• تاریخچه حرم مطهر امام حسین علیه السلام

روز سيزدهم محرم بود، سه روز بود كه اجساد شهدا روى خاك كربلا افتاده بودند و با آن كه لشگريان عمر سعد از آنجا كوچ كرده و به كوفه رفته بودند، از ترس جاسوس‏هاى ابن زياد كسى جرأت نمى‏كرد به جسد سيد جوانان جنّت و ياران باوفايش نماز بخواند و دفنشان كند!

گروهى از قبيله بنى اسد، تبار پاكى كه چندين شهيد از بزرگ مردانشان مثل حبيب بن مظهّر و مسلم بن عوسجه و … در كنار سيدالشهدا (ع) غرق به خون افتاد بودند- در نزديكى كربلا زندگى مى‏كردند و در دل، محبّت آل عدالت (ع) را داشتند، ولى از ترس ابن زياد اقدام به دفن اجساد شهدا نمى‏كردند تا اين كه گروهى از زنان قبيله، بيل و كلنگ به دست، عزمشان را جزم كردند كه به هر قيمتى كه شده اجساد پاك را دفن كنند و مردان خويش را به باد ملامت گرفتند كه پاره تن رسول خدا (ص) در زير آفتاب سوزان مانده و شما داريد مصلحت انديشى مى‏كنيد؟! ما خود به اين كار اقدام خواهيم كرد!

مردان قوم تا اين شهامت و شجاعت را از زنان قبيله ديدند، خون غيرت در رگشان به جوش آمد و تصميم گرفتند كه اين افتخار بس بزرگ را از آن خود كنند، امّا در عمل واله و مبهوت ماندند، چرا كه اجساد شهدا را نمى‏توانستند شناسايى كنند و در همين حيرت و حزن، غرق بودند كه ناگاه سوارى از طرف كوفه نمايان شد كه به سوى آنها مى‏آمد، همه نظرها به سوى سوار معطوف شد، با حيرت تمام ديدند كه آفتاب آسمان ولايت، امام سجّاد (ع) است كه مى‏آيد.

امام به صورت اعجاز آميزى از كوفه تا كربلا را طىّ‏الارض كرده و به دفن شهيدان شتافته بود. (1)

هنگامى كه حضرت سجاد (ع) مى‏خواست آن شخصيت بس بزرگ را دفن كند، خطاب به جسم پاره پاره پدر چنين گفت:

«چه بزرگ است زمينى كه جسد پاك تو را در خود جاى داده است، پس از تو دنيا روى روشنايى نخواهد ديد درحالى كه سراى باقى با نور تو روشن و منوّر است.»

و بر روى قبر نوشت:

«هذا قبر الحسين بن علي بن ابي طالب الّذي قتلوه عطشاناً غريباً؛

اينجا قبر حسين، فرزند على بن ابى طالب (ع) است، كسى كه او را غريبانه و با لب عطشان كشتند.»

قبيله بنى اسد، به يارى و رهنمايى امام سجّاد (ع) به دفن اجساد شهدا پرداخته و با علامتى قبر آنها را مشخص ساختند و در كنار آن، درختى را به نام «درخت سدره» كاشتند، تا سايبانى براى استراحت زائران و نيز علامتى براى راهنمايى كربلاييان باشد.

در حديثى رسيده از امام سجاد عليه السلام چنين آمده است:

«خداوند از مردمانى از اين امّت، كه فرعونيانِ زمين، آنها را نمى‏شناسند و البته در ميان آسمانيان شناخته‏اند، پيمان ستانده است كه اين پاره‏هاى جدا افتاده از هم و اين پيكرهاى به خون آغشته را گرد مى‏آورند و سپس بر قبر سرور شهيدان پرچمى مى‏افرازند كه در گذر روزگاران نه نشانش كهنه مى‏شود و نه نامش از ميان مى‏رود.»

گواه بازگشت تاريخ مرقد امام عليه السلام به نخستين روزهاىِ دفنِ او، اين روايت تاريخ است كه مى‏گويد: چون توّابين به شمار نزديك به چهار هزار تن و به فرماندهى سليمان بن صُرد خزاعى، با شعار خونخواهى حسين بن على عليهما السلام و كشتن قاتلان او قيام كردند، در ربيع الأوّل سال 65 ه. ق. به زيارت آرامگاه امام رفتند و در پيرامون اين آرامگاه، كه در آن زمان روباز بود و سايه‏بانى نداشت، گرد آمدند. آنها يك شبانه روز در كربلا ماندند و سپس به عين‏الورده كوچيدند.

چون مختار بن ابوعبيده ثقفى در شعبان سال 65 ه. ق. در قيام خونخواهى حسين عليه السلام به پيروزى دست يافت و شركت كنندگان در قتل سرور شهيدان و ياران او را در هم كوبيد، بر آرامگاه امام عليه السلام در كربلا بنايى ساخت و بر آن گنبدى از آجر و گچ قرار داد.

اين نخستين كسى بود كه در روزگار فرمانروايى خود بر آن مضجع شريف بنايى ساخت.

اين بنا شامل يك سرپوشيده و يك مسجد بود و مسجد هم دو در داشت؛ درى به سمت مشرق و درى ديگر به سمت مغرب. گواه اين روايت تاريخ سخن امام صادق عليه السلام درباره چگونگى زيارت امام حسين عليه السلام است كه مى‏فرمايد:

«چون به درى كه در سمت مشرق است رسيدى بر در بايست و بگو …» و به دنبال آن مى‏فرمايد: «سپس از سرپوشيده بيرون مى‏روى و در مقابل قبرهاى شهيدان مى‏ايستى.» اين مسير شرق- غرب هم اكنون نيز وجود دارد و مرقد شهيدان كربلا در سمت مشرق مرقد امام حسين عليه السلام و فرزندش على اكبر و در موازات آن واقع است. از اين همچنين دانسته مى‏شود كه آن «سرپوشيده نخستين» قبر على اكبر را نيز در برداشته است.

شيخ مفيد در كتاب «مزار» به سند خود از صفوان بن مهران جمال، از امام صادق عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:

«چون آهنگ زيارت قبر حسين عليه السلام در كربلا داشتى، در بيرون گنبد بايست و در قبر بنگر. سپس به روضه در آى و در برابر آرامگاه، در بالاسر بايست. آنگاه از درى كه در پايين پاى على بن‏الحسين (على اكبر) است بيرون شو و به سوى شهيدان رو. سپس به راه خود ادامه ده تا به شهادتگاه ابوالفضل عبّاس بن على برسى. آنجا بر درِ سرپوشيده بايست و سلام ده. (2) اينها همه گواهى روشن بر اين حقيقت است كه نخستين بنا بر مرقد امام عليه السلام درى به‏ سمت شرق و درى ديگر رو به قبله و به سمت جنوب داشته و بر مرقد حضرت عبّاس عليه السلام نيز سرپوشيده‏اى بوده است.

پس از ساخته شدن بناى مرقد امام حسين عليه السلام، امويان پاسگاه‏هايى براى جلوگيرى از آمدن زائران به زيارت امام عليه السلام برپاكردند، امّا شيفتگان زيارت همچنان راهى اين زيارتگاه مى‏شدند و از بيم سپاه امويان و ستم اين سركشان شبانه راه مى‏پيمودند و روزها را در مخفيگاه مى‏ماندند.

سرپوش و مسجدى كه بر مرقد امام حسين عليه السلام بنا شده بود، در طول دوره فرمانروايى امويان و تا پايان اين دوره؛ يعنى سال 132 ه. ق. و همچنين برپايى حكومت عباسيان پابرجا بود.

پس از چندی عباسيان به نام اهل بيت توانستند حركت خود را گسترش دهند و به پيروزى برسند، امّا همين كه قدرت را در اختيار گرفتند روى ديگر سكّه را آشكار ساختند و دست به كار نيرنگ بر ضدّ علويان شدند؛ براى زندگانش دارها بر پا كردند و قبرهاى مردگانشان را جستند و از ميان بردند.

هارون يكى از خليفگان عباسى است كه در دوره زمامدارى‏اش آهنگ جنگ و مخالفت با علويان نواخت و در صدد بر آمد آرامگاه‏هاى پاك علويان را نابود كند، فرستادگان هارون مسجدى را كه بر مرقد امام بنا شده و همچنين مسجدى را كه بر مرقد ابوالفضل عليه السلام برپا شده بود ويران ساختند و بنا و نشانى كه از ميراث فرهنگى امّت در آنجا بود از ميان بردند. هارون همچنين از آنان خواسته بود درخت سدرى را كه در كنار مرقد امام عليه السلام روييده بود قطع كنند و جاى قبر را نيز با خاك يكسان سازند. اين همه، بدان هدف بود كه زائران آن حضرت به بارگاه او راه نيابند و آهنگ زيارت او نكنند. هارون همچنين مردانى مسلّح گماشت تا مانع رسيدن مردم بدان مرقد نورانى شوند.

بالاخره روزگار هارون به سرآمد و فرزندش مأمون پس از پيروزى در نبرد با امين، خلافت را در اختيار گرفت و در دوره زمامدارى او گشايش حاصل.

هنگامى كه مأمون عباسى خلافت را در اختيار گرفت، همه عبّاسيان در برابر او ايستادند و او نيز براى آن كه حكومت خود را ثبات دهد و خود را از مخالفت عبّاسيان برهاند، به فرزندان على عليه السلام و شيعيان او توسّل جست و خواهان نزديكى بيشتر به آنان شد تا از اين رهگذر، حكومت خود را از خطر برهاند و بدان استمرار بخشد و جنبشى را كه در مخالفت با عبّاسيان و به رهبرى فرزندان و نوادگان امام حسن عليه السلام و پيروان زيد بن على سامان يافته بود، سركوب كند. او از همين روى، امام على بن موسى الرضا عليه السلام را به ولايتعهدى گماشت.

مأمون در چهارچوب همين سياست در سال 193 ه. ق. نشان علويان را جايگزين نشان عباسيان كرد و دستور داد قبر امام حسين عليه السلام بازسازى شود و به شيعيان و علاقمندان اجازه داده شود به زيارت مرقد امامان شيعه بروند. در پى اين دستور شيعيان تا حدّى احساس آزادى كردند و بوى كرامت به مشامشان رسيد و طعم آرامش را چشيدند.

در دوره مأمون بنايى در خور بر مضجع شريف امام حسين عليه السلام ساخته شد و اين بنا تا سال 232 ه. ق. يعنى دوران زمامدارى متوكّل عبّاسى برجاى ماند. چون متوكّل به قدرت رسيد كينه و دشمنى ديرين او نسبت به امام على عليه السلام و فرزندان و شيعيان و دوستداران آن حضرت، وى را بر آن داشت تا از علويان انتقام بگيرد.

متوكّل بر شيعه سخت گرفت و آنان را در تنگنا قرار داد، فرمان تعقيب علويان را صادر كرد و آنان را از زيارت مرقد امام شهيدان باز داشت. او به گذاشتن پاسگاه‏هاى منع‏ و تعقيب زائران كه در همه پانزده سال فرمانروايى‏اش به سختى دست به كار اين تعقيب و منع بودند بسنده نكرد، بلكه در طى اين مدّت چهار بار به نابود كردن، با خاك يكسان ساختن و آب بستن به قبر شريف امام عليه السلام فرمان داد.

بنابر اسناد تاريخى، پيش از دوره فرمانروايى متوكّل، در كربلا خانه‏هايى ساخته شده و مردم به تدريج در پيرامون بارگاه آن حضرت مسكن گزيده بودند. طبرى در حوادث سال 236 ه. ق. چنين مى‏آورد:

«متوكّل فرمان داد قبر حسين بن على عليهما السلام و خانه‏ها و سراى‏هايى كه در آن پيرامون است ويران شود و آن زمين را شخم زنند، در آن بذر بپاشند، بر آن قبر آب بندند و مردم را از گرد آمدن بر آن باز دارند.

گفته شده است رييس پاسبانان در آن منطقه اعلام كرد كه پس از سه روز، هر كس را در كنار قبر او (امام حسين عليه السلام) بيابيم به زندان فرستيم.

از آن پس مردم گريختند و از رهسپار شدن بدان جا دست كشيدند. هم، جاى آن قبر و مناطق مجاور آن را شخم زدند و كاشتند.» (3) شيخ طوسى در روايتى كه در امالى خود از عبداللَّه بن دانيه طورى نقل كرده، چنين آمده است:

«در سال 247 ه. ق. حج گزاردم. پس از حج به عراق رفتم و آنجا از بيم حكومت، پنهانى قبر امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام را زيارت كردم و سپس به زيارت حسين عليه السلام روانه شدم. امّا آنجا ديدم كه زمين شخم زده شده و در آن نهرها جارى ساخته‏اند و گاوها بر اين زمين رانده و كشاورزان به كشت و زرع مشغول شده‏اند. من به چشم خود مى‏ديدم كه چگونه با گاو اين زمين را شخم مى‏زنند و گاوها چون به قبر مى‏رسند از سمت چپ و راست آن مى‏گذرند و هر چه بر آنها تازيانه مى‏نوازند سودمند نمى‏افتد و بر روى قبر پيش نمى‏روند.»

بدين سان زيارت برايم امكانپذير نشد و به بغداد رفتم، در حالى كه مى‏گفتم:

«به خداوند سوگند، اگر بنى اميّه دست به كار كشتن مظلومانه زاده دختر پيامبر صلى الله عليه و آله شد، عمو زادگان او نيز به كارى همانند دست يازيدند و اينك اين قبر اوست كه ويران شده است.

(بنى عباس) از اين تأسّف مى‏خورند كه نتوانسته‏اند در كشتن او بنى اميّه را همراهى كنند و اكنون از اين روى به سراغ پيكر و آرامگاه او آمده‏اند.»

چون به بغداد رسيدم سراسيمگى و سر و صداى مردمان شنيدم. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: پيكى خبر كشته شدن متوكّل را آورده است.

از شنيدن اين خبر در شگفت شدم و با خود گفتم: خدايا! اين شب در برابر آن شب! (4)

در امالى شيخ طوسى‏ همچنين آمده است:

به متوكّل خبر رسيد كه مردمان سواد عراق در سرزمين نينوا براى زيارت حسين عليه السلام گرد مى‏آيند و شمار فراوانى آهنگ آرامگاه او مى‏كنند. متوكّل يكى از فرماندهان خود را به همراه سپاهى فراوان روانه ساخت و به او فرمان داد قبر حسين عليه السلام را ويران كند و مردم را از زيارت او و گرد آمدن بر پيرامون آرامگاهش باز بدارد.

آن فرمانده در سال 236 ه. ق. روانه سرزمين طف شد و چون به كربلا رسيد فرمان خليفه را به اجرا در آورد. امّا مردمان سواد عراق بر او شوريدند و نزد او گرد آمده، گفتند:

اگر تا آخرين نفر كشته شويم بر جاى ماندگان ما از زيارت او دست نخواهند شست. آن فرمانده كه ديد مردم براى اين كارِ خود انگيزه دارند و دست برنخواهند داشت، در اين‏باره به متوكّل نامه نوشت. متوكّل به او پاسخ داد كه از آن مردم دست بدارد و روانه كوفه شد.

در سال 237 ه. ق. متوكّل به مرقد امام هجومى دوباره كرد و مردمان را از زيارت‏ بازداشت. در نتيجه زائران كمتر شدند و برخى پنهانى به زيارت رفتند. چندى نگذشت كه ديگر بار زائران رو به فزونى نهادند و بدين‏سان گاه به گاه سختگيرى در اين باره كاستى و فزونى مى‏يافت و بسته به آن زائران نيز كاهش و افزايش مى‏يافتند. اين وضع تا سال 237 ه. ق. ادامه يافت تا آن كه خبر زياد شدن زائران امام عليه السلام به او رسيد و همچنين وى را از اين آگاهانيدند كه شمار فراوانى از مردمان سواد عراق و كوفه به كربلا هجرت گزيده، جمعشان به فزونى گراييده و برخى در آنجا وطن كرده‏اند و جوار مرقد او را برگزيده‏اند و كربلا داراى بازار و دكانهايى شده است.

خشم متوكّل از اين خبر جوشيد. پس سپاهى انبوه فراهم ساخت و آن را به فرماندهى ديزج روانه كرد. او بدين فرمانده دستور داد قبر و خانه‏هاى پيرامونش ويران شود، جاى قبر شخم زده و بذر افشانده، و بدان آب بسته شود و مردم هم از زيارت آن بازداشته شوند.

چون آن فرمانده به كربلا رسيد جارچيى را فرمود تا بانگ برآورد: پس از سه روز هر كس را در نزد آرامگاه حسين ببينيم و هر كس را كه به زيارت او برود، بيگانه و بر ضدّ خويش خواهيم دانست.

از آن پس، مردم ترسيدند و گريختند، آن فرمانده نيز فرمانى كه داشت اجرا كرد و مضجع امام و بنايى را كه بر آن ساخته شده بود ويران ساخت.

چونان كه در «مروج الذهب» آمده است، ديزج خود تخريب آرامگاه امام را آغازيد، آنگاه دست به كار شخم زدن، بذر افشاندن و آب افكندن در آرامگاه و اراضى مجاور شد، آب پيرامون مضجع امام را فراگرفت و از همين روى نيز آن مضجع شريف را «حائر» ناميدند.

متوكّل افزون بر اين، به تعقيب خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و شيعيان اين خاندان پرداخت. امّا به همه خواسته‏هايش نرسيد و به دست فرزندش منتصر و در انتقام از آنچه با خاندان على عليه السلام كرده بود كشته شد.

در كتاب بحار الأنوار و همچنين امالى شيخ صدوق به نقل از ابن حبيش آمده است كه گفت: ابو المفضل گويد: روزى منتصر شنيد كه پدرش فاطمه عليها السلام را دشنام مى‏گويد.

پس در اين باره از كسى پرسيد و او پاسخ داد: كشتنش واجب شده است. البته هر كس پدر خويش را بكشد عمرش به درازا نمى‏كشد. منتصر گفت: اگر با اين كار خود خداى را فرمانبرى كرده باشم از اين انديشه ندارم كه عمرم كوتاه شود. بدين سان، منتصر پدر خود را كشت، ولى پس از آن تنها هفت ماه زنده ماند. (5)

منتصر در اواخر سال 247 ه. ق. بر كرسى خلافت عباسى نشست و در پى به قدرت رسيدن او، علويان شادمان شدند، چونان كه گرفتارى‏هاى آنان برطرف گشت و منع آنان از زيارت امام حسين عليه السلام پايان يافت. خليفه فرمان داد گنبدى بر مرقد امام عليه السلام بسازند و آنجا ستونى هم برپا كنند تا مردم از دور به سوى آن مرقد راه بيابند. خليفه، همچنين به علويان عنايت ورزيد، اموالى در اختيارشان قرار داد و آنان را به زيارت امام حسين عليه السلام فراخواند. در پى اين گشايش و اين دعوت، گروهى به كربلا هجرت گزيدند كه از آن جمله‏اند: فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام و در مقدّمه آنان سيدابراهيم مجاب فرزند امامزاده محمّد عابد كه خود از پسران امام كاظم عليه السلام است، فرزندان محمّد افطس نوه حسين اصغر كه خود از فرزندان امام سجّاد عليه السلام است و همچنين فرزندان زيد شهيد كه ديگر فرزند امام سجّاد عليه السلام بوده است.

بنايى كه منتصر ساخت، تا سال 273 ه. ق. يعنى دوره خلافت معتضد عبّاسى بر جاى ماند.

در نهم ذى‏الحجّه سال 273 ه. ق. و در حالى كه زائران در مرقد امام عليه السلام گرد آمده بودند، بنايى كه منتصر بر آن آرامگاه شريف ساخته بود به يكباره فروريخت. چنين مى‏نمايد در حالى كه مردم براى زيارت مخصوص عرفه در حرم امام حسين عليه السلام گردآمده بودند بنا بر سر آنان خراب شد و جمعى فراوان كه بدين مناسبت آنجا آمده بودند از ميان رفتند. يكى از نجات يافتگان اين حادثه ابوعبداللَّه محمّد بن عمران بن حجّاج است كه خود از كوفيان سرشناس است و اين رخداد را هم از او روايت كرده‏اند. البته روشن‏ نيست آيا اين بنا به خودى خود و به صورت طبيعى فرو ريخته و كسى در آن دخالت نداشته و يا آن كه دستهاى سياست و دستگاه حاكم در اين ماجرا نقش داشته و حكومت كه نمى‏خواسته است، همانند دوره‏هاى زمامدارى منصور، هارون و متوكّل آشكارا به تخريب مرقد سرور شهيدان دست يازد، حيله‏اى ساخته و سبب شده است بنا به صورتى ابهام‏آميز ويران شود.

به هر روى، رخدادى تلخ و اندوهبار صورت پذيرفت و بناى آرامگاه ويران شد و پس از آن مرقد امام به مدّت ده سال همچنان بدون بنا باقى ماند، تا آن كه محمّدبن زيد بن حسن (جالب الحجاره) ملقّب به «داعى صغير» پس از مرگ برادرش حسن‏بن زيد ملقّب به «داعى كبير» به حكومت رسيد. او به ساختن دو زيارتگاه، مرقد امام على عليه السلام و مرقد امام حسين عليه السلام و برپا كردن بنايى مناسب براى آنها فرمان داد. تاريخ اين بنا به سالهاى ميان 279 و 289 قمرى مربوط مى‏شود و در اين دوره خليفه عبّاسى معتضد بوده است. محمّد بن زيد كه رابطه استوارى با معتضد عبّاسى داشت و به بركت همين رابطه توانسته بود دو بناى نجف و كربلا را بسازد، خود نيز به زيارت اين دو مزار رفت و براى مردمان هجرت گزيده به اين دو آبادى مواد غذايى و هدايايى فرستاد و برايشان مقرّرى تعيين كرد.

محمّد بن زيد بنايى در خور در نجف و كربلا ساخت و حرمى كه در كربلا ساخته بود گنبدى بلند و دو در داشت و در هر يك از دو سوى آن نيز يك سرپوشيده قرار داشت.

وى همچنين بارويى را كه بر پيرامون حرم امام حسين عليه السلام و خانه‏هاى مجاور بود بازسازى كرد.

در دوران خلافت طائع پسر مطيع عبّاسى، عضد الدوله بويهى حكمرانى بغداد را در دست گرفت. او در دوره اندك حكمرانى‏اش كه پنج سال به طول انجاميد يك بار در جمادى الأول در سال 371 ه. ق. كربلا را زيارت كرد. او با اعتقاد به عظمت مرقد امام عليه السلام در بزرگداشت آن كوشيد. وى بدين هدف اوقافى به مرقد امام عليه السلام اختصاص داد و دستور داد تا آن را نوسازى كنند. او همچنين در زيارت خود به مردمان و زائران امام عليه السلام عطايايى بخشيد و مبالغى هم به صندوق حرم اهدا كرد. عضد الدوله افزون بر نوسازى بنا، به تزيين آن نيز پرداخت، رواقهايى بر اطراف ضريح امام ساخت.

عمران بن شاهين يكى از مردان بطيح- جايى در نزديكى واسط- بود كه توانست فرماندارى مستقلى در اين ناحيه جداى از دولت مركزى برپاكند. در پى اين اقدام ميان او و معزالدوله بويهى جنگى در گرفت و در طى اين جنگ، اراضى و متصرفات عمران در بطيح به آب بسته شد و زير آب رفت. در نتيجه عمران به نجف گريخت. شبى امام على عليه السلام را در خواب ديد كه به او مى‏فرمايد: بيم مدار؛ فنا خسرو بدين سامان خواهد آمد.

به او پناه بر كه گره از كارت برخواهد گشود. عمران همان دم عهد كرد اگر رهايى يابد مسجد يا رواقى در كربلا و نجف بسازد. آنگاه در حرم امام على عليه السلام پنهان شد. تا اين كه روزى عضدالدوله در نجف به زيارت امير مؤمنان عليه السلام رفت و آنجا كسى را ديد كه بر ديوار مسجد تكيه زده است. چون نامش را پرسيد خود را عمران بن شاهين معرفى كرد و خوابى كه ديده بود با او در ميان نهاد و سپس نام فنا خسرو را به يارى جويى بر زبان آورد. عضدالدوله از آنچه شنيد در شگفت شد و دست از تعقيب عمران كشيد.

او همچنين در سال 369 ه. ق. فرمانروايى بطيح را به عمران واگذاشت و عمران هم بيدرنگ دست به كار ساختن مسجد و رواقى در نجف و همچنين مسجد و رواقى ديگر در كربلا و كاظمين شد و بدين ترتيب به نذر خود وفا كرد. (6) رواقى كه ابن شاهين بنا كرد، به رواق «سيد ابراهيم مجاب» نامور شد، چونان كه مسجدى هم كه در جوار رواق ساخته بود تا دوران حكومت شاهان صفوى برپا ماند و در اين دوره بنا به فتوايى كه ضميمه كردن مسجد به صحن حرم امام حسين عليه السلام را مجاز اعلام مى‏كرد، در توسعه و نوسازى حرم، آن را جزو صحن قرار دادند.

در سال 407 ه. ق. يكى از شبها دو شمع بزرگ از شمعهايى كه حرم را روشن مى‏ساخت بر فرشها فرو افتاد و آتش نخست پرده‏ها و روكشها را به كام خود فرو برد و سپس به رواقها و گنبد سرايت كرد، به گونه‏اى كه تنها ديوارها، بخشى از حرم و مسجد عمران بن شاهين از آسيب اين آتش ايمن ماند

حسن‏بن مفضل‏بن سهلان پس از در دست گرفتن قدرت به بازسازى حرم مطهّر امام حسين عليه السلام، كه بخشهايى از آن؛ شامل حرم و گنبد و رواقها در آتش سوخته بود، پرداخت. او در سال 412 ه. ق. گنبدِ حرم امام حسين عليه السلام را بازسازى و قسمت‏هاى سوخته در آتش را ترميم كرد و فرمان داد ديوارى بر پيرامون حرم بسازند.

در سال 620 ه. ق. مؤيدالدين محمّد بن عبدالكريم كندى كه نسبش به مقداد مى‏رسيد و مردى عالم، فرهيخته، دانش پرور و آگاه به رياضى و فنون و آداب و همچنين‏ خبره در اداره امور كشور بود، وزارت خليفه عباسى، ناصرلدين‏اللَّه را به عهده گرفت. او در دوران وزارت خود به ترميم حرم و نوسازى و بازسازى قسمتهاى ويران شده آن پرداخت، ديوارها و چار رواق حرم را پوششى از چوب ساج پوشاند، صندوقى چوبى كه با ديبا و پارچه‏هاى حرير زينت يافته بود، بر روى قبر نهاد و عطاياى فراوان در ميان علويان و مجاوران حرم امام پخش كرد.

بنايى كه ابن فضلان به فرمان خليفه ناصرلدين‏اللَّه عبّاسى بنا نهاده بود، بنايى زيبا و با دوام و فراهم آمده از مواد مناسب بود و به همين سبب توانست نزديك به سه و نيم قرن پس از آن همچنان برجا بماند و زيبايى و جاذبه خود را حفظ كند. اين بنا تا اواخر سده هشتم؛ يعنى تا پس از سقوط بغداد، انقراض حكومت عبّاسيان و برپايى حكومت مغولان در عراق همچنان پابرجا ماند، بى‏آنكه آسيبى بدان رسد يا از رونق و جمالش كاسته شود.

تا اين كه در سال 757 ه. ق. معزّ الدين اويس بن شيخ حسن جلائرى از نوادگان هولاكو به قدرت رسيد. وى در سال 767 ه. ق. بناى مسجد و حرم را نوسازى كرد و بر فراز ضريح مطهّر گنبدى نيم دايره‏اى بنا نهاد.

در 18 ذى الحجة سال 1216 ه. ق. وهابيان به رهبرى سعود بن عبدالعزيز آل سعود به كربلا يورش آوردند و پس از سلطه بر اين شهر، آن ستون و نوشته‏هاى موجود بر آن را از ميان بردند.  سپيده روز غدير، لشكرى در حدود بيست هزار و اندى به کربلا حجوم برده و کربلا را  به ويرانه‏اى تكان دهنده تبديل كردند.

باديه نشينان وهّابى كه هر يك در وحشيگرى و تعصّب، تنديس توّحش و مجسّمه قساوت بودند از كشته پشته ساختند و مردم را كه به حريم حسينى پناه برده بودند در كنار ضريح مقدّس و رواق‏ها و صحن شريف كشتند. آمار شهيدانى را كه در اين عاشورا شرف عروج يافتند مختلف نوشته‏اند. گفته شده: پنجاه نفر در كنار ضريح و پانصد نفر در صحن شريف شهيد شدند و در خارج از آستانه نيز به هر كه رسيدند كشتند، تا آنجا كه پنج هزار كشته و ده هزار مسلمان بى گناه مجروح شدند.

بعضى ديگر از نويسندگان نوشته‏اند: تعداد نظاميان بيست هزار نفر و عدد مقتولين نيز بيست هزار نفر بوده است.

وهابيان وحشى هر چه توانستند كشتند و ريختند و شكستند و سوختند و سوزاندند. تمام جواهرات و اشياى قيمتى حرم را به يغما برده و صندوق مقدّس را شكستند و به حريم حماسه‏هاى جاويد آتش زدند و ويران كردند.

در ميان شهيدان چند شهيد بزرگوار نيز از علما و دانشمندان به چشم مى خورد از جمله فقيه متكلم مولى عبدالصمد همدانى از شاگردان مروّج بهبهانى و مرحوم صاحب رياض بود كه در اين فاجعه فجيع شرف شهادت يافت.

عالم جليل شيخ عبدالحسين تهرانى معروف به شيخ العراقين (درگذشته 1286 ق) از مشايخ اجازات و از اساتيد بزرگ محدّث شيعه، مرحوم طبرسى نورى و از ياران نزديك «قهرمان مبارزه با استعمار» ميرزا تقى خان امير كبير، و وصى آن وزير بصير بود كه از ثلث ما ترك وى هشتاد باب خانه را كه مجاور صحن مطهّر حسينى، در قسمت غرب و جنوب غربى بودند، خريدارى نمود و آنها را به صحن شريف حسينى ملحق كرده و صحن مقدّس را توسعه داد.

آستانه حسينى كه يكى از شاهكارهاى معمارى عصر آل بويه است، در قلب كربلا واقع و داراى ده در ورودى به داخل صحن شريف مى‏باشد. دو درب در جنوب صحن به نام درب القبله و درب الرّحمه؛ در غرب صحن، سه درب به نام‏هاى درب زينبيه و درب رأس الحسين و درب السلطانيه؛ در قسمت شمال، درب السدرة و درب‏السلام؛ در قسمت شرق صحن شريف، سه درب به نام‏هاى درب‏الكرامه و درب‏الشهداءو درب قاضى الحاجات.

همچنين داراى 65 حجره است كه در مقابل هر يك از حجره‏ها يك ايوان قرار دارد.

يك مسجد بزرگ هم در قسمت شرقى صحن، بين درب قاضى الحاجات و درب الشهدا و يك حسينيه بين درب الشهدا و درب الكرامة و در قسمت جنوب صحن، تكيه يا خانقاه بكتاشيه احداث شده است. اين تكيه در قرن دهم هجرى با اخذ قسمتى از خانه آل بويه كه يك در اين خانه داخل صحن باز مى‏گشت بنا شد و باقى خانه‏مذكور كه ملك فرزندان آل بويه، شيخ حسن فرزند ميرزا على نقى آل صالحى بود در احداث فلكِه اطراف صحن شريف خراب شد.

————————-

  1. مقتل الحسين، مقرّم، ص 319، به نقل از اثبات الوصية مسعودى، ص 173.
  2. اعيان الشيعه، ج 4، ص 502.
  3. تاريخ طبرى، ج 11، ص 44.
  4. شيخ طوسى، الأمالى، ص 209.
  5. حسين البراقي النجفي، الدرّة البهيّة في فضل كربلاء وتربتها الزكيّة، ص 70.
  6. سيد بن طاووس، فرحة الغرى، ص 73.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا