- روش تذكر
از روشهايى كه انسان را در سير به سوى اهداف تربيت و اتصاف به صفات الهى يارى مى كند، روش تذكر است، يعنى يادآورى خداى متعال و نعمتهايش و يادآور شدن مرگ و پيامدهايش.
- معنا و مفهوم ذكر و تذكر
واژه «ذكر» به معناى «يادآورى» است و در واقع حفظ معناى چيزى و يا استحضار آن «ذكر» ناميده مى شود. راغب اصفهانى مىنويسد: گاهى «ذكر» گفته مىشود و مراد از آن هيأت و حالتى است در نفس كه انسان به وسيله آن مى تواند چيزى را كه قبلا بدان معرفت و شناخت حاصل كرده است، حفظ كند؛ و «ذكر» به اين معنا همانند «حفظ» است، با اين تفاوت كه «حفظ» را در جايى به كار مىبرند كه انسان مطلبى را در حافظه خود داشته باشد، هر چند كه الان حاضر و پيش رويش نباشد، برخلاف «ذكر» كه در جايى به كار مى رود كه علاوه بر اينكه مطلبى در صندوق حافظه اش هست، در نظرش نيز حاضر باشد، و گاهى «ذكر» گفته مى شود و مراد از آن حضور مطلب در قلب و يا در زبان است؛ و از اين رو گفته اند كه «ذكر» دو نوع است: ذكر قلبى و ذكر زبانى؛ و هر يك از اين دو نيز بر دو قسم است، يكى پس از فراموشى كه همان يادآمدن است و ديگرى بدون سابقه فراموشى كه در حقيقت همان ادامه حفظ است.
معناى ديگر «ذكر» سخن است، زيرا هر سخنى را هم «ذكر» مىگويند. ظاهرا اصل در معناى اين واژه «ذكر قلبى» است و اگر لفظ را هم «ذكر» گفته اند به اعتبار اين است كه لفظ معنا را بر دل القا مى كند؛ و «حقيقت ذكر» حضور شىء مذكور است نزد ذاكر.
بايد در نظر داشت كه گاهى «ذكر» در برابر «غفلت» مطرح مى شود، مانند اين سخن خداى متعال:
«وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ وَ كاَنَ أَمْرُهُ فُرُطًا * و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن! همانها كه از هواى نفس پيروى كردند، و كارهايشان افراطى است. سوره کهف آیه 28».
«غفلت» آن است كه چيزى نزد انسان حاضر باشد ولى انسان به آن توجه نكند يا علم به چيزى داشته باشد ولى به علم خود توجه نداشته باشد. با اين اعتبار «ذكر» توجه به آن چيزى است كه نزد انسان حاضر است يا علم به علم داشتن است.
گاهى نيز «ذكر» در برابر «نسيان» مطرح مى شود، مانند اين سخن خداى سبحان:
«وَ اذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ * هر گاه فراموش كردى، (جبران كن) و پروردگارت را به خاطر بياور. سوره کهف آیه 24».
«نسيان» آن است كه صورت علمى از محفظه ذهن زايل شود يا انسان، محفوظ در ذهن خود را از ياد ببرد. با اين اعتبار «ذكر» عبارت است از وجود صورت علمى يا صورت درك شده در حافظه.
«تذكر» اعمال ذكر است، يعنى به يادآوردن و يادآور شدن آنچه انسان از آن در غفلت است يا آن را به فراموشى سپرده است.
- نقش تذكر در تربيت
آدمى به سبب فرو رفتن در تاريكيهاى مرتبه حيوانى و گرفتار شدن در بندهاى دنيايى، دچار غفلت از ياد حق و فراموش كردن حقيقت هستى مى شود و در نتيجه حقيقت خويش را از ياد مىبرد، و در اين صورت متصف به صفات شيطانى مى شود و همه كجيها و ناراستيها و تباهيها از اينجا برمى خيزد.
«وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُم * و چون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و او (نيز) آنان را دچار خود فراموشى كرد. سوره حشر آیه 19».
راه نجات انسان متذكر شدن او به حقيقتش و رجوع دادن وى به معارف و حقايقى است كه بر طبق سرشت اوست؛ و قرآن كريم كتاب ذكر است و پيامبر اكرم (ص) تذكر دهنده حقايق.
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّر * پس تذكر ده كه تو فقط تذكر دهنده اى. سوره غاشیه آیه 21».
«إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتخَّذَ إِلىَ رَبِّهِ سَبِيلا * اين (آيات) هشدار و تذكّرى است، پس هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمىگزيند! سوره مزمل آیه 19».
روش تذكر، روشى نيكوست در توجه دادن انسان به حقيقت وجود و سير دادن او در صراط هدايت و اطاعت و عبوديت و دور كردن وى از پستى و كجى و پليدى.
بر اين اساس است كه ياد حق در جان انسان جلوه مى كند و او را آماده اتصاف به صفات الهى مى سازد؛ و عبادات نيز براى سير به سوى همين مقصد است. به بيان استاد شهيد مرتضى مطهرى: ريشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در يك چيز است: ياد حق و غير او را از ياد بردن. و از اين روست كه خداى متعال مى فرمايد:
«أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى * و نماز را براى ياد من بپادار! سوره طه آیه 14».
نقش ذكر در تربيت آدمى و تعالى روحى چنان است كه هدف عبادت است، زيرا ذكر است كه دل را جلا مىدهد و صفا مىبخشد و آن را آماده تجليات الهى مىسازد. امير مؤمنان (ع) درباره نقش ذكر در تعالى انسان مى فرمايد:
«همانا خداى سبحان ياد خدا را روشنى بخش دلها قرار داده است؛ دلها بدين وسيله از پس كرى، شنوا، و از پس نابينايى، بينا، و از پس سركشى، رام مى گردند». (1)
- ياد حق
ياد خداى سبحان و نعمتهاى بى كران او، انسان را از غفلت بيرون مى برد و او را متوجه عظمت حقيقت هستى و رحمتهاى الهى مى كند و راه تربيت به سوى مقصد غايى را هموار مى سازد.
خداى رحمان از سر رحمت و محبت بى حد خويش بدين امر تذكر داده است تا دلهاى مردمان بدان نرم شود و توحيد ناب در جانشان جارى گردد.
«يَأَيهُّا النَّاسُ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكمُ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيرْ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنىَ تُؤْفَكُون * اى مردم، نعمت خدا را بر خود ياد كنيد. آيا غير از خدا آفريدگارى است كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ خدايى جز او نيست. پس چگونه (از حق) انحراف مى يابيد؟ سوره فاطر آیه 3».
خداى رحيم از سر رحمت و محبتى كه خاص مؤمنان است آنان را تذكر مى دهد تا اينكه روشنى عظمت الهى بر دلشان بتابد و جانشان لبريز از ياد او شود.
«يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكم * اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد. سوره احزاب آیه 9».
اين يادآورى، عقل و فطرت را برمى انگيزد تا انسان در برابر عظمت و رحمت خداى بى همتا سر تعظيم فرود آورد و تنها در برابر ذات اقدس حق تسليم شود كه تربيت با همين امر سامان مىيابد.
امام خمينى (ره) درباره راهى كه ياد حق و يادآورى نعمتهاى او بر انسان مىگشايد چنين مىفرمايد:
بدان كه از امور فطريه كه هر انسان سرشتا و فطرتا بدان حكم مىكند، احترام منعم است. هر كسی در كتاب ذات خود اگر تاملى كند، مى بيند كه نوشته شده كه بايد از كسى كه به انسان نعمتى داد احترام كند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگتر باشد و منعم در آن انعام بى غرضتر باشد، احترامش در نظر فطرت لازمتر و بيشتر است. مثلا فرق واضح است در احترام بين كسى كه به شما يك اسب مى دهد و آن منظور نظرش هست، با كسى كه يك روستا بدهد و در اين دادن منتى هم نگذارد. مثلا اگر دكترى شما را از كورى نجات داد فطرتا او را احترام مىكنيد، و اگر از مرگ نجات داد بيشتر احترام مىكنيد.
اكنون ملاحظه كن نعمتهاى ظاهره و باطنه كه مالك الملوك جل شانه به ما مرحمت كرده است كه اگر جن و انس بخواهند يكى از آنها را به ما بدهند نمىتوانند و ما از آن غفلت داريم. مثلا اين هوايى كه ما شب و روز از آن استفاده مى كنيم و حيات ما و همه موجودات محيط بسته به وجود آن است، كه اگر يك ربع ساعت نباشد هيچ حيوانى زنده نمى ماند، چه نعمت بزرگى است؛ كه اگر تمام جن و انس بخواهند شبيه آن را به ما بدهند عاجزند. و همين طور قدرى متذكر شو ساير نعم الهى را از قبيل صحت بدن و قواى ظاهره از قبيل چشم و گوش و ذوق و لمس، و قواى باطنه از قبيل خيال و وهم و عقل و غير آن، كه هر يك منافعى دارد كه حد ندارد. تمام اينها را مالك الملوك به ما عنايت فرموده است بدون اينكه از او بخواهيم؛ و بدون اينكه به ما منتى تحميل فرمايد. و به اينها نيز اكتفا نفرموده و انبيا و پيغمبران فرستاده و كتبى فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به ما نموده؛ و هر چه محتاج به او بوديم در دنيا و آخرت به ما عنايت فرموده است، بدون اينكه به طاعت و عبادت ما احتياجى داشته باشد، يا به حال او طاعت و معصيت ما فرقى كند. فقط از براى نفع خود ما امر و نهى فرموده است، بعد از تذكر اين نعمتها و هزاران نعمتهاى ديگر كه حقيقتا از شمردن كليات آن تمام بشر عاجز است چه برسد به جزئيات آن، آيا در فطرت شما احترام همچو منعمى لازم نیست؟ و خيانت نمودن به همچو ولى نعمتى در نظر عقل چه حالى دارد؟ (2)
ياد آوردن حق، روشى مؤثر و مفيد در برافروختن شعله آتش عشق به كمال مطلق و سوزاندن كمالات موهوم است. به تعبير ملاى رومى به وسيله ياد خدا مى توان وسوسه هاى گمراه كننده غولهاى بيابان نفس را سوزاند و چشم دل خود را از پستيهاى دنيا فرو بست و به كمالات حقيقى باز كرد.
آنچه مايه نجات انسانها و آرامش قلوب است، وارستگى و گسستگى از دنيا و تعلقات آن است كه با ذكر و ياد دائمى خداى تعالى حاصل شود.
«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ الْقُلُوب * آگاه باش كه دلها با ياد خدا آرامش مى يابد. سوره رعد آیه 28».
هيچ قلبى از اين حكم مستثنا نيست، مگر اينكه كار قلب در نتيجه از دست دادن بصيرت و پشت كردن به حقيقت به جايى رسيده باشد كه ديگر نتوان آن را قلب ناميد.
خداوند با اين حكم مردمان را به ياد خود فراخوانده است تا به آرامش حقيقى دست يابند، همه همت انسان در زندگى اش رسيدن به سعادت و نعمت و گريختن از شقاوت و نقمت است و تنها سببى كه همه امور به دست اوست خداست؛ و اوست كه فوق همه بندگان و قاهر بر آنان و فعال مايشاء است، و اوست كه سرپرست مؤمنان و پناه ايشان است؛ پس ياد او براى هر كس كه اسير دست حوادث است و پيوسته در جستجوى ركنى محكم است كه سعادت او را تضمين كند و او را از تحير و سرگشتگى برهاند، مايه انبساط و آرامش است.
اما ذكر سودمند، ذكرى است كه مداوم يا در بيشتر اوقات باشد و با حضور قلب و توجه كلى به خالق متعال باشد. چنين ذكرى سبب مى شود كه ياد خدا در دل جايگزين گردد و روشنى عظمت او بر دل بتابد و با دميدن نور او بر دل سينه آدمى گشاده شود و وجودش نورانى گردد.
«يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد. سوره احزاب آیه 41».
خداوند را اسماى حسنا و صفات علياست و اوست كه صاحب تمام كمالات و منزه از هر گونه عيب و نقص است. توجه به چنين حقيقتى روح انسان را به نيكيها و پاكيها سوق مى دهد و از بديها و زشتيها پيراسته مىكند و آينه وجود را مستعد تجلى صفات او مى سازد. توجه به چنين معبودى موجب احساس حضور دائم در پيشگاه اوست و چنين حضورى با ياد دائم حق تدارك مى شود.
از اين روست كه ياد حق ركنى قوى در سير به سوى كمال مطلق شمرده شده است و هيچ كس نمى تواند جز به دوام ذكر خدا، الهى شود؛ و به همين دليل است كه هر چيز اندازه اى دارد جز ياد حق كه آن را حد و مرزى نيست.
اهل معرفت گفته اند: ذكر اولين گام در طريق محبت است، چون كه وقتى كسى كسى را دوست دارد، همچنين علاقهمند است كه دائما نام وى را بر زبان آورد، و پيوسته يادش كند. بنابراين، قلب آن كس كه در آن محبت خداوند ريشه گيرد، جايگاه ذكر دائمى خداوند خواهد بود.
شيخ كلينى (ره) به اسناد خود از امام صادق (ع) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
«هيچ چيز نيست جز آنكه براى آن حد و اندازه اى است كه بدان پايان مى پذيرد جز ذكر خدا كه حدى ندارد تا پايان پذيرد». (3)
امام صادق (ع) در ادامه فرمود: خداوند فرائضى را واجب كرده است و هر كه آنها را به جاى آورد، همان حد و انتهاى آنهاست، مثلا ماه مبارك رمضان حد روزه واجب است، پس هر كه آن را روزه دارد، حدش را به جا آورده است، و حد حج واجب يك بار است كه چون انجام شود، حدش برآورده شده است، اما ذكر خدا چنين نيست، زيرا خداوند به اندك آن راضى نشده و براى آن انتها و حدى قرار نداده است.
امام (ع) سپس اين آيه را تلاوت كرد: « اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد».
آن گاه فرمود: «پدرم بسيار ذكر خدا مى كرد؛ هرگاه با او قدم مى زدم، ذكر خدا مىگفت، هنگام غذا خوردن نيز به ذكر خدا مشغول بود، حتى هنگامى كه با مردم سخن مىگفت، از ذكر خدا غافل نمى شد».
اين گونه ياد خدا بودن به همه چيز آدمى رنگ الهى مى زند. از امير مؤمنان (ع) در اين باره چنين وارد شده است:
«هر كه دل خود را به دوام ياد خدا آباد گرداند، كردارش در نهان و آشكار نيكو باشد». (4)
راه اصلاح قلب كه امام وجود آدمى است در ياد حق است، و چون قلب اصلاح شود، كردار و رفتار انسان اصلاح مى شود، چنانكه از على (ع) روايت شده است:
«اساس اصلاح دل در اشتغال به ياد خداست». (5)
حيات آدمى به حيات دل اوست و حيات دل به ذكر خداست و چون ياد حق از دل آدمى برود، حيات حقيقى او نيز مى رود. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود:
«با ياد خدا دلها زنده مى شود و با فراموش كردن ياد خدا دلها مى ميرد». (6)
هر جا كه ذكر خدا وجود دارد، آنجا مرتبه اى از عالم قدس است و جايگاهى از قرب الهى، و هر جا كه ذكر خدا نيست، آنجا غروب عالم قدس است و غربت آدمى؛ و روش تذكر راهى است براى بيرون بردن آدمى از اين غفلت اساسى؛ و اينكه همواره به ياد داشته باشد كه ذات دانا و بينايى مراقب اوست و فراموش نكند كه بنده اوست.
ياد حق، يادآورى مراقبت اوست، ياد حساب و جزاى اوست، ياد دادگاه عدل او و بهشت دوزخ اوست و چنين يادى انسان را از فرو رفتن در دامهاى دنيا نگه مى دارد، و جانش را مصفا مى كند و قلبش را نور و حيات مى بخشد.
- ياد مرگ
از جمله روشهاى تربيتى كه در قرآن كريم و روايات معصومين بر آن بسيار تأكيد شده است، يادآورى مرگ است كه دارويى مؤثر در ريشه كن كردن دوستى دنيا و رذايل اخلاقى و محركى قوى در برانگيختن آدمى در استفاده از فرصتهاى اين جهانى براى حيات اخروى است.
«كلُ نَفْسٍ ذَائقَةُ المَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَعُ الْغُرُور * هر كسى مرگ را مىچشد و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت آنها كه از آتش (دوزخ) دور شده، و به بهشت وارد شوند نجات يافته و رستگار شدهاند و زندگى دنيا، چيزى جز سرمايه فريب نيست. سوره آل عمران، آیه 185».
آرزوهاى دنيايى آدمى را با خود مى برد و در برهوت پستيها به هلاكت مى رساند و آنچه بازدارنده انسان از همراهى با آرزوهاى دنيايى است، در نظر داشتن مرگ و ذكر معاد است كه بالاترين ذكرهاست.
«أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنتُمْ فىِ بُرُوجٍ مُّشَيَّدَة * هر كجا باشيد، مرگ شما را درمى يابد، هرچند در برجهاى استوار باشيد. سوره نساء آیه 78».
انسان به سبب درك نادرست خود از مرگ و زندگى، و فرو رفتن در دام دنيا و اوهام از ياد مرگ گريزان است و خود را از نيكوترين وسيله رهايى از دنيا و كسب وارستگى محروم مى سازد. خداى رحمان مرگ را به آدمى يادآور مى شود تا با ياد آن دل آدمى صيقل بخورد و ديده اش به حقايق هستى گشوده شود و رفتار و كردارش اصلاح شود و به خلوص راه يابد. خداى سبحان پيامبر گرامى اش را فرمان مى دهد كه مرگ را يادآور مردمان شود تا راه هدايت بر آنان گشوده شود.
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُم * بگو: آن مرگى كه از آن مى گريزيد، سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد. سوره جمعه آیه 8».
اگر انسان دنيا را فانى و خود را راهى ببيند، بىگمان به ترتيب خويش اهتمام مىكند و خود را براى سراى جاودانى آماده مىسازد. اين حقيقت در سخنان نورانى امير مؤمنان (ع) چنين وارد شده است:
«هر كه دورى سفر را به ياد آورد، خويشتن را آماده مىكند». (7)
«هر كه منتظر مرگ خويش باشد، از مهلتهايى كه در اختيار دارد بهره مى برد». (8)
«هر كه انتظار مرگ را كشد، در انجام دادن كارهاى نيك شتاب كند». (9)
«هر كه به كيفر و پاداش آخرت يقين داشته باشد، جز كار خير را برنگزيند». (10)
ياد مرگ و پيامدهايش انسان را بدين منظر مىرساند كه خود را همچون مسافرى ببيند كه بايد از فرصتها بهره ببرد و ره توشه آخرت برگيرد، زيرا اگر انسان از مرگ بگريزد، مرگ از انسان نمى گريزد كه هر نفسى گامى است به سوى همدمى با مرگ. اولياى خدا براى تربيت مردمان آن را به ياد مرگ خوى مىدادند، زيرا غفلت مردم از مرگ به سبب كم ياد كردن آن است و اگر هم گاهى آن را ياد كنند، نه با قلبى فارغ بلكه با دلى گرفتار شهوتها و علائق دنيوى ياد آن مىكنند، و چنين يادى سودى نمىدهد. راه درست اين است كه آدمى دل را از هر چيزى جز ياد مرگ كه در پيش روى دارد تهى كند، همچون كسى كه بخواهد سفرى دراز كند كه در راه آن بيابانهاى بى آب يا درياى خطرناك باشد كه بايد از آن بگذرد، و ناگزير فكرى غير از آن ندارد. كسى كه به اين نحو به ياد مردن باشد و مكرر ياد آن كند، در دل او اثر مى گذارد و در نتيجه سرور و نشاط او به دنيا كم مى شود و نفسش از آن بازمىايستد، و از آن دل شكسته مىشود، و آماده مرگ و سفر آخرت مى گردد.
امير مؤمنان على (ع) در نامه اى كه خطاب به مردم مصر نوشت زمانى كه محمد بن ابى بكر را به عنوان زمامدار ايشان مى فرستاد آنان را به ذكر مرگ سفارش كرد و فرمود:
«اى بندگان خدا! همانا از مرگ گريزى نيست. پس قبل از آنكه شما را دريابد، از آن بيم داريد و ساز و برگ آن را فراهم آريد، زيرا در هر حال شما شكار مرگيد. اگر در جاى خود بمانيد، به سروقتتان آيد، و اگر از آن بگريزيد، شما را دريابد، و (بدانيد كه) اين مرگ از سايه شما به شما همراه تر است. مرگ بر پيشانى شما نگاشته شده است و دنيا پس از شما نيز درنورديده خواهد شد. پس هرگاه شهوتها به شما روى آوردند، مرگ را بسيار ياد كنيد كه ياد مرگ براى پندآموزى بسنده است. رسول خدا (ص) اصحاب خود را پيوسته به يادآورى مرگ سفارش مىكرد و مىفرمود: مرگ را بسيار ياد كنيد كه همانا مرگ بر هم زننده لذتها و جداكننده شما از شهوتهاست». (11)
پيشواى پارسايان، على (ع) پيوسته ياران و مردمان خود را به ياد مرگ سفارش مى نمود و از اين راه آنان را اصلاح مى كرد. در خطبه اى فرمود:
«هان! بر هم زننده لذتها، و تيره كننده شهوتها، و برنده آرزوها را به ياد آريد، آن گاه كه به كارهاى زشت شتاب مى آريد». (12)
پيشوايان حق براى سير دادن شاگردان خود به سوى كمال مطلق آنان را به تداوم ياد مرگ سفارش مى كردند. ابوعبيد» از شاگردان امام باقر (ع) به آن حضرت عرض كرد كه وى را سخنى فرمايد تا از آن بهره مند شود. حضرت فرمود:
«اى اباعبيده! مرگ را بسيار ياد كن كه هر انسانى كه آن را بسيار ياد كند به دنيا بى ميل و زاهد مى شود». (13)
بسيار ياد مرگ كردن، بزرگترين مانع تربيت حقيقى انسان يعنى دنياپرستى را برطرف مى سازد و نفس سركش را رام مى نمايد و بهترين زمينه را براى پرورش صفات الهى در دل انسان به وجود مى آورد.
پيشواى پارسايان، على (ع) در نامه تربيتى خود به امام مجتبى (ع) او را به بسيار ياد مرگ كردن سفارش مىكند و درهاى رهايى از دنيا و بندگى حقيقى خدا را اين گونه مىگشايد.
«فرزندم! بسيار ياد مرگ كن، و به ياد آنچه که به سوی آن می روی، و پس از مرگ در آن قرار می گیری. تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروی خود را افزون، و کمر همت را بسته نگه دار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. و مبادا فريفته شوى كه مى بينى دنياداران به دنيا دل مى نهند و بر سر دنيا با يكديگر مى جنگند. چون خداوند تو را از ماهيت دنيا آگاه كرده و دنيا نيز خود بديهاى خود را باز نموده است. همانا دنياپرستان سگانند عوعوكنان، و درندگانند در پى صيد دوان. به جان يكديگر افتاده اند؛ نيرومندشان ناتوان را طعمه خويش مىنمايد، و بزرگشان بر خرد دست چيرگى مىگشايد. گروهى از ايشان (چون) حيوانات پايبند نهاده اند و گروهى ديگر (چون) حيوانات رها شده اند. خرد خود را از دست داده اند و در كار خويش سر گردانند، و در چراگاه زيان و در بيابانى ناهموار روانند». (14)
راه نجات آدمى از دنياطلبى، حيوان صفتى و درنده خويى در تداوم ياد مرگ است، و بدين وسيله است كه انسان از نيرنگهاى دنيا رهايى مى يابد، چنانكه از امير مؤمنان (ع) وارد شده است:
«هر كه مرگ را بسيار ياد كند، از نيرنگهاى دنيا نجات يابد». (15)
اين همه تاكيد بر ياد مرگ بدين سبب است كه ياد مرگ آدمى را از غفلت بيرون مى برد و از دام شيطان نفس رها مى سازد و به آزادگى و پاكى مى رساند. پس بايد اين روش تربيتى گرانمايه را زنده نگاه داشت و با يادآورى نتايج و ثمرات آن، تلخكامى واهى از آن را زدود و شيرين كامى حقيقى آن را وانمود. در مصباح الشريعه از امام صادق (ع) در اين باره چنين آمده است:
«ياد مرگ شهوات و خواسته هاى نفسانى را مىميراند، و ريشههاى غفلت را مىزدايد، و دل را به وعده هاى خداوند قوى و محكم مىنمايد، و وجود آدمى را لطيف و نرم مىكند، و نشانه هاى هوا و هوس را در هم مىشكند، و آتش حرص را فرو مىنشاند، و دنيا را (در نظر انسان) خوار و بى مقدار مىگرداند».
—————
(1) نهج البلاغه، خطبه 222.
(2) چهل حدیث، ص 10.
(3) کافی، ج 2، ص 498.
(4) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 387.
(5) همان، ج 2، ص 415.
(6) تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120.
(7) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 305.
(8) همان.
(9) همان.
(10) همان.
(11) امالی طوسی، ج 1، ص 27.
(12) نهج البلاغه، خطبه 99.
(13) کافی، ج 3، ص 255.
(14) نهج البلاغه، نامه 31.
(15) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 309.