• شایستگی
  • تعریف

فرهنگ معین، واژه‌ی «شایسته» را به معنی «درخور»، «سزاوار» و «لایق» تعریف کرده است. این واژه بنا بر آنچه از مفهوم آن برمی‌آید، صفت کسی است که ویژگی‌های اخلاقی، ذهنی و قابلیت‌های فردی توأم با خلاقیت برای انجام دادن کاری را داشته باشد که بدان گمارده می‌شود. افراد شایسته، افرادی با عملکردهای شغلی موفق هستند که در مسیر رسیدن به هدف‌های سازمانی گام برمی‌دارند. بر همین اساس ویژگی‌هایی نظیر ارزش‌ها، انگیزش‌ها و نوآوری‌ها را «شایستگی مدیریتی» می‌گویند.

در میان اقشار جامعه، افراد و گروه‌های خاصی وجود دارند كه به نوعی متمایز از دیگران هستند، چون قدرت تأثیرگذاری بیشتری بر دیگران دارند و اكثر افراد جامعه به نوعی پیروان فکری و معنوی آنان محسوب می‌شوند. این افراد را می‌توان خواص، شایستگان و یا نخبگان جامعه نامید.

در هر جامعه‌ای بسته به نوع تفكر و عقیده‌ی حاكم بر آن، معیار انتخاب این افراد متفاوت است. با وجود این، ملاک گزینش تنها خصوصیات ذاتی است که فرد با توجه به مسندی که بر آن می‌نشیند، باید از آن بهره‌مند باشد؛ نه وابستگی‌های سیاسی، خویشاوندی و امثالهم. چنان که امام علی (علیه‌السلام) شرط انتخاب افراد را تنها شایستگی و امانتداری ایشان می‌دانند:

«وَ لا تَقَبَلَنَّ فِی اِستِعمالِ عُمّالِکَ و اُمرائِک شَفاعةً اِلّا شفاعَةَ الکِفایةِ و الاَمَانة» (1)

«در گزینش کارکنان و فرمانروایانت، شفاعت و وساطت کسی را مپذیر، مگر شفاعت شایستگی و امانتداری آنها را».

شایسته گزینی

در سازمان‌های توسعه‌یافته و یا در حال توسعه، مفهوم شایستگی اهمیت بسیار دارد. این مفهوم، خاصّه در آنجا که انتخاب مدیران در دستور کار قرار داشته باشد، اهمیت بیشتری می‌یابد. پژوهش‌های اخیر در مباحث منابع انسانی به این نتیجه رسیده است که آنچه در عمق فرایند جذب، نگهداشت و پرورش منابع انسانی نهفته است، انتخاب و انتصاب مبتنی بر شایستگی افراد است.‌‌

امروزه در سایه‌ی مطالعه‌ی تاریخچه‌ی سازمان‌ها و بررسی علل شکوفایی یا افول آن‌ها، مدیران منابع انسانی باور کرده‌اند که انتخاب و انتصاب افراد شایسته، متناسب با جایگاه شغلی آنان، برای سازمان امری حیاتی است. دستیابی به چنین امر مهمی، نیاز به برنامه‌ریزی راهبردی در سازمان‌ها و توجه عمیق به تغییرات داخلی و محیطی دارد. به اعتقاد برخی از پژوهشگران علم مدیریت، آنچه امروزه دولت‌ها به سوی آن گام برمی‌دارند، ایجاد ثبات در مدیریت‌ با تعیین و تعریف مکانیزم حاکم بر شایسته‌سالاری است. مکانیزمی ‌که نیل بدان جز از راه شایسته‌گزینی میسر نیست.

فهرست شایستگی‌ها در هر سازمانی با توجه به فرهنگ حاکم بر آن سازمان دارای فصل‌های مشترکی است. این فهرست همچنین متناسب با فرهنگ سازمانی و بومی‌ می‌تواند رنگ تازه‌ای به خود بگیرد.

با توجه به آن که نمی‌توان عامل فرهنگ را در سازمان‌ها نادیده انگاشت، برای استقرار نظام شایسته‌سالاری و تعبیه‌ی نظامی‌که شایستگان را مورد سنجش قرار می‌دهد، توجه به عوامل فرهنگی و بومی، ‌ضروری به نظر می‌رسد.

سازمان‌های پویا برای به کارگیری نیروهای مورد نیاز خود، ناگزیر از داشتن معیارهایی هستند تا بر طبق این معیارها به استخدام نیروهای خود بپردازند.

هدف از گزینش نیرو در بدو استخدام، شایسته‌گزینی است؛ چنان که خدای‌ متعال نیز حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) را پس از آزمایش‌های فراوان به مقام پیشوایی مردمان منصوب کرد و آن زمان که اهلیت ایشان برای این مقام مسلم شد، عهد خداوند به وی رسید:

«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتی‏ قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمین‏» (بقره/124).

«و چون ابراهیم را پروردگارش با كلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم. [ابراهیم‏] پرسید: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد».

از سوی دیگر مسؤولیت‌ها و مدیریت‌های جامعه‌ی اسلامی ‌امانتی در دست امیران، والیان و حاکمان است که باید به دست صاحبانش برسانند که همان خردمندانِ باتدبیر هستند.

چنان که به حکم قرآن:

«إنَّ اللهَ یَامُرُکُم أَن تُؤدُّوا الأَماناتِ إِلی أهلِهَا وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ» (نساء/58).

«خدا به شما فرمان مى‏دهد كه سپرده‏ها را به صاحبان آنها برگردانید و چون میان مردم داورى مى‏كنید، به عدالت حکم كنید».

از فحوای این آیه برمی‌آید که آنچه سبب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارها می‌شود آن است که مناصب و مسؤولیت‌ها امانتی است که سپردن آن‌ها تنها تلقی شایستگانِ باتدبیر را باید؛ یعنی لازمه‌ی قبول مسؤولیت، احراز تخصص و تعهد است.

از امام علی(علیه‌السلام) در نامه‏ای به یکی از قاضیان او در اهواز است که: «اعْلَمْ یا رِفَاعَةُ أَنَ‏ هَذِهِ‏ الْإِمَارَةَ أَمَانَةٌ فَمَنْ جَعَلَهَا خِیانَةً فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللَّهِ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ وَ مَنِ اسْتَعْمَلَ خَائِناً فَإِنَّ مُحَمَّداً بَرِی‏ءٌ مِنْهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» (2)

«بدان ای رفاعه، این حكومت در دست تو، امانت است. هرکه در آن خیانت بورزد، تا روز رستاخیز نفرین خدا بر او باد، و هرکس خیانتکاری را به کار بگیرد، محمّد(صلی الله علیه و آله) در دنیا و آخرت، از او بیزار خواهد بود».

و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است که:

«مَن اِستَعمَلَ عَامِلاً مِنَ المُسلِمین وَ هُوَ یعلَمُ اَن فِیهِم مَن هُوَ اَولی بِذلکَ مِنه وَ اَعلمَ بِکِتَابه الله وَ سُنَةِ نَبِیه فَقَد خَانَ اللهَ وَ رَسُولِه وَ جَمِیعِ المُسلِمِین» (3)

«هر کس مسلمانی را به استخدام درآورد در حالی که می‏داند در جامعه‏ی اسلامی، شایسته‏تر و آگاه‏تر از او به کتاب خدا و سنت رسول هست، به خدا و رسول او و تمام مسلمانان خیانت کرده است».

لازم به ذکر است که شایستگی صفتی است نسبی؛ یعنی کسی امکان دارد نسبت به کاری شایستگی داشته باشد و نسبت به کاری دیگر شایستگی نداشته باشد. همچنین گذر زمان نیز بر احوال آدمیان تأثیر می‌گذارد؛ از این رو شایستگی آن‌ها را نیز برای کاری که بدان کار منصوب شده‌اند تغییر می‌دهد؛ مانند: وقتی حضرت علی (علیه‌السلام) دریافتند که محمد بن ابی بکر از عهده‌ی فرمانداری مصر برنمی‌آید، مالک اشتر را به این سمت گماردند و برای محمد بن ابی بکر نوشتند:

«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی‏ مَوْجِدَتُكَ‏ مِنْ‏ تَسْرِیحِ‏ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّی لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِی الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِیاداً لَكَ فِی الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّیتُكَ مَا هُوَ أَیسَرُ عَلَیكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَیكَ وِلَایةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی كُنْتُ وَلَّیتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِیداً نَاقِماً» (4)

«به من خبر رسید از اینکه تو را از منصب مدیریت برداشته‌ام و مالک اشتر را به جایت نصب کرده‏ام دلگیر شده‏ای. این كار را به علت كُند شدن و سهل انگارى‏ات یا انتظار كوشش بیشترى از تو انجام ندادم. اگر تو را از فرماندارى مصر عزل كردم، فرماندار جایى قرار دادم كه اداره‌ی آنجا بر تو آسان‏تر و حكومت تو در آن سامان خوش‏تر است. همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم كه نسبت به ما خیرخواه و نسبت به دشمنان ما سخت‏گیر و درهم كوبنده بود».

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز زمانی که عتاب بن اسید را به عنوان فرماندار مکه برگزیدند، به وی فرمودند:

«لَو اَعلَم لَهُم خَیرَاً مِنک اِستَعمَلتُه عَلَیهِم».

«اگر برای اداره کردن مکه، بهتر از تو کسی را می‏شناختم او را انتخاب می‏کردم».

سپس پیمان‌نامه‌ای نوشتند و برای قبایل اطراف مکه فرستادند که:

«لَا یحْتَجَّ مُحْتَجٌّ مِنْكُمْ فِی مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ‏ الْأَفْضَلُ‏ هُوَ الْأَكْبَرُ غَیرَه»

«مبادا كسى از شما به بهانه‌ی کم‌سالى او با وى مخالفت كند؛ زیرا كه بزرگ‌تر بودن مایه‌ی فضیلت نیست، بلكه فضیلت سبب بزرگ‌ترى است». (6)

انتخاب شایسته برای سمت‌ها و مدیریت‌های خاص حساسیت بیشتری دارد و باید برای گزینش فرد شایسته به تمام زوایای محل خدمت دقت شود.

حضرت علی (علیه‌السلام) به مالک اشتر می‌نویسند:

«فَوَلِ‏ مِنْ‏ جُنُودِكَ‏ أَنْصَحَهُمْ‏ فِی‏ نَفْسِكَ‏ لِلَّهِ‏ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ وَ أَنْقَاهُمْ جَیباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً وَ أَجْمَعَهُمْ عِلْماً وَ سِیاسَةً مِمَّنْ یبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ یسْرِعُ إِلَى الْعُذْرِ وَ یرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ ینْبُو عَلَى الْأَقْوِیاءِ مِمَّنْ لَا یثِیرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا یقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِی الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ العُرْف» (6)

«آن كه پیش تو نسبت به خداوند و پیامبر و پیشوایت خیرخواه‌تر و پاك‌دامن‌تر و بردبارتر است، به فرماندهى ارتش‌ات انتخاب كن. از آنان كه دیر به خشم آیند و پوزش پذیرترند. از آنان که نسبت به ناتوانان مهربان و در برابر زورمندان گردن‌فرازند و از آنان كه خشونت، ایشان را برنینگیزد و ناتوانى، وى را بر جاى ننشاند. با صاحبان مكارم و شرافت و خانواده‌هاى شایسته و داراى سوابق نیكو پیوند برقرار كن. پس از آن با دلاورمردان و شجاعان و بخشندگان و جوانمردان رابطه برقرار ساز؛ زیرا اینان جامع بزرگوارى و شاخه‌هایى از خوبى و احسانند».

در ادامه، شرایط انتخاب اصلح و شایسته را این گونه بیان می‌فرمایند:

«ثُمَ‏ انْظُرْ فِی‏ أُمُورِ عُمَّالِك‏، فَاسْتَعْمِلْهُمُ‏ اخْتِبَاراً، ولا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً، وأَثَرَةً فَإِنَّهُما جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَوْرِ والْخِیانَةِ، وتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ والْحَیاءِ مِن أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ.والْقَدَمِ فِی الإسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلاقاً، وأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وأَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وأَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الأمُورِ نَظَرا»

«سپس در امور كارگزاران حكومت‌ات دقت كن و آنان را پس از آزمایش به كار گیر. از راه هوا و هوس و خودرأیى آنان را به كارگردانى مگمار؛ زیرا هوا و هوس و خودرأیى، جامع همه شعبه‌هاى ستم و خیانت است. از عمّال حكومت كسانى را انتخاب كن كه اهل تجربه و حیا هستند. کسانی که از خانواده‌هاى شایسته‌اند و در اسلام پیش‌قدم‌ترند؛ چرا كه اخلاق آنان كریمانه‌تر و خانواده ایشان سالم‌تر است؛ مردمى كم‌طمع‌ترند و در ارزیابى عواقب امور دقیق‌تر».

در منطق امام علی(علیه‌السلام) منزوی کردن انسان‌های بافضلیت، خردمند و شایسته و به کارگیری انسان‌های ناشایست از نشانه‌های عقبگرد و انحطاط هر جمعیتی است. بر همین اساس، نه تنها خود در هنگام عزل و نصب‌ها کاملاً شایستگی و اجرای عدالت افراد را رعایت می‌کردند، بلکه در دوران خلفای پیشین نیز به شدت از عزل و نصب‌های بی‌ضابطه‌ی مبتنی بر قبیله‌گرایی یا روابط مبتنی بر حفظ منافع شخصی یا جناحی ناراحت بودند و با آن مقابله می‌کردند. عثمان بـه امام می‌گفت: چرا در عزل و نصب‌ها بر من خُرده می‌گیری؟ اینان که من نصب می‌کنم برخی قوم و خویش تو هم هستند و امام می‌فرمودند: «ایـنـان از نـظـر وابستگی‌های سببی یا نسبی قوم و خویش مـا هسـتند، لیکن فضل در غیر آن‌هاست و ملاک، فضیلت است نه وابستگی» (7)

شیخ طوسی در کتاب امالی نقل می‌کند که بعد از زمامداری امام علی(علیه‌السلام) معاویه از بیعت با ایشان خودداری کرد و به امام پیام فرستاد که اگر وی موقعیت او را نسبت به شام و اطراف آن تثبیت کند، آن‌گاه با حضرت (علیه‌السلام) بیعت خواهد کرد. مغیره بن شعبه از این پیام آگاه شد و از طریق صدق و صفا، تثبیت معاویه را پیشنهاد کرد و گفت: ای امیرمومنان، تو معاویه را می‏شناسی. خلفای پیشین، حکومت شام را از آن وی قرار دادند. تو هم چنین کن. از همین راه وارد شو؛ آن‌گاه که به قدرت رسیدی او را عزل کن. امام (علیه‌السلام) به اصول سیاسی مردان الهی اشاره کردند و گفتند:

«أَتَضْمَنُ لِی عُمُرِی یا مُغِیرَةُ فِیمَا بَینَ‏ تَوْلِیتِهِ‏ إِلَى‏ خَلْعِهِ‏ مغیره».

«آیا تو ضمانت می‏کنی که من از لحظه‌ی‏ تثبیت تا روزی که او را خلع کنم زنده بمانم؟» مغیره گفت: نه.

امام آیه51 سوره کهف را تلاوت کردند که در آن خداوند می‌فرماید:

«وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً‏».  «من هرگز گمراهان را همکار خود نمی‏گیرم» (8)

  • شایسته‌پروری

یك فرد شایسته به خودی خود نمی‌تواند برای جامعه و گروه موثر باشد، مگر اینكه جامعه و گروه شرایط لازم را برای تأثیرگذاری او فراهم كند. هنر مسؤولان و برنامه‌ریزان آن است كه بتوانند در راه رشد و تكامل همه جانبه‌ی جامعه از حداكثر و بلكه از همه‌ی ظرفیت نخبگان استفاده کنند و از استعداد و توانایی‌های آنان به طور کامل بهره‌مند شوند.

در عرصه‌ی فعالیت‌های سازمانی، پس از انتخاب افرادی که دارای ویژگی‌های شخصیتی و مدیریتی برجسته هستند باید مهارت‌های آنان پرورش یابد.

توانمند کردن افراد موجب می‌شود تا مدیران و سازمان‌ها سریع‌تر به اهداف خود نائل شوند بی‌آنکه منابعی را در این راه تلف سازند. توانمندسازی موجب می‌شود که کارکنان، سازمان و شغل را از آن خود بدانند و از کار کردن در آن به خود ببالند. بدون توانمندسازی، نه مدیران می‌توانند در درازمدت کامیاب شوند و نه سازمان‌ها.

حضرت علی (علیه‌السلام) در بخشی از خطبه‏‌ی پنجم چنین می‏فرمایند:

«وَ مُجْتَنِی‏ الثَّمَرَةِ لِغَیرِ وَقْتِ‏ إِینَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَیرِ أَرْضِه» (9)‏

«کسی که دست به چیدن میوه‏ی نارس ببرد، چونان کشاورزی است که در غیر زمین خود، زراعت کند».

یعنی ساده‌لوحان پیش از آنکه مقدمات را فراهم سازند، نتایج را می‏خواهند.

  • شایسته‌سالاری

«شایسته‌سالاری» در یک سازمان به مفهوم به کارگماری مناسب‌ترین افراد در متناسب‌ترین جایگاه‌هاست. بنابراین بایسته است که توانمندی افراد در نظر گرفته شود و بر اساس قابلیت آن‌ها کارها واگذار شود. چه بسیار افرادی که از تحصیلات عالی برخوردار هستند ولی برای اداره‌ی امور تجربه کافی ندارند.

آن حضرت در نامه‌ی خود به مالك اشترمی نویسند:

«و تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَة» (10)

«کارگزاران خویش را از اهل تجربه (تخصص) انتخاب کن».

در برخی از امور جوانان و زنان نمی‌توانند داخل شوند؛ چراکه جوان از تجربه‌ی کافی برخوردار نیست و زن، روحی لطیف دارد. ناچاراً توان کارهایی را که به نحوی از لطافت بری است، ندارد.

از علی (علیه‌السلام) است که:

«وَلَا تُمَلِّکَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ، وَلَیسَتْ بقهرمانه» (11)

«کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار که زن گلی خوش‌بوست، نه قهرمانی سخت‌کوش».

شایستگان، آن بخش از نیروی فعال حرفه‌ای جامعه هستند که ضمن برخورداری از دانش، تخصص، مهارت و توانایی لازم برای انجام امور محوله، دارای مهارت‌های مورد نیاز جهان امروز نیز هستند و شخصیت والا و ارزشمندی دارند.

امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:

«كُلُّ ذِی صِنَاعَةٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ یجْتَلِبُ بِهَا الْمَكْسَبَ وَ هُوَ أَنْ یكُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ مُؤَدِّیاً لِلْأَمَانَةِ فِیهِ مُسْتَمِیلًا لِمَنِ اسْتَعْمَلَه» (12)

« صاحب هر حرفه و صنعتى ناگزیر از داشتن سه خصلت است تا بتواند به وسیله‌ی آن کسب درآمد كند: اوّل آنكه در رشته‌ی علمى خویش مهارت داشته باشد؛ دوم آنكه با درستكارى و امانت رفتار كند؛ سوم آنكه با كارفرمایان، برخوردی نیکو داشته باشد و نسبت به آنان ابراز تمایل کند».

بر همین اساس، وقتی که حضرت یوسف (علیه‌السلام) پیشنهاد مدیریت اقتصادی خود را برای پادشاه مصر مطرح کرد، دو اصل اساسی را مورد اشاره قرار داد:

«قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» (یوسف/55).

«گفت: مرا برای خزینه‌داری مملکت و اداره‌ی اقتصادی کشور منصوب کن؛ زیرا من دانا و نگهبان (منافع مردم) هستم».

حضرت یوسف علاوه بر آنکه از دانش و تخصص برخوردار بود؛ یعنی «علیم» بود، در قبال کار خود نیز تعهد و مسؤولیت داشت؛ بنابراین تنها علم و تخصّص کافی نیست و تعهّد بدون تخصّص کارساز نیست؛ باید هر دو در کنار هم قرار گیرد.

حضرت علی‌(علیه‌السلام) در خطبه 172 نهج‏البلاغه می‏فرمایند: ِ

«أَیهَا النَّاسُ إِنَ‏ أَحَقَ‏ النَّاسِ‏ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیه‏».

«ای مردم، سزاوارترین شخص به امر خلافت تواناترین مردم است به آن و داناترین مردم نسبت به امر خدا در امر اداره‌ی كشور».

توانایی از ویژگی‏های مدیریت است. مدیر اسلامی‌ آن زمان موفق است که تخصص و تعهد او در زیر لوای دین و رایت شایسته‌محوری تبلور یابد.

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که:

«لَن تَهلُکِ الرَّعِیة وَ اِن کَانَت ظَالِمَه مُسِیئه اِذَا کَانَت الوُلاهُ‌هادِیه مَهدِیه» (13)

«ملت، هرچند سرکش و ستمکار باشد، به سقوط و هلاکت نمی‌رسد، به شرط آن که رهبران و مدیران صالح و شایسته داشته باشد».

از مهم‌ترین عوامل ممانعت از استقرار نظام شایسته‌سالاری در یک سازمان می‌توان به کم‌رنگ بودن فرهنگ محیط بر این نظام اشاره کرد. چنین خلایی باعث دلسردی و نارضایتی شغلی در بین کارکنان می‌شود. راه‌کارهایی که برای گریز از این مشکل پیشنهاد می‌شود، عبارتند از:

– ایجاد و تبیین فرهنگ شایسته‌سالاری در سازمان.

– ایجاد ضوابط قانونمند همراه با ضمانت اجرایی کافی برای انتصاب شایستگان.

– استفاده از تشکل‌های سازمانی در تمام سطوح سازمانی.

– تعیین ضوابط و معیارهای قابل اندازه‌گیری برای سنجش میزان شایستگی مدیران و کارکنان.

– ایجاد بستری مناسب برای ترویج شایسته‌سالاری و پرورش شایستگان در سازمان‌ها.

—————–

(1) شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج‏20، ص 276.

(2) مستدرک‌الوسایل، ج 17، ص355.

(3) بحارالانوار، ج 3، ص 705.

(4) نهج‌البلاغه، نامه 34.

(5) بحارالانوار، ج 21، ص123.

(6) نهج‌البلاغه، نامه 53.

(7) الغدیر، ج 9، ص 160.

(8) الامالی، ص87.

(9) نهج‌البلاغه، خطبه 5.

(10) همان، نامه 53.

(11) مکاتیب‌الائمه، ج 2، ص 211.

(12) تحف‌العقول، ص 233.

(13) شرح شهاب‌الاخبار، ص 354.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا