• سایر اماکن زیارتی شهر کربلا و حرم مطهر
  • سيد ابراهيم مجاب‏

سيد ابراهيم، معروف به «مجاب» و «ضرير كوفى»، فرزند محمد عابد و نوه امام موسى كاظم عليه السلام است. پدرش سيد محمد اهل فضل و عبادت بسيار بود. روزها را روزه مى‏گرفت و شبها را به عبادت خداوند مى‏گذراند. از اين رو به عابد معروف شد. هاشميه خدمتكار رقيه دختر امام موسى كاظم عليه السلام نقل مى‏كند:

محمد اهل طهارت و نماز بود. تمام شب را به وضو و نماز مى‏گذرانيد و صداى ريزش آبِ وضو، به گوش مى‏رسيد و به نماز مشغول مى‏شد. پس از مدتى كه عبادت مى‏كرد، ساعتى مى‏خوابيد و باز وضو مى‏گرفت و به نماز مى‏ايستاد و … به همين حال تا بامداد به سر مى‏برد. سيد محمد، همراه برادرش سيد احمد، از جور بنى عباس به شيراز پناهنده شد. سيد محمد در شيراز به نگارش قرآن مشغول شد و توانست از اجرت نگارش قرآن، هزار بنده آزاد كند. وى در شيراز فوت كرد و هم اكنون مزارش در ضلع شمال شرقى حرم مطهر شاهچراغ قرار دارد. تاريخ ولادت ابراهيم و دوران كودكى او، از چشم مورخان پوشيده مانده است.

ابراهيم مجاب، بنابر نقل تاريخ نگاران، اولين سيد فاطمى است؛ كه به حاير حسينى هجرت كرد. وى در سال (247 ه. ق.) پس از هلاكت متوكل، خليفه سفّاك عباسى، و در دوران حكومت پسرش منتصر، كربلا را وطن خويش قرار داد. به همين سبب پسر بزرگش سيد محمد، به سيد محمد حائرى مشهور شد.

سيد ابراهيم مجاب، جد اعلاى آل فايز است كه امروزه به شاخه‏هاى (آل طعمه، آل نصراللَّه، آل ضياء الدين، آل تاجر، آل ساعد و آل سيد امين) تقسيم و معروف شده‏اند.

هنگامى‏كه سيد ابراهيم به كربلا منتقل و به حرم حسينى مشرف شد، خطاب به قبر مطهّر امام حسين عليه السلام گفت: «السَّلامُ عَلَيكَ يا أَبِي». صدايى شنيد كه: و «السَّلامُ عَلَيكَ يا وَلَدِي» لذا به مجاب؛ يعنى كسى كه او را پاسخ گفته‏اند، ملقّب شد. (1)

وقتى سيد ابراهيم درگذشت، او را در يكى از صحن‏هاى حرم مطهّر امام حسين عليه السلام دفن كردند، اما بعدها بر اثر توسعه حرم مطهّر كه مقدارى به مساحت بناهاى حرم افزوده شد، مرقد سيد ابراهيم در رواق غربى حرم قرار گرفت.

  • طفلان مسلم‏

عقيل، صحابى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و برادر امام على عليه السلام فرزندى به نام مسلم داشت كه مورد اعتماد امام حسين عليه السلام بود و به عنوان سفير ايشان به كوفه اعزام شد. مسلم در سنين جوانى با رقيّه- به قولى با امّ‏كلثوم دختر امام على عليه السلام ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج دو فرزند به نامهاى عبداللَّه و على بودند. احتمال دارد مسلم بعدها با زنان ديگرى نيز ازدواج كرده باشد. درباره شمار فرزندان مسلم، اختلاف نظريه وجود دارد. مورّخان و اصحاب علم رجال نام‏هاى ابراهيم، احمد، جعفر، مسلم، عون، عبدالرحمن، محمّد و دخترى به نام حميده‏ را در شمار فرزندان مسلم، ذكر كرده‏اند.

مورخان معتقدند كه نسل مسلم، پايدار نماند و همه فرزندان وى در كربلا و كوفه به شهادت رسيدند.

در منابع دست اول كه درباره حوادث كربلا نگاشته شده، از دو كودك، به نامهاى محمّد و ابراهيم ياد شده كه به طرز فجيعى به شهادت رسيدند، هرچند درباره چگونگى شهادت و اصل و نسب آنها اختلاف است، امّا در اصلِ حادثه شهادت اين دو طفل، نمى‏توان شك كرد؛ زيرا در منابع مختلف ذكر شده است.

مشهور و معروف ميان شيعيان عراق اين است كه محمّد و ابراهيم، فرزندان مسلم‏بن عقيل هستند. همچنين شيخ صدوق در أمالى، روايتى نقل مى‏كند كه نشان‏ مى‏دهد آن دو، فرزندان مسلم هستند. نام مادرشان در تاريخ ذكر نشده است. محمّد در سال 52 ه. ق. و ابراهيم در سال 53 ه. ق. متولّد شدند. محمّد و ابراهيم، همراه ساير افراد خانواده مسلم‏بن عقيل در كربلا حضور داشتند.

عصر عاشورا، پس از شهادت امام حسين عليه السلام، زمانى كه لشكر عمربن سعد به خيام امام حسين عليه السلام هجوم آورد، محمّد و ابراهيم از ترس پا به فرار گذاشتند ولى راه را گم كرده و توسّط سربازان عبيداللَّه بن زياد دستگير شدند. آن دو را نزد عبيداللَّه آوردند. عبيداللَّه به شخصى كه بعضى منابع نام او را مشكور مى‏دانند گفت: اين دو را در زندان بيانداز و از غذاى خوب و آب سرد و گوارا محرومشان كن و بر آنها سخت بگير. زندانبان هر روز هنگام شب، دو قرص نان و كوزه آبى برايشان مى‏آورد. سرانجام يكى به ديگرى گفت:

«خوب است حالا كه هنگام شب است و شبها برايمان غذا مى‏آورند، روزها روزه بگيريم.»

بدينگونه تمام روزها روزه مى‏گرفتند. پس از يكسال كه همه سختى‏ها را تحمّل كردند، يكى به ديگرى گفت:

«اگر بيش از اين در اينجا بمانيم، مى‏ترسم هلاك شويم. خوب است خودمان را به زندانبان معرفى كنيم، شايد بر ما آسان گيرد.»

خودشان را به زندانبان معرّفى كردند؛ وى پس از شناختن آن دو، ناراحت و متأثر شد و به دست و پاى آنها افتاد و طلب بخشش كرد. شب كه فرا رسيد. آنان را تا كنار راه‏ همراهى كرد و خطاب به آنها گفت:

«برويد در امان خدا، روزها به استراحت بپردازيد و شبها حركت كنيد كه سربازان عبيداللَّه شما را دستگير نكنند.»  مشكور پس از آزادى آن دو، به زندان برگشت. صبح كه خبر فرار دو كودك منتشر شد. مأموران حكومتى، مشكور را نزد عبيداللَّه آوردند. عبيداللَّه پرسيد: «با پسران مسلم چه كردى؟» گفت: «آنها را در راه خدا آزاد كردم»، عبيداللَّه دستور داد 500 تازيانه به او بزنند. مشكور در حال تازيانه خوردن به شهادت رسيد. پسران مسلم، پس از مدّتى راه پيمودن، خسته شدند. آن دو زنى را ديدند كه مقابل درِ خانه‏اش نشسته است. خود را به وى معرفى كردند. او كه از دوستداران اهل بيت عليهم السلام بود، آنها را به خانه برد و پذيرايى كرد.

دامادش حارث بن عمره طائى‏- كه جزو ياران عبيداللَّه بود و در كربلا حضور داشت- شب هنگام، خسته به منزلش برگشت و گفت: دو فرزند مسلم از زندان گريخته‏اند. هركس يكى از آنها را بيابد، عبيداللَّه هزار درهم جايزه مى‏دهد.

حارث، نيمه‏هاى شب، صدايى از اتاق كنارى شنيد، از جاى خود برخاست و آن دو طفل را ديد و پرسيد: شما كيستيد؟ آنها، امان خواستند و خود را معرفى كردند. حارث وقتى مطمئن شد كه آنها فرزندان مسلم هستند، هر دو را با طناب محكم بست، تا فرار نكنند، سپيده دم، خود، پسر و غلامش به سوى فرات رفتند تا آن دو كودك را بكشند.

شمشيرى به غلامش- فليح- داد و گفت: سر از تنِ آنان جدا كن. كودكان، خود را به غلام معرفى كردند. او از كشتن آنها امتناع كرد و خود را در نهر فرات انداخت و به سوى ديگر نهر شنا كرد. حارث شمشير را به پسرش داد، ولى پسرش هم پس از اينكه آن دو را شناخت، از كشتن سر باز زد و خود را در نهر فرات انداخت و به سوى ديگر نهر شنا كرد.

حارث به كودكان نزديك شد تا خود آنها را بكشد. آن دو التماس كردند تا از كشتن آنها صرف نظر كند. گفتند: ما را نزد عبيداللَّه ببر تا خودش حكم كند، حارث قبول‏ نكرد. گفتند: «پس اجازه بده چند ركعت نماز بخوانيم»، پذيرفت. كودكان چهار ركعت نماز خواندند و در پايان گفتند: «يَا حَيُّ يَا حَكِيمُ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ»؛ «ميان ما و او به‏حق حكم كن».

حارث، ابتدا سرِ برادر بزرگتر (محّمد) و سپس سر ابراهيم را از بدن جدا كرد و اجسادشان را در نهر فرات انداخت و سرها را در توبره‏اى گذاشت و نزد عبيداللَّه رفت و سرها را جلو وى انداخت. عبيداللَّه، سرها را كه ديد، متأثر شد؛ به‏طورى كه سه مرتبه، بلند شد و نشست و پرسيد: آنها را كجا يافتى، گفت: ميهمان يكى از پير زنان قبيله ما بودند.

ابن زياد گفت: حق ميهمانى آنان را ادا نكردى؟ گفت: بله مراعات نكردم. گفت:

وقتى خواستى آن دو را بكشى، به تو چه گفتند؟ حارث گفت: اشك در چشمشان جارى گشت و به من گفتند: اى مرد، دست ما را بگير و به بازار ببر و ما را بفروش و از پولى كه از فروش ما به دست مى‏آورى بهره ببر و ما را نكش. ابن زياد پرسيد؟

تو چه گفتى؟ گفت: درخواست آنها را قبول نكردم و گفتم: چاره‏اى جز كشتن شما ندارم تا اينكه سر شما را براى عبيداللَّه ببرم و جايزه بگيرم. ابن زياد پرسيد: ديگر چه گفتند؟

حارث گفت: با التماس و زارى گفتند: خويشاوندى ما با رسول اللَّه صلى الله عليه و آله را ملاحظه كن. ولى من در جواب گفتم: شما را با رسول خدا هيچ خويشاوندى نيست. ابن زياد پرسيد: سخن ديگرى هم گفتند؟ حارث گفت: آرى، گفتند: ما را زنده نزد عبيداللَّه ببر تا او هر چه خواهد حكم كند، من قبول نكردم. پس وقتى نااميد شدند از من درخواست كردند اجازه دهم چند ركعت نماز بخوانند، قبول كردم. آنان چهار ركعت نماز خوانده و گفتند: «يَا حَيُّ يَا حَكِيمُ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ»؛ «ميان ما و او به حق داورى كن.»

در اين لحظه عبيداللَّه گفت:

«احكم الحاكمين حكم‏كرد، كيست‏كه برخيزد و اين فاسق را به درك واصل كند؟»

شخصى شامى قبول كرد. عبيداللَّه دستور داد: اين فاسق را ببر در همان مكانى كه اين كودكان را در آنجا كشته، گردن بزن و سرش را برايم بياور.

شيخ صدوق از علماى بزرگ شيعه، اين داستان را نقل كرده است. همچنين شيخ عباس قمى، پس از نقل داستان مى‏گويد:

شهادت اين دو طفل با اين كيفيّت نزد من مستبعد است، ليكن چون شيخ صدوق كه رييس محدثّين شيعه و مروّج اخبار و علوم اهل بيت است، آن را نقل فرموده و در سند آن جمله‏اى از علما و اجله اصحاب ما واقع هستند، ما نيز متابعت ايشان كرديم و اين قضيّه را آورديم. (2)

به گفته بعضى از علما، مرقد فعلى طفلان مسلم، محلّ شهادت آنها است؛ زيرا حارث اجسادشان را در نهر فرات انداخت و امّا بعضى عقيده دارند پس از قتل حارث، شيعيان، اجساد مطهّر آن دو را از آب گرفتند و آنها را در همان محل دفن كردند.

تاريخ عمارت آستانه: عمارت اوّل در قرن چهارم هجرى كه توسط عضدالدوله ديلمى بنا گشت. دومين عمارت: پس از فتح بغداد توسط شاه اسماعيل صفوى، آستانه، تجديد بنا گشت. سومين عمارت: توسط آيت اللَّه حاج ملّا محمد صالح برغانى قزوينى و به دست سردار حسن خان و حسين خان قزوينى بين سالهاى (1242- 1246 ه. ق.) ساخته شد و صحن بزرگ و در اطراف آن حجره‏هايى جهت سكونت زائران احداث شد.

  • آرامگاه شهداى كربلا

مورّخان و ارباب مقاتل تعداد اصحاب همرزم حضرت ابى عبدالله الحسين (ع) را كه در ركاب ايشان شهيد شده اند به اختلاف از هفتاد و دو عدد تا 600 تن نقل كرده‏اند.

مقبره دسته جمعى عدّه‏اى از شهداى كربلا در زاويه جنوب شرقى حرم سيدالشهدا (ع) واقع است. ميرزا مهدى شهرستانى (1216 م) در حدود سال 1214 ق راهرو درِ ورودى، از رواق جنوبى حرم را به قبور شهدا بست و در قسمت شمالى راهرو ضريحى از چوب ساج نصب نمود و موقعيت قبور شهدا را بدين وسيله براى اوّلين بار مشخّص ساخت، در حمله وهّابى‏ها به كربلا (در سال 1216 ق) ضريح آرامگاه شهدا نيز همانند ضريح و صندوق آستانه حسينى به آتش كشيده شد.

به همّت شيعيان، تعميرات وسيعى در آستانه حسينى انجام گرفت در سال 1230 ق ملّا محمد صالح برغانى ضريحى از برنج با كتيبه نقره منقوش به اشعار معروف محتشم كاشانى، در محلّ آرامگاه نصب كرد و در داخل ضريح نيز صندوقى از خاتم جاى داد.

در اوايل قرن چهاردهم، انيس‏الدوله همسر ناصرالدين شاه قاجار ضريحى از نقره به آرمگاه شهدا اهدا كرد كه جايگزين ضريح قبلى شد.

  • بقعه شهداى بنى‏هاشم‏

اين بقعه محل دفن اجساد شهداى بنى‏هاشم در يك قبر دسته جمعى است.

به دستور حضرت سيدالشهدا (ع) در روز عاشورا هر يك از اصحاب كه به فيض عظماى شهادت مى‏رسيدند پيكر مطهر وى را از ميدان جنگ خارج كرده و در خيمه‏اى كه به همين جهت نصب شده بود مى‏گذاشتند و زمانى كه نوبت مبارزه به بنى‏هاشم رسيد، خيمه دومى را به اجساد مقدس آنها اختصاص دادند.

طائفه بنى‏اسد نيز هنگام دفن اجساد پاك شهيدان، دو حفره در پايين پاى حضرت سالار شهيدان (ع) ايجاد كردند. اوّلى كه نزديك تربت امام حسين (ع) است بقعه دسته جمعى شهداى بنى‏هاشم ناميده مى‏شود. به همين جهت ضريح مطهّر به شكل شش گوشه است و برآمدگى ضلع شرقى ضريح مقدس، قبر دسته جمعى شهداى بنى‏هاشم را در بردارد. پس از آن قبر دسته جمعى اصحاب حضرت سيدالشهدا (ع) است. اين بقعه در زير زمين حرم مطهّر تا سال 1365 ق كاملًا مشخّص بود ولى بر اثر بالا آمدن سطح آب در شهر كربلا امروزه تمامى زير زمين مذكور را با خاك پر كرده‏اند.

سدرة المنتهى‏

سدرةُ الْمنتهى، محل سخن گفتن امام حسين (ع) با عمر بن سعد، كه در نزديكى مقام على‏اكبر (ع) واقع است.

خيمه‏اى بين دو لشكر زده شد، امام حسين (ع) و عمر بن سعد در آن خيمه به سخن پرداختند.

قالَ الْحُسينُ (ع): وَيْحَكَ امَا تَتَّقِى اللهَ الَّذى إليهِ مَعادُك؟ اتُقاتِلُنى وَ أَنَا ابنُ مَنْ عَلِمِتَ؟ يَا هَذَا ذَرْ هَؤُلَاءِ القَوْمِ وَ كُنْ مَعِى فإنَّه أقْرَبُ لَكَ مِنَ اللهِ.

امام حسين (ع) فرمودند: واى بر تو آيا از خدايى كه به سوى او مى‏روى نمى‏ترسى؟

آيا با من مى‏جنگى و حال آن‏كه مى‏دانى من فرزند چه كسى هستم؟

اين قوم را رها كن و با من باش كه به خدا نزديك تر خواهى بود

قالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ: أخَافُ انْ تُهْدَمَ دَارِى؟

عمر بن سعد گفت: مى‏ترسم خانه‏ام خراب شود.

قال الْحُسَيْنُ (ع): أنَا ابْنيهَا لَكَ.

امام حسين (ع) فرمود: من خانه‏ات را مى‏سازم.

قالَ عُمَرُ: أخَافُ أنْ تُؤخَذَ ضَيْعتِى.

عمر سعد گفت: مى‏ترسم اموالم را ببرند.

قال الحسينُ (ع): أنَا أخلِفُ عَلَيْكَ خَيْراً مِنْها مِنْ مَالِى بِالْحجَاز.

امام (ع) فرمود: من براى تو بهتر از آن را از اموال خود در حجاز مى‏دهم.

قالَ عُمَرُ: لِى عَيالٌ أخَافُ عَلَيْهِمْ.

عمر سعد گفت: بر زن و بچه‏هايم مى‏ترسم.

قالَ الْحُسَينُ‏ (ع): أنَا اضْمَنُ سَلامَتَهُمْ.

امام (ع) فرمود: من سلامت ايشان را تضمين مى كنم.

عمر سعد ديگر چيزى نگفت: امام (ع) (چون اتمام حجت را در او كارگر نديد) از او روى برگردانيد و فرمود:

…. مَا لَكَ ذَبَحَكَ اللهُ عَلَى فِرَاشِكَ سَريعاً عَاجلًا وَ لَا غَفَرَلك يَوْمَ حَشْرِكَ وَ نَشْرِكَ فَوَالله إنّى لارْجُو انْ لَا تَأكُلَ مِنْ بُرِّ العِراق إلا يَسيِراً.

…. تو را چه شده! خدا به‏زودى بر بسترت بكشد و در روز حشر و نشرت نيامرزد! به خدا سوگند اميدوارم از گندم عراق (رى) جز اندكى نخورى.

ابن سعد با استهزا گفت: يَا أبَا عَبدِاللهِ فِى الشَعِيرِ خَلَفٌ‏، به جاى گندم، جو مى خورم.

  • تلّ زينبيه‏

جايگاه بلندى كه به نام اسوه صبر سرخ و نمونه ناب رشادت و استقامت، شير زن كربلا زينب كبرى (س) ناميده شده است چرا كه روز عاشورا، گاهگاهى كه زن قهرمان كربلا، فرصت پيدا مى‏كرد، بر روى همين بلندى مى‏شتافت تا حماسه‏هاى بى‏نظير تاريخ را با چشم حق بين خويش از نزديك نظاره‏گر باشد، كه بتواند در فرصت‏هاى فردا، حديث حماسه‏هاى حيات‏بخش و حرّيت آفرين را در فرات فرهنگ فرداها جارى سازد.

چنان كه عظمت حضرت زينب (س) بر ستيغ صبر و استقامت نشسته و تا بلنداى ابديت امتداد مى‏يابد. اين مقام مقدّس (تل زينبيه) نيز بر روى يك بلندى قرار گرفته و در سمت غربى صحن شريف امام حسين (ع) مى‏باشد.

  • مقام امام صادق (ع)

جايگاهى است كه امام صادق (ع) موقع تشرّف به زيارت آستانه جدّش سيدالشهدا هميشه در آنجا با آب نهر فرات غسل زيارت مى‏كردند، اين نقطه در ساحل غربى نهر علقمى و در زمين‏هايى كه معروف به اراضى جعفريات است قرار گرفته است و امروزه زيارتگاهى معروف و داراى گنبدى كاشى‏كارى شده مى‏باشد و مردم به قصد تبرّك و زيارت به آن مقام مى‏روند تا حاجات خود را از خالق رحمان التماس كرده و به دعا و عبادت مشغول شوند.

  • مقام حضرت مهدى موعود (ع)

جايگاهى است كه به ياد روح افزا و اميد بخش قطب دايره وجود حضرت مهدى موعود امام زمان روحى فداه بنا گرديده و امروزه در سمت چپ نهر حسينيه كنونى، در مدخل كربلا و در مسيرى كه به مقام امام جعفر صادق (ع) مى‏رسد قرار دارد. داراى گنبدى بلند و رفيع است و بر سر در آن مقام مقدس اشعارى كاشى‏كارى شده است.

  • قتلگاه

قسمت پايانى سمت چپ رواق جنوب غربى، يعنى در امتداد آرامگاه حبيب بن مظاهر، به وسيله درى به سالن باريكى مرتبط است كه در آن يك اتاق نُه مترى قرار دارد.

در ديوار سمت قبله آن يك پنجره نقره‏اى تعبيه شده است. اين مكان اندكى گود است و ديوارهاى آن آينه كارى و نقاشى شده است. در همين مكان شريف، نواده رسول خدا صلى الله عليه و آله شهيد شده است. از اين جا درى است كه به جاى گودترى راه دارد. گويند آن جا محلى است كه حضرت سيد الشهداء از اسب بر زمين افتاد و چون در زمان‏هاى پيشين خاك زيادى براى تبرك بر مى‏داشتند بسيار گود شد. بعدها آن مكان را پر كردند و درى روى آن قرار دادند

  • امام زاده‏ها

برخى از فرزندان امامان يا نواده‏هاى آن‏ها در جاهاى مختلف كربلا، در داخل و يا پيرامون آن شهر، دفن هستند از جمله:

  1. محمد بن نبى بن كاظم عليه السلام‏
  2. اخرس بن كاظم عليه السلام‏
  3. سيد احمد ابوهاشم‏
  4. ابن حمزه‏

  • شخصيت‏هاى مهم مدفون در حرم مطهر امام حسين (ع):

در طى ساليان متمادى بسيارى از بزرگان، شاهزادگان، امرا، شعرا و علما در حرم مطهر امام حسين (ع) به خاك سپرده شده‏اند كه ما در اينجا برخى از اين بزرگان را نام مى‏بريم:

  1. زائده بن قدامه (متوفى سال 161 ه ق)
  2. سليمان بن مهران أعمشى (قرن اول هجرى)
  3. حسن بن محبوب بجلى (قرن اول هجرى)
  4. أبوحمزه ثمالى (متوفى سال 128 ه ق)
  5. معاويه بن عماد دهنى (متوفى سال 157 ه ق)
  6. جعفر بن الوشاء (متوفى سال 208 ه ق)
  7. مهيار ديلمى (متوفى سال 226 ه ق)
  8. عبدالله بن طاهر (متوفى سال 300 ه ق)
  9. شيخ على بن بسام بغدادى (متوفى سال 302 ه ق)
  10. شيخ ابوالحسن محمد المزين (متوفى سال 327 ه ق)
  11. شيخ ابوعلى أسكافى (متوفى سال 336 ه ق)
  12. شيخ ابوبكر محمد بن عمر بن يسار تميمى (متوفى سال 344 ه ق)
  13. شيخ ابوعبدالله غضائرى كوفى‏
  14. شيخ على بروغندى از بزرگان صوفيه (متوفى سال 359 ه ق)
  15. شيخ ابوعلى مغربى (متوفى سال 364 ه ق)
  16. وزير، احمد بن ابراهيم ضبى الكافى وزيرِ مؤيد الدوله بويه (متوفى سال 398 ه ق)
  17. شيخ ابوسهل صلعوكى (متوفى سال 369 ه ق)
  18. ابو محمد حسن مرعشى طبرى (متوفى سال 308 ه ق)
  19. ظافر بن قاسم اسكندرى شاعر (متوفى 529 ه ق)
  20. امير قطب الدين سنجر مملوك ناصر لدين الله عباسى (متوفى سال 607 ه ق)
  21. جمال الدين قشمر الناصرى (متوفى سال 637 ه ق)
  22. جمال الدين على بن يحى مخرمى (متوفى سال 646 ه ق)
  23. امير امين الدين كافور (متوفى سال 653 ه ق)
  24. ابوالفتوح نصر بن على نحوى ابن المخازن (متوفى سال 600 ه ق)
  25. وزير، افسنقر بن عبدالله تركى (متوفى سال 604 ه ق)
  26. شيخ احمد بن فهد حلى (متوفى سال 841 ه ق)
  27. سلطان طاهر شاه پادشاه مملكت دكن هندوستان (متوفى سال 957 ه ق)
  28. سلطان برمان نظام بن سلطان احمد هندى (متوفى سال 961 ه ق)
  29. سلطان حمزه ميرزا صفوى (متوفى سال 997 ه ق)
  30. محمد بن سليمان ملقب به (فضولى شاعر) (متوفى سال 963 ه ق)
  31. شاعر صوفى فضلى بن فضولى (متوفى سال 978 ه ق)
  32. شيخ محمد باقر وحيد بهبهانى (متوفى سال 1208 ه ق)
  33. ميرزا مهدى شهرستانى (متوفى سال 1216 ه ق)
  34. سيد على بن محمد طباطبائى صاحب الرياض (متوفى سال 1231 ه ق)
  35. ميرزا شفيع خان صدر اعظم ايران (متوفى سال 1224 ه ق)
  36. سيد كاظم رشتى يكى از رهبران شيخيه (متوفى سال 1259 ه ق)
  37. شيخ محمد تقى شيرازى حائرى (متوفى سال 1338 ه ق)

——————————

[1]. الأصيلى فى انساب الطالبيين، ص 183؛ ميراث كربلا، ص 84.

  1. منتهى الآمال، چاپ هجرت، ج 1، ص 598.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا