• تقلید

نمی­توان از اجتهاد و مجتهد سخن گفت اما از تقلید و مباحث مربوط به آن سخن نگفت؛ این سخن آن زمان صورت جدی تری به خود می گیرد که در دوره­ای به سر می­بریم که عقل گرایی (و در واقع بیشتر تجربه گرایی) لباس روشنفکران و متجددین گردیده است و سخن از تقلید در نظر آنان به معنای بازگشت به قهقری و ارتجاع سنتی است. حتی این ادعا تا آنجایی پیش میرود که تقلید در امور دینی (خواسته یا ناخواسته) امری مخالف عقلانیت و با حرکات طبیعی برخی از حیوانات مقایسه می شود. البته باید اشاره شود که مدعیان چنین طرز تفکری افرادی خواب و یا خود را به خواب زده اند (که در اینصورت هیچ وقت هوشیار نمی شوند)؛ چراکه هر انسان منصف و عاقلی با درک درست از مسئله­ی تقلید دینی، نه تنها آن را خلاف عقل نمی پندارد، بلکه کاملا آن را عقلانی و منطقی می­بیند. و این واقعیت حتی در امور روزمرة زندگی نیز مشهود است. چه کسی است که مراجعه افراد ناآشنا به افراد متخصص را مخالف عقل بپندارد؟!!

  • تقليد در لغت

تقليد در زبان عربی به معنای انداختن گردنبند و يا قلّاده به گردن كسى است. مثلا اصطلاح «تقليد بَدَنه» به معنای آن است كه قلّاده و يا نشانه‌اى به گردن شتر قربانی بيندازند، به نشانه­ی آن كه قربانی حج است.

تقليد در دين، از همين معنا گرفته شده است؛ گویا انسان قلاده­ی مسئولیت عمل خويش را بر عهده­ی مرجع تقلید مى‌اندازد.

  • تقليد در اصطلاح

معناى اصطلاحى تقليد نيز بر گرفته از معناى لغوى آن است و به معناى «رجوع افراد ناآشنا در مسائل دينى، به افراد متخصّص در مسائل دينى است».

در واقع فرد با مراجعه در امور دینی مسئولیت انجام کار خویش را بر عهده­ی او می گذارد.

دكتر عبد الكريم نمله مى‌نويسد:

«تقليد در اصطلاح عبارت است از پذيرش قول ديگرى، بدون درخواست حجّت و دليل» آنگاه مى‌گويد: بنابراين اگر كسى دليل و حجّت سخن مجتهد را بداند و آن را بپذيرد  به او تقليد نمى‌گويند.

همچنين رجوع به قول نبى صلى الله عليه و آله و رجوع به اجماع نيز تقليد ناميده نمى‌شود، چرا كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و اجماع خود بخود حجّت است و پذيرش آن را تقليد نمى‌گويند.

مخفى نماند كه اگر تقليد را به معناى تبعيّت از متخصّصان امور دينى بگيريم، رجوع به سخن پيامبر‌ نيز از قسم تقليد شمرده مى‌شود، هر چند تقليد اصطلاحى متعارف به آن اطلاق نمى‌شود.

به هر حال، روشن است كه تقليد اصطلاحى به معناى مراجعه افراد غير متخصّص در امور دينى به اهل فن و متخصّصان و عالمان دينى است (هر چند محدوده­ی آن مورد بحث است كه بدان پرداخته خواهد شد).

 

  • کاربرد واژة تقلید در روایات اهل بیت علیهم السلام

در استفاده های روايی كلمۀ تقليد و مشتقات، گاه به معناى لغوى و گاه به معناى اصطلاحى آن به كار رفته است.

  1. أبو بصير مى‌گويد: «ام خالد عبديه» به محضر امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد: «من مشكلى در شكم داشتم و طبيبان عراقى براى مداواى آن، شراب را برايم تجويز كرده‌اند؛ من مى‌دانستم كه شما آن را ناخوش مى‌داريد، براى اطمينان خاطر به محضر شما آمدم تا حقيقت مسأله را از شما بپرسم». حضرت به او فرمود:

«چه چيزى سبب شد، با اينكه اطبا آن را براى شما تجويز كرده‌اند، آن را ننوشى؟» پاسخ داد: من دينم را به عهدۀ شما انداختم (و پيرو شما هستم)» (1)

  1. در روایتی از امام عسكرى عليه السلام نقل شده است:

«پس آن كس از فقيهان كه از نفس خويش صيانت كند، نگهبان دين خويش بوده، با هواى نفسانى خود به مخالفت برخيزد و فرمانبردار مولاى خويش باشد، پس بر تودۀ مردم است كه از وى پيروى نمايند» (2)

هر چند آنچه در پاره‌اى از اين روايات آمده است، مربوط به اطاعت از امام معصوم (ع) است كه سخن او خود، حجّت است و اين با تقليد اصطلاحى كه امروزه متعارف است متفاوت مى‌باشد، چرا كه آنچه امروزه از تقليد از مجتهدان متعارف است، آن است كه مجتهدى با استفاده از كتاب خدا و سنّت معصومان، حكم شرعى فرعى را استنباط كرده و به اطلاع مقلّد برساند. اين مسأله با شنيدن سخنى از شخص معصوم و پيروى از آن فرق مى‌كند؛ ولى اوّلًا برخى از روايات مربوط به تقليد از فقها بوده، و ثانياً آنچه در پاره‌اى ديگر از روايات آمده، بى‌ارتباط با موضوع سخن ما نيست.

  • تاریخچه­ی تقلید
  1. تقليد در صدر اسلام: بسيارى معتقدند پيشينه تقليد، به صدر اسلام باز مى‌گردد؛ چون اصحاب پيامبر يك سان نبودند، بعضى مانند امام على بن ابى طالب علیه السلام، سلمان فارسى و … با تسلطى كه بر قرآن و سنت داشتند، مى‌توانستند مصاديق را به خوبى تشخيص دهند و آن را براى مردم نيز بگويند تا ديگر مسلمانان كه جايگاه و تسلط ايشان را نداشتند، استفاده كنند.

در زمان امامان اهل بيت (ع) نيز افراد بى شمارى بودند كه مردم در شرايط عدم دسترسى به معصوم (ع) به آنها مراجعه مى‌كردند؛ همچون ابان بن تغلب، يونس بن عبدالرحمن و زكريا بن آدم و …. اين عمل همان تقليد است كه امامان هم اين عمل را تأييد كرده بر آن صحه گذاشته‌اند، هر چند اجتهاد در آن زمان ساده و ابتدايى بود كه به چند مورد اشاره مى‌شود:

1) امام باقر عليه السلام به ابان بن تغلب كه از دانشمندان اصحاب بود، مى‌فرمايد:« اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك‏»‌ یعنی:«ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده؛ من دوست دارم مانند تو در میان شیعیانم دیده شود. (3)

2) همچنين شخصى از امام رضا عليه السلام مى‌پرسد: «من نمیتوانم به حضور شما شرفیاب شوم و تمام مسائل دینی­ام را از شما بپرسم؛ آیا یونس بن عبدالرحمان مورد اطمینان شماست تا مسائل دینی ام را از او فراگیرم؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: بله.» (4)

  1. تقليد از فقهاى مذاهب اهل سنت: از اوايل قرن دوم تا اوايل قرن چهارم فقهاى فراوانى ظهور كردند؛ به گونه‌اى كه هر شهرى فقيهى داشت و براى مردم فتوا مى‌داد. پس از آن تصميم گرفتند مذاهب را به چهار مذهب محدود كنند تا همگان مقلد آنها باشند كه اين شيوه تا عصر حاضر نيز ادامه يافته است.
  2. تدوين رساله‌هاى عمليه: فقهاى متقدم نيز رساله عمليه داشتند؛ مانند المسائل الجيلانيه، المسائل الرجبيه از شيخ طوسى و … بعدها شيخ بهايى جامع عباسى را نوشت و ميرزاى قمى جامع الشتات را، اما رساله عمليه كنونى به همت چند تن از فضلاى حوزه علميه قم، در عصر فقيه نامور، سيد محمد حسين بروجردى و طبق فتواى ايشان جمع آورى شد كه تاكنون فقها نظريات خويش را به آن رساله مى‌افزايند و آن را منتشر مى‌كنند.

فقهاى اهل سنت نيز در مجموعه هايى تحت عنوان «مجموعه فتاوا» و … مسائل مورد نياز مقلدان را پاسخ مى‌گويند

  • ضرورت تقلید در فروع دین

گروهی این مسئله را مطرح نموده­اند که چرا باید در آموزه های دینی پیرو نظر شخصی به نام مجتهد بود؟

در پاسخ چنین نظری باید اشاره نمود  که میان اصول دین و فروع دین تفاوت اساسی وجود دارد؛ آنچه تقلید در موردش مطرح شده است تقلید در فروع دین و مسائل عملی است و به هیچ وجه تقلید در مسائل زیر بنایی اسلام مانند توحید، نبوت، امامت و معاد و دیگر مسائل جهان بینی راه ندارد که به این مسئله، مراجع محترم تقلید در رساله های عملیه­ی خود اشاره نموده­اند و آن را جایز نمی­دانند؛ بلکه هر مسلمانی، باید در مسائل اعتقادی و تئوری دینی بر اساس عقل و استدلال به آنها اعتقاد پیدا کنند. اما در فروع دین بحث متفاوت است. احكام عملى اسلامی یعنی وظايف شرعى كه مكلّفين بايد به آن عمل كنند و از آنجا كه هر عملى داراى حكم و دستور خاصّى است، مكلّف بايد به آن احكام آشنا باشد و عملش را مطابق آن انجام دهد.

از سوى ديگر، مى‌دانيم كه يافتن احكام عملى و رسيدن به فروعات دينى، نيازمند علوم پيش نياز فراوانى است كه مجتهد با فراگرفتن آنها و دقّت و ممارست فراوان مى‌تواند به استنباط احكام شرعى بپردازد.

بديهى است كه آشنايى به اين علوم و بدست آوردن قدرت استنباط امر ساده‌اى نيست كه همگان بتوانند از عهده­ی آن برآيند؛ چرا كه از يك سو همگان توان و انگيزه­ی ورود به اين عرصه را ندارند و از سوى ديگر اگر همگان بخواهند (در صورت توان) به اين امر خطير بپردازند، ديگر امور اجتماعى جامعه­ی انسانی مانند حرفه ها و شغلهای مورد نیاز مردم، به مخاطره مى‌افتد. از اين رو، مسأله­ی تقليد از مجتهدان و صاحب نظران دينى مشكل را حل مى‌كند.

غزالى، که از دانشمندان مطرح اهل سنت می باشد، در این مورد مى‌نويسد:

«اتفاق نظر داريم كه افراد عامى، مكلّف به احكام الهى‌اند و تكليف كردن همه­ی آنها براى رسيدن به درجه­ی اجتهاد غير ممكن است؛ چرا كه در اين صورت، حرث و نسل از بين رفته و حرفه‌ها و صنعت‌ها تعطيل مى‌شود. بنابراين، اگر همۀ مردم به اين امر همت گمارند امور دنيوى جامعه رو به ويرانى مى‌گذارد؛ در نتيجه (بايد گروه خاصّى به تحصيل علوم دينى بپردازند و سایر مردم) چاره‌اى جز پرسيدن از علمای مربوطه را ندارند».

لازم به ذکر است جواز و يا ضرورت تقليد در فروع دين نظر‌ اکثریت عالمان امامیه و اهل سنّت است و جز عده­ی كمى از علما با آن مخالفت نكرده‌اند.

  • دلایل تقليد در فروع و احکام دين

فقها و دانشمندان علم اصول شیعه و اهل سنت برای صحیح بودن تقليد دلایل مختلفی بیان كرده‌اند كه مهمترین آنها از اين قرار است:

  1. عقل

با توجّه به اين كه هر فرد مسلمان مكلّف به انجام اعمالی است و نیاز است كه احكام عملی خويش را بداند: واجبات را بشناسد تا به آنها عمل كند و محرّمات را بداند تا آنها را ترك نمايد و از سوى ديگر، هر شخصى توان و يا انگيزه­ی فراگیری مجتهدانه احكام را ندارد، بنابراین، عقل حکم مى‏كند كه در چنین صورتى بايد به متخصّصان و مجتهدان دينى مراجعه كرد.

  1. سيره­ی عقلا (روش فرهیختگان و نخبگان جامعه)

بنای نخبگان در همه زمانها بر اين بوده است كه در همه علوم و فنون مهم به افراد متخصّص و خبره مراجعه مى‌كردند و اين مسأله در ميان جامعه امرى بديهى و روشن است؛ چرا كه همگى مى‌دانند، نمى‌شود انسان در تمام علومى كه در طول حياتش به آن احتياج دارد، معرفت کامل داشته باشد.

در اينجا مى‌توان مثال روشنى ذكر كرد و آن اينكه گاه بيمارى را به اتاق عمل براى جرّاحى قلب مى‌برند و چون بيمار مشكلات ديگرى مانند بيمارى قند و اعصاب و غير آن دارد، چندين متخصّص در بيمارى‌هاى مختلف، به اضافه­ی متخصّص بى‌هوشى، اطراف تخت او حلقه مى‌زنند و هر كدام نسبت به رشته تخصّصى خود مراقب آن بيمارند؛ جالب اينكه هيچ كدام دخالت در كار ديگرى نمى‌كند و هر يك در غير رشته تحصيلى خود از دوستانى كه تخصّص در رشته‌هاى ديگر دارند، پيروى مى‌كند. يعنى در یک زمان، چندین عالم و متخصّص به تقليد از عالمان ديگر در غير رشته خود مى‌پردازند و اين كار در همه جا دنیا معمول است و نشان مى‌دهد كه سیره­ی تمام عقلاست، مخصوصاً در عصر ما كه علوم بسیار گسترده‌تر شده، و رشته‌هاى تخصّصی فزونی یافته است.

ملا محمد کاظم خراسانی‏ مؤلف کتاب كفاية الاصول مى‌نويسد: «جواز تقليد و رجوع جاهل به عالم امرى بديهى و فطری است كه اصلاً نيازى به دلیل ندارد».

مسائل شریعت نيز از اين امر جدا نيست و طبيعى است كه لازم است افراد ناآشنا، به آشنایان و متخصّصان امر دين مراجعه كنند و تکالیف خويش را از آنها بپرسند.

بنابراین، روش مورد تأیید فرهیختگان و نخبگان رجوع به متخصّصان هر علم و فنّى است و مسائل فقهی نيز از اين مسأله خارج نمى‌باشد و مى‌دانيم كه صاحب دین از چنین روشی منعی نکرده است، بلکه روشن خواهد شد كه آن را تأييد و تقویت نيز كرده است.

  1. آيات قرآن كريم

– آيه­ی نَفر

از جمله آياتى كه برای ضرورت تقليد به آن استناد شده است «آيه­ی نفر» است.

خداوند متعال در آیه­ی 122 سورة توبه مى‌فرمايد:

« فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ * شايسته نيست مؤمنان همگى به سوى ميدان جهاد كوچ كنند چرا از هر گروهى از آنان، طايفه‏اى كوچ نمى‏كند و طايفه‏اى در مدينه بماند، تا در دين و معارف و احكام اسلام آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند!»

«نفر» به معنای کوچ نمودن می باشد. خداوند دستور میدهد گروهی از مومنان باید برای فهم همه جانبه دین، با وجود سختی و مشقت، کوچ کنند و بار سفر ببندند و بعد از تفقه در دین بازگردند و مردم جامعه خود را به آبشخور زلال و گوارای دین هدایت کنند و در این میان، دیگر افراد باید سخن آنها را قبول نمایند و به کار گیرند.( برای تفصیل بیشتر به کتابهای اصولی مراجعه شود)

– آيه­ی ذکر

از ديگر آياتى كه براى ضرورت تقليد مورد استناد قرار گرفته است، آیه­ی ذکر است. خداوند متعال در آیه­ی هفتم انبیاء مى‌فرمايد: « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ * اگر نمى‏دانيد، از آگاهان بپرسيد»

راهنمایی آیة شريفه به اين گونه است كه هدف از واجب نمودن سؤال اين است كه به جواب آن عمل كنند وگرنه سؤال نمودن بیهوده است. بنابراين، آیه­ی شريفه دلالت مى‌كند كه افراد ناآگاه در مقام عمل بايد به عالم و متخصّص مراجعه كند و اين همان تقليد است.

«آمدى» مى‌نويسد: «اين آيه عام است و همه مخاطبان را در بر مى‌گيرد و لذا بايد از جهت سؤال نيز عام باشد و پرسش از هرچه را كه نمى‌داند بگيرد كه از جمله آنها فروعات دينى است».

  1. روايات

گروه اوّل: مراجعه به عالمان و سؤال از ايشان

روايات بسيارى از معصومين عليهم السلام وارد شده است كه بر وجوب پيروى از عالمان و تبعيت از ايشان راهنمایی دارد و مى‌دانيم كه اين پیروی فقط براى اين است كه آنها به حلال و حرام خداوند آگاهى دارند و اين همان تقليد از عالمان مى‌باشد.

از روايات بسيارى كه در اين مسئله وارد شده است به بعضى اشاره مى‌كنيم:

  1. اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:

«اجراى امور و بيان احكام به دست عالمان الهى است كه امين بر حلال و حرام خدايند».

تصريح حلال و حرام در اين روايت، به صراحت بيانگر احكام فقهى مى‌باشد.

  1. امام صادق عليه السلام فرمود:

«سَلِ العلماء ما جَهلتَ و إيّاك أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتاً و تَجرِبَةً، وَ إيّاك أن تَعمَلَ بِرأيك شيئاً»«هرچه را كه نمى‌دانى از عالمان بپرس و بپرهيز از آنكه از روى به زحمت انداختن و امتحان و آزمودن، از آنها بپرسى و بپرهيز از آنكه با رأى و نظر خود به چيزى عمل كنى».

در این روایت شریف چند نکته در آداب کسب علم و دانش بیان نموده است که اولا انسان نباید ترسی از پرسش گری و یادگیری داشته باشد و ثانیا هدف از پرسش گری فقط باید دانستن باشد نه امتحان و آزمودن عالم و دانشمند و ثالثا انسان نباید در امور مختلف خودخواه و خود رأی باشد.

  1. از امام هادى عليه السلام سؤال شد كه مسائل دين خود را از چه كسى فرا بگيريم؟ فرمود:

«شما در فراگيرى دين سراغ هركسی كه در علاقۀ به ما، عمرى را سپرى كرده و فراوان به نزد ما(براى فراگيرى معارف دين) رفت و آمد مى‌كند، برويد»

  1. در روايتى از امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است:

«اما آن گروه از فقها که خویشتن نگه دار، حافظ دین خود، مخالف هوا و هوس نفس خود و پیرو امر مولایش است باید مردم از او تقلید کنند.»

در اين روايت به صراحت از لزوم تقليد مردم، از فقهاى داراى شرايط فوق، سخن گفته است.

گروه دوم: روايات بیانگر جایز و بدون اشکال بودن فتوا دادن

این روايات دلالت بر جواز افتا و به دنبال آن، دلالت بر جواز تقليد مى‌كند. اين دسته از روايات نيز بسيارند كه به برخى از آنها اشاره مى‌شود:

  1. در فرمانى كه امير مؤمنان على عليه السلام به فرماندار خويش در مكّه (قثم بن عباس) نوشت، آمده است:

«صبح و عصر در حضور آنان بنشين و براى كسى كه از تو فتوا مى‌خواهد فتوا ده، نادان را بياموز و با افراد دانا به گفت‌وگو بپرداز».

  1. يكى از ياران امام رضا عليه السلام خدمت آن حضرت عرض كرد: راه من دور است و من نمى‌توانم هر زمان كه مى‌خواهم، به نزد شما بيايم، معالم و مسائل دين خود را از چه كسى فرا بگيرم؟ امام هشتم فرمود:

«از زكريا بن آدم قمى كه امين بر دين و دنياست».

راوى مى‌گويد:

«هنگامى كه به وطن بازگشتم به نزد زكريا بن آدم رفتم و مسائل مورد نياز را از او پرسيدم».

  1. در حديث ديگرى كسى از آن امام عليه السلام مى‌پرسد:

«من به شما دسترسى ندارم تا آنچه از مسائل دينى را نياز دارم از شما بپرسم، آيا يونس بن عبد الرحمن مردى موثق و مورد اعتماد است تا مسائل دينى خود را از او فرا بگيرم؟» امام فرمود: «آرى».

در اين دو روايت، معالم دين شامل فتوا و روايت هر دو مى‌باشد و همچنين از روايت اخير استفاده مى‌شود كه اين مسأله براى سؤال‌كننده مسلّم بوده است كه مى‌توان مسائل دينى را از عالمان مورد اعتماد گرفت. از اين رو از امام عليه السلام از مصداق و شایسته­ی اين حكم فراگیر مى‌پرسد.

گروه سوم: نهى از فتواى بدون علم و آگاهی

در اين دسته به رواياتى اشاره مى‌شود كه مسلمانان را از فتوا بدون اطلاع برحذر داشته و خاطرنشان مى‌سازد كه گناه كسى كه به آن فتوا عمل كند، به عهده­ی فتوا دهنده است؛ پر واضح است كه عمل به فتوا مسلّم گرفته شده است.

  1. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ابوذر فرمود:

«اى ابو ذر، وقتى از تو سؤالى پرسيده شود كه پاسخ آن را نمى‌دانى، بگو نمى‌دانم تا از پى‌آمد آن نجات يابى و به آنچه علم ندارى، فتوا مده تا از عذاب خداوند در روز قيامت نجات يابى».

  1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«آن كسى كه بدون علم و آگاهى براى مردم فتوا صادر كند، گناه آنان بر عهده اوست».

  1. امام باقر عليه السلام فرمود:

«آن كس كه بدون آگاهى و هدايت الهى براى مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب وى را لعنت مى‌كنند و گناه كسى كه به فتواى او عمل كرده، به عهده­ی اوست»

  • دلایل مخالفان تقلید

با وجود دلایل مختلفی که برای جایز و بلکه واجب بودن تقلید بیان شده است باز گروهی با آن مخالفت کرده اند که بطور خلاصه آن را مورد بررسی قرار می دهیم و تفصیل آن را به کتاب­های دیگر ارجاع می­دهیم.

  • آيات قرآن

قرآن كريم در آيات متعدد از تقليد مذمت و نکوهش كرده است و آن را سبب سقوط در وادی گمراهی معرفی نموده است؛ کسانی که بدون تفکر و فقط از روی تعصب قومی و نژادی و … دنباله رو فکر و روش دیگران هستند. از همین رو، این آیات دست آویز گروهی از دانشمندان برای نکوهش و مخالفت با تقلید شده است.

مثلا ابن حزم اندلسى که از علمای برجسته اهل سنت است، در این باره مى‌گويد: «ما برهان بر بطلان تقليد داريم، و خداوند از تقليد مذمت كرده است، اين مطلب (در آیه­ی 67 احزاب) از مذمت گروهى كه گفته‌اند:«وَ قالُوا رَبَّنا انّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنها ما را گمراه ساختند به دست مى‌آيد.»

شوكانى نیز که یکی دیگر از دانشندان اهل سنت است، علاوه بر آيۀ فوق اين آيات را نيز در مذمت تقليد ذكر مى‌كند:

  1. « بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون * ما نياكان خود را بر آئينى يافتيم، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافته‏ايم. سوره زخرف آیه 22»
  2. « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه * آنها دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند. سوره توبه آیه 31»

فقيه بزرگوار آيت اللّه خويى، آیه­ی 104 سورة مائده را دلیل دیگر باطل بودن تقلید در نزد شماری از علما می داند:

«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون * و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد! مى‏گويند: آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است! آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند باز از آنها پيروى مى‏كنند؟!»

در پاسخ بايد گفت: اوّلًا اين نوع از آيات، ما را از رجوع جاهل به جاهل منع مى‌كند و هيچ ارتباطى به تقليد از عالم ندارد. در واقع مخاطب اين آيات مشركان جاهلى هستند كه از افراد جاهل و نادان ديگر، به صرف بزرگى ظاهرى و تعصبات قومى تبعيّت مى‌كردند وگرنه قرآن كريم رجوع به «اهل ذكر» و دانشمندان را خود توصيه مى‌كند.

ثانياً: اين گونه آيات، مربوط به اصول دين است؛ چرا كه آنچه مشركان از بزرگان، رؤسا و پدران خويش فرا گرفتند و مطابق آن رفتار مى‌كردند، عمدتاً شرك و بت‌پرستى و عقايد خرافى و نادرست بود. و شرايع باطل آنان نيز برگرفته از همان عقايد خرافى بود و مى‌دانيم كه در اصول دين تقليد جايز نيست.

  • روايات

مرحوم شيخ حرّ عاملى در كتاب «وسائل الشيعه» بابى را تحت عنوان «عدم جواز تقليد غير المعصوم عليه السلام فيما يقول برأيه» به اين مسأله اختصاص داده و رواياتى را در اين ارتباط نقل كرده است. از جمله:

  1. از امام صادق عليه السلام دربارۀ تفسير آيۀ 31 سوره توبه :«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ * آنها(يهود و نصارا) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند».سؤال شد؛ فرمود:

«به خدا سوگند! آنها (دانشمندان يهود و نصارا) هرگز مردم را به عبادت خويش دعوت نكردند؛ و اگر چنين مى‌كردند، مردم دعوتشان را اجابت نمى‌كردند؛ ولى آنها حرام‌هايى را حلال و حلال‌هايى را حرام كردند، (مردم نيز آن را پذيرفتند) در نتيجه گويا آنها را بدون آنكه خود بدانند، پرستش كردند».

  1. در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

«كسى كه بدون شنيدن (از معصوم چيزى را) به عنوان دين برگزيند، خداوند او را به فنا و نيستى مى‌كشاند و كسى كه دين خود را از غير طريقى كه خداوند به روى خلقش گشوده بگيرد مشرك است و طريقى كه قابل اطمينان بر وحى خداست، محمّد صلى الله عليه و آله است».

ولى روشن است كه اينگونه احاديث و مانند آن ارتباط به بحث ما ندارد، اين احاديث ناظر به كسانى است كه احكام الهى را با سليقۀ شخصى يا ادلّۀ غير معتبر بيان مى‌كردند، امّا كسانى كه سعى مى‌كنند احكام الهى را از كتاب و سنّت و ادلّه‌اى كه بين آنها و خدا حجّت است استنباط كنند و در اختيار مردمى كه قادر بر استنباط نيستند بگذارند، مشمول اين روايات نمى‌باشند؛ بلكه آنها طالب حكم حق و جوياى وحى الهى از طرق ممكن هستند.

ساير رواياتى كه مرحوم صاحب وسائل در اين باب آورده، همه از همين قبيل است.

  • شبهه عقلى در نقد تقليد

يكى از شبهاتى كه در مسألۀ تقليد مطرح است، اين است كه تقليد سبب انحطاط فكرى مى‌شود؛ زيرا جواز تقليد موجب مى‌شود كه افراد به دنبال علم نروند و به صرف اينكه مجتهدى وجود دارد كه مى‌توان از وى تقليد كرد، به دنبال علم و دانش نباشند.

پاسخ

در پاسخ اين شبهه مى‌توان گفت كه تقليد به معناى مراجعه به متخصّصان هر فنى نه تنها موجب انحطاط فكرى نمى‌شود، بلكه موجب پيشرفت جامعه و دستيابى به اهداف مختلف علمى، دينى و مانند آن مى‌گردد. زيرا هيچ كس توانايى يادگيرى همۀ علوم را ندارد؛ بنابراين بايد تنها به علم و يا علومى بسنده كند و با بهره‌گيرى از شيوۀ پيروى از متخصّصان هر فن، مابقى مشكلات خويش را حل نمايد.

علاوه بر آن، بايد بپذيريم كه جمعى از مردم حتّى اگر بخواهند نيز نمى‌توانند در فروع دين با آن عمق و گستردگى و دقت مجتهد شوند؛ بنابراين، اگر از متخصّصان دينى پيروى نكنند، راهى براى انجام وظايف خويش ندارند.

—————————–

(1) كافى ج 6 ص 413 ح 1

(2) وسایل الشيعة ج 18 ص 95 ح 20 باب دهم، از ابواب صفات قاضی.

(3) رجال علامه حلى، ص 21.

(4) وسائل الشيعه ج‏27 ص 147 ح 33448.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا