- تکامل عقل
مهمترین و ارزشمندترین نیرویی که خداوند متعال در نهاد انسان به ودیعت نهاده، نیروی عقل است. با این نیروست که انسان از حیوانات تشخیص داده میشود و مرتبه هر کس در بین انسانها معین میشود. انسان با این نیرو فرق خوب و بد، خیر و شر و سودمند و زیانآور را درمییابد. هر کس پیش از آنکه تحتتأثیر منابع خارجی قرار گیرد، با این نیرو در وجود خود آشناست و در تدبیر امور مادی و معنوی خویش از آن بهره میگیرد. جامعه بشری تمامی پیشرفتهای خود را در همه زمان و مکانها مرهون به کارگیری عقل میداند، چنانکه هر وقت خود را از ارشادهای عقل محروم کرده است، به رکود مبتلا شده و به چنگال انحطاط گرفتار آمده است.
عقل از دید اسلامی، پیامبر باطنی است که برای ارشاد و راهنمایی انسان مبعوث شده است. به همین دلیل مخاطب قرآن کریم و ملاک پاداش و عقاب انسان است. عقل به عنوان مهمترین منبع معرفت در کنار شرع شناخته میشود.
عقل در تشخیص احکام اخلاقی و عمل به آنها نقش بنیادین و مستقل دارد؛ چرا که:
اولا: حُسن و قُبح اشیاء را به طور مستقل درمییابد؛
ثانیاً: تعالیم شرع را میفهمد و در بسط و تفصیل مسائل اخلاقی با شرع همکاری میکند.
ثالثاً: برای عمل و التزام به احکام اخلاقی اراده و شوق میآفریند.
عقل همه رسالت خویش را در صورتی به درستی به جا میآورد که به درستی به کار بسته شود، در غیر این صورت نه تنها قادر به انجام وظیفه و ادای رسالت نیست، بلکه تا حد حربهای خطرناک در دست غرایز حیوانی نفس، از مقام خویش به کاستی و انحطاط میگراید. از اینرو سزاوار است هر مکتب اخلاقی توجه ویژه به نیروی عاقله را در صدر همه تعالیم خویش قرار دهد. ما نیز در این گفتار به این نیروی باارزش و پرورش آن به عنوان هدف مکتب اخلاقی اسلام میپردازیم.
یکی از اهداف تربیت اسلامی و اخلاق، تکامل عقل است. این موضوع در بعثت پیامبران نیز لحاظ گردیده است. امام علی علیهالسلام در این زمینه میفرمایند:
«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ… يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ * خداوند، فرستادگان خود را در ميان مردمان برانگيخت و پيامبران خويش را پياپى روانه كرد، تا از آنان رعايت ميثاق فطرى (الهى) را باز طلبند … و نيروهاى پنهان خِرَد آدمى را آشكار سازند» (1)
همچنین از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است:
«جبرئیل بر حضرت آدم نازل شد او را میان عقل، حیا و دین مخیّر کرد، آن حضرت عقل را برگزید؛ دین و حیا گفتند ما مأموریم هر جا که عقل هست ما هم باشیم». (2)
رسول خدا در جواب راهب یهودی که درباره عقل از او پرسید، فرمود:
«إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ؛ همانا عقل؛ مانع نادانی است». (3)
در هر صورت، قوه عاقله مانند سایر قوای نفسانی انسانی دارای سه حالت: افراط، تفریط و اعتدال است. که افراط و تفریط منشأ رذیلتها میشوند در حالی که اعتدال، سرچشمه فضیلتهاست.
اعتدال قوه عاقله؛ «حکمت» نامیده میشود. هنگامی که انسان نیروی اندیشه خود را در موضوعهای لازم و شایسته، به اندازه لازم و با موازین صحیح به کار برد و نسبت به محصول افکار خود شک بیهوده روا ندارد، به فضیلت حکمت آراسته شده است.
بنابراین، حکمت یکی از فضیلتهای اصلی در وجود آدمی است که میتواند منشأ فضیلتهای فراون دیگری گردد:
فضائلی مانند: علم، ایمان به وحدانیت خدا، اخلاص، حُسن خلق، فروتنی، حلم، عفت، حقپذیری، ظلمستیزی، زهد، سکوت، پرهیز از خودرأیی و …
- تقوا راه پرورش عقل
راه پرورش عقل و تکامل آن؛ تقوا، مجاهده، تصفیه نفس و پالایش روح است، تا انسان شایستگی دریافت حقایق جهان هستی را پیدا کند.
قرآن کریم در سوره عنکبوت، آیه 69 تأکید میورزد که هر گاه انسان در راه خدا مجاهده کند (مجاهده با نفس) خداوند با عنایت خاص خود طرق هدایت را به او مینمایاند؛ یعنی بینش خدایی میدهد:
«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنهَدِيَنهَّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ».
از موانع اخلاقی و قلبی که بر سر راه حکمت قرار دارد رذیلتهای اخلاقی است که موجب انحراف نفس از حالت طبیعی میشوند و قلب انسان را که به طور فطری آماده پذیرش نور حکمت است، تاریک میکنند.
امام هادی علیهالسلام میفرماید:
«الْحِكْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِي الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ * حکمت در جانهای فاسد اثر نمیکند». (4)
از حضرت عیسی علیهالسلام روایت است:
«مَشک، در صورتی میتواند ظرف عسل باشد که سوراخ نباشد، بوی بد ندهد و خشکیده نباشد. قلب آدمی نیز در صورتی میتواند حکمت را در خود نگه دارد که با شهوات پاره، با طمع آلوده و با غوطه در نعمتها، سخت نشده باشد». (5)
امام علی علیهالسلام نیز در این باره میفرماید:
«ذَكِّ عَقْلَكَ بِالْأَدَبِ كَمَا تُذَكَّى النَّار * عقل خویش را با ادب شعله ور کن آنگونه که آتش را با هیزم شعله ور میکنی». (6)
همچنین آن حضرت میفرماید:
«مَنْ لَمْ يُهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ يَنْتَفِعْ بِالْعَقْل * آن کس که نفس خود را تهذیب نکند از عقل بهره نخواهد گرفت». (7)
در روایات اسلامی به مواردی که قلب را از حکمت خالی میکند و مانع پرورش عقل است بسیار پرداخته شده است. مواردی مانند «دنیادوستی»، «کبر»، «طمع»، «غضب»، «آرزوهای دراز» دنیادوستی به معنی تعلق خاطر و وابستگی به دنیا، ریشه تمام بدیها و آغاز همه فتنهها و از موانع فهم و حکمت است. امام علی علیهالسلام به یکی از یاران خود نوشته است:
«فَارْفُضِ الدُّنْيَا؛ فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْيَا يُعْمِي وَ يُصِمُّ * دنیا را ترک کن، که دنیادوستی انسان را کور و کر میکند». (8)
«کبر» نیز به معنای دلخوشی و اعتماد بر خود و خودبرتربینی، آفت عقل و مانع پیدایش حکمت است.
همانطور که امام علی علیهالسلام میفرماید:
«شَرُّ آفَاتِ الْعَقْلِ الْكِبْرُ * بدترین آفات عقل، کبر است». (9)
و امام کاظم علیهالسلام نیز فرمودند:
«إِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي السَّهْلِ وَ لَا يَنْبُتُ فِي الصَّفَا فَكَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ * کشت در زمین نرم میروید، نه بر روی سنگ صاف؛ همین طور است حکمت. حکمت در قلب انسان فروتن ساکن میشود نه در قلب انسانهای متکبرِ سرکش». (10)
عُجب یا خودپسندی عبارت است از اینکه انسان عملی را که انجام داده، بزرگ بشمرد و بر آن تکیه کند و فرامواش کند که این عمل، نعمتی است که خدا بر او ارزانی داشته است. در این حال است که انسان به عمل خود، افتخار میکند و احساس میکند که همه حقوق ولینعمتی خدا را ادا کرده است. عجب، دشمن عقل انسان است. همانگونه که امام علی علیهالسلام فرمودند:
«الْعُجْبُ يُفْسِدُ الْعَقْل * خودپسندی عقل را تباه میکند». (11)
طمع نیز یکی از شاخههای دنیادوستی و به معنی انتظار و توقع مال از دیگران است. کسی که انتظار دارد مردم از اموال خود به او بدهند، طمعکار است. به فرموده پیامبر اعظم صلیاللهعلیهواله:
«طمع حكمت از دل دانشوران ببرد». (12)
طبق این فرموده گرانقدر، قلب آلوده به طمع صلاحیت نگهداری حکمت را ندارد. در چنین شرایطی است که علم و دانش ابزار توسعه ظلم، رواج رذیلتها و توجیه ستم میشود و به جای آنکه انسان را در راه کمال یاری کند، سنگ راه او میشود.
خشم نیز مساوی با عدم تعادل روحی است، هنگامی که آتش غضب در نفس آدمی شعله میکشد، اولین کارکرد آن تعطیل قوه عاقله است. به همین دلیل است که امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَكِيمِ * خشم، قلب انسان حکیم را از بین میبرد». (13)
از این سخن شریف استفاده میشود که انسان حتی اگر حکمتی اندوخته باشد، به هنگام خشم نمیتواند از آن بهرهمند شود.
برخی روایات نیز به پرورشدهندههای اخلاقی عقل و تقویتکنندههای آن اشاره دارد که نشان دهنده یکی از اهداف اصلی اخلاق اسلامی در این زمینه است.
امام علی علیهالسلام تکامل عقل را در پرتو خویشتنداری نسبت به صفات اخلاقیای مانند خشم، اشتیاق شدید و ترس معرفی کرده و میفرماید:
«الْعَاقِلُ مَنْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ إِذَا غَضِبَ وَ إِذَا رَغِبَ وَ إِذَا رَهِبَ * عاقل کسی است که خود را در حال غضب و خشم، اشتیاق شدید و ترس حفظ کند». (14)
مطابق با این روایت، علاقه شدید، راه عقل را میبندد و موجب میشود که انسان در تصمیمگیری عجولانه عمل کند یا اگر ترس شدید شود، عقل ضعیف گردد چون انسان در حال ترس، خود را میبازد و ممکن است تصمیم غیرمعقول بگیرد.
انسان متخلق به اخلاق حسنه، عاقل است چون نفسش در فرمان اوست؛ هرگاه خشمگين شود خشم خود را فرو میخورد و نمیگذارد كه نفس بیجهت انتقام بكشد؛ و در وقت خواهش و رغبت، کاری نامشروع مرتكب نمیشود و همچنين هرگاه از كسى بترسد تن به عملی غیراخلاقی نمیدهد.
پس عقل را باید به گونهای کامل کرد و پرورش داد که فرد بتواند مالک خویشتن خویش باشد. (البته مقصود از این عقل، عقل عملی است)
عاقلترین افراد؛ انبیا و اولیا و معصومین علیهمالسلام هستند که غضب و مهرورزی و اشتیاقشان برای خداست.
یادآوری این نکته لازم است که «تکامل عقل» هرچند از اهداف تربیت است اما خود مقدمهای است برای «تکامل قلب» و رسیدن به مقام «قرب» و «یقین شهودی» که مقصد نهایی است. در صورت برخورداری از کمال روحی و معنوی است که هر چه معرفت عقلی انسان کاملتر و عمیقتر شود، به همان اندازه سیر باطنی او نیز کاملتر و سریعتر میشود یعنی فاصله بین عقل و دل از میان میرود و تکامل عقل، او را در جهت تکامل دل جلوتر میبرد و روح او را بیش از پیش در عالم حقایق و معنویات سیر میدهد.
———-
1- نهج البلاغه، خطبه 1.
2- هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عليهالسلام عَلى آدَمَ عليهالسلام، فَقَالَ: يَا آدَمُ، إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ، فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ، فَقَالَ لَهُ آدَمُ عليهالسلام: يَا جَبْرَئِيلُ، وَ مَا الثَّلَاثُ؟ فَقَالَ: الْعَقْلُ، وَ الْحَيَاءُ، وَ الدِّينُ، فَقَالَ آدَمُ عليهالسلام: إِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ، فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عليهالسلام لِلْحَيَاءِ وَ الدِّينِ: انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ، فَقَالَا: يَا جَبْرَئِيلُ، إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ، قَالَ: فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَجَ»؛ الكافي (ط – دارالحديث)، ج 1، ص 25.
3- تحف العقول، النص، ص 15.
4- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 75، ص 370.
5- «إِنَّ الزِّقَّ مَا لَمْ يَنْخَرِقْ أَوْ يَقْحَلْ أَوْ يَتْفَلْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِلْعَسَلِ وِعَاءً وَ كَذَلِكَ الْقُلُوبُ مَا لَمْ تَخْرِقْهَا الشَّهَوَاتُ وَ يُدَنِّسْهَا الطَّمَعُ وَ يُقْسِهَا النَّعِيم»؛ تحف العقول، النص، ص 504.
6- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص247.
7- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 240.
8- الكافي (ط – دارالحديث)، ج 3، ص 351
9- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 65.
10- تحف العقول، النص، ص 396.
11- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 65.
12- نهج الفصاحة، ص 560.
13- الكافي (ط – دارالحديث)، ج 3، ص 745.
14- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 54.