- چگونگي شكل گيري جنگهاي صليبي
در روزهاي پاياني سال 488ق/ ژوئن 1095، پاپ اوربانوس دوم از ايتاليا وارد فرانسه شد و در صومعه كلوني، واقع در ايالت شامپاني، براي جنگ صليبي موعظه و تبليغ كرد. در سده يازدهم ميلادي، جنبش بزرگ براي زيارت و لشكركشي به اسپانيا و تقويت مسيحيان آن منطقه در برابر مسلمانان نيز از همين صومعه آغاز شد.
در سال 456ق/ 1064م، پاپ اوربانوس دوم، كه به نام اود دو شاتيون خوانده مي شد، ابل دو روسي، از همشهريهاي خود را ديده بود كه براي بيرون كردن اعراب از آراگون اسپانيا، با شواليه هاي شرق فرانسه عازم كوه هاي پيرنه شده بود. او كه به خاطرات جواني دلبسته و به سياست پاپ پيشين، گرگوريوس هفتم، سخت وفادار بود، پس از رسيدن به مقام پاپي در سال 482ق/ 1089م شخصا در رأس شواليه هاي جنوب فرانسه به اسپانيا رفت. پيروزي در اسپانياي آن زمان در حكم پيش درآمدي بزرگ براي جنگهاي صليبي بود.
در همين زمان، مسلمانان مناطقي از سوريه تا اسپانيا، يعني نيمي از سرزمينهاي روم باستان، را زير نفوذ خود گرفته بودند. اين در حالي بود كه امپراتور بيزانس، ژان تزي ميسز، از پرافتخارترين امپراتورهاي روم شرقي بود. او، در سال 364 ق/975 م، سوريه را تصرف كرد و به ارض مقدس در جليله رسيد و در كنار درياچه طبريه نماز خواند و بالاي كوه تابور، محل بعثت حضرت مسيح، رفت. وي با آنكه به نزديكي اورشليم رسيده بود، به سبب جنگ با اعراب حاكم بر بنادر لبنان، از ادامه حركت منصرف شد.
پس از آن، با قدرت گرفتن تركها وضعيت جديدي به وجود آمد؛ ايرانيها و اعراب، كه در گذشته از متوليان اسلام در خاورميانه محسوب مي شدند، از مدتها پيش جنگاوري را كنار گذاشته بودند و در مقابل، تركها، كه مردماني جنگجو بودند، پس از سالها بيابانگردي و تحمل ناملايمات در آسياي مركزي، به نيرويي تازه براي اسلام تبديل شدند. به همين سبب، ورود طغرل بيگ به بغداد، در سال 395 ق/1005م، نقطه عطفي در تاريخ اسلام بود.
وي، با گرفتن بغداد، رياست ديني خليفه و نيابت سلطنت دنيوي را از هم تفكيک كرد و، بدين ترتيب، امپراتوري ترك بر امپراتوري عرب غلبه كرد و پيروزيهاي اسلام، كه به مدت دو سده متوقف شده بود، دوباره از سرگرفته شد.
پاپ اوربانوس دوم، هنگامي كه در صومعه كلوني بود، از طريق زائران مطلع شد كه چگونه تركان سلجوقي توانسته اند سرزمين ارمنيها را از دولت بيزانس مجزا كنند. سپس خبر تكان دهندهتري از شكست سپاه بيزانس به دست الب ارسلان در ملازگرد به او رسيد. شكست امپراتور بيزانس، رومانوس چهارم، در 27 ذيقعده 26/463 اوت 1071 در ملازگرد (شمال درياچه وان) از بزرگترين شكستهاي تاريخ اروپاست.
در 471ق / 1078م، تركها در شهر نيسه /نيقيه، در نزديكي درياي مرمره و روبه روي قسطنطنيه، مستقر شدند و نيسه را پايتخت دولت ترك آسياي صغير قرار دادند. اندكي پيش از آن، فرماندهان ترك، در سال 464ق / 1071م، بيت المقدس را از خلفاي فاطمي مصر و، در سال 1085م، انطاكيه را از سپاه بيزانس گرفتند.
در زمان سلطنت ملكشاه سلجوقي (485ـ465ق / 1092ـ1072م)، امپراتوري تركها از بخارا در آسياي مركزي تا انطاكيه گسترده شد. ملكشاه در سال 480ق / 1087م به ساحل مديترانه رسيد.
اين وقايع، كه آخرين آنها در زمان پاپ اوربانوس دوم روي داد، در اروپا هيجان بزرگي ايجاد كرد. فروريختن امپراتوري بيزانس پس از جنگ ملازگرد و واكنش نشان ندادن بيزانس در برابر تصرف آسياي صغير به دست تركهاي مسلمان، غرب را برانگيخت تا در اين امر مداخله كند. تركها، كه در شهر نيسه مستقر شده بودند، هر لحظه مي توانستند به قسطنطنيه حمله كنند و در حقيقت، ممكن بود قسطنطنيه در سالهاي آخر قرن يازدهم فتح شود.
چهارده سال پس از تصرف نيسه به دست تركها، اوربانوس دوم مردم را براي جهاد مقدس (صليبي) فراخواند. وي هدف نهايي خود را تصرف تنگه هاي بسفر و داردانل اورشليم اعلام كرد.
در 27 نوامبر 1095، كه دهمين انجمن اسقفها در كلرمون فرانسه برگزار شد، اوربانوس دوم همه مسيحيان را به مسلح شدن و دفاع از مسيحيت در مقابل مسلمانان دعوت كرد. مردم از هر سو، با جمله «اين خواست خداست»، دعوت پاپ را اجابت كردند و اوربانوس دوم از آنان خواست كه علامت صليب را بر جامه خود نصب نمايند.
جنگ صليبي بدين گونه آغاز شد و شاهزادگان، فئودالها و مردم عادي به سوي شرق به حركت درآمدند. فكر جنگهاي صليبي در انجمن اسقفها در كلرمون را مي توان با انديشه هلنيستي اسكندر مقدوني مقايسه كرد، كه در 336 پ.م، در كنگره كورنت، يونانيان را براي لشكركشي به آسيا تهييج كرد.
دعوت اوربانوس دوم در بسيج اروپا در سال 488ق / 1095م قرينه زماني مناسبي نيز داشت؛ زيرا، در اين هنگام، ملكشاه سلجوقي درگذشته بود (11 شوال 485ق / 15 نوامبر 1092) و امپراتوري گسترده او، مانند شارلماني، ميان پسران و برادرزاده هايش تقسيم شده بود و اين در حالي بود كه اين جانشينان به رقابت و دشمني با يكديگر پرداخته و موقعيت دولت سلجوقي را متزلزل ساخته بودند؛ چنانكه ايران سهم پسران و سوريه (دمشق و حلب) سهم برادرزادگان و آسياي صغير، از قونيه تا نيسه، هم به يكي ديگر از سران سلجوقي رسيد كه چهارمين دولت ترك را تشكيل داد.
با اينكه اين شاهزادگان با يكديگر خويشاوندي داشتند، رقيب نيز بودند و تفرقه و تک روي آنها
در كشورهاي اسلامي، كه موجب آشفتگي و تقسيم امپراتوري شده بود، به نفع صليبيها تمام شد.
از آنجا كه اوربانوس دوم نمي توانست شهر روم را براي رهبري صليبيها ترك كند، به دنبال اسقفي بود كه بيت المقدس را زيارت كرده و از اوضاع شرق مطلع باشد و اين شخص آدمار دو مونتي، اسقف شهر پوئي، بود كه توانست با تدبير، ميان فئودالها هماهنگي به وجود آورد و به كمک پاپ متوجه بارونها و كنتهاي جنوب فرانسه شود كه در جنگ اسپانيا نيز شركت كرده بودند. از جمله آنها كنت تولوز به نام رمون دوسن ژيل بود، كه اعتقاد و ايمان راسخي به اسقفها داشت و بي درنگ اين دعوت را پذيرفت.
در حقيقت، جنگ صليبي دنباله پيروزي مسيحيان در اسپانيا به شمار آمد و، گذشته از اشراف جنوب فرانسه كه به مبارزه با مسلمانان اسپانيا عادت كرده بودند، اوربانوس دوم مي توانست متكي به نورماندهاي سيسيل باشد كه ماجراجوياني بودند كه از صدسال پيش در جنوب ايتاليا مستقر شده بودند.
در واقع، آغازگر و پيشگام جنگهاي صليبي آنها بودند كه بر بيزانسيها و اعراب، كه جنوب ايتاليا را در دست داشتند، پيروز شدند. پايان آن نيز زماني بود كه روبر گيسكار آخرين اعراب را از پالرمو بيرون راند.
نورماندها از پيشروان اقوام لاتين بودند كه بر ضد يونانيان و اعراب قيام كردند و سپس از كانال اوترانت گذشتند تا، پيش از حمله به اعراب در آسيا، يونانيان را در بالكان عقب برانند. از سال 474 تا 478ق / 1081 تا 1085م، روبرگيسكار و پسر او، بوهموند جنگ را تا سرزمين بيزانس پيش برده و، پس از تصرف قسمتي از اپير و مقدونيه، سپاه خود را به مركز سالونيک رسانيده بودند و بوهموند، با علاقه تمام جنگ صليبيها را دنبال مي كرد.
اوربانوس دوم در ايتاليا موافقان ديگري نيز يافت: مردم شهرهاي پيزا و ونيز، كه زندگي آنها از دويست سال پيش در مبارزه با نيروي دريايي مسلمانان سپري شده بود، همراه با مردم شهر ژن، در 406ق/ 1015م، بر ضد مسلمانان جنگيده و آنها را در جزيره ساردني شكست داده بودند. در سال 480ق/ 1087م به اشاره ويكتور سوم، پاپ سلف اوربانوس دوم، كشتي رانان پيزا با كمک مردم ژن به تونس حمله كردند و پايتخت آن، مهديه، را گرفتند و اسيران مسيحي آنجا را آزاد كردند.
اوربانوس دوم اهميت اين عوامل را خوب تشخيص داده بود چنانكه، هنگام شركت در انجمن اسقفها در شهر كلرمون، اسقف پيزا را نيز با خود آورده بود و او كسي بود كه چهار سال بعد نيروي دريايي را به سوريه برد و نخستين اسقف اورشليم شد كه مسيحيان آن را اشغال كرده بودند.
اوربانوس دوم در نظر داشت ابتدا لشكري از شواليه هاي جنوب فرانسه براي اين جنگ تشكيل دهد، ولي جنب وجوش فراواني كه به دنبال اعلام جنگ صليبي به وجود آمده بود در تحريک و تشويق مسيحيان مؤثر واقع شد و به همين سبب، قرار شد كه قشون صليبي چهار قسمت شوند و هر يک راهي را درپيش گيرند تا سرانجام همه به قسطنطنيه برسند. فرانسويهاي شمالي به سرپرستي گودفروا دو بويون، برادر فيليپ اول، پادشاه فرانسه، و برادرش بودوئن، حاكم فلاندر، آلمان و مجارستان را طي كردند. فرانسويهاي جنوب به رياست رمون، حاكم تولوز، از شمال ايتاليا و كرواسي و صربستان و بلغارستان گذشتند.
اقوام نورماند ايتاليا به فرماندهي تانكرد و بوهموند در برنديزي سوار كشتي شدند و آلباني و مقدونيه را پيمودند.
فرانسويان ايل دوفرانس به فرمان هوگ بزرگ، كنت دو نرماندوا، برادر پادشاه راتين دوبلو، به ايتاليا رفتند و به دنبال دسته سوم روان شدند. در اين اردوكشي هيچيک از پادشاهان اروپا شركت نداشتند زيرا فيليپ اول، پادشاه فرانسه، و امپراتور هانري چهارم را پاپ تكفير كرده بود. رياست عاليه جنگ با پاپ بود كه او نيز آدمار دومونتي، اسقف شهر پوئي، را به نيابت خود به فرماندهي عاليه جنگ فرستاده بود.
در اين ميان، مسيحيان بر اثر موعظه هاي پتر زاهد يا پي ير منزوي، سرشناس ترين واعظ و سخنران جنگهاي صليبي، تحريک شدند و از شهر بري در شمال فرانسه به سوي قسطنطنيه به حركت درآمدند و در طول راه از كشورهاي اروپايي گروه گروه مسيحيان به آنها پيوستند. به هرحال، شعله ورشدن آتش جنگهاي صليبي به تحريک اوربانوس دوم مربوط مي شود. در سال 1090م، تركها تقريبا بيزانسيها را از آسيا بيرون كردند و قصد حركت به سوي اروپا داشتند؛ ولي، ده سال بعد، نه تنها قسطنطنيه موقتا از دسترس تركها دور شد، بلكه يونانيان نيمي از آسياي صغير را باز پس گرفتند و سواحل سوريه و فلسطين مستعمره اروپاييان شد. در واقع، فتح قسطنطنيه در سال 857 ق/ 1453م به دست عثمانيها، كه نزديک بود در سال 390ق / 1000م اتفاق بيفتد، سه قرن و نيم به تأخير افتاد. همه اينها نتيجه فعاليتها و تحريک اوربانوس دوم بود.
پتر زاهد، كه در حقيقت قائم مقام پاپ در اين جنگها بود، به همراه گروه هاي گوناگون مسيحيان مركب از تمام طبقات، حتي جنايتكاران سابقه دار و ولگردان و گناهكاران بي ايمان، به سوي بيت المقدس به راه افتادند. اين افراد، كه براي به اصطلاح بخشايش گناهان خود صليبي در دست گرفته بودند، خود را جنگجوي صليبي مي دانستند، اما بسياري از آن گناهكاران بي ايمان خيلي زود تابع غرايز پست خود شدند و در شهرهاي سر راه، در مجارستان و سرزمين بيزانس، به غارتگري پرداختند. البته دولت بيزانس اندكي بعد انتقام سختي از آنان گرفت و چند هزار تن از آنان را كشت و بقيه را در راه قسطنطنيه زير نظر گرفت.
پتر زاهد در شعبان 489ق / اوت 1096 به قسطنطنيه رسيد، ولي پيش از وي، گروهي از پيشگامان كه اشتياق و شتاب بيشتري براي ديدن شهر مقدس داشتند، به راهنمايي شواليه اي به نام گوتيه (بينوا) به قسطنطنيه رسيده و منتظر ديگران شدند.
الكسي كونه نن، امپراتور بيزانس، پتر زاهد را با احتياط و دورانديشي به حضور پذيرفت و او را از گذشتن از بسفر و جنگ با تركها پيش از رسيدن سپاه صليبيها برحذر داشت. الكسيوس كومننوس، كه نگران امنيت پايتخت خود بود، همه اين زائران را روانه بخش آسيايي امپراتوري خود كرد و در قلعه اي، در ساحل جنوبي خليج نيكومديا در نزديكي مرز يونان، مستقر ساخت.
زائران با استفاده از غيبت پتر زاهد به سوي شهر نيسه، پايتخت تركها، روانه شدند و با تلفات بسيار به بيزانس عقب نشيني كردند؛ به گونه اي كه از 25هزار مرد جنگي فقط سه هزار تن به بيزانس برگشتند.