• شخصيت عباس بن على عليه السلام‏

پس از درگذشت حضرت زهرا عليها السلام على عليه السلام علاقه‏مند شد با زنى ديگر ازدواج كند تا از او فرزندانى داشته باشد كه در راه خدا جهاد كنند. اميرمؤمنان عليه السلام در اين‏باره با برادر خود عقيل، كه قبايل و خاندانها را مى‏شناخت، رايزنى كرد و از او خواست برايش همسرى شايسته و برخوردار از كمال و فضيلت اختيار كند تا شايد از او پسر يا پسرانى داشته باشد كه در فردايى نه چندان دور، فرزند او حسين عليه السلام را يارى رسانند.

عقيل فاطمه دختر حزان بن خالد را پيشنهاد كرد و گفت: در ميان همه قبايل دلاورتر از پدران او كه به چابكى و دليرى نامورند وجود ندارد و اين زن هم زنى شايسته، باوقار و بزرگوار است و خاندان او نيز به شجاعت و نجابت نامورند. راستى هم چنين بود، ودايى‏هاى فاطمه بنت حزام نزد عشاير و قبايل عرب بزرگ داشته مى‏شدند، نزد شاهان و اميران منزلتى داشتند و به دليرى و دلاورى و سواركارى نامور بودند. از آن جمله مى‏توان از سه تن ياد كرد:

«ابوبراء عامر بن مالك»، كه به سبب دلاورى و سواركارى‏اش او را «ملاعب الأسنه» (نيزه پران يا نيزه باز) نام داده بودند.

«عامر بن طفيل»، كه از نام آورترين دليران و يلان و سواران عرب بود.

«عروه رحّال»، كه با دربارهاى شاهان و اميران آن روزگار آمد و شد داشت.

به هر روى، اميرمؤمنان فاطمه را به همسرى گرفت و از او چهار پسر داشت: عباس، عبداللَّه، جعفر و عثمان.

فاطمه را به سبب داشتن اين چهار پسر «امّ البنين» ناميدند و اين چهار تن همه در كربلا در پاسدارى از آيين محمدى و در دفاع از حريم اسلام، به صف ياران حسين عليه السلام درآمدند و در پيشگاه او به شهادت رسيدند.

موضع عباس در عاشورا به سان موضع سپاهيان رسول خدا صلى الله عليه و آله در بدر بود كه در برابر مشركان قريش ايستادند. اينجا نيز در كربلا، عباس در كنار برادر ايستاد و او را يارى و همراهى كرد. او از آيين ناب محمدى و از حرم باقيماندگان نسل رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسدارى كرد و بدين سان به فرمان پروردگار خويش گردن نهاد و با پشت كردن به دنيا و همه جلوه‏هاى آن و به پاس صبر و ايستادگى و ايمانى كه از سرِ شناخت و آگاهى بود، به مرتبه بلند «شهادت» و به جايگاه ستودنىِ «شفاعت» نايل آمد. او به پيامبران خدا اقتدا كرد و راه صالحان را در پيش گرفت.

عباس فرزند على و دست پرورده او بود و مى‏بايست او همان دلاورى باشد كه از سپاه‏هاى گران نمى‏هراسد. جز اين هم روا نيست كه او فرزند على است و على عليه السلام همان مردى است كه نامش برابر نهاده جهاد و پايدارى است و در بدر و احد و حنين و ديگر پيكارهاى صدر اسلام پرچمدار اردوى اسلام و پاسدار پيامبر خدا بوده است. عباس از على بهره داشت و خود از پايه گذاران عظمت و بزرگوارى و سازش ناپذيرى و آن سان گشاده دست بود كه سخاوتش حكايت مردمان شد و او را «ابوالفضل» ناميدند.

«سقا» (آب رسان)، «ساقى عطاشى كربلا» (ساقى تشنه لبان كربلا)، «كبش الكتيبه» (يل سپاه)، «قمر العشيره» (ماه خاندان)، «قمر بنى هاشم» (ماه بنى هاشم)، «بطل العلقمى» (قهرمان نهر علقمى)، «عميد» (سرهنگ)، «عميد العسكر» (سرهنگ لشكر»، «حامل لواء الحسين» پرچمدار حسين) و «حامى الظعينه» (پاسدار ناموس كربلا) همه از القاب اوست كه از خوى‏هاى پسنديده و كرده‏هاى شايسته او حكايت مى‏كند.

درباره او در تاريخ آورده‏اند:

«عباس مردى خوش چهره و زيبا روى بود و چون بر اسب مى‏نشست پاهايش به زمين مى‏رسيد. او را ماه بنى‏هاشم مى‏گفتند و در آن روز كه كشته شد پرچم سپاه حسين عليه السلام را در اختيار داشت.» (1) سبط بن جوزى از هشام، از محمد، از قاسم بن اصبع مجاشعى روايت كرده است كه گفت:

«چون سرها را به كوفه آوردند، سوارى را ديدم خوش سيماتر از همگان. از زير گردن اسبش سر تازه جوانى آويخته بود، به مانند ماهى در شبى تيره تاز اسب خرامان‏ خرامان مى‏رفت و چون سر خود را تكان مى‏داد، آن سر كه بر گردنش آويخته بود به زمين مى‏رسيد. پرسيدم اين سر كيست؟ گفت: سر عباس بن على عليهما السلام. گفتم تو كيستى؟ گفت: من حرملة بن كاهل اسدى‏ام.»

زمانى بگذشت و من دوباره حرمله را ديدم، سيه چرده بود و صورتش سياهتر از قير مى‏نمود. گفتم: آن روز كه آن سر را آورده بودى تو را چنان ديدم كه از تو خوش سيماتر در همه عرب نبود، اما امروز مى‏بينم كه از تو سيه چهره‏تر و زشت روى‏تر نيست!

حرمله گريست و گفت: به خداوند سوگند از آن روز كه آن سر را آوردم تا امروز هيچ شبى بر من نگذشته است مگر آن كه دو كس (از جنيان يا فرشتگان عذاب) مى‏آيند و زير بازويم مى‏گيرند و مرا به سوى آتشى برافروخته مى‏برند. مرا بدان سوى مى‏رانند و من خوددارى مى‏كنم. پس بر صورتم، چونان كه مى‏بينى، سيلى مى‏نوازند.

مدتى گذشت و او در بدترين وضع مرد! (2) برخى‏از صاحبان سيره و مقتل آورده‏اندكه در ميان همه شهيدان كربلا، او يگانه‏كسى است كه لقب «كبش الكتيبه» (يل سپاه) را از آن خود ساخت. هنگامى كه وى به حضور برادر رسيد و از او اجازه ميدان رفتن خواست، امام او را بدين لقب خواند.

شاعران عرب در اشعارى كه در ستايش عباس آورده‏اند او را بدين لقب ستوده‏اند.

«سقا» يا «ساقى تشنگان كربلا» از ديگر لقب‏هاى اوست و روايت‏هاى مختلف در اين باره اتفاق نظر دارند. البته سقا بودن و آب رساندن، در اين خاندان تازگى ندارد، خداوند براى عبدالمطلب چشمه‏اى از زمين سخت بر جوشاند، براى رسول خدا صلى الله عليه و آله در سوق ذى المجاز چشمه‏اى برجوشيد، بر راه اميرمؤمنان به صفين چشمه‏اى آشكار گشت، براى حسين در كربلا چشمه‏اى از زمين جوشيد، و عباس نيز آب رسان و آب آور بود.

ابن عساكر در «تاريخ دمشق» (ج 7، ص 347) روايتى از طريق جابر آورده و اين روايت به صراحت بر ساقى بودن اين خاندان دلالت دارد و براى هركس كه عناد و خيره سرى واگذاشته باشد يك نص است. در آنجا آمده است:

«سالى مدينه گرفتار قحطى و بى‏آبى شده بود. در آن سال سه بار از خدا باران طلبيدند و باران نيامد. پس عمر گفت: من به چيزى از خداوند باران خواهم خواست كه خواسته‏مان برآورد و بر ما باران فرستد. پس مردم را بر آن داشت خداوند را به على، به حسن و به حسين بخوانند. آنگاه در پى بنى‏هاشم فرستاد كه وضو سازيد و جامه پاك بر تن كنيد. سپس نزد عباس‏ رفت و بر در خانه‏اش كوبيد. چون بنى‏هاشم نزد او گرد آمدند بر آنان عطر ماليد. سپس عباس بيرون آمد، در حالى كه على پيشاپيش او، حسن بر جانب راست او و حسين بر جانب چپ او بود و بنى‏هاشم در پى او روان بودند. عباس در اين هنگام به عمر گفت: كسى از غير ما خاندان با ما همراه مكن، پس به جايگاه نماز آمد و ايستاد. خداى را سپاس و ستايش كرد و آنگاه گفت:

خداوندا! تو خود بى آن كه از ما نظر بخواهى ما را آفريدى. تو خود مى‏دانى چه مى‏كنيم اما اين دانستنت تو را از روزى دادنمان بازنداشت. خداوندا! همان گونه كه در آغاز خلقت بر ما فضل و لطف روا داشتى، انجام نيز بر ما لطف كن.

راوى مى‏گويد: هنوز اين طلب باران به پايان نرسيده بود كه در آسمان ابرى آشكار شد و هنوز به خانه‏هاى خود نرسيده بوديم كه بارانى سخت فرو باريد.

در اين هنگام عباس گفت: من فرزند آن كسى‏ام كه به مردمان آب مى‏رساند. او اين سخن را پنج بار تكرار كرد.»

به هر روى، سقايت و آب رساندن از ديرباز از آن خاندان بنى هاشم بوده و عباس بن على نيز فرزند همين پاكان است.

بر خلاف آنچه برخى مقتل نويسان نوشته و آب آوردن عباس در كربلا را يك بار دانسته‏اند، او سه بار براى تشنگان خيمه‏گاه اباعبداللَّه آب آورد. (3) در كتاب‏هاى مقتل آورده‏اند كه عباس به شريعه رسيد، دست به زير آب برد، دو مشتى پر آب كرد تا بخورد. ناگاه تشنگى حسين و فرزند شيرخواره و ديگر مردان و زنان و كودكان را به ياد آورد. آب بر روى آب ريخت، مشك را پرآب كرد و راهى خيمه‏ها شد.

در راه دشمنان كمين داشتند. آنان به سوى عباس تير مى‏افكندند و در اين ميان تيرى به مشك رسيد. عباس با مهاجمان بسختى پيكار كرد تا آن كه دست راستش از تن جدا شد.

با دست چپ شمشير زد اما دست چپ او را نيز بريدند. دشمنان او را از هر سوى در ميان‏ گرفتند و از اسب بر زمين افتاد و در خون خويش غلتيد.

روايت مى‏گويد:

«عباس در كنار نهر علقمى بر زمين افتاد با صداى بلند فرياد زد: اى اباعبداللَّه، از من تورا بدرود. حسين عليه السلام به‏سوى عباس‏آمد واو رايافت كه‏به‏خون غلتيده و تيرها و نيزه‏ها در پيكر او نشسته است. پس به صدايى بلند فرياد برداشت: «آيا پناهدهى نيست تا ما را پناه دهد؟ آيا يارى دهى نيست تا ياريمان رساند؟ آيا حق جويى نيست تا يار ما شود؟ آيا هيچ كس نيست كه از آتش دوزخ بترسد و از ما دفاع كند؟» امام اين سخن را با اردوى ابن سعد گفت تا بر آنان اتمام حجت كند و آنان را از فرجام كارى كه مى‏كنند واز اين كه فرداى قيامت در اين باره از آنان بازخواست خواهد شد آگاه سازد.»

به هر روى، امام عليه السلام عباس را پس از آن در همين نقطه واگذاشت و پيكر او به خيمه گاه نبرد. مقرم در كتاب خود «قمر بنى هاشم» مى‏گويد:

«گذشت روزگاران اين راز را باز گشود كه چرا امام عليه السلام پيكر عباس را آنجا واگذاشت.

اين كار شد تا عباس را در آنجا حرمى جدا باشد كه مردم براى زيارت و حاجت خواهى آهنگ آن كنند و اين آرامگاهى باشد كه مردم در آن گرد آيند و در زير گنبد او كه از بلندى و عظمت سر بر آسمان مى‏سايد بر درگاه خداوند ستايش و پرستش كنند و آنجا كرامتهاى آشكار رخ نمايد و مردم جايگاه بلند و منزلت والاى عباس را نزد خداوند بدانند.» (4)

بدين‏سان، پيكر عباس بن على در جايى جداى از ديگر شهيدان ماند و او را حرمى جداگانه پديد آمد كه مؤمنان آهنگ آن كنند و در غرفه‏ها و رواقها به پرستش و نيايش مشغول شوند و- آن‏سان كه در زيارتنامه آمده است- نيكان و پرهيزگاران در مزار او گرد آيند.

در زيارت آن حضرت كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است مى‏خوانيم:

«و خداوند روح تو را با روح سعادتمندان قرار دهد و تو را از باغهاى بهشت؛ فراخترين و خوش نشيمن‏ترين دهد. نام تو را به علّيين بالا برد و تو را با پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان محشور كند.»

آرى، اين است جايگاه عباس بن على در اين سراى و در آن سراى، در هر دو سراى جايگاهى جداگانه كه از ميان همه شهيدان تنها به او داده‏اند.

  • حضرت عباس عليه السلام در آينه روايات‏

الف) گفتار حضرت على عليه السلام‏

امام على عليه السلام پس از تولد فرزندش، عباس عليه السلام، وى را در آغوش كشيد و فرمود:

عباس عليه السلام در پيشگاه خداوند داراى مقام بسيار ارجمندى است. خداوند به جاى دستان او كه در دفاع از دين خدا از پيكر جدا مى‏شود، به او دو بال خواهد داد و او با آن دو بال، بسان جعفر طيار، در فضاى بهشت، چونان فرشتگان، پرواز مى‏كند. (5)

ب) گفتار حضرت فاطمه عليها السلام‏

در روايتى از امام باقر عليه السلام آمده است:

وقتى قيامت برپا مى‏شود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايد: به فاطمه عليها السلام بگو براى‏ شفاعت امت چه چيز را به پيشگاه خداوند عرضه مى‏دارى؟ حضرت على عليه السلام پيام ايشان را مى‏رساند و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در پاسخ مى‏فرمايد: دو دست بريده پسرم عباس عليه السلام براى اين مقام [شفاعت‏] كافى است. (6)

ج) گفتار امام حسين عليه السلام‏

سخنان بسيارى از حضرت امام حسين عليه السلام در شأن حضرت عباس عليه السلام نقل شده است كه از علاقه فراوان ايشان حكايت مى‏كند. عصر عاشورا با سخنى در اوج عشق و علاقه به حضرت عباس عليه السلام فرمود: «ارْكَبْ بِنَفْسِى انْتَ …»؛ (7) «فدايت شوم، سوار بر اسب شو.»

امام در فراق او، دست‏هاى خويش را بر كمر مى‏گيرد و مى‏فرمايد:

الآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِى وَ قَلَّتْ حِيلَتِى ‏(8)  وَ شَمَّتْ بِى‏ عَدُوِّى. (9)

اكنون كمرم شكست و راه چاره بر من بسته شد و دشمنم نسبت به من پرده‏در شد.

د) گفتار امام سجاد عليه السلام‏

امام سجاد عليه السلام در ذيل حديثى طولانى، عمويش عباس عليه السلام را چنين توصيف مى‏كند:

خدا عباس عليه السلام را رحمت كند كه ايثار كرد، آزموده شد و جانش را فداى برادرش ساخت، تا آنجا كه دو دستش از تن جدا شد و خداى پاك و بلند مرتبه به جاى دو دستش، دو بال به او داد تا در بهشت همراه با فرشتگان، به وسيله آنها پرواز كند؛ همان‏گونه كه براى جعفر بن ابى طالب عليه السلام مقرر ساخت. به راستى كه عباس عليه السلام را در پيش خداى بلندمرتبه و سترگ، جايگاهى ويژه است كه همه شهيدان در روز رستاخيز، بدان غبطه مى‏خورند و رشك مى‏برند». (10)

ه) گفتار امام صادق عليه السلام‏

امام صادق عليه السلام فرمود:

عموى ما، حضرت عباس بن على عليه السلام، داراى بينشى ژرف و ايمانى استوار بود. در ركاب برادرش جهاد نمود و از آزمون الهى پيروز درآمد و با شهادت، رحل زندگى برچيد. (11)

  • پاداش زيارت حضرت عباس عليه السلام‏

پس از حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام، حضرت عباس عليه السلام، ممتازترين شهيد عاشوراست و همان گونه كه امامان معصوم عليهم السلام او را ستوده‏اند، جايگاهى دارد كه همه شهيدان بر آن غبطه مى‏خورند. هم‏چنين در فرازهاى بلند زيارت نامه‏اى كه حضرت صادق عليه السلام به‏ ابو حمزه ثمالى‏ آموخته، اين معنا نهفته است.

صفوان بن مهران‏ مى‏گويد:

سرورم امام صادق عليه السلام به من فرمود: در روز اربعين هنگام ظهر به زيارت امام حسين عليه السلام و يارانش برو و آنان را زيارت نما سپس به زيارت حضرت عباس عليه السلام‏ برو و پس از زيارت امام حسين عليه السلام او را هم زيارت نما. زيارت آنان چه در روز اربعين و چه در روز عاشورا و چه در ديگر روزهاى سال از سيره پاكان است. (12) مرحوم‏ شهيد اول رحمه الله‏ پس از اينكه زيارتى را براى حضرت عباس عليه السلام روايت مى‏كند، پاداش اين زيارت را برابر با زيارت در عرش خدا دانسته و مى‏نويسد:

وقتى زيارت‏نامه را خواندى و به پايان رسيد، دو جمله «انَّا لِلّهِ وَ انَّا الَيهِ رَاجِعُونَ‏» و «لا حَوْلَ وَ لا قَوَّةَ الّا بِاللّهِ العَلِىِّ العَظِيمِ‏» را آن قدر بگوى تا به اندازه‏اى از مزار دور شوى كه ديگر آن را نبينى. اگر چنين كردى به سان كسى خواهى بود كه خدا را در عرش‏اش زيارت نموده است. (13) بسيارى از بزرگان و انديشمندانِ شيفته بارگاه او، هنگام زيارت كربلا نخست به آستان‏بوسى حضرت عباس عليه السلام مى‏شتافتند، سپس به زيارت امام حسين عليه السلام شرف‏ياب مى‏شدند. (14) آنان با اين كار، نخست رخصت زيارت امام را دريافت مى‏كردند؛ زيرا او برآورنده حاجت‏هاى دوست‏داران امام خويش است.

شيوه زيارت حضرت عباس عليه السلام، مانند ديگر امامان معصوم عليهم السلام است. بايد اذن دخول خواند، سپس رو به قبله ايستاد و اعمالى را كه در زيارت ائمه هدى عليهم السلام وارد شده است، انجام داد. همين مسئله گوياى مقام بلند عباس عليه السلام و پاداش فراوان زائران اوست.

  • ويژگى‏هاى فردى حضرت عباس عليه السلام‏
  1. ويژگى‏هاى جسمى‏

حضرت عباس عليه السلام داراى زيبايى ويژه‏اى بود و چهره دلربايش، هر بيننده‏اى را به تحسين وا مى‏داشت. او، چون ماه تمام، در ميان هاشميان مى‏درخشيد. جدّ او، عبد مناف را ماه مكه‏ و عبداللَّه، پدر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ماه حرم‏ مى‏خواندند. حضرت عباس عليه السلام نيز ماه بنى‏هاشم‏ لقب گرفت. گذشته از آن، در گزارش‏هاى تاريخى آمده است:

عباس عليه السلام مردى زيبا، تنومند و آراسته بود كه هر گاه بر اسب تناورى سوار مى‏شد، پاهايش به زمين مى‏رسيد. (15) مشهور است امام على عليه السلام، از همان سنين كودكى، فنون رزمى، مانند: كشتى، شمشيرزنى، تيراندازى و سواركارى را به او مى‏آموخت و گاه خود با او به ورزش مى‏پرداخت. (16)

  1. ويژگى‏هاى روحى و اخلاقى‏

الف) جنگ‏آورى و شجاعت‏

حضرت عباس عليه السلام مردى درشت اندام و تنومند بود و از كودكى با ورزش و كارهاى سخت و طاقت‏فرسا انس داشت. نوشته‏اند: روزى مردى وارد مسجد شد و شمشيرى را از صندوقچه درآورد و به امام على عليه السلام هديه كرد و حضرت آن را به فرزندش، عباس داد. سپس به برازندگى شمشير بر اندام رشيد و تناور فرزندش نگريست و اشك بر محاسنش جارى شد. حاضران پرسيدند: «يا امير مؤمنان عليه السلام! چرا گريه مى‏كنيد؟» حضرت فرمود:

روزى را مى‏بينم كه او با اين شمشير، نفس دشمن را در سينه حبس مى‏كند و بى‏امان بر آنان مى‏تازد و سرانجام به شهادت مى‏رسد. (17) امام حسين عليه السلام نيز در واقعه كربلا با ديدن بدن غرق به خون او، شجاعتش را با جمله‏اى كوتاه، تفسيرى بلند مى‏كند و مى‏فرمايد: اليَومَ نَامَتْ اعْيُنٌ بِكَ لَمْ تَنَمْ‏ وَ تَسَهَّدَتْ أُخْرى‏ فَعَزَّ مَنَامُهَا (18) چشم‏هايى كه ديشب از ترس تو نخوابيده بودند، امشب به خواب خواهند رفت.

ب) دانش و بينش‏

حضرت عباس عليه السلام در عرصه دانايى و معرفت، شخصيت برجسته‏اى است. درباره دانش او گفته شده است: «وَ قَدْ كانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّةِ»؛ (19) «عباس عليه السلام، از جمله فرزندان دانشمند امامان عليهم السلام است».

در روايتى، يكى از پيشوايان معصوم عليهم السلام، شخصيت علمى او را اين‏گونه ترسيم مى‏كند:

انَّ العَبَّاسَ بنَ عَلِىّ عليه السلام زَقَّ العِلمَ زَقّاً. (20)

به درستى كه عباس بن على عليه السلام، دانش را از سرچشمه نوشيده است، نوشيدنى!

امام صادق عليه السلام نيز در اين زمينه فرمود: «كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ عليه السلام نافِذَ البَصِيرَة»؛ (21) «عموى ما عباس عليه السلام بينشى ژرف داشته است».

ج) ادب و فروتنى‏

يكى از ارزش‏هاى والاى انسانى و اسلامى، رعايت ادب و فروتنى نسبت به افرادى است كه در مقايسه با انسان، داراى برترى باشند. در تاريخ، نمونه‏هاى گويايى از اين ويژگى در حضرت عباس عليه السلام به چشم مى‏خورد.

وى هرگز بدون اجازه در محضر امام حسين عليه السلام نمى‏نشست و پس از اجازه گرفتن نيز بسيار فروتنانه- به صورت دو زانو- مى‏نشست. (22) آن بزرگوار در طول عمر خود، هرگز برادرانش را به اسم يا كنيه، يا با خطاب «برادرم!» صدا نمى‏زد، بلكه با تعبيرهايى مؤدبانه، مانند «فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله!»، «مولاى من!» و «سرور من!»، جايگاه بلند ايشان را پاس مى‏داشت. (23)

————————–

  1. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، به تحقيق سيداحمد صقر، ص 84 و 85.
  2. سبط بن جوزى، تذكرة الخواص، ص 114.
  3. بطل العلقمى، ج 2، ص 44.
  4. مقرم، قمر بنى هاشم، ص 114.
  5. العباس عليه السلام، ص 75.
  6. همان، ص 452.
  7. الإرشاد، ج 2، صص 92- 93.
  8. مثير الأحزان، ص 84؛ الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 30.
  9. بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 322.
  10. شيخ صدوق، الامالى، ص 547.
  11. اعيان الشيعه، ج 7، ص 430.
  12. اقبال الاعمال، صص 592- 589.
  13. بحار الأنوار، ج 98، صص 352- 355؛ مصباح الزائر، صص 329- 333.
  14. العباس عليه السلام، ص 190.
  15. محمد باقر مجلسى، جلاء العيون، ص 678؛ مقاتل الطالبيين، ص 56؛ اعيان الشيعة، ج 7، ص 430.
  16. عباس محمود عقّاد، نگرشى تحليلى به زندگانى امام حسين عليه السلام، برگردان مسعود انصارى، ص 57.
  17. مجيد زجاجى كاشانى، ابو القربة، ص 34.
  18. معالى السبطين، ج 1، ص 443؛ وسيلة الدارين، ص 270.
  19. تنقيح المقال، ج 2، ص 128.
  20. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 393.
  21. اعيان الشيعة، ج 7، ص 430.
  22. معالى السبطين، ج 1، ص 443.
  23. بطل العلقمى، ج 2، صص 443 و 444.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا