بهبهانى، زمينه ظهور حركت جديد علمى به همراه ابداع اسلوبى جديد و روشهاى تازه در فقه و اصول پديد آمد. پيشواى اين حركت بديع در فقه و اصول، شيخ مرتضى انصارى (م 1281) بود.

وى شاگرد فقيهان گرانقدرى چون سيّد محمّد بن سيّد على (معروف به سيّد مجاهد) (م 1243) نويسندۀ كتاب المناهل فى الفقه و شريف العلماى مازندرانى (م 1245) و ملّا احمد نراقى (م 1245) و شيخ على بن شيخ جعفر كاشف الغطا (م 1254) و شيخ محمّد حسن نجفى (صاحب جواهر) (م 1266) بود.

پس از ارتحال صاحب جواهر، مرجعيّت عامۀ شيعه به شيخ مرتضى انصارى منتقل شد كه به مدّت 15 سال زعامت حوزه‌هاى علميّه و مرجعيت شيعه را عهده‌دار بود.

شيخ انصارى در كتاب اصولى معروف خويش به نام الفرائد كه به رسائل مشهور است و بيش از يك قرن است كه از كتابهاى درسى حوزه‌هاى علميّه شيعى است، ابداعات اصولى فراوانى را عرضه نمود.در فقه نيز كتاب ارزشمند المكاسب را نوشت كه همچنان از كتابهاى درسى حوزه‌هاى علميّه است. اين كتاب از احكام كسبهاى حرام، احكام مختلف خريدوفروش، احكام خيارات، شرط شرعى و غير شرعى و احكام قبض و نقد و نسيه بحث مى‌كند و شیخ اعظم در آن شيوه‌هاى تازه و بديعى را در استنباط احكام فقهى به كار گرفت.

  • شاگردان شيخ انصارى

از مكتب شيخ انصارى نيز شاگردان توانمندى به جهان اسلام عرضه شد كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:

  1. سيّد حسين كوه كمرى (م 1299).

‌2. ميرزا محمّد حسن شيرازى (م 1312).

وى از مشهورترين شاگردان شيخ انصارى بود كه پس از رحلت شيخ، زعيم شيعه گرديد و پس از مشكلاتى كه در نجف پيش آمد، به سامرا رفت و حوزه علميّه بزرگى را در آنجا تأسيس كرد.

‌3. ميرزا حبيب اللّه رشتى (م 1312).

‌4. شيخ محمّد حسن آشتيانى (م 1319).

‌5. شيخ محمّد رضا همدانى (م 1322)؛ نويسندۀ كتاب مصباح الفقيه.

‌6. شيخ محمّد كاظم خراسانى (م 1329).

آخوند خراسانى پس از ورود به نجف، در درس‌هاى شيخ انصارى و پس از وى در درسهاى ميرزاى شيرازى حاضر شد. وى از بزرگان علماى شيعه به شمار مى‌آيد كه افزون بر استفاده از افكار‌ بلند شيخ انصارى، خود نيز داراى ابداعات و نوآورى‌هايى در «اصول فقه» است.آخوند خراسانى از مدرسان چيره دستى بود كه در پاى درس وى، بيش از هزار نفر حاضر مى‌شدند.كتاب اصولى وى به نام كفاية الاصول حدود يك قرن است كه در سطوح عالى حوزه‌ها تدريس مى‌شود.

‌مكتب شيخ انصارى به عنوان خطى فكرى، داراى ثمرات و بركات وجودى فراوانى بود و افزون بر شاگردان بدون واسطه، جمعى از علما و فقهاى نامى از آن مكتب بهره‌مند شدند و از شاگردان شيخ انصارى استفاده كردند. فقهاى بزرگى در اين دوره پا به عرصه وجود گذاشتند و با واسطه از مكتب شيخ بهره‌مند شده و منشأ آثار و بركات و نوآوريهاى فراوانى شدند، بلكه تعداد قابل توجّهى از آنان، هر كدام صاحب سبك و مدرسه‌اى گرديدند.

جمعى از آنان از اين قرار است:

  1. سيّد محمّد كاظم يزدى (م 1337) صاحب كتاب معروف العروة الوثقى كه از مراجع بزرگ زمان خود بود.
  2. شيخ عبد الكريم حائرى (م 1355) مؤسّس حوزۀ جديد علميّه قم كه شاگردان بزرگى پرورش داد مانند: امام خمينى؛ آية اللّه گلپايگانى و آية اللّه اراكى رحمت الله علیهم.
  3. ميرزا محمّد حسين نائينى (م 1355) كه آثار فراوانى را به جامعه اسلامى اهل بيت عليهم السلام عرضه كرد. بسيارى از آثار وى به قلم شاگردانش نوشته شده، از جمله: فوائد الاصول به قلم شيخ محمّد على كاظمى (م 1365)؛ منية الطالب فى احكام المكاسب، به قلم شيخ موسى خوانسارى (م 1365)؛ اجود التقريرات، به قلم فقيه توانا حضرت آية اللّه خويى (م 1413).

‌4. شيخ ضياء الدين عراقى (م 1361) كه داراى شاگردان برجسته‌اى مانند آية اللّه سيّد محسن حكيم (م 1390) است.

  1. شيخ محمّد حسين اصفهانى (م 1361).

وى نيز از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بود و شاگردان برجسته‌اى پرورش داد از جمله:

الف) شيخ محمّد رضا مظفر (م 1384) مؤلّف كتاب اصول فقه (معروف به اصول مظفر) كه از كتابهاى درسى حوزه‌هاى علمى شيعى است.

ب) آية اللّه سيّد محمّد هادى ميلانى (م 1394) كه مرجع و زعيم مسلمانان در منطقه خراسان بود.

ج) علّامه سيّد محمّد حسين طباطبايى (م 1401) صاحب تفسير معروف و مشهور الميزان فى تفسير القرآن كه در بيست جلد منتشر شده است.

  1. آية اللّه سيّد أبو الحسن اصفهانى (م 1365).كتاب وسيلة النجاة وى يك دوره فقه است كه همۀ كتب فقهى- جز قضا و شهادات و حدود و ديات- را در برمى‌گيرد.

‌7. فقیه ارجمند آية اللّه سيّد حسين بروجردى (م 1380).

وى در سال 1364 قمرى به قم آمد و زعامت حوزه‌هاى علميّه و مرجعيت شيعيان را عهده‌دار گرديد و سالها زعامت مطلق شيعيان را بر عهده داشت.

‌8. آية اللّه سيّد احمد خوانسارى (م 1405).

مهمترين اثر علمى او در فقه- كه مورد توجّه محقّقان است- جامع المدارك فى شرح المختصر النافع نام دارد كه در هفت جلد منتشر شده است.

‌9. امام خمينى (م 1409).

آية اللّه سيّد روح اللّه فرزند سيّد مصطفى، معروف به «امام خمينى» پيشواى بزرگ و رهبر عاليقدر جهان اسلام كه در تاريخ فقهاى شيعه شخصيتى است كم نظير. از ایشان آثار فقهى و اصولى ارزشمندى به يادگار مانده است كه از جمله آنان است:

الف) المكاسب كه در پنج جلد منتشر شده است.

ب) تحرير الوسيلة؛ كه اصل آن از مرحوم سيّد أبو الحسن اصفهانى است و امام خمينى آن را به شيوه تازه‌اى تدوين و تكميل و تحرير كرد.

ج) چند دوره اصول كه به قلم خود ايشان و شاگردانش تدوين شده است و يكى از آنها تهذيب الاصول نام دارد كه توسط آية اللّه جعفر سبحانى تدوين گرديده است.

‌10. آية اللّه سيّد أبو القاسم خويى (م 1413).

آثار علمى فراوانى از او به يادگار مانده كه برخى به قلم خود او و برخى ديگر به قلم شاگردانش فراهم آمده است. از جمله اين آثار عبارتند از:

اجود التقريرات (كه تقريرات استاد وى محقّق نائينى است)، التنقيح، مستند العروة، مصباح الاصول، محاضرات فى الاصول.

اين چهار كتاب تقريرات خارج اصول و به قلم شاگردان اوست. هم اكنون آثار فقهى و اصولى و تفسيرى او تحت عنوان موسوعة الامام الخويى در 50 جلد و موسوعۀ گستردۀ رجالى او با نام معجم الرجال الحديث در 23 جلد منتشر شده است.

‌11. آية اللّه سيّد محمّد رضا گلپايگانى (م 1414).

آية اللّه گلپايگانى از شاگردان بزرگ آية اللّه شيخ عبد الكريم حائرى بود. از ايشان آثارى در فقه به جاى مانده است از جمله:كتاب الحج، ولاية الفقيه، الدّر المنضود فى احكام الحدود، كتاب الطهارة.

  • ويژگى‌هاى دورۀ هشتم

‌1. تنظيم ويژۀ مباحث اصولى‌

هر چند اين دوره، در واقع بخش قابل توجهى از آن ثمره‌اى است كه شيخ انصارى و شاگردانش، از محقّق بهبهانى به ارث برده‌اند و از اين رو، بيشتر مطالبى كه علماى اين دوره نوشته‌اند ريشۀ آنها در كلمات محقّق بهبهانى و شاگردانش يافت مى‌شود، ولى تفاوتش با دورۀ گذشته آن است كه اين سلسله از مباحث به شكل خاص تنظيم و ارائه گرديد كه نمونه‌هاى روشن آن در آثار شيخ انصارى و آخوند خراسانى به خوبى ديده مى‌شود. مسائل اصولى در اين دوره به مباحث الفاظ و مباحث عقلى تقسيم شد و مباحث عقلى به صورت گسترده‌اى، همراه با نوآوريها، مورد بحث قرار گرفت كه پيش از اين سابقه نداشته است.

  1. نوآورى‌هاى فقهى‌

در اين دوره ابواب فقهى به صورت تازه و گسترده‌اى ارائه گرديد كه مى‌توان به بحث‌هاى گسترده شيخ انصارى در فقه و محقّق همدانى در مصباح الفقيه اشاره كرد.

  1. اهتمام گسترده به عبادات و عقود‌

هر چند فقه ابواب متعددى مانند عبادات و عُقود و ايقاعات و سياسات دارد(در بخش های بعدی توضیح داده می شود)؛ ولى فقهاى اين دوره، بيشترين همّت خويش را صرف عبادات و عقود كرده‌اند و اين رويكرد در كتاب مكاسب شيخ انصارى (در بخش معاملات) و مصباح الفقيه محقّق همدانى و عروة الوثقى آية اللّه سيّد محمّد كاظم يزدى (عمدتاً در بخش عبادات) و ديگر آثار اين دوره نمود كامل دارد. فقهاى اين دوره غالباً در يكى از اين دو باب و يا هر دو باب تأليفاتى دارند.

  1. پيدايش تقريرات در فقه و اصول‌

هر چند تقريرات شبيه اَمالى در ميان علماى پيشين است كه استاد املا مى‌كرد و شاگردان مى‌نوشتند، ولى با دو تفاوت:

الف) امالى استادان، در گذشته، به نام خود استاد منتشر مى‌شد بدون آنكه نامى از شاگرد به ميان آيد؛ مثل امالى شيخ صدوق و امالى شيخ مفيد؛ ولى در اين عصر، تقريرات استادان به نام شاگردان منتشر مى‌شود، هرچند نام استادان نيز ذكر مى‌گردد، مانند اجود التقريرات كه درسهاى آية اللّه نائينى است، ولى به نام شاگردش آية اللّه خويى منتشر شده است و ده‌ها تقريرات ديگر.

ب) در امالى الفاظ و عبارات نيز از استاد بوده و شاگردان متن املاى استاد را يادداشت و به نام استاد منتشر مى‌ساختند؛ ولى در «تقريرات» محتواى كتاب از اساتيد است، ولى شاگردان، آن محتوا را با عبارات و الفاظ و جمله‌بندى و باب بندی مناسب با ذوق خود تهيه و منتشر مى‌سازند.

  1. پيدايش رساله‌هاى عمليّه به شكل جديد

‌هر چند در ميان فقهاى گذشه رساله‌هايى براى عمل مقلّدان و مکلفین وجود داشت، كه برخى از آنان تحت عنوان «المسائل …» تأليف شده است، مانند: المسائل الجيلانيّة و المسائل الرجبيّة از شيخ طوسى و «جامع عبّاسى» از شيخ بهايى و «نجاة العباد» فى يوم المعاد از صاحب جواهر؛ ولى به هر حال، كتابهايى در محدودۀ معين و مختصر و گاه نيز تخصّصى و غير قابل استفاده براى همه­ی مردم بود. اما در اين دوره، رساله‌هاى عمليّه كه دربردارندۀ همۀ مسائل مورد نياز مردم در مسائل فقهى است، بدون اشاره به ادلّۀ فتوا تأليف شده است. از جمله اين نوع كتابهاست:

عروة الوثقى، اثر آية اللّه سيّد محمّد كاظم يزدى،

وسيلة النجاة، تأليف آية اللّه سيّد أبو الحسن اصفهانى،

منهاج الصالحين، نوشتۀ آية اللّه سيّد محسن حكيم،

تحرير الوسيله، تأليف امام خمينى،

منهاج الصالحين، نوشتۀ آية اللّه سيّد أبو القاسم خويى

و توضيح المسائل مراجع تقليد امروز.

دورۀ نهم: عصر ورود فقه به عرصه‌هاى گوناگون اجتماعى‌‌‌

هر چند پيوند فقه با حكومت و سياست بسيار روشن است؛ ولى فقهاى شيعه به سبب كنار زده شدن از حكومت، بيشتر به سراغ ابواب و قسمتهایی از فقه مى‌رفتند كه جنبه شخصى داشت و اگر مسائل اجتماعى و حكومتى نيز مورد بحث قرار مى‌گرفت، احياناً به گونه‌اى گذرا و با نگرشى «فردى» بود و بيشتر توجّهات آنها به رفتار و تصرّفات شخصى معطوف مى‌شد.

شهيد سيّد محمّد باقر صدر مى‌نويسد: «اين گوشه‌نشينى سياسى، به تدريج دامنۀ هدف اجتهاد را نزد شيعه تنگ‌تر كرده و رفته رفته، اين فكر كه عرصۀ عرض اندام آنها، تنها در حوزۀ شخصى است، رسوخ يافته است و بدين صورت، اجتهاد در ذهن فقيه، با فرد مسلمان گره خورده است، نه با جامعه اسلامى … مثال فقهى را مى‌توان با توجّه به نظر فقها دربارۀ قاعدۀ «لا ضرر» مطرح كرد. اين قاعده وجود هر گونه حكم ضررى را در اسلام نفى مى‌كند؛ آنگاه اين اشكال مطرح مى‌شود كه بسيارى از احكام اسلام ضررى است، مانند: تشريع ديات، قصاص، ضمان، زكات، جهاد و مانند آن؛ كه اين احكام موجب زيان براى افراد است. آنگاه پاسخ مى‌دهند كه قاعدۀ «لا ضرر» احكامى را كه خود بر اساس «ضرر» بنا شده، برنمى‌دارد. رمز اين اشكال و آن پاسخ، در نحوۀ نگرش فردى به شريعت است؛ و در نگرش اجتماعى و مصالح جامعه، هرگز اين احكام ضررى نيست، بلكه براى جامعه مفيد و سودمند است»

هر چند با تشكيل حكومت شيعى (نه مذهب شيعه) در ايران توسّط صفويّه، عرصۀ ورود فقهاى شيعه به مسائل حكومتى و سياسى اسلام بيشتر گرديد؛ ولى در ادامه، با گسستن حاكمان از فقها، بار ديگر عرصۀ تلاش فقيهان بيشتر به مسائل فردى و عبادى معطوف گرديد، اما ورود استعمار غرب با دو چهرۀ جديد، عرصۀ تازه‌اى براى تلاش فقها فراهم كرد؛ اين دو چهره كه دو عامل مهم براى به صحنه كشاندن فقها بود عبارت است از:

  1. تلاش استعمارگران براى تصرّف كشورهاى اسلامى.
  2. تلاش استعمار نو براى سلطۀ فرهنگى، اقتصادى و سياسى بر مسلمين به شيوه‌اى تازه و توسّط ايادى و وابستگان داخلى.

در عرصۀ نخست حضور استعمارگران در ايران و عراق، سبب برخورد فقهاى شيعه با آنان گرديد و همين مسائل راه ورود فقهاى شيعه را به عرصه مسائل اجتماعى باز كرد و موجب صدور فتواهاى تاريخى و يا ورود به ميدان مبارزه با استعمارگران گرديد؛ كه از اين نمونه‌ها مى‌توان به فتواى آية اللّه ميرزا محمّد تقى شيرازى (م 1338) به جهاد بر ضدّ اشغالگرى انگلستان و شركت وى و ديگر فقها در جهاد عليه انگليسى‌ها اشاره كرد.

‌در عرصۀ دوم نيز، مى‌توان به فتواى ميرزاى بزرگ شيرازى (م 1312) در ارتباط با تحريم تنباكو، براى خلع يد و کوتاه نمودن دست انگليس از ايران و همچنين حمايت آخوند خراسانى (م 1329) و ميرزاى نائينى (م 1355) از مشروطه خواهان و مخالفت با استبداد قاجارى اشاره كرد. كتاب «تنبيه الامة و تنزيه الملّة» ميرزاى نائينى را كه دربارۀ ضرورت مشروطه و دستور العمل آن نوشته شده، بايد در همين راستا ارزيابى كرد.

در آخرين حلقۀ اين سلسله از فقها، امام خمينى قدس سرّه قرار دارد كه با طرح حكومت اسلامى و نظريه ولايت فقيه، مبارزه‌اش را بر ضد استبداد داخلى و استعمار خارجى آغاز كرد و به سقوط رژيم سلطنتى در ايران و تشكيل حكومت اسلامى گرديد.

به هر حال، در مبارزه اين سلسله از فقهاى شيعه با هر دو شيوۀ استعمارگران و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن غرب، چالش­هاى تازه‌اى در عرصه‌هاى مختلف اجتماعى و حكومتى پيش آمد و مخصوصاً با طرح مسائل جديد و پرسش­هاى نوپيدا و القاى شبهات از ناحيۀ روشنفكران وابسته فكرى به دانشمندان غربى، در عرصه فقه نيز، نگرشى تازه به مسائل فقهى ميان فقها پديد آمد كه در نتيجه، در عرصه‌هاى اقتصاد، سياست، احوال شخصيّه و مانند آن- كه گاه تحوّلات جديد بدان دامن مى‌زد- تلاش تازه و عميقى صورت گرفت. طرح مباحث حكومت اسلامى، ولايت فقيه، دموكراسى و حق انتخاب، مردم سالارى دينى، بيمه، بانك، پيوند اعضا، تلقيح، بانك خون، ارتباطات بين الملل، حق مالكيّت كشورها بر فضا و اعماق زمين و‌ درياها، مالكيت معنوى نسبت به اختراعات، اكتشافات و آثار علمى و هنرى و مانند آنها مولود اين تحوّلات و تعاملات است.

با تشكيل حكومت اسلامى در ايران بر اساس فقه اهل بيت عليهم السلام اين سلسله از مباحث و بحث‌هاى جدّى و تازه، به فقه شيعه رونق و نشاطى دوباره بخشيد. فقها و دانشمندانى همچون امام خمينى، شهيد سيّد محمّد باقر صدر، علّامه طباطبايى، آية اللّه مكارم شيرازى، شهيد مرتضى مطهّرى را مى‌توان از طلايه‌داران اين عرصه ناميد. كتاب­هاى «كشف الاسرار» و «ولايت فقيهى» از امام خمينى، «اقتصادنا» و «البنك اللاربوى» از آثار شهيد سيّد محمّد باقر صدر، تفسير الميزان از علّامه طباطبايى، تفسير نمونه، مجلۀ مكتب اسلام، طرح حكومت اسلامى و جلد دهم پيام قرآن از آثار آية اللّه ناصر مكارم شيرازى، نظام حقوق زن در اسلام، مسألۀ حجاب، اسلام و مقتضيّات زمان و … از علّامۀ شهيد مرتضى مطهّرى نمونه‌هاى روشنى از توجّه به نيازهاى اجتماعى و پاسخ به شبهات و كشاندن فقه اسلامى و معارف دينى به عرصه جامعه است، كه در اين رويكرد، به مسائل جديد، و پرسشهاى تازه توجّه خاصّى شده و «جامعه‌نگرى» وزن و اعتبار ويژه‌اى به خود گرفت.پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و تشكيل حكومت اسلامى، نگرش فقيهان و انديشمندان مكتب اهل بيت عليهم السلام به عرصۀ فقه اسلامى در زمينۀ سياست و حكومت و مباحث تازه در ابواب اجتماعى، سياسى و اقتصادى، عميق‌تر گرديد و سبب تدوين ده‌ها كتاب در اين زمينه شد.

 

  • ويژگى‌هاى دورۀ نهم
  1. جامعه‌نگرى به جاى فردنگرى در عرصۀ فقاهت.
  2. ورود فقاهت به عرصۀ رهبرى اجتماعى مسلمين در مسير مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى.
  3. توجّه به مسائل دنياى جديد و مسائل تازه‌اى كه در تبادل فرهنگها و برخورد فرهنگ اسلامى با تمدّن جديد غرب به وجود آمد.
  4. نفوذ مسائل فقهى در عرصۀ قانون‌گذارى و متأثّر شدن مجالس تقنينى از فقه و حقوق اسلامى.
  5. تدوين كتبى در عرصۀ حكومت و سياست، احوال شخصيّه و اقتصاد.
  6. تدوين موسوعات فقهى به شكلى تازه. (1)

————————————————

(1) دائرۀ  المعارف فقه مقارن- آیت الله مکارم شیرازی – ج 1 ص 95 الی 132.

برای مطالعه بیشتر:

ادوار فقه و كيفيت بيان آن‌ – محمد ابراهيم جناتى‌ شاهرودی – ص 25 الی 63.

موسوعة طبقات الفقهاء –  آیت الله جعفر سبحانى‌ تبريزى.

ادوار فقه – محمود شهابى خراسانى – ج 1.

فقه اهل بيت(عليهم‏السلام) – مؤسسة دايرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السّلام‏ – شماره‏32 – ص 23 الی 70.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا