• صفت حیات

یکی از صفات ذاتی خداوند، صفت حیات است. معمولا در بحث از صفات خدا اول علم و قدرت مطرح می شود، اما در واقع، حیات مقدم بر علم و قدرت است. چون همانگونه كه در بحث صفات ذات گفتيم، علم و قدرت از حيات نشأت می گیرند. به همین خاطر گفته می شود حیات مادر اسم های خداوند يا «ام الاسماء» آنهاست. حیات نحوه ای وجود است که علم و قدرت از آن ناشی می شود و حی بودن خدا به این معناست که او وجودی است که همواره منشأ علم و قدرت است.
حیات دارای مراتبی است. مرتبه ی ضعیف آن در گیاهان، مرتبه ی متوسط آن در حیوان، مراتب قوی آن در انسان و فرشته است و مرتبه ی نامحدود و بی نهایت آن در خداوند وجود دارد.
بنابراين حي بودن خداوند بدين معناست كه وجود او واجد حيثيت كمالي خاصي است كه به اعتبار آن، متصف به علم و قدرت و فعاليت مي گردد. البته بديهي است كه ذات الهي از لوازم حيات در موجودات طبيعي، مانند رشد و نمو و تغذيه و حركت مكاني، منزه است. چرا كه اين امور از لوازم جدای ناپذیر حيات نيستند، بلكه لازمه ي حيات مادي و طبيعي هستند. پس حيات الهي وصفي ذاتي اوست، برخلاف حيات در موجودات طبيعي كه حيات بر ايشان، وصفي عرضي و خارج از ذات آنهاست.

  • دلايل اثبات حيات خداوند

در کتابهای کلامی و تفسیری دلايلي برای اثبات حیات خدا ذکر شده است:
دليل اول
بديهي است كه حيات از كمالات موجودات زنده است و موجود زنده از غير زنده برتري دارد. پس خداي تعالي كه واجب الوجود است بايد داراي اين كمال وجودي نيز باشد و حياتش برتر از حيات هر موجودي باشد؛ و اگر غير از اين باشد واجب الوجوديش كامل نخواهد بود.
دليل دوم
خدا موجودی بی نهایتی است که مطلقا بی نیاز است و موجودی که بی نهایت باشد، همه ی کمالات را بدون محدودیت داراست چون اگر برخی از کمالات را نداشته باشد موجود بی نهایت و بی نیاز نیست و چون حیات، یک کمال است پس خدا دارای حیات است؛ بنابراین روشن می شود که خدا هم دارای حیات است و هم اینکه بالاترین مرحله و مرتبه ی حيات را دارد.
دليل سوم
خداوند علیم و قدیر (دانا و توانا) است و هر موجودی که دانا و توانا باشد، حی و زنده است پس خداوند زنده است. نمی شود موجودی که علم و قدرت دارد، حیات نداشته باشد؛ و هر جا علم و قدرت باشد حیات نیز هست.
به بيان ديگر، علم و قدرت و فعاليت از لوازم و نشانه هاي حياتند و از آن جا كه خداوند داراي علم و قدرت است، اتصاف ذات او به حيات نيز اثبات مي گردد.

  • وي‍ژگي هاي حيات الهي
  • حياتي بدون چُرت و خواب

حیات خدا از «سنه» مصون است. «سنة» به معنای ابتدای خواب و همچنین به معنای شدت خواب است؛ که در اصطلاح عرفی به آن چرت زدن می گویند. وقتی که انسان در حالت خواب آلودگی است حیات او ضعیف می شود و در خواب حیات ضعیف تر می شود تا اینکه مرگ برسد که در آن هنگام حیات از بین می رود. در قرآن صفت «سنه» و چرت آلود بودن از خدا نفی شده است: «اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ * خداى يكتاست كه جز او خدايى نيست، زنده و پاينده است اورا چرت و خواب فرا نمي گيرد. سوره بقره آیه 255».
حياتي بدون مرگ
حیات خدا از مرگ مصون است. نامحدود بودن حیات خدا باعث می شود که حیات او همیشگی باشد یعنی از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود. پس خدا حیات محض است که مرگ اصلا در او راه ندارد.
قرآن کریم می فرماید: سرانجام انسان و هر موجود زنده دیگر، مرگ را خواهد چشید: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ * هر نفسى مرگ را خواهد چشيد.سوره عنكبوت آیه 57» و در جای دیگر می فرماید: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ * هر کس بر روی زمین است فناپذیر است و فقط وجه خدا باقی است. سوره الرحمن آیه27-26» باز می فرماید: بر خدای زنده که هرگز نمی میرد توکل کن: «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لايَمُوت * و توكل كن بر زنده اي كه نمي ميرد. سوره فرقان آیه 58» بنابراین آیات، خدا از مرگ مصون است.
سرمديت
يكي از مهمترين وي‍ژگي هاي حيات الهي ازلي و ابدي بودن آن است. يعني نه تنها حياتش مرگي و پاياني ندارد بلكه آغازي هم ندارد كه شامل زمان مندي شود. پس نبايد حتي تصور زمان طولاني براي خدا بنماييم چون هر قدر كه زمان را طولاني كنيم زمان ظرف وجود او مي شود، درحالي كه زمانمند بودن دور از ساحت ربوبي است چراكه زمان شمارنده حركت است و حركت عارض بر جسم است؛ پس موجودي كه مبراي از جسميت (چنانكه در باب صفات سلبي ثابت شد) و حركت است، مبراي از زمانمندي است. بنابراين سرمديت خدا را بايد به معناي نازماني و بقاء ذات او در خارج از حيطه زمان لحاظ نمود.
محيي بودن
يكي ديگر از ويژگيهاي حيات حق تعالي اين است كه حيات او منشأ هر حياتي است. چراكه هر وجود امكاني بايد به واجبي ذاتي منتهي گردد. از آنجا كه حيات يكي از صفات كمالي است، بنابراين مبدأ هر حياتي، حيات واجب تعالي است؛ پس هرگونه حياتي در هر موجودي به او منتهي مي شود و تنها او حيات بخش هر موجودي است.
حياتي يگانه
نکتهی قابل توجه اینکه خداوند در حیات خود یگانه است یعنی تنها موجودی که دارای حیات واقعی است، خداست و این همان توحید در حیات خداست. آيه «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * خداوند يكتا است كه معبودى به جز او نيست خدايى است زنده و پاينده. سوره بقره آیه 255» نيز مؤيد اين مطلب است، چرا كه صفت قيوم كه با حي همراه شده است، نشان از حيات قائم به ذات و حقيقي پروردگار دارد و اينكه ساير موجودات حياتشان قائم به خداست. آيه «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوت * توكل به آن زنده‏اى كن كه مرگ ندارد. سوره فرقان آیه 58» نيز بر توحيد در حيات خداوند اشاره دارد و از آيه افاده حصر حيات در خداوند فهميده مي شود.

  • وحدت در حیات حقیقی

قرآن علاوه بر اينكه حیات را برای موجودات گوناگون بيان کرده است مثلا میفرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها * بدانید که خدا زمین را پس از مردنش زنده می کند. سوره حديد آیه 17».
خدا را نيز به صفت حيات توصيف كرده است: «هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين * او زنده، زندگى بخش است معبودى بجز او نيست پس تنها او را بخوانيد و دين را خالص براى او سازيد. سوره غافر آیه 65».
با نگاه به آیات قرآن میبینیم که در دستهای از آیات، حتي حیات و زنده کردن را به دیگران نیز نسبت داده؛ مانند نسبت زنده کردن به حضرت عیسی عليه السلام. قرآن از زبان حضرت عیسی عليه السلام می فرماید: «و أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ * و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم. سوره آل عمران آیه 49» از این گونه آیات بر میآید که علاوه بر اينكه غیر خدا هم داراي حیات هستند، حتي گاهی حیات دهنده نیز هستند؛ اما دستهای دیگر از آیات نیز وجود دارد که حیات را در خدا منحصر میکند مانند سورهی غافر آیه 40، یا اول آیة الکرسی: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * خداوند يكتاست كه معبودى به جز او نيست خدايى است زنده و پاينده. سوره بقره آیه 255». بر طبق قوانین ادبیات عرب «هُوَ الْحَيُّ» به این معناست که زنده فقط خداست نه کس دیگر؛ يعني حيات منحصر در خدا است. این به آن معنا نیست که دیگران واقعاً حیات دارند اما در آینده حیات خود را از دست می دهند بلکه وقتی گفتیم حی فقط خداست به این معناست که دیگران هیچ بهره ای از حیات واقعی و حقيقي و قائم به ذات ندارند؛ و هر کس حیاتی دارد، جلوه ای از حیات خدا را دارد نه اینکه حیات او مستقل از خدا باشد.
بنابراین تنها حیات حقیقی برای خداست. البته قبلا هم گفتیم که حیات از صفات ذاتی خداست و صفات ذاتی مانند خود ذات نامحدود هستند بنابراین حیات نامحدود، همه ی هستی را فرا گرفته و جایی برای حیات دیگران باقی نمی گذارد.

  • حيات خداوند در روايات

امير مؤمنان نيز آنگاه كه دربارهي عظمت پروردگار و عجز آدمي از درك آن در خطبهي 160 نهج البلاغه سخن ميگويد، او را با اوصاف قرآني حي و قيوم ميستايد و ميفرمايد: «فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظَمَتِكَ إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيُّومُ لَا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْم‏ * خدايا از كنه عظمت تو چيزي نمي دانيم جز اينكه مي دانيم تو زنده ي پاينده هستي و هرگز تو را چرت و خوابي فرا نمي گيرد». (1)
امام موسي بن جعفر عليهالسلام نيز در روايتي به برخي از ويژگيهاي حيات درخداوند اشاره ميكند. ايشان ميفرمايد: «كَانَ اللَّهُ حَيّاً بِلَا حَيَاةٍ حَادِثَةٍ وَ لَا كَوْنٍ مَوْصُوفٍ وَ لَا كَيْفٍ مَحْدُودٍ وَ لَا أَيْنٍ مَوْقُوفٍ وَ لَا مَكَانٍ سَاكِنٍ بَلْ حَيٌّ لِنَفْسِه‏ * خداوند زنده است اما حيات او حادث نيست (ازلي است) و بودنش به وصف در نيايد و با چگونگيها محدود نگردد و نسبتي با مكان كه متوقف بر آن باشد و يا جايي كه در آن قرار يابد ندارد، بلكه او به ذات خويش زنده است». (2)
در اين روايت شريف حيات الهي عين ذات وي دانسته شده و خارج از كيفيات شمرده شده و از مكان و استقرار در مكان مبري شده است.
—————————————-
(1) نهج البلاغه، خطبه 160، ص345
(2) توحيد صدوق، باب11، حديث6

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا