- شفاعت
- مقدمه
انسان به مقتضاي فطرت الهي خود به دنبال برقراري ارتباط با ماوراء طبيعت و با خالق حقيقي خويش است و چون حجاب ماده و جسمانيت را پیشروي خود میبيند درصدد «واسطة» در اين ميان است. به هنگام عمل به این خواست فطری، انبيا را مي يابد، كساني كه پيام روحنواز الهي را برايش ميآورند و نداي نجات و سعادت را بدو مي رسانند. از سوي ديگر، گاه كه جرم و گناه و عصيان، دامانش را ميآلايد، باز به دنبال وسيله اي است كه نزد خدا شفاعت كند و آمرزش الهي را نويد آورد. در معارف قرآن و سنت این خواست فطری را «شفاعت» مینامند.
در زمينة « شفاعت»، برداشتهاي نادرستي ديده ميشود. بعضي، با افراط و زياده روي، شفاعت را دستاويزي براي ارتكاب گناه قرار داده اند، و عدهای، از جمله وهابيان، برخي آيات قرآني را ـ بدون توجه به آيات ديگر ـ مستمسك انكار مسألة شفاعت ساخته اند.
بي شك، مفهوم دقيق و عميق شفاعت و شفيع از ديدگاه قرآن، بسيار فراتر از برداشت و فهم عمومي از اين موضوع است؛ و منظور این است که اولیای الهی، در حقّ گروهی از گناهکاران شفاعت کرده و آنان را از عذاب نجات میدهند، یا اینکه با شفاعتشان از شخصی سبب ترفیع درجه او میشوند. اما نكتهاي قابل توجه، اصل اعتقاد به وجود شفاعت و پذيرش حقانيت اين امر است كه در معارف اسلامی بیان شده است.
در اين زمينه، امور مهم ديگري نيز قابل بررسي است: اينكه چه شرايطي براي تحقق شفاعت لازم است؟ چه كساني لياقت شفاعت شدن دارند؟ شفيعان حقيقي كيانند؟ آيا شفاعت با علم و اراده و قدرت مطلق الهي منافات دارد؟ و …. و مسائلي از اين قبيل كه بي توجهي و غفلت از آنها مي تواند ايرادها و اشكالات فراوان و شبهات گريز ناپذيري را به دامنه اي اين بحث مهم بكشاند.
- تبیین شفاعت از نظر لغت و اصطلاح
به باور لغت شناسان «شفاعت» از ریشه شَفع به معنای جفت در مقابل فرد گرفته شده است. راغب اصفهانی شفع را در حالت مصدري به معناي «پيوستن و ضميمه شدن چيزي به همانند خود» مي داند. بنابراين شفاعت، به معناي انضمام چيزي به چيزي است، و معمولاً انضمام به كسي مورد نظر است كه از نظر حرمت و مقام، بالاتر از شفاعت شونده است، و شفاعت در قيامت به اين معنا مي باشد.
به عبارت دیگر «شفاعت» عبارت است از كمك نمودن يك موجود قوى به موجود ضعيفتر تا بتواند به آسانى مراحل رشد خود را با موفقيت طى كند.
همچنین شفیع را از این جهت شفیع گویند که وی تلاش در ضمیمه کردن مشفوع (شفیع شونده) به خود، جهت رفع کمبودها و نجات او میکند.
و شفاعت در اصطلاح یعنی واسطه شدن یک مخلوق، میان خداوند و مخلوق دیگر، در رساندن خیر یا دفع شر، خواه در دنیا و خواه در آخرت.
- نکتهای دقیق
لفظ شفاعت در عرف عامیانه مردم و شریعت مقدس اسلام به دو معنى متفاوت گفته مىشود:
الف- شفاعت در لسان عامه به اين گفته مىشود كه شخص شفيع از موقعيت و شخصيت و نفوذ خود استفاده كرده و نظر شخص صاحب قدرتى را در مورد مجازات زيردستان خود عوض كند.
گاهى با استفاده از نفوذ خود يا وحشتى كه از نفوذ او دارند و زمانى با پيش كشيدن مسائل عاطفى و تحت تاثير قرار دادن عواطف صاحب قدرت. و زمان ديگرى با تغيير دادن مبانى فكرى او، در باره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اينها …
بطور خلاصه شفاعت طبق اين معنى هيچگونه دگرگونى در روحيات و فكر مُجرم يا متهم ايجاد نمىكند، بلکه تمام تاثيرها و دگرگونيها مربوط به شخصى است كه شفاعت نزد او مىشود.
اين نوع شفاعت در بحثهاى مذهبى مطلقا معنى ندارد، زيرا نه خداوند اشتباهى مىكند كه بتوان نظر او را عوض كرد، و نه عواطفى به اين معنى كه در انسان است دارد كه بتوان آن را برانگيخت، و نه از نفوذ كسى ملاحظه مىكند و وحشتى دارد و نه پاداش و كيفرش بر محورى غير از عدالت دور مىزند.
ب – مفهوم ديگر شفاعت بر محور دگرگونى و تغيير موضع «شفاعت شونده» دور مىزند، يعنى شخص شفاعت شونده موجباتى فراهم مىسازد كه از يك وضع نامطلوب و درخور كيفر بيرون آمده و به وسيله ارتباط با شفيع، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد كه شايسته و مستحق بخشودگى گردد، و همانطور كه خواهيم ديد ايمان به اين نوع شفاعت در واقع يك مكتب عالى تربيت و وسيله اصلاح افراد گناهكار و آلوده، و بيدارى و آگاهى است، و شفاعت در منطق اسلام از نوع اخير است.
و خواهيم ديد كه تمام ايرادها، خردهگيريها، و حملهها همه متوجه تفسير اول براى شفاعت مىشود، نه مفهوم دوم كه يك معنى منطقى و معقول و سازنده است.
- اقسام شفاعت
با رویکرد دیگری میتوان واقعیت مسئله شفاعت را به دو قسم تقسیم کرد:
- شفاعت تکوینی
شفاعت به معنای لغوی خود دارای مصادیق بیشماری است که می توان اصطلاح شفاعت تکوینی را بر آن اطلاق کرد. در نگاهی کلی به واقعیات این عالم روشن می شود که موجودات این عالم ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و موجودات قوی تر به طور دائم یا دست کم در مواردی به کمک موجودات ضعیف تر رفته و به آنها کمک میکنند.
به عنوان مثال، وقتی که بذر گیاهان شکافته می شود و جوانه ضعیف و ناتوان از آن سر بر می آورد، زمین مواد غذایی خود را در اختیار آن قرار می دهد، آفتاب با حرارت و گرمای حیرت انگیز خود بر آن می تابد و ابرهای پربار دانه های حیات بخش خود را بر آن فرو می ریزند تا این موجود ناتوان از لابه لای موانع عبور کرده و در نتیجه به درختی تنومند و پرثمر تبدیل شود.
قرار گرفتن پدر و مادر نیرومند در کنار نوزاد ناتوان جهت کمک به او، کمک کردن عالم به جاهل همه و همه از مصادیق زیبای شفاعت تکوینی است.
- شفاعت تشریعی
شفاعت تشریعی همان شفاعت اصطلاحی است که بر اساس عقیده شیعه و بسیاری از دانشمندان اهل سنت، دست کم، پیامبران از چنین حقی برخوردار هستند.
حال هر گاه شفاعت شفیعان از گنهکاران را به درستی تصور کنیم، به این حقیقت خواهیم رسید که اساسا شفاعت آنها نیز تصویر همان شفاعت تکوینی ولی در عالم دیگری است. امیر بیان امام علی علیه السلام می فرمایند:
«شفاعت کننده بال و پر طلب کننده است.» (1)
توضیح آنکه همانگونه که پرندگان کوچکی که قادر بر پرواز نیستند، به کمک پدر و مادر خود پرواز می کنند و آنها به منزله بال و پر او هستند، شفاعت کنندگان نیز بال و پر شفاعت شوندگان هستند تا به کمک آنها در آسمان سعادت و کمال به پرواز درآیند.
- فلسفه شفاعت
جهان آفرينش بر اساس نظام علت و معلول استوار است، و نيازهاى مادى انسان از طريق يك رشته علل و اسباب طبيعى كه همگى به اذن خدا تأثير گذارند، به او مىرسد، و فيض معنوى نيز از اين اصل جدا نيست، هدايت و راهنمايى و مغفرت و آمرزش كه از فيوض الهى به شمار مى روند، پيرو همين نظام مى باشند.
مثلاً: اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته كه فيض هدايت در اين جهان به وسيله پيامبران، به انسان برسد، زيرا جز پيامبران هيچ كسی شايستگى خطاب مستقيم از جانب خدا را ندارد.
از اين جهت مانعى نخواهد بود كه مغفرت و رحمت الهى در جهان ديگر نيز داراى چنين نظامى باشد. يعنى بخشايش و رحمت حق از طريق ارواح و نفوس پاك انبیا و اولیای الهی به افراد گنهكار كه لياقت و شايستگى آمرزش خدا را دارند برسد، همچنان كه در اين جهان فيض الهى (هدايت و راهنمايى) از طريق پيامبران و اولیای الهی به افراد مىرسد.
درست است اين فيض مىتوانست بدون وساطت كسى به گنهكاران برسد، امّا اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه فيض معنوى وى در آن سراى، مانند اين سراى از طريق اسباب خاص و علل معينى بدست افراد برسد. چرا؟
براى اينكه اولياى الهى و بندگان صالح و فرشتگان آسمانها و حاملان عرش كه عمرى در اطاعت خدا به سر برده اند و گام از دايره بندگى فراتر ننهاده اند، شايستگى تكريم و احترام مى باشند و يكى از مظاهر حرمت گذارى به آنان، پذيرفتن دعاى آنها در مورد گنهكاران آن هم در شرايط مخصوص مى باشد.
از سوی دیگر بدون شك، مجازاتهاي الهي، چه در اين جهان و چه در قيامت، جنبه انتقامي ندارد، بلكه همة آنها در حقيقت ضامن اجرا براي اطاعت از قوانين و در نتيجه پيشرفت و تكامل انسانهاست، بنابراین با بیان این عذابها، نبايد راه بازگشت و اصلاح را به كلي بر روي گناهكاران بست، بلكه بايد به آنها امكان داد كه خود را اصلاح كنند و به سوي خدا و پاكي تقوا بازگردند.
«شفاعت» در معني صحيحش براي حفظ این روحیه است، و وسيلهاي است براي بازگشت گناهكاران و آلودگان به سوی خداوند مهربان. بدین معنا که امید به شفاعت اولیاء الله، انسان گنهکار را دلگرم به ادامه زندگی و نیز امیدوار به رحمت خداوند و تلاش برای انجام عمل صالح برای رسیدن به درجه ای است که موجب برخورداری از نعمت شفاعت است، میکند.
- بررسی شفاعت در قرآن
ماده شفاعت و مشتقات آن حدود سی بار در قرآن کریم، تکرار شده است که برخی از همین آیات مورد استناد وهابیون برای انکار مسئله شفاعت و نیز مورد استناد شیعه برای اثبات این مسئله قرار گرفته است. از سوی دیگر مطابق نص قرآن کریم هیچگونه اختلافی در این کتاب آسمانی وجود ندارد.
«وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً * اگر این کتاب از جانب غیر خدا بود، حتما در آن اختلافات فراوانی مییافتید. سوره نساء آیه 82».
از این رو شایسته است تمام آیات مورد توجه و دسته بندی قرار گیرد، آنگاه با توجه به مجموع آیات، دیدگاه قرآن کریم به دست آید.
بنابراین در یک تقسیم بندی کلی آیات قرآن را در موضوع شفاعت میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
- گروه اول آیات
گروه اول آیاتی هستند که در نظر ابتدایی شفاعت را به طور کلی از غیر خداوند متعال نفی میکند. مانند این آیه:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون * اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از آنچه به شما روزى دادهايم، انفاق كنيد! پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن، نه خريد و فروش است ، و نه دوستى (و رفاقتهاى مادى سودى دارد)، و نه شفاعت و افراد کافر ظالمان هستند. سوره بقره آیه 254».
این آیه به ظاهر شفاعت در روز قیامت را انکار میکند، از این رو مورد استناد منکران شفاعت، قرار میگیرد.
ولی توجه به دو نکته میتواند ایشان را از این فکر و عقیده ناصحیح (انکار قطعی شفاعت به وسیله این آیه) باز دارد:
اولاً: خداوند متعال در تنها یک آیه پس از این آیه، در صدد القای این مطلب است که کسی بدون اذن او نمیتواند، اقدام به شفاعت کند و هیچ شفاعتی بدون اذن او انجام نمیشود:
«مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِه * كيست كه در نزد خداوند جز به اذنش شفاعت كند؟».
اين در واقع پاسخى است به ادعاى واهى بت پرستان كه مىگفتند ما اينها (بتها) را به خاطر آن مىپرستيم كه در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند همان گونه كه در آيه 3 سوره زمر آمده است:
«ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى * ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند، نمىپرستيم».
در واقع با يك استفهام انكارى مىگويد هيچ كس بدون فرمان خدا نمىتواند در پيشگاه او شفاعت كند، و اين جمله نيز تاكيدى است بر ریاست و فرمانروایی خداوند و مالكيت مطلقه او نسبت به تمامى موجودات عالم، يعنى اگر مىبينيد كسانى در پيشگاه خدا شفاعت مىكنند (مانند انبياء و اولياء) دليل بر آن نيست كه آنها مالك چيزى هستند و استقلال در اثر دارند بلكه اين مقام شفاعت را نيز خدا به آنها بخشيده، بنابراين شفاعت آنان، چون به فرمان خدا است دليل ديگرى بر فرمانروایی و مالكيت او محسوب مىشود. دلیل و فلسفه اعطای مقام شفاعت به انبیاء و اولیا را هم ذکر کردیم.
ثانیاً برای یافتن نظر قرآن در این باره لازم است دیگر آیات نیز مورد توجه قرار گیرند؛ اما به طور خلاصه میتوان گفت که توجه و دقت در کلمه «وَ لا خُلَّةٌ * و نه دوستى» ما را به این مطلب میرساند که خداوند در این آیه درصدد نفی شفاعتهای مبتنی بر پیوندهای دوستی است نه مطلق شفاعت. بدین معنا که پیوندهای دوستی میان کافران در قیامت از بین رفته و در مقابل، پیوندهایی دوستی میان متقین پابرجا میماند. چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مىزند، و نتايج پربارش در قيامت آشكارتر مىشود و آن را استحكام بيشترى مىبخشد. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين * دوستان در آن روز دشمن يكديگرند، مگر پرهيزگاران! سوره زخرف آیه 67».
همچنین از رهگذر این دقت، این نکته به دست میآید که اگر چه آیه نخست، حتی اصل وجود دوستی در قیامت را انکار میکند، اما با مراجعه به آیه دوم روشن شد که مراد خداوند سبحان، نفی دوستیهای باطل است.
طبيعى است كه دوستان در امور زندگى كمك يكديگرند اگر دوستى بر اساس شر و فساد باشد شريك در جرم يكديگرند، و اگر بر اساس خير و صلاح باشد شريك در پاداش يكديگر مىباشند، بنابراين جاى تعجب نيست كه دوستى از قسم اول در آنجا تبديل به دشمنى گردد، و از قسم دوم به دوستى محكمتر.
در ادامه، همین برخورد، یعنی مراجعه به دیگر آیات راجع به شفاعت، را برای یافتن معنا و مراد حقیقی قرآن راجع به مسئله شفاعت انجام خواهیم داد.
در قرآن کریم گروه دیگری از آیات وجود دارد که با آنها میتوان اثبات کرد افراد دیگری غیر از خداوند با اذن او شفاعت میکنند مانند آیه 87 سوره مریم:
«لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً * تنها كسانى مالك شفاعتند كه در نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارند».
اين جمله پاسخ خداوند به آلهه گرفتن مشركين به منظور شفاعت است، و حاصلش اين است كه اينطور نيست كه هر كه را انسان دوست بدارد بتواند نزد خداوند برای او شفاعتش كند، و به همين منظور او را آلهه خود بگيرد، او هم شفيع او بشود، بلكه هر كه شفاعت مىكند، قبلا با خدا عهدى دارد، و اين عهد را جز عدهاى از مقربين درگاه خدا كسى مالك نيست، هم چنان كه فرمود: «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ * كسانى را كه غير از او مىخوانند قادر بر شفاعت نيستند مگر آنها كه شهادت به حق دادهاند و بخوبى آگاهند. سوره زخرف آیه 86».
مراد از كلمه «حق» در اينجا دين توحيد، و مراد از «شهادت به حق» اعتراف به آن دين است. و مراد از جمله «وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» از آنجا كه علم، مطلق آمده آگاهى به حقيقت حال كسى است كه مىخواهند برايش شفاعت كنند.
پس تنها كسى مىتواند شفاعت كند كه مُعترف به توحيد باشد. و نيز بر حقيقت حال و حقيقت اعمال كسى كه مىخواهد شفاعتش كند واقف باشد.
پس اين آيه شريفه تصريح دارد بر اينكه شفاعتى از غیر خداوند در كار هست.
و همچنین آیه 48 سوره مدثر:
«فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِين * شفاعت هيچيك از شفاعت كنندگان به حال آنها سودى ندارد».
یا آیه 53 سوره اعراف که می فرماید:
« …فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُواْ لَنَا … * پس آيا ما را شفاعتگرانى هست كه براى ما شفاعت كنند».
به طور خلاصه در این دسته از آیات با توجه به صیغه جمع آوردن شافعان اثبات میشود که شفاعت کننده فقط خداوند نیست بلکه گروه دیگری نیز با اذن او شفاعت میکنند.
حال بعد از اثبات شفاعت غیر خداوند به سراغ سایر مباحث طرح شده در موضوع شفاعت میرویم ابتدا شرایط شفاعت کننده بعد شرایط شفاعت شونده و در انتها بحث تأثیرات شفاعت.
- شرایط شفاعت کننده
بدون شك، در نظام حكيمانه خلقت، هيچ امري بدون حصول مقدمات و علل خاص آن، تحقق نمييابد. براي مسألة شفاعت نيز كه خود در مجموعة علي و معلولي جهان قابل تصور است شروط و پيش زمينه هايي لازم است، نه آنكه امري بي قيد و شرط باشد. در اینجا شرائط کسانی که میتوانند شفاعت كننده را بیان ميكنيم . که مهم ترين اين امور عبارتند از:
1ـ اذن الهي:
«مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ * كيست كه بدون اذن او شفاعت كند. سوره بقره آیه 255».
«ما مِنْ شَفيع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ * شفيعى نيست مگر بعد از اذن او. سوره یونس آیه 3».
اين آيات صراحت دارد كه شفيع را بايد خدا منصوب كند و به وي اجازه دهد، چرا كه مطلق شفاعت از آن خداست و حكومت آسمانها و زمين از اوست: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ * بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زيرا) حاكميّت آسمانها و زمين از آن اوست. سوره زمر آیه 44».
2ـ پذيرش توحيد و علم به مورد شفاعت:
«وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ * كسانى را كه غير از او مىخوانند قادر بر شفاعت نيستند مگر آنها كه شهادت به حق دادهاند و بخوبى آگاهند. سوره زخرف آیه 86».
آنها كه توحيد و يگانگي خدا را در تمام مراحل پذيرفته اند و در برابر حق به طور كامل تسليم اند، آري اين گروه به اذن پروردگار مالك شفاعتند، ولي چنان نيست كه آنها براي هر كس، هر چند بت پرست و مشرك و منحرف از آيين توحيد باشد شفاعت كنند بلكه آنها به خوبي مي دانند براي چه كسي اجازة شفاعت دارند «وَ هُمْ يَعْلَمُونَ».
پس به طور خلاصه اين آيه شرط عمدة شفاعت کنندگان را در پيشگاه خدا مشخص ميسازد: آنها كساني هستند كه حق را در تمام مراحل مي شناسند و از روح توحيد به خوبي آگاهند و از شرايط شفاعت شوندگان نيز باخبرند.
- شرايط شفاعت شونده:
يكي از برداشتهاي نادرست از شفاعت ، اين است كه «ما هر گناهي بكنيم، با شفاعت نجات پيدا خواهيم كرد»! در حالي كه چنين نيست، و شفاعت شامل هر كسي نمي شود؛ بلكه شرايط و خصوصياتي براي كسب شايستگي شفاعت شدن، لازم است، كه در آيات قرآن بدان اشاره شده است:
1ـ رضايت و خشنودي خدا:
«وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى * آنها جز براى كسى كه خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىكنند. سوره انبیاء آیه 28».
طبق اين آيه، شفاعت شفيعان، منحصراً شامل كساني است كه به مقام ارتضاء يعني پذيرفته شدن در پيشگاه خدا رسيده اند. علامه طباطبايي (ره) ذيل اين آيه مينويسند: « منظور خشنودي از خود آنها ـ يعني از دين آنها ـ است نه خشنودي از اعمالشان».
2- حفظ اصل ایمان
کسانی مورد شفاعت قرار میگیرند که به سبب گناهان، اصل ایمانشان به خطر نیفتاده باشد. به همین جهت، در منابع دینی آمده است: کافر، مشرک و منافق در روز قیامت مورد شفاعت قرار نمیگیرند و شفاعت منحصر به مومنان مجرمى خواهد بود كه از كار خود نادمند و پشيمان، و در مسير جبران و اصلاحند، و در اين صورت شفاعت پشتوانهاى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه.
اينكه بعضى تصور مىكنند با وجود ندامت و توبه نيازى به شفاعت نيست اشتباهى است بزرگ.
3- آزار دهنده مومنین و اهل بیت رسول خدا (ص) نباشد:
افرادی که به ذریه پیامبر آزار و ستم میرسانند مورد شفاعت واقع نمیشوند، زیرا اولا طبق متون دینی تمام ستمگران از زمره شفاعت شوندگان خارج میشوند و ثانیا آزار دهندگان به هر فرد مؤمن و مسلمانی جز افرادی هستند که قابل شفاعت نمیباشند. و در خصوص فرزندان رسول خدا (ص) از ایشان نقل شده است: «هنگامی که در مقام شفاعت قرار گیرم برای گناهکاران امتم شفاعت میکنم و خداوند شفاعت مرا میپذیرد، بخدا سوگند برای کسانی که ذریه و فرزندان مرا آزار کرده باشند شفاعت نمیکنم». (2)
4- تارک نماز نباشد:
یکی از شرایط پذیرفته شدن شفاعت آن است که شفاعت شونده اهل نماز باشد و نماز را وظیفه ای مهم و محترم بشمارد و نسبت به آن سهل انگاری نکند.
امام صادق (ع) میفرمایند: «شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمیرسد». (3)
خلاصه اينكه بررسی آيات و روایات شفاعت بخوبى نشان مىدهد كه مساله شفاعت از نظر منطق شیعه يك موضوع بى قيد و شرط نيست بلكه قيود و شرايطى، از نظر جرمى كه در باره آن شفاعت مىشود از يك سو، شخص شفاعت شونده از سوى ديگر، و شخص شفاعت كننده از سوى سوم دارد كه چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مىسازد.
—————–
(1) نهج البلاغه،کلمات قصار، کلمه 60.
(2) امالی شیخ صدوق، ص 294.
(3) کافی، ج 3، ص270.