• طلاق از دیدگاه اسلام

ديدگاه اسلام درباره طلاق برخلاف ازدواج است. به هر اندازه که از خوبي و زيبايي‏هاي ازدواج سخن گفته و زن و مرد را به آن ترغيب و تشويق کرده، به همان اندازه نيز از بدي و زشتي‏هاي طلاق و عواقب شوم آن بيان بليغي آورده است.

  • طلاق، حلالی منفور

اسلام با طلاق، سخت مخالف است و مى‌خواهد تا حد امكان طلاق صورت نگيرد. دین مبین اسلام مردانى را كه مرتب ازدواج می­کنند و طلاق مى‌دهند را دشمن خدا مى‌داند.

امام صادق عليه‏السلام فرمودند:

«مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُبْغِضُ‏ الْمِطْلَاقَ‏ الذَّوَّاقَ * هيچ چيز حلالى در پيشگاه خداوند، منفورتر از طلاق نيست و خداوند با مردى كه زياد طلاق مى‏دهد و هوسران است، دشمن خواهد بود.» (1)

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ‏ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاق‏ * هيچ چيز نزد خداوند محبوب‏تر از خانه‏اي نيست؛ که به واسطه ازدواج آباد مي‏شود و هيچ چيز مغبوض‏تر از خانه‏اي نيست؛ که در اسلام به واسطه طلاق خراب مي‏شود.» (2)

و در حديث ديگري فرمودند:

«تَزَوَّجُوا وَ لَا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلَاقَ يَهْتَزُّ مِنْهُ الْعَرْشُ * ازدواج کنيد و طلاق ندهيد؛ همانا طلاق، عرش خدا را به لرزه در مي‏آورد.» (3)

امام صادق عليه‏السلام فرمودند:

«مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ‏ اللَّهُ‏ أَبْغَضَ‏ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاق‏ و… * چيزي از امور حلال در پيشگاه خدا مبغوض‏تر از طلاق نيست.» (4)

بنابراين اسلام طلاق و جدايي را بسيار مذمت و سرزنش کرده است؛ ولي با وجود آن برخلاف برخي اديان، آن را حرام و ممنوع نساخته است؛ بلکه حلال مبغوض دانسته است و آن را به عنوان راه چاره در شرايط خاص و بن‏بست، ياد کرده است.

در این زمینه خداوند متعال مي‏فرمايد:

«وَ إِن يَتَفَرَّقَا يُغنِ اللهُ کُلاَّ مِن سَعَتِهِ * اگر راهي براي اصلاح در ميان خود نيابند و از هم جدا شوند، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و کرم خود، بي‏نياز مي‏کند. سورۀ نساء آیۀ 130».

  • زن و تقاضاى طلاق

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«أَيُّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ‏ زَوْجَهَا الطَّلَاقَ‏ مِنْ غَيْرِ بَأْسٍ فَحَرَامٌ عَلَيْهَا رَائِحَةُ الْجَنَّةِ * هر زنى كه بى‏دليل از شوهرش تقاضاى طلاق كند بوى بهشت بر او حرام است.» (5)

  • واسطۀ ملعون

پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«وَ مَنْ عَمِلَ فِي فُرْقَةٍ بَيْنَ‏ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا كَانَ عَلَيْهِ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة * هر كه براى جدائى زن و شوهرى گام بردارد خشم و لعنت خدا بر او است در دنيا و آخرت».  (6)

  • مذمت طلاق

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«تَزَوَّجُوا وَ لَا تُطَلِّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الذَّوَّاقِينَ وَ الذَّوَّاقَاتِ * ازدواج كنيد و طلاق ندهيد زيرا خداوند مردانى را كه مكرر زن بگيرند و زنانى كه مكرر شوهر بكنند دوست ندارد.» (7)

  • محبوب ترين و مبغوض ترين خانه

امام صادق عليه‏السلام فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُ‏ الْبَيْتَ‏ الَّذِي‏ فِيهِ‏ الْعُرْسُ‏ وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الطَّلَاق‏ * همانا خداوند دوست مى‏دارد خانه‏اى را كه در آن عروسی باشد و دشمن مى‏دارد خانه‏اى را كه در آن طلاق باشد و هيچ چيزى در نزد خدا بدتر از طلاق نيست.» (8)

طلاق آخرين راهکار

در مورد تشكيل كانون خانواده، تاكنون تأكيد داشته‏ايم كه افراد قبل از ازدواج، تحقيق و بررسى لازم را به عمل آورند تا زندگى خانوادگى بر اساس هماهنگى پايه‏ريزى شود و اصولاً زمينۀ اختلاف به وجود نيايد اما چنان كه اختلاف سليقه‏اى پيش آمد كه طبيعى هم هست، نخست خود زن و شوهر از خود رفع نقص كنند آنگاه اگر از اين مرحله نتيجه‏اى نگرفتند، از انتخاب داوران صالح و كارشناس استفاده نمايند.

اما چنانچه دامنۀ اختلاف گسترده و اوضاع زندگى بحرانى گرديد به طورى كه زمان مطالعه و انتخاب قبلى گذشته و اقدام شخصى و دخالت «حكم» نيز سودى نبخشيد، زن و شوهر بر سر يك دو راهى قرار مى‏گيرند كه يا بايد زندگى را با سختى و مشكلات ادامه دهند يا تصميم به قطع پيوند زناشويى بگيرند! اينجا است كه انتخاب يكى از اين دو راه باز هم فكر و مطالعه و ‏انديشه لازم دارد، و از عقل و انديشه و مطالعه و مشاوره بايد بهره‏مند گرديد.

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايند:

«وَ لَيْسَ الْعَاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ‏ الْخَيْرَ مِنَ‏ الشَّرِّ وَ لَكِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْن‏ * انسان خردمند كسى نيست كه مى‏تواند خير و صلاح را از شر و فساد تشخيص دهد، بلكه انسان خردمند كسى است كه بتواند از ميان دو بدى و شر، آن بدى و سختى را كه ناراحتى و شر كمترى دارد، بشناسد و انتخاب كند!» (9)

براى اينكه اثبات اینكه دين مبین اسلام طلاق را آخرين راه حل معرفى كرده به مضمون اين آيه توجه نمائيد كه مى‏فرمايند:

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنهُمَا إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِيمًا خَبِيرًا * اگر شما از جدائى بين مرد و زنى بيم داريد يك داور از خانوادۀ مرد و يكى ديگر از خانوادۀ زن تعيين كنيد كه اگر قصد آشتى داشته باشند خداوند آنها را در اين امر موفق مى‏سازد به درستى كه خداوند دانا و آگاه است. سورۀ نساء، آيۀ 35».

اين آيه متضمن چند نكتۀ عميق مى‏باشد كه همۀ آنها نشان دهندۀ اين است كه خداوند مخالف اين است كه زن و مرد مسلمان از موضوع طلاق سوءاستفاده بكنند و براى ارضاى هوس‌هاى نابجاى خود كانون خانواده را به هم بزنند:

1- تعيين حكم و داور از خانوادۀ طرفين براى اين است كه آنها از علل اصلى اختلاف آگاه شوند و ضمناً در صدد رفع اختلاف از طريق راهنمائى‏هاى عاقلانه باشند و اگر موفق به اصلاح نشدند مقصر اصلى را تعيين كنند چون مسلم است كه آن دو داور مردان با تجربه و با ايمان هستند در نتيجه مى‏توانند در حدود توانائى خود جلو طلاق را بگيرند.

2- مى‏فرمايد اگر قصد اصلاح داشته باشند خداوند آنها را موفق مى‏كند يعنى هدف‌شان از بيان اختلاف پيدا كردن راه حل باشد نه اينكه يكى از آنها قبلاً در اثر عواملى تصميم جدى براى طلاق گرفته باشد.

3- بعد هم مى‏فرمايد آن زن و مرد و آن دو حاكم بدانند كه خداوند به اعمال و رفتار آنها آگاه است و مى‏داند كه اين عمل طلاق متكى به چه عواملى است و مسئول اين عمل كدام يك از آنهاست.

دربارۀ مشكلات و اختلافات زندگى خانوادگى هم، زن و شوهر و ديگران نبايد عجله و عصبانيت به خرج دهند و اقدامى كه پشيمانى و افسوس به دنبال دارد صورت دهند، بلكه اگر اميد مى‏رود كه با مرور زمان و پخته‏تر شدن زن و شوهر، اختلاف كمتر مى‏شود، حتى الامكان به طلاق اقدام نكنند و به منظور ادامۀ زندگى خانوادگى، روز به روز با قطع ريشه‏هاى اختلاف و رفع مشكلات و ناراحتى‏ها، از سختى‏هاى زندگى بكاهند! زيرا طلاق عواقب دردناك و جبران ناپذيرى به جاى خواهد گذاشت.

مسلم است اگر خانواده‏ها پاى بند به ايمان به خدا و قيامت، و آراسته به اخلاق حسنه و عمل صالح باشند، چيزى به عنوان طلاق در جمع آنان مطرح نخواهد شد، و زن و شوهر با صلح و صفا و مسالمت تا آخر عمر كنار يكديگر زندگى كرده و فرزندان آنها هم از آن زندگى پر صلح و صفا و محبت بهره خواهند برد.

پژمردگى، سستى، تنبلى، اعتياد، ترك تحصيل و فاسد شدن بسيارى از فرزندان امت اسلام، ريشه در اختلاف پدر و مادر آنان و در نتيجه در طلاق آن دو نفر دارد.

مرد ظلم و ستم نكند، حقوق زن را رعايت نمايد، به تعهدات خود پاى‏بند باشد، در ارتباط با همسر و فرزندان خود قواعد انسانى و اسلامى را بكار گيرد و زن در شوهردارى و خانه­دارى و فرزند­دارى آنچنان كه بايد باشد، تا برنامه‏اى به نام طلاق كه مبغوض خدا و هيولائى درنده و آتشى به بنيان خانواده است پيش نيايد كه مقصر در طلاق در قيامت به مؤاخذه سخت دچار خواهد شد.

بیائید كارى كنيم كه آمار طلاق به حداقل برسد، دست از چشم‏چرانى و گناه، ظلم و ستم بر يكديگر برداريم تا چيزى به نام طلاق نداشته باشيم.

  • در مورد طلاق پنج فرضيه مى‏توان اظهار داشت:

امروزه مسئله طلاق از مهمترين مسائل مورد بحث محافل جهانى است زيرا آمار طلاق در كليه كشورها سیر سرعت صعودى پيدا كرده است.

در مورد طلاق پنج فرضيه مى‏توان اظهار داشت:

1- كسانى كه به ازدواج تنها از نظر كامجويى فكر مى‏كنند و جنبه تقدس و ارزش خانواده را براى اجتماع در نظر نمى‏گيرند و به قول «سامى كاهن» عشق دوم را دلپذيرتر مى‏دانند، طرفدار همين فرضيه هستند.

در حالى كه اين فرضيه ناپخته‏ترين و ناشيانه‏ترين فرضيه‏ها در اين زمينه است.

2- ازدواج، پيمان مقدسى است و وحدت دل ها و روح ها به وسيله اين پيمان پديد مى‏آيد، لذا اين پيمان بايد براى هميشه ثابت و محفوظ بماند، بايد طلاق از قاموس اجتماع بشرى حذف شود و جز مرگ چيز ديگرى زن و شوهر را از يكديگر جدا نكند.

اين فرضيه را كليساى كاتوليك قرن هاست تبليغ مى‏كند ولى طرفداران اين فرضيه در جهان رو به كاهش هستند. اين فرضيه شكست خورده و كليسا مجبور است در عقيده خود تجديد نظر كند.

تقدس ازدواج و لزوم استحكام آن مورد قبول است اما به شرطى كه عملاً اين پيوند ميان زوجين محفوظ باقى مانده باشد، در مواقعى كه سازش ميان زن و مرد امكان‏پذير نيست اين پيوند از بين رفته است و نمى‏توان به زور قانون، آنها را به يكديگر چسباند و نام آن را پيوند زناشويى گذاشت.

3- ازدواج از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن به هيچ وجه قابل انحلال نيست.

امروز چنين فرضيه‏اى طرفدار ندارد و تنها در دنياى قديم طرفدارانى داشته است.

4- ازدواج، مقدس و كانون خانوادگى محترم است، اما طلاق به عنوان راه خروج از بن‏بست‏ها براى هر يك از زوجين به طور يكنواخت وجود دارد.

مدعيان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگى كه به غلط از آن به تساوى حقوق تعبير مى‏كنند، طرفدار اين فرضيه‏اند.

5- ازدواج، مقدس و كانون خانوادگى محترم و طلاق امرى منفور و مبغوض است.

اجتماع موظف است كه علل وقوع طلاق را از بين ببرد. در عين حال قانون نبايد راه طلاق را براى ازدواج هاى ناموفق ببندد و راه خروج از قيد و بند ازدواج هم براى مرد بايد باز باشد و هم براى زن. اما راهى كه براى خروج مرد از اين بن‏بست تعيين مى‏شود با راهى كه براى خروج زن تعيين مى‏شود دوتاست و از جمله مواردى كه زن و مرد حقوق نامشابهى دارند طلاق است.

اين نظريه همان است كه اسلام ابداع كرده است.

اسلام با طلاق به سختى مخالف است و آن را جز در موارد اضطرارى تجويز نمى‏كند و كسى را كه زياد زن مى‏گيرد و طلاق مى‏دهد، دشمن خدا مى‏داند. روايات فراوانى در مبغوض بودن طلاق از ديدگاه اسلام وجود دارد که برخی از آن بیان شد.

اصولاً چون زوجيت يك علاقه طبيعى است نه قراردادى، اين پيمان با همه پيمان‏هاى ديگر اجتماعى مثل خرید و فروش و اجاره و رهن و… تفاوت دارد كه آنها همه صرفاً يك سلسله قراردادهاى اجتماعى هستند و طبيعت و غريزه در آنها دخالت ندارد و قانونى هم از نظر طبيعت و غريزه براى آنها وضع نشده است. برخلاف پيمان ازدواج كه بر اساس يك خواهش طبيعى از طرفين است كه بايد تنظيم شود.

از اين رو اگر پيمان ازدواج مقررات خاصى دارد كه با ساير عهد و پيمان‌ها متفاوت است نبايد مورد تعجب قرار گيرد.

مكانيسم طبيعى ازدواج كه اسلام قوانين خود را بر آن اساس وضع كرده اين است كه زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراين اگر به عللى زن از اين مقام خود سقوط كرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى‏علاقه شد، پايه و ركن اساس خانوادگى خراب شده است. اسلام وقتى مى‏بيند اساس طبيعى ازدواج متلاشى شده نمى‏تواند از لحاظ قانونى آن را يك امر باقى و زنده فرض كند، اگر چه اسلام پيوسته كوشش ها و تدابير خاصى را بكار مى‏بندد تا زندگى خانوادگى از لحاظ طبيعى باقى بماند و زن در مقام محبوبيت و مرد در مقام طلب و علاقه باقى باشند.

قانون مى‏تواند اجباراً زن را در خانه مرد نگه دارد و مرد را ملزم به پرداخت نفقه بكند، اما هرگز قادر نيست زن را در مقام طبيعى خود، در محيط زناشويى، يعنى مقام محبوبيت و مركزيت نگهدارى كند.

از اين رو هر زمان كه شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود، ازدواج از نظر طبيعى مرده است، زيرا علاقه مرد است كه علاقه زن را در پى دارد و علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن است. مگر در صورتى كه علت بى‏علاقگى زن، فساد اخلاق و ستمگرى مرد باشد.

تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد.

حمايت و مهربانى قلبى مرد آنقدر براى زن ارزش دارد كه ازدواج بدون آن براى زن قابل تحمل نيست. از اين جهت است كه اسلام با اينكه طلاق را مبغوض و منفور مى‏داند، مانع قانونى در جلو آن قرار نمى‏دهد، و معنى حلال مبغوض همين است، يعنى يك چيزى هم حلال است و هم بى‏نهايت مبغوض و منفور!

  • شرايط سخت طلاق

اسلام طلاق را حلال دانسته و از زور و جبر قانون به عنوان مانع در طلاق مرد استفاده نمى‏كند، اما عملاً شرائط و مقرراتى براى طلاق قرار داده كه طبعاً موجب تأخير افتادن طلاق و غالباً موجب انصراف از طلاق مى‏گردد. آن موانع و شرائط عبارتند از:

1- اسلام مجريان صيغه ازدواج و شهود آن را توصيه كرده كه با كوشش‌هاى خود مرد را از طلاق منصرف كنند.

2- طلاق را جز در حضور دو شاهد عادل صحيح ندانسته و قهراً دو شاهد عادل (كه بايد زن و مرد را بشناسند و ناآشنا با آنها نباشند) به واسطه خاصيت عدالت و تقواى خود منتهاى سعى و كوشش را براى ايجاد صلح و صفا ميان زن و مرد بكار مى‏برند.

3- عادت ماهانه زن را نيز مانع وقوع طلاق قرار داده است، در حالى كه آن را مانع وقوع عقد ازدواج قرار نداده است. با اينكه عادت ماهانه زن چون مانع آميزش زناشويى زن و مرد است به ازدواج مربوط مى‏شود نه به طلاق كه فصل جدايى زن و مرد است و آنها از آن به بعد كارى با هم ندارند.

4- مدتى را به عنوان عده در طلاق قرار داده كه مرد در آن مدت مى‏تواند به زن رجوع كند و طلاق را به هم بزند.

5- نفقه زن در دوران عده و هزينه اداره زندگى بچه‏ها را بر عهده مرد گذاشته است كه با توجه به هزينه مجدد، بار سنگينى مالى بر دوش او مى‏گذارد و اين خود مى‏تواند مانعى براى طلاق باشد.

6- سرپرستى و نگهدارى بچه‏ها را بر عهده مرد قرار داده است.

7- در موارد اختلاف بين زن و شوهر، دستور تشكيل دادگاه خانوادگى با حكميت يك نفر به نمايندگى از طرف زن و يك نفر از طرف مرد با رسيدگى و اصلاح بين آنها را صادر فرموده است.

8- پرداخت مهريه كه بر عهده زوج است نيز مانعى ديگر به شمار مى‏آيد.

به هر حال اسلام سعى وافر دارد كه حتى‏المقدور از طلاق‌هاى ناجوانمردانه جلوگيرى كند و موانعى بر سر راه متلاشى شدن نظام خانوادگى قرار داده است.

خانواده از نظر اسلام يك واحد زنده است و اسلام كوشش مى‏كند که اين موجود زنده به حيات خود ادامه دهد. اما وقتى كه اين موجود زنده مُرد، اسلام با نظر تأسف به آن مى‏نگرد و اجازۀ دفن آن را صادر مى‏كند ولى حاضر نيست پيكره او را موميايى كند.

به علاوه طلاق اگر چه حق طبيعى مرد است ولى با وكالت دادن مرد به زن، حق تفويضى زن هم محسوب مى‏شود و لذا زن مى‏تواند به عنوان شرط ضمن عقد براى خود حق طلاق قرار دهد.

اما اين مشكل كه بعضى مردها در مواقع ناسازگارى با همسر خود به خاطر زجر دادن او از طلاق دادنش خوددارى مى‏كنند چگونه قابل حل است؟

در پاسخ بايد گفت كه طلاق حق طبيعى مرد است، به شرط اينكه روابط او با زن جريان طبيعى خود را طى كند، يعنى از او نگهدارى كند، حقوق او را اداء نمايد، با او حسن معاشرت داشته باشد و…

اما اگر جريان طبيعى خود را طى نكرد، يعنى شوهر، نه سَر زندگى و حسن معاشرت داشت و نه زن را آزاد گذاشت، نه وظايف زوجيت را پذيرفت و نه به طلاق رضايت داد حاكم شرع و قاضى محكمه از طرف اسلام موظف است مرد را به طلاق (و يا زندگى مسالمت‏آميز) مجبور و از حقوق زن دفاع كند.

علامه حلى (ره) مى‏فرمايد: حاكم شرع آنجا كه شوهر نه به وظايف زوجيت عمل مى‏كند و نه طلاق مى‏دهد بايد او را احضار كند و تكليف به طلاق دادن بنمايد و اگر قبول نكرد، خود حاكم آن زن را طلاق بدهد.

———————–

1- وسائل الشیعه، ج 22، ص 8.

2- وسائل الشيعه، ج 22، ص 7.

3- وسائل الشيعه، ج 22، ص 9.

4- وسائل الشيعه، ج 22، ص 8.

5- وسائل الشیعه، ج 22، ص 283.

6- وسائل الشیعه، ج 20، ص 46.

7- وسائل الشیعه، ج 22، ص 9.

8- وسائل الشیعه، ج 22، ص 7.

9- بحارالانوار، ج 75، ص 6.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا