- در تربيت و هنر
تشيع با استفاده از درياي مواج علم و معارف، در همه عرصههاي مربوط به حيات و امور اجتماعي، داراي خط و برنامه است و در هر زمينه، مباحث جامع الابعادي را عرضه ميکند. اين يک دعوي تصعبآميز نيست، بلکه به آن علت است که به خط وحي و اسلام پديد آمده از سوي خداوند متکي است.
مگر نه اين است که خداوند، انسان را آفريده و مديريت و کارگرداني او را، بر عهده گرفته است؟ «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» ، (1) و مگر نه اين است که او مدير جهان بيانتها و تدبير کننده امور آسمانها و زمين است، «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْض» (2) و مگر نه اين است که اسلام دين خاتم است؟ بر اين اساس جاي شگفتي نيست که اسلام همه امور بشر را سامان دهد و هر چه که او بدان نياز دارد، رفع احتياج کند. اين واقعيتي است که در سايه مراجعه به قرآن و سنت ميتوان از آن اطلاع يافت.
وانگهي ما را اين ادعاست که اسلام اگر غير از اين بوأ، ناقص مي بود و عرضه ابزار عيبناک براي سعادت کامل بشر، خود حکايت از نقصي ميکند که آن نيز از ساحت قدسي خدا بدور است. او براي رشد تام و تمام بشر، وسايل و ابزار تام و تمام مورد نياز را عرضه کرده است.
- اساس فرهنگ تشيع
فرهنگي که تشيع و بهتر بگوييم اسلام ناب براي بشريت عرضه کرده است، برخلاف فرهنگهاي جامع ديگر، برگرفته از قرآن و سنت است. رأي و انديشه مردم در آن دخالت دارد، ولي نه به گونهاي که مباين با قرآن و مشي حضرات معصومين يا خلاف عقل و اجماع باشد. (3)
جوامع غير مذهبي، فرهنگ را صرفاً برگرفته از خواست و انديشه مردم ميدانند. (4)
و بعد همه به خود اجازه ميدهند که هر امر ناسره و نامقدسي را در آن داخل سازند. اساس فرهنگ آنها اين است که تنوعي در زندگيشان ايجاد کند و رفتار و گفتار و عملکرد آنها را به صورتي مردم پسند ارائه کند، اگر چه در آن پارههايي از اوهام و خرافات باشد و شما امروزه ميبينيد که بسياري از جنبهها و ابعاد فرهنگي در جهان، توجيه عقلاني ندارد. (3)
در تشيع، اساس فرهنگ، زمينهسازي و يا هدايت به سوي رشد است و رشد خود مايه عظمت و در خور شأن انساني است. اسأل الله ان يوفقک الله لرشدک (4)
و بدينسان آن پاره فرهنگي که در آن زمينهسازي براي رشد نهفته نباشد، از نظر تشيع مردود است. مثل هنرهاي تخدير کننده، رقصها و آوازهايي که آدمي را به سوي پستي و غرائز سوق داده و از آنچه که در خور والايي است، دور و غافل ميدارد.
- در تربيت
در فرهنگ اسلام به امر تربيت عنايت شده است و صورت و هيئت دادن به رفتار، ساختار دادن اعمال و کردار بشر (5) عملي مقدس و مورد سفارش است. تربيت، عامل سازندگي، رشد و جهت دادن افراد به سوي کمال مطلوب است و با مفهومي که از آن ياد کرديم، (تأديب) اجراي آن داراي ضرورت است و آدمي در برابر آن براي نسل بشر مسؤول است. ادبو اولادکم فانکم مسؤول عنهم. (6)
خواست اسلام در تزکيه، به معني پيراستن و آراستن و تطهير نفوس و ضمائر، رساندن انسان به مقام رفعت و علو، آماده کردن او براي شناخت مسؤوليت و وظيفه و تن دادن به آن، تنفيذ باورها و اعتقادات و واداشتن نسل به رعايت دستورات ديني، همه و همه از طريق تربيت امکانپذير است.
تشيع در امر تربيت باب وسيعي دارد، و نظري دارد در مورد خدا، جهان، انسان و معرفت او. بحث و رأيي دارد در مورد اهداف و محتواي تربيت. درباره مراحل و مقاطع عمر رأي و نظر دارد. داراي روشها، فنون و شيوههاي متعدد و متنوعي است جهت وصول به مقصود. بحث از معلم و مربي دارد، و هم سنجش و اندازهگيري، و نيز مديريت تربيت به معناي عام و وسيع کلمه.
از امتيازات نظام تربيتي اسلام، جنبههاي الگويي، مدلسازي، و نمونهداري است که مربي با در نظر داشتن آن، ميداند که نسل را به چه سویي پيش برد و از دستگاه تربيت چه خواستههايي داشته باشد و اين غير از نظامات تربيتي جوامع ديگر است که در آن مدلها غيرقابل تصور و تجسمند و حتي آورنده مکتب و نظام، آن شايستگي را ندارد که الگوي مربيان باشد.
در سايه تربيت، تنظيم رابطه با خود، خداي خود، انسانها و با طبيعت به معناي عام محقق ميشود و همچنين واقعيتهاي هر جامعه از سياست و اقتصاد و فرهنگ و غيره. نيز بر اثر تربيت، وجود نظارت اجتماعي، سازندگي و بازسازي، مبارزه با فساد و انحراف و دوگويي و دو رويي پديد ميآيد و در اين مقصد هم بعد تئوريکي مطرح است و هم بعد اجرايي بر اساس وجود شاهد و نمونه ايجاد باور.
- در رهبري و هدايت
در تشيع، کار فرهنگ هدايت و ارشاد است، جهتدهي به سوي انسانيت و اخلاق است، آشنا کردن به نظام زندگي است. توجه دادن به وحدت در ابعاد وجودي و پرهيز از پراکندگيهاست. نيز دعوت به خط مورد تأييد اسلام است و دوري از گمراه کردن و اضلال افراد که اين خود، موجب پاداشي براي طرفين است.
رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «مَنْ دَعَا إِلَى هُدًى كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أُجُورِ مَنْ تَبِعَهُ لَا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً وَ مَنْ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الْإِثْمِ مِثْلُ آثَامِ مَنْ تَبِعَه لَا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ آثَامِهِمْ شَيْئا». (7)
آن کس که فردي را هدايت کند، براي او همان اجر و مزدي است که براي تابع و پيرو آن، و از مزدشان کم نميشود و آن کس که دعوت به گمراهي کند، براي او همان گناهي ثبت ميشود که براي عامل به گناه، و از آن همه گناهان چيزي کم نميشود.
همچنين فرمود: «ما اهدي المرء المسلم لاخيه هدية أفضل من کلمة حکمة يزيده الله بها هدي او يرده عن ردي». (8)
فرد مسلمان براي برادر مسلمانش، هديهاي برتر از کلمه و عبارتي حکمتآميز دارد که طريق هدايت را براي او روشن و افزون و يا او را از زشتيها باز دارد: آن روز که رسول خدا، علي عليهالسلام را براي تبليغ ميفرستاد، به او فرمود: اگر در يمن سايه اندازد؛ (9)
و در واقع آيه قرآن نيز آن را نوعي احيا ميداند که احياي نفس واحد، همانند احياي کل بشر است (10) و صاحبان تفسير در اين مورد بحثها کردهاند. (11)
- در زبان و ادب
زبان، از نعمتهاي بزرگ خداوندي و از ابزار مهم تفهيم و تفاهم و نقل و انتقال، و بهتر بگوييم سرايت دادن آگاهيهاست. در اسلام آگاهي داشتن از يک زبان، يک شخصيت محسوب ميشود و آگاهي از دو زبان، دو شخصيت و… (12)
و اما ادبيات حامل و يا محمل معاني هستند که مفهومي را از فردي به فرد ديگر سرايت ميدهند.
بدين سان زبان و ادبيات امري گرانقدر و گرانبهاست و بايد واجد و برخوردار از قداست باشد. نميتوان آن را آلوده کرد و يا آن را با کلمات و لغات زشت و مستهجن آموخت. نيز زبان را نميتوان ابزاري قرار داد براي هجوها، بيان عباراتي سبک و يا قرار دادن آن در خط رسوائي و…
شعر که بخشي از ادبيات است، آنگاه که در خط سازندگي و رشد کمال باشد، واجد حکمت است، «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَة»، (13) و آن گاه که در خط بيان پستي، دنائت، تملق و گزافهگويي باشد، زمينهساز فساد و گمراهي ميشود و شاعران آن ابيات در اين خط مورد تقبيحاند. «وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُون». (14)
زبان گوشتي که از ابزارهاي سخن گفتن است، آفريده خداست و نبايد آن را با آلودگيها آلود. به ويژه که همه اعضاء و ابعاد وجودي ما امانت خداوند هستند و حق دارند در خط رضاي الهي، سير حرکت داشته باشند. خداوند اجازه نداد که زبان در غير طريق الهي به کار گرفته شود و يا به لغو آلوده شود و اين از صفات مؤمنان است. (15)
- در هنر
اصل هنر که معرفتي مبتني بر احساس است، براي تلطيف زندگي و بيرون آمدن از حالت زمختي و يکنواختي لازم است. ولي تشيع را اين باور است که آدمي عبد و بنده خداوند است و همه حالات و حرکات اتخاذ مواضعش، بايد در خط و راهي باشد که خداوند آن را براي او ترسيم کرده است. (16)
بر اين اساس، هر آنچه را که در دنياي امروز، هنر خوانده ميشود، در اسلام هنر نيست. آن هنري هنر است که آدمي را از جاي برخيزاند و او را به دنبال نقطه رشد و کمال، راهي کند. امري پاک و برگزيده و در جهت هدايت و پيشرفت بشر باشد. هنرهاي امروزه در قالب رقص و آواز و عمليات جذاب، داراي صورت تخديري هستند و در خدمت اسافل اعضاء قرار دارند و طبيعي است که اسلام آنها را مطرود بشناسد.
اسلام آن چيزي را هنر ميداند که آدمي را بيدار کند، به او هوشياري بخشد، او را به انديشه حيات و فلسفه آفرينش اندازد، به جستجوي خط سعادت او را وادار سازد. دردي را از جامعه بشري درمان کند. هنر در کسب آگاهي است، در مبارزه عليه فساد و نابساماني است، در فداکاري و ايثار است و بالاخره هدف مقدسي را در پيش گرفتن و ايستادن بر سر آن هدف است، «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا…». (17)
- در برداشت از قرآن
تشيع خط و راه خود را از قرآن و سنت ميگيرد و در تنگناها از عقل و اجماع نيز استفاده ميکند. در برداشت از قرآن، سخن علي را به ياد دارد که فرمود: برخي از قرآن با برخي ديگر به سخن درآمده و معني خود را ميفهماند و هم بعضي از قرآن بعض ديگر را گواهي ميدهند. (18)
در همه حال، اعمال عقل محدود خود در برابر نصوص، پايبندي به هوي و هوس و انديشههاي شخصي در اين مسير جايي ندارند. التزام به متن قرآن و استفاده از تبيين معصوم و نيز ملاحظه در کاربرديهاي آيات قرآن در مسير زندگي، شيوه ديگري براي برداشت از قرآن و دستيابي به مفهوم آن است و بزرگان ما با چنين شيوههايي به تفسير پرداختهاند.
—————————–
1- سوره اعراف، آيه 54.
2- سوره سجده، آيه 5.
1- منابع اساسي در اسلام: قرآن، سنت، عقل و اجماع است.
2- نظر اکثريت جامعه شناسان.
3- به ويژه در آداب و رسوم، هنر و… .
4 – نهج البلاغه، نامه 31.
5- ادب کردن، تأديب.
6- پيامبر، نهج الفصاحه.
7 – منية المريد، ص 102.
8- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص 697 .
9 – محمد خاتم پيامبران.
10- سوره مائده، آيه 32.
11- تفسير الميزان- تفسير نمونه- تفسير مجمع البيان.
12- اين سخن منسوب به پيامبر است.
13 – سخن پيامبر. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 379 .
14 – سوره شعرا، آيه 224.
15- سوره مؤمنون، آيه 4.
16- معني عبد و عبادت.
17- سوره فصلت، آيه 30.
18- نهج البلاغه، خطبه 231.