- شجاعت
شجاعت آن است که كارهاى مهم بدون تشویش و نگرانی انجام گیرد و هنگام انجام دادن آنها خردمندی بر نیروی خشم و انتقام فرمان راند که یکی از عوامل موثر در موفقیت انسانها و رسیدن آنها به اهداف خویش است. همچنان که ترس از موجبات عقبافتادگی و بیتوفیقی است. اگر انسان در کارهای خود با جرات قدم بردارد، همای سعادت و پیروزی بر سر او سایه خواهد افکند.
شجاعت تا حدودی اکتسابی است، اما افرادی نیز که پدر و مادری شجاع دارند نسبت به افرادی که از چنین نعمتی برخوردار نیستند بیشتر به این ویژگی متصف هستند. شاید به این علت که آنان صفت شجاعت را هم به صورت اکتسابی فرامیگیرند و هم به صورت ذاتی. شجاعت همچنین با قدرت روحی و جسمی افراد نسبت مستقیم دارد. بنابراین با تقویت این دو نیرو میتوان بر عنصر شجاعت افزود. امام حسن (ع) در پاسخ به این سؤال که شجاعت چیست؟ فرمودهاند:
«مُوَاقَفَةُ الْأَقْرَانِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الطِّعَان * ایستادگی در برابر هماوردان و پایداری در نبرد». (1)
ملاصدرا آن را خُلقی دانسته که اَفعالِ تهور و ترس، دو طرفِ افراط و تفریط آن است؛ به این معنا که شجاعت، نقطه اعتدال دو صفت افراطی و تفریطی تهوّر و ترس است؛ همانطور که امام حسن عسگری (ع) افراط در شجاعت را تعبیر به تهور نموده و فرمودهاند:
«وَ لِلشَّجَاعَةِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ تَهَوُّر * شجاعت اندازه و مقداری دارد که اگر از آن حد گذشت، تهور و بیپروایی است». (2)
شجاعت ملكه گرانقدرى است كه ضمن تعديل نيروهاى اقدام كننده درونى انسان در زندگى آدمى نقش فعّالی ايفا مىكند و از عالىترين صفات اخلاقى او به شمار رود.
ملكه ارزشمند شجاعت، زيبنده همه انسانهاست. اخلاق انسانى ايجاب مىكند كه همگان بر تحصيل و تقويت آن كوشا باشند و هيچكس خود را از آن بىنياز نداند.
اين نياز و ضرورت تا حدود زيادى به مسئوليت افراد نيز بستگى دارد. هر چه مسئوليت بيشتر و خطيرتر باشد، نياز به دلیری بيشتر احساس مىشود؛ به طور مثال، شجاعت یك فرمانده صحنههای کارزار باید از شجاعت یك مدیر شهرنشین بیشتر باشد و یا شجاعت رئیس سازمان از مسؤول یك بخش از همان سازمان نیز باید بیشتر باشد.
به همين مناسبت، رهبر جامعه كه در رأس هرم مديريت قرار دارد، بايد شجاعترين و دريا دلترين باشد و در اقدامات و تصميمگيرىهاى خرد و كلان از خطرهای احتمالى به خود واهمه راه ندهد و با قوّت و جدّيت، طرحهاى خود را- كه با درايت و كارشناسى تهيه نموده- به اجرا درآورد و از هيچ قدرتى نهراسد.
در متون اسلامى، شجاعت همچون علم و دانش از ويژگىهاى رهبرى شمرده شده است.
امام على (ع) مىفرمايند:
«وَالْامامُ يَجِبُ انْ يَكُونَ عالِماً لا يَجْهَلُ وَ شُجاعاً لا يَنْكُلُ * امام، حتماً بايد دانشمندى دانا و شجاعى نترس باشد». (3)
به همين نسبت، مديران جامعه اسلامى بايد در كنار تعهد و تخصص كافى از دلاورى و روحيه اقدام برخوردار باشند.
اين مطلب را قرآن مجيد آشکارا بيان كرده است و دانش و شجاعت را معيار انتخاب «طالوت» به فرماندهى لشكر میداند و مىفرمايد:
«وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ انَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً … انَّ اللَّهَ اصْطَفيهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ …* پيامبرشان به آنان فرمود خداوند، طالوت را به فرمانروايى شما انتخاب كرده است … همانا خداوند او را بر شما برگزيده و در دانش و اندام او (توانايى) افزوده است. خداوند ملكش را به هر كس بخواهد مىبخشد. سوره بقره آیه 247».
امام باقر (ع) در تفسير اين آيه فرمودهاند:
«طالوت، اندامى رشيد و سترگ داشت و بسيار شجاع و دلاور بود و داناترين آنان نيز به شمار مىآمد».
امير مؤمنان (ع) در رهنمودهاى نظامى خود به مسئولان مىفرمايند:
«وَ رايَتَكُمْ فَلا تُميلُوها وَ لا تُخَلُّوها وَ لا تَجْعَلُوها الَّا بِايْدى شُجْعانِكُمْ وَالْمانِعينَ الدِّمارَ مِنْكُم * پرچم جنگى خويش را در اهتزاز نگه داريد؛ از گِردش پراكنده نشويد و آن را جز به دست شجاعان و دليرمردانتان مسپارید كه در مصاف با دشمن، شرف و آبرويتان را حفظ مىكنند». (4)
شجاعت بیهیچ تردید، فضیلت بزرگ انسانی به شمار میرود که تاریخ بشری را وامدار نقش آفرینی انسانهایی نموده که چنین ویژگی اخلاقی را داشتهاند.
اگر ملتها در روند تحولات تاریخی و اجتماعی جامعه خویش، شخصیتهایی را داشتهاند که با تصمیم یا اقدامات شجاعانه، سرنوشت مردم خود را به خوبی رقم زدهاند و نام نیک آنان در حافظه و خاطره مردمشان باقی مانده است، بیگمان پای استوار مردان شجاع در میان بوده است.
الگوی مدیران و فرماندهان ما حضرت علی (ع) است. حضرت آنگاه که جان پیامبر اسلام (ص) را در خطر میبیند، جان خود را به خطر میاندازد و در شب هجرت پیامبر با ايمان و فداکاری در جايگاه و بستر ایشان میخوابد تا مشرکان به سوی او هجوم آورند و پیامبر بتواند به سوی یثرب حرکت کند.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ * بعضي از مردم، جان خود را برای خشنودي خدا ميفروشند. سوره بقره آیه 207».
تاریخ اسلام سرشار از مجاهدتها و شجاعتهای آن حضرت است؛ آنجا که در زمان پیامبر شجاعانه در تمامی کارزارها شمشیر میزدند و در مواقع نبرد فقط به پایداری دین اسلام میاندیشیدند تا آنجا که ضربه او در جنگ احزاب و نبرد خندق به فرموده پیامبر (ع) از عبادت جن و انس برتر گردید.
«ضَرْبَةُ عَلىٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ * ضربت على در جنگ خندق (که به عمرو بن عبدود، زد) افضل از عبادت جن و انس است». (5)
در نبرد خیبر پس از آنکه مرحب کافر (دلاور یهودی) را از پا در آوردند به سوی هفتاد تن از جنگاوران یهودی حمله کردند و آنان را فراری ساختند و باعث حیرت تمامی مسلمانان و یهودیان شرکت کننده در نبرد گردیدند.
پيامبر خدا (ص) فرمودند:
«فَعَلیٌّ أشْجَعُ النّاسِ قلباً * على، دليرترينِ مردم است». (6)
آری مبارزان و سلحشوران اسلام با الگو قرار دادن حضرت علی (ع) در کارزارهای متعددی شرکت میجویند و در راه دین از هیچ اقدامی دریغ نمیکنند؛ چرا که عزّت در پرتو شجاعت است.
امام علی (ع) فرمودند:
«الشَّجَاعَةُ أَحَدُ الْعِزَّيْنِ * شجاعت یکی از دو عزت است». (7)
چنین عزّتی را خداوند نزد کسانی ودیعه قرار میدهد که دوستار آنان است.
در سخنی گهربار از امیرالمؤمنین (ع) میخوانیم که:
«السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ غَرَائِزُ شَرِيفَةٌ يَضَعُهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِيمَنْ أَحَبَّهُ وَ امْتَحَنَه * سخاوت و شجاعت دو خوی شریفی است که خدای سبحان آن را در وجود افرادی میگذارد که دوست دارد و امتحانشان نموده است». (8)
در دورانی که خطری جامعه را تهدید نمیکند بسیاری از افراد از شجاعت و مردانگی دم میزنند ولی شجاعت در کارزارها نمایان میشود.
امام صادق (ع) فرمودند:
«ثَلَاثَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنِ؛ … وَ لَا الشُّجَاعُ إِلَّا عِنْدَ الْحَرْبِ * سه کس شناخته نمیشود مگر در سه موضع… شناخته نمیشود فرد شجاع مگر در کارزار». (9)
مدير بايد انساني دلير، حقيقت جو و دفاع کننده از حق و درستي باشد. اگر مدير فردي محافظه کار و ترسو باشد و به رغم تشخيص درستي مسئله، بنا به فشارها و يا ملاحظاتي از حق دست بردارد و به ناحق عمل کند در دراز مدت سبب نارضايتي افراد درستکار و جسور شدن کساني خواهد شد که با صداقت عمل ميکنند. شجاعت يعني ميل به حقگويي و دفاع از حق. فرد شجاع کسي است که آنچه را حقيقت دارد بازگو و عمل کند و از دفاع از حق نهراسد.
امام علی (ع) در نامه 54 نهجالبلاغه میفرمایند:
«اما سخن شما که آيا اينهمه تأمل و درنگ من براي ترس از مرگ و کشته شدن است؟ پس سوگند به خدا هيچ باکي ندارم از داخل شدن در مرگ (کشته شدن در ميدان کارزار) يا اينکه ناگاه مرگ مرا دريابد».
- میزان شجاعت در برخورد با مجرمان و متخلفان از قانون
هرچند هدف انبیاء (ع) در درجه اول مبارزه با طاغوتها و مستکبران است، ولی باید توجه کرد که در برخورد با مجرمان و متخلفان، نرمخويى و حُسن خلق پسنديده است. البته تا زمانى كه ملايمت در آنان اثرى سازنده داشته و در هدايت و نجات آنان مؤثّر باشد و نرمى گفتار و رفتار ما سبب شود از باور باطل يا رفتار ناپسند خود دست بردارند و اصلاح شوند. اگر اين نتيجه به دست نمیآید، حدّاقل موجب تقويت و جرأتيافتن آنان بر مخالفت با دين و آزار و اذيّت مسلمانان نشود، و زشتى انحرافشان را كمرنگ نسازد و گناه و لغزش آنان كوچك شمرده نشود. خداى متعال، هنگام اعزام حضرت موسى و برادرش هارون به سوى فرعون به آنان دستور مىدهد:
«إِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقوُلا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى * به سوى فرعون برويد كه سركشى كرده است. با او به آرامى و نرمى سخن بگوييد؛ باشد كه پند گيرد يا بترسد. سوره طه آیه 24».
از این آیه مشخص میشود یکی از وظائف همگان مبارزه با متخلفان و طغیانگران است.
امام علی (ع) در دوران حکومت چند ساله خویش ابتدا با مجرمان و متخلفان مدارا مینمودند و آنگاه که آنان به جنگ با مسلمانان میپرداختند و فساد در جامعه ایجاد مینمودند با آنان برخوردی سریع و قاطع داشت.
روزی حضرت علی (ع) در حال سخنرانی برای مردم بودند. عدهای از خوارج در گوشهی مسجد تجمع نموده بودند و شعار میدادند: «لاحکم الّا لله»؛ حکمرانی جز برای خداوند نیست.
امام علی (ع) فرمودند:
اللَّهاکبر! سخن حقّی است که از آن، باطل اراده میشود. اگر ساکت شوند از آنان صرفنظر میکنیم و اگر سخن گویند با آنان احتجاج میورزیم و اگر بر ما خروج کنند با آنان پیکار خواهیم کنیم».
اميرمؤمنان (ع) در برخورد با خائنان بيتالمال برخوردى قاطع و خردكننده داشت و مصمّم بود كه چنين افرادى بايد در اختيار عدالت قرار گيرند و سخت مجازات شوند؛ به عنوان مثال در نامهاى به زيادبنابيه جانشين استاندار بصره مىنويسند:
«به خداسوگند راستين مىخورم، اگر به من خبر رسد كه در مال مسلمين كم يا زياد خيانت كردهاى، چنان برتو سخت خواهم گرفت كه تهيدست و گران بار و پريشان حال بمانى!». (10)
امام علی (ع) درباره مدارا با دشمنان جملهای بسیار شیوا دارند که میزان مدارا با مجرمان را بیان میکند:
«به دشمنت به اندازهای نزدیک شو و با او مدارا کن که به خواستهات برسی ولی در نزدیک شدن به او زیادهروی مکن؛ چرا که خود و یاورانت را ذلیل میسازی. در چوبی که در برابر خورشید نصب شده است، بنگر، اگر آن را خم کنی، سایهاش زیاد گردد ولی اگر زیادهروی کنی، سایه آن کم میشود». (11)
پس در حکومت علوی اصل بر مدارا است ولی اگر مجرمان شروع به توطئه و فساد و برهم زنی نظم معنوی و ظاهری جامعه نمودند، باید با آنان برخوردی قاطع نمود؛ چنانکه حضرت علی (ع)، با متخلفان چنین برخوردی مینمودند.
در تاریخ آمده است عمرانبنحصین از یاران امام علی(ع) بود ولی پس از جنگهای امام تحلیل صحیحی از جریانات نداشت و امام را به مسلمان کشی متهم مینمود و گمان میکرد امام برای دنیا چنین میکند. او میگفت اگر علی بمیرد نمیدانم مرگش چگونه است؟ ولی امیدوارم هرچه زودتر کشته شود. لذا حضرت با او فراوان صحبت نمود و پس از آنکه او شروع به تبلیغ علیه امام کرد و مسلمانان را گمراه میکرد، آن حضرت او را به مدائن تبعید کردند.
روش ائمه کرام (ع) در برخورد با مجرمان، قاطعانه و بدون ملاحظه افراد و یاران بوده است، به گونهای که وقتی مقیسبنعمر را به جرم شرابخواری حد زد، برخی از بستگان او اعتراض کردند که او برای شما بسیار جانفشانی نموده و در وصفتان شعر سروده است. حضرت علی (ع) فرمودند:
«آیا او نیز همانند یکی از مسلمانان نیست؟ حریم حق را شکست و ما او را به مجازات عملش رساندیم». (12)
پیامبر خدا خطاب به اصحاب خویش فرمودند:
«آیا زورمندترین و قویترین شما را معرفی نکنم؟ عرض کردند: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود زورمندترین و قویترین شما کسی است که هر گاه خوش و خرسند باشد به گناه و نادرستی کشیده نشود و هر گاه ناراحت و ناخشنود شود از جاده حقگویی خارج نگردد و هر گاه قدرت یابد، آنچه را حقّ او نیست نستاند». (13)
- برخورداری از شجاعت در بیان حق و واقعیت
حق، نقیض باطل و در اصل به معنای باور به چیزی است که با واقعیت مطابقت و موافقت داشته باشد.
یکی از وظائف مهم انبیای الهی ابلاغ حق و حقیقت بوده است. همه پیامبران به منظور بیان حق برای مردم مبعوث شدهاند.
«فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَيْدُ الْکافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ * و هنگامي که حق را از سوي ما براي آنها آورد، گفتند پسران کساني را که با موسي ايمان آوردهاند بکشيد و زنانشان را (براي اسارت و خدمت) زنده بگذاريد. اما نقشه کافران جز در گمراهي نيست (و نقش بر آب ميشود). سوره غافر آیه 25».
چرا که خداوند هیچگاه از بیان حق حیا نداشته است.
«وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ * اما خداوند از (بيان) حق شرم ندارد. سوره احزاب آیه 53».
لذا از همگان میخواهد حق را به باطل نیامیزند و همیشه شجاعانه از حق دفاع کنند.
«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * و حق را با باطل نياميزيد و حقيقت را با اينکه ميدانيد کتمان نکنيد. سوره بقره آیه 42».
براستی بیان حقیقت، شجاعت میخواهد. امام علی (ع) فرمودهاند:
«لَوْ تَمَيَّزَتِ الْأَشْيَاءُ لَكَانَ الصِّدْقُ مَعَ الشَّجَاعَةِ وَ كَانَ الْجُبْنُ مَعَ الْكَذِبِ * اگر کارها از یکدیگر جدا میگشت، راستی همراه شجاعت و ترس با دروغگویی همراه بود». (14)
حضرت علی (ع)، عدم حقگویی را در عدم اعتقاد به آخرت میداند؛ لذا در بیان حضرت، عمرو بن عاص از آن رو دروغگو است که به معاد ایمان ندارد.
«وَ اللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ * به خداوند قسم، یاد مرگ مرا از شوخی و بازی باز میدارد و فراموشیِ آخرت، عمروبن عاص را از گفتار حق مانع گردیده است». (15)
فرد مؤمن حتی نزد حاکم ظالم از حق گویی دستبردار نیست و شجاعت در بیان حق دارد. امام علی (ع) در این باره میفرمایند:
«وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر * و از تمامی ارزشها برتر، فریاد حق و عدالتخواهی است در مقابل حاکم ستمگر». (16)
مؤمن حتی آن زمان که حقگویان کم هستند، حقگوست. امام كاظم (ع) میفرمایند:
«حق و راستى و درستى را بگو و اگر چه در گفتن آن هلاك و تباهى (ضرر و زيان) تو باشد؛ زيرا در آن هلاك و تباهى نجات و رهایى تو است و باطل و نادرستى را رها كن و اگر چه در آن نجات تو باشد؛ زيرا در آن نجات هلاكت تو است». (17)
پس ملاک، بیان حق و واقعیت است اگر چه به زیان حقگو باشد.
پیامبر اسلام (ص) میفرمایند:
«قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ * سخن حق را بگو اگر چه به زيانت باشد». (18)
بیان حق، سخت و در پی باطل دویدن راحت و آسان است.
قرآن کریم نیز در رفتار اجتماعی به مؤمنان امر میکند علاوه بر اینکه تقوای الهی را پیشه خود قرار دهند در سخن گفتن نیز گفتاری جز صواب و درستی بر زبان جاری نسازند و همیشه حقیقترو و حقگو باشند:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيدا * اي کساني که ايمان آوردهايد! تقواي الهي پيشه کنيد و سخن حق بگوييد. سوره احزاب آیه 70».
- حقپذیری و دفاع از حق
در زمینه تقابل حق و باطل میتوان گفت شجاعت یعنی میل به حقگویی و دفاع از حق. فرد شجاع کسی است که آنچه را حقیقت دارد بازگو و عمل کند و در دفاع از حق نهراسد.
علاوه بر آن شجاعت یعنی خطرپذیری و قبول پیامدها و آثاری که احتمالا از انجام دادن هر کار ممکن است بر جای بماند. به طور کلی، هر تصمیمی و هر برنامهای مخاطراتی دارد که بعدا ممکن است مورد سؤال قرار بگیرد.
همانگونه که بیان حق، مهم و دارای ارزشی والا و گران سنگ است، پذیرش حق و حقیقت نیز مهم است و انسان نباید از پذیرفتن حقیقت ابا داشته باشد هر چند آن واقعیت به ضرر انسان باشد.
از نظر قرآن مجید پذیرش حق لازمه انسان والا برشمرده شده است و کسانی که از پذیرش حق سربازمیزنند، مذمت شدهاند:
«لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُون * ما حق را براي شما آورديم؛ ولي بيشتر شما از حق کراهت داشتيد. سوره زخرف آیه 78».
برای پذیرش حق و دفاع از حق، نخست باید حق و باطل را از هم تشخیص داد. از این رو شایسته است در اوضاع و موقعیتهای گوناگون با بصیرت تمام به جستجوی حقایق پرداخت.
- معیار شناخت حق و باطل
در جريان جنگ جمل مردي از صحابه امام علي (ع) به نام حارثبنحوط سخت گرفتار دودلي و ترديد شده بود؛ زيرا از يک طرف علي (ع) را ميديد و شخصيتهاي بزرگي که همراه او شمشير ميزدند و از سوی ديگر عايشه را مشاهده ميکرد که شخصيتهایي مانند طلحه، مرد خوشسابقه و تيرانداز ماهر و زبير خوشسابقهتر از طلحه، آنکه حتي در روز سقيفه جزء متحصنان در خانه علي بود در رکاب او و عليه علي شمشير ميزنند. حارثبنحوط نزد امام علی آمد و عرض كرد آیا فكر میكنی كه من اصحاب جمل را گمراه میدانم. حضرت فرمودند:
«ای حارث! تو زیر پایت را نگریستهای و پیرامونت را نگاه نكردهای و از این رو در حیرت و سرگردانی به سر میبری. تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختی تا باطلگرایان را بشناسی». (19)
حارث گفت من به دنبال عبداللهبنعمر و سعدبنابیوقاص ميروم که راه بيطرفي اعلان نموده، و داخل مسائل سياسي نميشوند.
حضرت فرمودند آنان از حق و حقيقت پشتيباني ننموده، و بر ضد باطل قيام نکردهاند تو چگونه از راه ناصحيح آنان پيروي مينمايي؟
در حالات آن دو نفر آمده است که پس از قتل عثمان، سعدبنابیوقاص چند رأس گوسفند خريد و راه صحرا را پيش گرفت و از بيعت با اميرالمؤمنين خودداري نمود و به چوپاني مشغول شد! ولي عبدالله عمر با آن حضرت بيعت کرد و سپس بيعت خود را شکست و زير حمايت خواهرش حفصه همسر رسول خدا راه بيطرفي را پيش گرفت و خانه نشيني را بر نظام اجتماعي اميرالمؤمنين ترجيح داد.
او بر همين منوال ميگذرانيد تا حجاجبنيوسف در جنگي که در مکه رخ داد، عبدالله زبير را به دار زد. عبداللهبنعمر شبانگاه به منزل حجاج آمد و بدو گفت من از پيامبر خدا شنيدم که فرمودند:
«هر کس از دنيا برود و امام زمان خويش را نشناسد، مسلمان نمرده است». اينک آمدهام از طريق تو براي عبدالملک مروان بيعت کنم، هم اينک دستت را بده تا با تو بيعت کنم! حجاج در حالي که با وي با تحقير و بياحترامي برخورد ميکرد، در اين هنگام پايش را دراز نموده و گفت بيا به جاي دستم با پايم بيعت کن!
عبدالله بن عمر گفت چرا به من اسائه ادب، و تحقيرم مينمايي؟
حجاج گفت اي احمق نادان! آيا عليبنابيطالب امام نبود؟ چرا با او بيعت نکردي؟ آيا او امام زمان نبود؟! سوگند به خدا تو براي بيعت و دستور رسول خدا به اينجا نيامدهاي! بلکه تو را اين چوبهدار به اينجا کشانيده است و از ترس وارد شدهاي! (20)
- حقپذیری و حقگویی
حضرت رسول (ص) در بیان اهمیت حقپذیری فرمودند:
«سخن حق را از هر كه شنيدى بپذير اگر چه دشمن و بيگانه باشد و ناحق را از هر كه شنيدى نپذير اگر چه دوست و نزديك باشد». (21)
حضرت علی (ع) درباره شامیان که حق را پذیرا نبودند و از حقیقت سرباز میزدند اینگونه نفرین نمود:
«بار خدایا اگر حق را نپذیرفتند و در صدد دشمنی با آن هستند، جمعیتشان را پراکنده ساز و اختلاف کلمه در میانشان انداز و آنها را به گناهشان هلاک فرما». (22)
آن حضرت (ع) عامل دوری از حق را پیروی از هوای نفس میداند:
«ای مردم ترسناکترین اموری که از ابتلای شما به آن میترسم دو چیز است: اول پیروی از هوای نفس و دوم آرزوی بیشمار، اما پیروی از هوای نفس، فرد را از راه حق باز میدارد». (23)
رسول خدا (ص) فرمودند:
«خوشا به حال افرادى كه سبقتگيرندگان براى زير سايه عرش الهى هستند. سؤال شد اى رسول خدا آنان چه كسانى هستند؟
رسول خدا فرمود آنان كسانى هستند كه وقتى سخن حقّ را مىشنوند، آن را قبول مىكنند و هر كس حقّ را از آنان جويا شود، آن را بذل مىنمايند و براى مردم آن گونه قضاوت مىكنند كه در حقّ خويش قضاوت مىكنند. اين افراد، سبقتگيرندگان براى حضور در زير سايه عرش الهى هستند». (24)
امام علی (ع) میفرمایند:
«طَلَبْتُ الْخُضُوعَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِقَبُولِ الْحَقِّ اقْبَلُوا الْحَقَّ فَإِنَّ قَبُولَ الْحَقِّ يُبْعِدُ مِنَ الْكِبْر * خضوع را هم در پذيرش حق مىتوان بدست آورد. اينك حق را قبول كنيد كه پذيرش حق آدميان را از تكبر و غرور دور مىكند». (25)
در حدیثی قدسی آمده است:
«قُلِ الْحَقَّ فِي الْخَوْفِ وَ الْأَمْنِ وَ لَا تَخْشَ إِلَّا اللَّه * در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس!». (26)
امام علی (ع) نجات فردی و اجتماع بشری را در عمل به حقیقت و گفتار به حق میدانند و میفرمایند:
«حق، عملکنندهاش را وسیله نجات است و گویندهاش را حجت». (27)
- عمل به حق
حقناپذيرى، نوعى بيمارى روحى است. براى درمان اين بيمارى، بايدحق را شناخت؛ حقجويى و حقگويى را پيشه كرد و در بستر حقپويى گام نهاد. مديرى كه از شنيدن انتقاد بجا و سازنده خودداری ورزد، قطعاً زير بار حق رفتن نيز برايش سنگين است؛ چنان كه امام مؤمنان علی (ع) عمل کردن به حق و عدالت را به مراتب از گفتگو در مورد آن سنگینتر میدانند و میفرمایند:
«و گمان مبريد كه سخن حقى كه به من گفته شود بر من سنگينى مىكند يا اينكه من خواستار آنم كه همواره مرا بزرگ شماريد؛ زيرا آن كس كه حقى كه به او گفته مىشود يا عدلى كه بر وى عرضه مىگردد بر او گران آيد، عمل به آن حق و عدل بر او سنگينتر و گرانتر خواهد بود». (28)
انسان مؤمن و وظیفه شناس علاوه بر دفاع از حق، آن را میپذیرد و بر آن گردن مینهد و از آن اعراض نمیکند.
امام علی (ع) درباره کسانی که از حقیقت و حق کناره میگیرند و گمان دارند با کنارهگیری از حق به خوشبختی میرسند، این گونه میفرمایند:
«وَ مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُه * هرکه از حق تجاوز کند، راه و روش او به تنگنا و بن بست میرسد». (29)
امام علی (ع) توصیف حق را بسیار وسیع میدانند ولی عاملان به حق و حقیقت را بسیار اندک میبینند؛ یعنی مردم در گفتار، خود را پیروان حقیقت میدانند ولی موقع عمل بدان گردن نمیگذارند.
«فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُف * حق، فراخترین امور است هنگام وصف نمودن و تنگترین است زمان عمل و کردار». (30)
- میزان شجاعت در برخورد با کارکنان مجرم و متخلف
مدیر شجاع، انسانی است دلیر، حقیقتجو با زیرمجموعهای همراه و همگام. اگر مدیر فردی ملاحظهکار، ترسو و نابخرد باشد، نمیتواند کارهای خود را به انجام رساند. مدیر شجاع و آگاه باید دارای زیرمجموعهای قوی و همراه نیز باشد؛ لذا اولین گام برای اداره جامعه متمایز کردن افراد ناخالص از پاکان و درستکاران است.
پيامبر (ص)، در اجراي حدود الهي ذرهاي تسامح و معامله نميکردند؛ زيرا جرمهايي که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروي انسانها، هتک عفت عمومي، اختلال در نظام اجتماعي، سُست شدن مباني اعتقادي مردم و…. ميانجامد از موضوعاتي است که نميتوان به سادگي از کنار آنها گذشت.
پيامبر اکرم (ص) ضمن تشريع و قانونگذاري وحياني اين احکام، خود نيز از مجريان سرسخت اين فرمانهای الهي بود و هيچگاه بر سر اين احکام نوراني، نرمش به خرج نمیداد؛ با شجاعت، متخلفان را حتی اگر از نزدیکان و اصحاب بودند مجازات مینمود.
زني از اشراف قريش به نام فاطمه مخزومي، مرتکب دزدی شد. رسول خدا (ص) دستور داد حدّ الهي را درباره او جاري کنند. قبيله بني مخزوم ناراحت شدند و کوشيدند به هر وسيلهاي، مانع اجراي حّد شوند.
اُسامةبنزيد که مورد توجه رسول خدا بود از ايشان تقاضاي عفو کرد، اما حضرت سخت ناراحت شد و فرمودند آيا درباره حدي از حدود خدا شفاعت ميکني؟
سپس از جا حرکت کردند و ضمن خطبهاي چنين فرمودند:
«اي مردم! علت اينکه ملتهاي قبل از شما هلاک شدند اين بود که اگر فرد بلند پايهاي از آنان جرم ميکرد او را به مجازات نميرساندند، اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، کسي خلاف ميکرد، حکم خدا را درباره وي اجرا ميکردند».
سوگند به خدا اگر ( بر فرض محال) دخترم فاطمه (س) نيز به چنين کاري دست بزند، حکم خدا را درباره او اجرا ميکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومي با فاطمه محمّدي يکسان است. (31)
در سيره نبي اکرم (ص) به خوبي مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومي و حقالناس، سختگير و قاطع و با صلابت بوده، و هيچگاه در آن باره، مداهنه و سستي به خرج ندادهاند. روز حرکت از سرزمين خيبر به رزمندهاي که مأمور بستن کجاوهها بود، تيري اصابت کرد و جان سپرد.
تحقيقات مأموران اطلاعاتي درباره علت قتل به جايي نرسيد. همگي گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پيامبر (ص) فرمودند: با شما هم عقيده نيستم؛ زيرا عبايي که او بر تن دارد از غنايم و بيتالمال است و او آن عبا را به خيانت برده است و روز رستاخيز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد. از اين روي پيامبراکرم (ص) بر جنازه او نماز نخوانند.
حضرت علی (ع) نیز به پیروی از دین اسلام و سنت نبوی (ص)، شجاعانه با متخلفان از حاکمان و والیان خود برخورد نموده و از کوچکترین اشتباه آنان نمیگذشت. ایشان فرمودهاند:
«مغیره بن شعبه به من پیشنهاد کرد معاویه را بر شام بگمارم و خود در مدینه باشم ولی از آن سرباز زدم و هرگز خداوند نبیند که گمراهان را به یاری گرفتهام».
امام علی (ع) از هیچگونه خیانت کارگزارانش گذشت نمیکرد و به آنان با قاطعیت برخورد مینمود. آن حضرت به اشعث بن قیس فرمودند:
«آنچه از اموال بیتالمال بر عهده توست ادا نما وگرنه تو را با شمشیر خواهم زد».
او نیز آنچه بر عهدهاش بود پرداخت کرد.
امام علي با اطّلاعاتي که از زيادبناَبيه داشتند، پس از نصب او به يکي از مشاغل دولتي، سخت به او هشدار داد و در نامه 20 نهجالبلاغه خطاب به او نوشتند:
«همانا من به راستي به خدا سوگند ميخورم، اگر به من گزارش کنند که در بيتالمال خيانت کردي، کم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم که کم بهره شوی و در هزينه عيال درماني و خوار و سرگردان شوي».
امیرالمؤمنین (ع)، در ضمن سفارشهاي خود به مالک اشتر نخعی اين نکته را يادآور میشوند و ميفرمايند:
«فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِه * اگر يکي از آنها (کارگزاران و کارکنان تو) به خيانت دست زد و مأموران سري تو بالاتفاق چنين گزارشي را دادند به همين مقدار از شهادت قناعت کن و او را زير تازيانه کيفر بگير و به مقدار خيانتي که انجام داده کيفرش ده».
این که امام میفرمایند: «به همان خبرها اکتفا کن» برای این است که شرط گواهي دادن در امور مملکتي عدد خاص و عدالت که مجتهدان آن را در احکام شرعی شرط گواهي دادن ميدانند نيست و باید با مدیر و زیر مجموعه متخلف سریعا برخورد شود.
در ادامه امام به کارگزاران خود نیز دستور میدادند با ظرافت در کار زیردستان نظارت کنند و اگر تخلف آنان محرز شد، بعد از عقوبت او را از صحنه اداره جامعه خارج کنند به گونهای که دیگران مشاهده کنند:
«ثُمَّ انْظُرْ فِى أُمُورِ عُمَّالِکَ… ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقامِ الْمَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهْمَةِ * پس در کارهاي کارگردانانت نظرکن … سپس او را بيمقدار و خوارش گرداني و داغ خيانت بر او بزني و ننگ تهمت و بدنامي را (چون طوق) به گردنش بنهي».
در زمان حکومت آن حضرت، شخصی به نام ابنهرمه ناظر بازار اهواز بود. ابنهرمه، خيانتى كرد و امام على از آن خيانت آگاه گشتند. حضرت به رفاعةبنشدّاد بجلّى فرماندار خود در اهواز چنين نوشت:
«هنگامى كه نامه مرا خواندى، ابنهرمه را از نظارت بازار بركنار دار و او را به مردم معرّفى كن و به زندانش افكن و رسوايش ساز و به همه بخشهاى تابع اهواز بنويس كه من اينگونه عقوبتى (شديد) براى او معيّن كردهام. مبادا در مجازات او غفلت يا كوتاهى كنى كه نزد خداوند خوار مىشوى و من به زشتترين صورت ممكن تو را از كار بر كنار مىكنم و چون روز جمعه رسيد او را از زندان در آور و سی و پنج تازيانه بزن و در بازارها بگردان و هر كس گواهى آورد (كه ابنهرمه از او چيزى ستانده است) او را با گواه خود قسم ده و مبلغ مورد شهادت را از مال ابنهرمه بردار و به طلبكار بده. دوباره ابنهرمه را به زندان بازگردان و پاهايش را در بند گذار و تنها براى نماز باز كن؛ فقط اگر كسى برايش خوراك يا نوشیدنی يا پوشاك يا زيراندازى آورد به او برسان و مگذار ملاقاتى داشته باشد كه راه پاسخگويى به محاكمه را به او نشان دهد و به آزاد شدن از زندان اميدوارش سازد و اگر دانستى كه كسى چيزى (عذرى) به او آموخته است كه به مسلمانى زيانى مىرساند، او را نيز تازيانه بزن و به زندان انداز تا توبه كند. شبها زندانيان را به فضاى باز بياور تا تفريح كنند جز ابنهرمه، مگر بترسى كه بميرد. در اين صورت او را نيز با ديگران به حياط زندان بياور و اگر ديدى هنوز طاقت تازيانه خوردن دارد، پس از سی روز، سی و پنج تازيانه ديگر به او بزن- پس از سی و پنج تازيانه اول و براى من بنويس كه در باره بازار (و نظارت بر آن و پايان دادن به هر گونه خيانتى به مردم) چه كردى و پس از اين خائن، چه كسى را براى نظارت برگزيدى. در ضمن حقوق ابنهرمه خائن را قطع كن». این که امام میفرمایند: «به همان خبرها اکتفا کن» برای این است که شرط گواهي دادن در امور مملکتي عدد خاص و عدالت که مجتهدان آن را در احکام شرعی شرط گواهي دادن ميدانند نيست و باید با مدیر و زیر مجموعه متخلف سریعا برخورد شود. (32)
امام علی(ع) فرمودند:
«لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِع وَ لَا تَغُرُّهُ الْمَطَامِعُ * امر (دين) خداى سبحان را بر پا نتواند داشت مگر كسى كه سازشكار نباشد و همرنگ (فاسدان) نشود و به دنبال طمعها نرود». (33)
———————
(1) تحف العقول، ص 226.
(2) بحارالانوار، ج 66، ص 407.
(3) بحارالانوار، ج 25، ص 172.
(4) نهجالبلاغه، خطبه 124.
(5) فرحه الغری، ص 160.
(6) سفینه النجاه، ج 1، ص 690.
(7) تصنیف غررالحکم و دررالکلم، 259.
(8) همان، ص 375.
(9) بحارالانوار، ج 75، ص 229.
(10) نهجالبلاغه، نامه 20.
(11) شرح نهج البلاغه، ج 20، حکمت 923.
(12) الغارات، ج 2، ص 533.
(13) بحارالانوار، ج 72، ص 28.
(14) تصنیف غررالحکم و دررالکلم، 219.
(15) نهجالبلاغه، خطبه 83.
(16) نهجالبلاغه، حکمت 366.
(17) بحارالانوار، ج 2، ص 79.
(18) همان، ج 74، ص 173.
(19) نهجالبلاغه، حکمت 262.
(20) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 210.
(21) نهج الفصاحه، ص 235.
(22) نهجالبلاغه، خطبه 124.
(23) همان، خطبه 42.
(24) بحارالانوار، ج 66، ص 404.
(25) همان، ص 399.
(26) الکافی، ج 1، ص 280.
(27) تصنیف غررالحکم و دررالکلم، 69.
(28) الکافی، ج 8، ص 356.
(29) نهجالبلاغه، نامه 31.
(30) نهجالبلاغه، خطبه 207.
(31) سیره ابن هشام، ج 4، ص 185.
(32) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 404.
(33) نهج البلاغه، حکمت 110.