• صفات سلبي

قسم ديگر از صفات خداوند، آن صفاتى اند كه به معناى سلب نقص و نياز از خداوند هستند.
لكن از آنجا كه نقص و كاستي، خود، سلب كمال است، حقيقت صفت سلبي عبارت از «سلب سلب كمال» خواهد بود و چون «نفي نفي» نوعي «اثبات» است، صفات سلبي نيز در نهايت از وجود صفات كمال در ذات خداوند پرده برميدارد. مثلاً صفت جسماني نبودن كه براي خداوند يك صفت سلبي است، در واقع؛ يعني همان مجرد بودن ذات خداوند و متحرك نبودن وي را بيان ميدارند و نيز ساير صفات سلبي مانند تحرك، ماديت، مكان داشتن و…. همينگونهاند.
بیانی ديگر، گفتیم از لوازم واجب الوجود بودن، بساطت و مركب نبودن از اجزاء است زيرا هر مركبى نيازمند به اجزاءش مى‌باشد و واجب الوجود از هرگونه نيازى منزّه و برتر است؛ و چون تركيب، از خواص اجسام است ثابت مى‌شود كه هيچ موجود جسمانى، واجب الوجود نخواهد بود و به ديگر سخن: تجرّد و جسمانى نبودن خداى متعال، ثابت مى‌گردد؛ و نيز روشن مى‌شود كه خداى متعال، قابل رؤيت با چشم و قابل ادراك با هيچ حس ديگرى نيست، زيرا محسوس بودن از خواص اجسام و جسمانيّات است.
از سوى ديگر، با نفى جسميّت، ساير خواص اجسام مانند مكان داشتن و زمان داشتن نيز از واجب الوجود، سلب مى‌شود، زيرا مكان براى چيزى تصور مى‌شود كه داراى حجم و امتداد باشد؛ و همچنين هر چيز زماندارى از نظر امتداد و عمر زمانى، قابل تجزيه مى‌باشد و اين نيز نوعى تركيب از اجزاء بالقوه بشمار مى‌رود. بنابراين، نمى‌توان براى خداى متعال، مكان و زمانى در نظر گرفت و هيچ موجود مكاندار و زماندارى واجب الوجود نخواهد بود.
و سرانجام با نفى زمان از واجب الوجود، حركت و تحول و تكامل هم از او نفى مى‌شود زيرا هيچ حركت و تحولى بدون زمان، امكان پذير نيست.
گاهی چنين پنداشته ميشود كه جسمانيت، تحرك، ماديت و امثال آنها صفات سلبي خداوند هستند؛ چرا كه اين امور از خداوند سلب ميشوند. لكن اينگونه نيست بلكه صفات سلبي نيز مانند صفات ثبوتي بر ذات الهي حمل ميشوند؛ بنابراين، نظر دقيق اين است كه «جسم نبودن»، «متحرك نبودن»، «مادي نبودن» و… را از صفات سلبي به شمار آوريم. بنابراين از آنجا كه صفات سلبي دربردارنده مفهوم نقص وكاستي هستند آنها را به صورت صفات سلبي به خداوند نسبت ميدهيم و در واقع صفات سلبي خداوند نيز به صفات ثبوتي وي باز مي گردند.
لذا صفات سلبى واجب تعالى هرگز از نوع‏ «سلب كمال» نيست، بلكه هميشه بيانگر «سلب نقص» مى‏باشد. از اين جا دانسته مى‏شود كه صفات سلبى در حقيقت به صفات ثبوتى باز مى‏گردد.
نكته ديگري كه در شيوه بيان صفات سلبي وجود دارد، آن است كه به اين دليل كه اين صفات مستقيماً و صريحاً نقصي را از ذات الهي سلب ميكنند، تغاير و تمايز خداوند را با مخلوقات خويش با صراحت بيشتري اظهار ميدارند. وقتي گفته ميشود كه «خدا غير جسماني است» يا «خدا غير مكانمند يا غير زمانمند است»، بر تمايز خداوند متعال از مخلوقات جسماني، مكانمند و زمانمند او به وضوح تأكيد ميگردد؛ در حالي كه صفات ثبوتي چنين دلالت صريحي بر تمايز و تغاير خالق و مخلوق ندارند.
در قرآن كريم «تسبيح خداوند» به معناي دور شمردن او از هرگونه نقص و عيبي، فراوان به كار رفته است. در برخي آيات نيز صفت «قدّوس» بر خداوند اطلاق شده كه حاكي از نهايت پاكي و طهارت ذات الهي از زشتي ها وكاستي هاست. براي نمونه، در سوره حشرمي خوانيم: « هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوس * او اللَّه است كه هيچ معبودى جز او نيست مالك و منزه است. سوره حشر آیه 23».
البته صفت «قدوس» تنها بيانگر سلب نقص از ذات الهي نيست و معنايي وسيع تر دارد كه شامل نفي هرگونه عيب و نقصي در افعال الهي و در نظام تكوين وتشريع مي گردد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا