تبیین دلایل توحید و یگانگی خداوند
پس از بر شمردن ادله توحيد و اثبات وجود خداوند، شايسته است به نكاتي در مورد توحيد الهي بپردازيم.

واژه شناسی
توحيد در لغت
توحيد در لغت مصدر باب تفعیل و از ریشه وَحَدَ است و به معناي یکی دانستن و یکتا شمردن به کار می رود است.

توحيد در اصطلاح
توحيد كه در لغت يعني خدا را به يگانگي شناختن و يكي دانستن خداوند؛ در اصطلاح به اين معناست كه دومّي براي خداوند فرض ندارد. مراد اين است كه شبيه، همتا و همسان براي او نمي توان فرض كرد. علاوه بر آن به مانند اجسام قابل تجزيه و تحليل نيست كه از بعضي جهات با ديگر موجودات شريك باشد و از بعضي جهات ديگر، از موجودات ديگر متمايز و جدا باشد؛ نه بلكه او يكي است و هيچ گونه جزء از اجزاء در او وجود ندارد، به عبارت ديگر بسيط است.
توحيد گستره ي وسيعي دارد به گونه اي كه در دو مقام انديشه و عمل راه مي يابد:
الف) توحيد نظري ب) توحيدعملي
توحيد نظري عبارت است از اعتقاد قطعي به يكتايي خداوند در ذات، صفات و افعال و مقصود از توحيد عملي، رفتار وكردار موحدانه اي است بر اساس اعتقادي كه در قلب آدمي ريشه دوانده.
توحيد نظري بر اساس يك طبقه بندي رايج به سه نوع تقسيم مي شود:
1- توحيد ذاتي 2- توحيد صفاتي 3- توحيد افعالي
توحيد عملي هم اقسامي دارد، مانند توحيد در عبادت، توحيد در اطاعت، توحيد در ولایت و….
سخن ما در اينجا توحيد ذاتي است كه اصلي ترين و مهمترين قسم توحيد است.

دو معنای توحید
قابل توجه است كه در مباحث اعتقادي، توحيد به دو معنا اطلاق مي شود:
يكي اطلاق خاص كه در علم كلام عبارت است از اعتقاد قطعي به وحدانيت و يكتايي خداوند در ذات و صفات و افعال خويش است و عمل كردن براساس اين اعتقاد موحدانه.
دوم معناي عام توحيد كه دركنار يكي از اصول اعتقادي (توحيد، نبوت، امامت، معاد) شامل همه ي مباحث مربوط به خداشناسي ازجمله براهين اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهي مي گردد و نام گذاري خداشناسي به توحيد از باب نهادن نام برترين و شريف ترين جزء يك شيء ‌بر آن شيء است و توحيد اساسي ترين و والاترين ركن خداشناسي است.

توحيد ذاتي
توحید ذاتی در اصطلاح رایج، بدین معناست که ذات خداوندیکتا بوده، هیچ مثل، مانند، شریک و همتایی ندارد؛ اما گاه توحید ذاتی به معنای گسترده تری به کار می رود و علاوه بر معنای ذکر شده، شامل بساطت ذات الهی و نفی ترکیب از خداوند نیز می گردد. در این دیدگاه، توحید ذاتی شامل دو مطلب می شود:
الف) ذات خداوند از هر جهت بسیط است و هیچگونه ترکیبی در آن راه ندارد.
ب) ذات خداوند بی همتاست و هیچ شریک و نظیری ندارد؛ یعنی در کنار ذات خداوند، ذات دیگری که آن هم خدا باشد، وجود ندارد.
همانگونه که ملاحظه می شود، می توان بعد نخست توحید ذاتی را نفی ترکیب و بعد دوم را نفی تعدد از ذات خداوند دانست.
اما ادله وبراهين بر يگانگي ذاتي و بي همتايي خداوند متعال:

تبیین توحید در ذات خداوند (توحيد احدي: نفی تعدد- نفی ترکیب)
بنابر آنچه گذشت توحید ذاتی به معنای وسیعی که هم شامل مثل نداشتن خدا می شود و هم شامل جزء نداشتن خداوند می شود، به کار می رود. البته معنای دقیق توحید ذاتی آن است که نه تنها خداوند متعدد یا مرکب نیست، بلکه اساساً ترکیب یا تعدد در ذات الهی محال است.
در ادامه به بررسی این دو نوع توحید ذاتی می پردازیم.

نفی ترکیب درون ذاتي: خدا جزء ندارد
گفتیم که توحيد ذاتي خداوند، علاوه بر این که وجود شریک و دومی را از خدا نفی می کند، جزء داشتن خدا را نیز نفی می کند.
بیان کردیم که واجب الوجود از هر چیزی بی نیاز است، امایک موجود مرکب به اجزاء خودش نیاز دارد، بنابراین چیزی که مرکب است (هر نوع ترکیبی، چه ترکیب خارجی، مثل ترکیب آب از اکسیژن و هیدروژن چه ترکیب عقلی مثل ترکیب انسان از حیوان و ناطق) نمی تواند واجب الوجود باشد، پس ذات الهی بسیط و فاقد هر گونه جزئی است.

نفی تعدد: خدا شريك ندارد
یگانه بودن خدا که با عنوان «واحد» بودن از آن یاد می شود، یعنی خدا هستی محض است و هیچ شریکی ندارد و در واقع یعنی هیچ ذات دیگری نیست که در کنار ذات خدا وجود داشته باشد.
برخی از دلایلی که برای این مطلب بیان شده است عبارتند از:

كمال مطلق بودن خداوند
مقدمه اصلی این دلیل آن است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است و هیچ گونه محدودیتی در آن تصور نمی شود، واجب الوجود بودن اقتضا می کند که ذات الهی فاقد هیچ کمالی نباشد، چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد.
اگردر معناي واجب الوجود دقت كنيم خواهيم يافت كه چنين موجودي واحد و يكتا است؛ يعني امكان ندارد كه همتايي داشته باشد. در توضيح اين مطلب بايد گفت كه: واجب الوجود، موجو‏دي است كه از هرجهت مستقل بالذات و بي نياز از غير است و به معناي واقعي واجد همه كمالات بوده و از هرگونه نقص و كاستي دور است؛ يعني نمي توان در جهان هستي، كمالي فرض كرد كه واجب تعالي فاقد آن باشد.
به تعبيرديگر، همانگونه كه واجب تعالي جز وجود و واقعيت نيست و هيچ گونه عدم در ذات او راه ندارد، واجد همهي مراحل وجود نيز هست و هيچ مرتبه اي از وجود نيست كه واجب الوجود فاقد آن باشد.
عصارهي اين واجد بودن اين است كه خداي سبحان همه حقايق وجودي را به نحو اعلي و اشرف (به صورت بالاترين وكامل ترين حد آن) داراست. از اين رو اين موجود خاص از هرجهت كامل و بي نهايت است. به اين معنا كه هركمالي از واجب الوجود در مرتبه بي نهايت است و اگر ذره اي و درجه از بي نهايت كمتر باشد موجب نقص بوده و در واجب الوجود بودن او خلل وارد مي شود؛ به عبارت ديگر واجب الوجود هيچ گونه محدوديتي نبايد داشته باشد كه در صورت محدوديت ديگر واجب الوجود نيست. و فرض داشتن شریک مستلزم محدودیت و محرومیت است زیرا تا موجودی نیاز نداشته باشد (نشانه محدودیت و محرومیت) شریک اتخاذ نمی کند.
از طرف ديگر اگر دو خدا فرض کنیم، لازم است بین آن دو تمایز باشد، زیرا با انتفای هرگونه تمایزی، فرض دو بودن منتفی می شود.

در صورت فرض دو خدا با دو احتمال مواجهیم:
احتمال اول آن است که یکی از دو خدای مفروض، کمال مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری ناقص و محدود باشد. در این صورت معلوم است که خدای حقیقی همان وجود کامل اول است و وجود دوم به علت نقص و محدودیت نمی تواند خدا باشد.
احتمال دوم این است که هر یک از دو خدای مفروض دارای همه کمالات وجودی باشد. همانگونه که در آغاز استدلال گفتیم فرض تعدد، مستلزم وجود نوعی تمایز است، بنابراین اگر دو واجب الوجود مفروض هر دو واجد همه کمالات باشند دیگر تمایزی و دوگانگی بین آن دو نخواهد بود و این با فرض اولیه ما یعنی فرض وجود دو خدای کامل سازگار نیست.

هماهنگی و پیوستگی اجزاء جهان
اگر در جهان آفرینش دقت کنیم، متوجه می شویم که تمام اجزاء آن به صورت به هم پیوسته و هماهنگ کار می کنند و این نشان دهنده این است که یک نفر مسئول اداره آنهاست، چون اگر موجودات بیش از یک علت به وجود آورنده داشتند باید هر کدام تحت تدبیر و مدیریت خدای خود می بودند و دلیلی نداشت که اینطور با هم هماهنگ باشند، بلکه نهایت چیزی که بود، این بود که مخلوقات هر خدا خودشان با هم هماهنگ می بودند، بنابراین هماهنگی موجودات نشان می دهد که خداوند یکی است.
اگر خدای دیگری بود آثار قدرت او نمایان میشد
ضمن اينكه اگر در جهان خدای دیگری وجود داشت، باید قدرت نمایی می کرد و آثار و نشانه هایی از خودش به مخلوقات نشان می داد، باید برای مردم پیامبر می فرستاد و کاری می کرد که مردم او را بشناسند و به او ایمان آورند، ولی ما مشاهده می کنیم که تمام پیامبران فقط به یک خدا دعوت کرده اند و سخن آنها یکی است و هیچ پیامبری ادعا نکرده است از سوی خدای دیگری مبعوث شده است، بنابراین می توان نتیجه گرفت خدای دیگری وجود ندارد که بخواهد آثاری از خودش بروز دهد.
اين برهان برگرفته از نامهي 31 اميرالمؤمنين علي عليهالسلام در نهج البلاغه به فرزندشان امام حسن عليهالسلام است. ايشان ميفرمايد: «بدان اي فرزند اگر براي پروردگار تو شريكي ميبود پيامبراني از طرف او ميآمدند و آثار قدرت و سلطنت او را ميديدي و افعال و صفات او را ميشناختي، ولي او خداي يگانه است همانطور كه خود را توصيف كرده است، جهان از آنِ اوست و كسي معارض او نيست و او آفرينندهي همه چيز است.» (1) حال آنكه درجهان جز وحدت و نظام و پيوستگي تمام اجزاء ‌آن چيز ديگري مشاهده نمي شود.

ناسازگاری پذیرش چند خدا با واجب الوجود بودن خدا (برهان تمانع)
حال اگر بپذیریم دو خدا وجود دارد، باید دید این دو خدا به چه صورتی در کنار هم قرار می گیرند، آیا آنها از همه نظر شبیه هم هستند یا اختلافی بین آنها هست، اگر آنها کاملاً شبیه هم باشند چگونه می توان گفت که دو خدا وجود دارد؟ چون شناخت افراد از هم به وسیله اختلاف آنها صورت می گیرد.
اگر اختلافی داشته باشند، باید ببینیم این اختلاف به چه صورت است، اگر اراده یکی غالب بر دیگری باشد، پس همان كه داراي اراده غالب است، خداست و دیگری خدا نیست، ولی اگر قرار باشد که اراده هر دو ديگري را مغلوب سازد، لازمهاش این است که هر کدام از دفع اراده ديگري عاجز باشد و بنابراين نوعی نقص در هر کدام از آنها ایجاد میشود و هر نوع نقصی در وجود باعث میشود که موجود نیازمند باشد و نیازمندی با واجب الوجود بودن جمع نمیشود، در نتیجه واجب الوجود فقط میتواند یکی باشد.

نفي تركيب
يكي از اشكالات فرض شريك براي خداوند تركيب يافتن ذات اوست. چراكه اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض شوند، دراصلِ واجب الوجودي با يكديگر طبق براهين اثبات خداوند مشترك خواهند بود. از سوي ديگر، همان گونه كه در دليل قبلي اشاره شد، فرض تعدد مقتضي آن است كه نوعي تمايز بين آن دو وجود داشته باشد. براي مثال، وقتي سخن از دو كتاب در ميان است بايد آن دو علاوه بر اين كه دركتاب بودن با هم مشترك اند، حداقل از يك جهت (مثلاً از جهت رنگ، مكان، حجم، محتوا و….) با هم متفاوت باشند. بنابراين فرض وجود تعدد خدا بدين معناست كه دو خداي مفروض، در اصلِ خدا بودن (واجب الوجودي) مشترك باشند و از جهت دو خدا بودن از يكديگر تمايز داشته باشند.
نتيجه فرض بالا آن است كه هريك از دو خداي مفروض داراي يك وي‍ژگي مشترك و يك ويژگي مخصوص به خود باشند؛ بنابراين لازم مي آيد كه ذات آنها از دو جزء تركيب يافته باشد:
ا) جزء مشترك باخداي مفروض ديگر (ويژگي مشترك)
2) جزء ‌مختص (ويژگي مخصوص)؛ و اين به معناي تركيب ذاتي آنهاست؛ در حالي كه ثابت كرديم ذات الهي از هرگونه تركيبي مبراست.

وحدت حقيقي و وحدت عددي
وحدانيت و يكتايي خداوند در نظر بسياري از مردم در قالب وحدت عددي تصور مي شود؛ يعني معناي يكي بودن خدا همان معنايي است كه معمولاً‌ از عبارت يك خورشيد و يا يك زمين مورد نظراست. حال‌ آنكه اين معنا از وحدت غلط است. جهت توضيح مطلب، لازم است كه معاني مختلف وحدت (يكي بودن) روشن گردد تا از سقوط در معاني غلط وحدت در مورد خداوند در امان باشيم.
گاه ميگويند يكي و مراد از آن، يكي اي نوعي، جنسي و يا هر نوع وحدت كلي است و آن عبارت است از افراد و مصاديقي كه دريك حقيقت، مشترك هستند.
گاه يكي مي گويند و مقصود وحدت تشكل يافته از اجزاء ‌است كه در يك سيستم هماهنگ به وجود مي آيد. حال فرق نمي كند كه اين وحدت بر اساس عوامل ايجاد كننده ي مجموعه ي متشكل از اجزاء به وجود بيايد يا براساس وحدت در هدف آن مجموعه به وجود آمده باشد.
گاه گفته مي شود يكي و مراد از آن وحدت به معناي بي نظيري درنوع يا جنس يا ارزش است.
گاه گفته ميشود يكي و مقصود وحدت در قانون است؛ يعني يك قانون بر اشياء مختلف يا انسان جريان و حكومت دارد.
وگاه گفته مي شود «يكي» به معناي آن كه موجودي است كه نه مثل دارد ونه ضدي دارد و نه محدوديتي كه موجب اشاره حسي يا عقلي شود.
مقصود از وحدت در مورد خداوند، معناي آخري است كه هرگونه يگانگي نوعي، جنسي و محدوديتي را از خداوند نفي مي كند. در اين صورت وقتي مي گوييم خدا يكتا است معنايش اين است كه صفتي مثل الوهيت كه در اوست، صفتي است كه احدي با او در آن شريك نيست. لذا وقتي گفته مي شود خدا يكي است، مراد از آن، اين نيست كه دو تا نيست، زيرا اگر مراد اين باشد، معنايش آن است كه يك فرد از ساير افراد، يا يك نوع از ساير انواع يا يك جنس جدا و متمايز از ساير اجناس است و اين با توحيد ناب قرآني يكسان نيست؛ اما وقتي مي گوييم خداوند تبارك و تعالي واحدي قهار است يعني فرض فرد ديگر، شبيه و مثل او ممكن نيست. در اين صورت چيزي ممكن نيست در ذات يا صفات يا افعال با او شريك باشد، چون چيزي از موجودات در عرض او قرار نمي گيرد تا او را محدود سازد، هرچه هست، يا ذات اوست يا صفات و يا افعال او. موجودات ديگر همه مخلوقات او هستند. در هيچ شأني از شئون او را محدود نمي كنند، او همه ي كمالات مخلوقاتش را داراست و ساحت مقدسش از هر نقصي مبراست.

——————————————-
(1) نهج البلاغه، نامه 31.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا