• روش عبرت

از جمله روشهاى تربيتى قرآن كريم و پيشوايان معصوم روش عبرت است كه با نظر به دگرگونيهاى زندگى، حوادث و تحولات تاريخى، احوال امتها، حيات و مرگ تمدنها، عظمت و انحطاط دولتها، سرنوشت و فرجام قدرتمندان و بيدادگران و همانند اينها شكل مى گيرد؛ و هر كس را كه اهل ديدن و انديشيدن و دريافتن است راه مى نمايد و از بدى به نيكى و از تاريكى به روشنايى سير مى دهد.

«فَاعْتَبِرُواْ يَأُوْلىِ الْأَبْصَار * پس اى اهل بصيرت، عبرت گيريد. سوره حشر آیه 2».

  • معنا و مفهوم عبرت و اعتبار

«اعتبار» در اصل از عبور گرفته شده كه به معنى گذشتن از چيزى است به سوى چيز ديگر، و اينكه به اشك چشم عبرة گفته مى‏شود به خاطر عبور قطرات اشك از چشم است، و عبارت را از اين رو عبارت مى‏گويند كه مطالب و مفاهيم را از كسى به ديگرى منتقل مى‏كند. و به همين مناسبت به حوادثى كه به انسان پند مى‏دهد «عبرت» مى‏گويند، چرا كه انسان را به يك سلسله تعاليم كلى رهنمون مى‏گردد و از مطلبى به مطلب ديگر منتقل مى‏كند.

«اعتبار» و «عبرت» حالتى است كه انسان را از شناخت و معرفت محسوس به شناخت و معرفت نامحسوس مى رساند، انسان را از امور مشهود به امور نامشهود راه مى برد، از شناخت چيزى كه ديده شده است، به شناخت چيزى كه در گذشته رخ داده و ديده نشده است واصل مى­كند. شيخ طوسى (ره) مى نويسد كه اصل اين واژه به معناى نفوذ كردن از جانبى به جانب ديگر است. و البته تا ديده اى نافذ نباشد و انسان از ظواهر عبور نكند به شناختى وراى ظواهر دست نمى يابد، بلكه تماشاگر خواهد بود نه عبرت گير.

از اهداف تربيت الهى اين است كه انسان وقتى به تاريخ و حوادث روزگار و تطورات آن مى نگرد، عبرت بگيرد.

عبرت گرفتن، يعنى از صفات بد به صفات خوب عبور كردن. اگر كسى حوادث روزگار را ببيند و از صفت بد به صفت خوب عبور نكند، نمى گويند او عبرت گرفت، مى گويند تماشا كرد؛ ولى اگر از صفت بد و زشتى به نيكى عبور كرد، مى گويند اعتبار و عبرت گرفت.

  • نقش عبرت در تربيت

از مقاصد مهم تربيت آن است كه چشمان انسان بدرستى گشوده شود و به بصيرت دست يابد و بتواند از ظواهر امور بگذرد و بواطن امور را بنگرد، و از محسوسات و مشهودات به معقولات برسد و خود را از فرو رفتن در گرداب فريبها حفظ كند و در راههاى خطا كه ديگران مكرر رفته اند، گام نگذارد؛ روش عبرت راهى استوار در رساندن انسان به اين مقصد تربيت است.

بنابراين نقش تربيتى عبرت اين است كه انسان را اهل عبور از غفلت، به بصيرت كند و او را از خانه غرور بيرون آورد و به خانه شعور برساند. مادام كه انسان در خانه غرور خويش گرفتار است، از آنچه بر سر ديگران رفته است، درس نمى­آموزد و خطاهاى گذشتگان را تكرار مى­كند و به همان راهى مى رود كه آنان رفتند. پس بايد به انسان عبور كردن را آموخت تا بتواند عبرت بگيرد؛ و اين عبرت او را رشد دهد و به سلامت از دار دنيا به خانه آخرت برساند. اين نقش در سخنان نورانى، امير بيان، على (ع) چنين آمده است:

«عبرت بيم دهنده اى خيرخواه اس ؛ هر كه (در حوادث و آنچه بر ديگران رفته است) بينديشد، عبرت گيرد، و هر كه عبرت گيرد خود را (از سرنوشت بد ديگران) دور نگه دارد، و هر كه خود را (از بديها) دور نگه دارد به سلامت ماند». (1)

همچنین فرمودند: «هر كه عبرت گيرد، بينا شود». (2)

و در سخنی دیگر فرمودند: «عبرت گرفتن به سوى رشد مى كشاند». (3)

و همچنین بیان فرمودند: «عبرت گرفتن حفظ خود از گناه را نتيجه مى دهد». (4)

هر چه روحيه عبرت گيرى بيشتر شود، خود نگهدارى انسان افزايش مى يابد و در نتيجه اشتباه و گناهش كمتر مى شود. به بيان على (ع):

«هر كه عبرت گيرى اش بسيار باشد، لغزشش اندك باشد». (5)

امير مؤمنان على (ع) در جای دیگر مى‏فرمايد: «سعادتمند كسى است كه از ديگران پند و عبرت گيرد!». (6)

از مهمترين عوامل لغزش انسانها «شبهه» است، بلكه هر جا پاى آدمى مى لغزد نشانى از «شبهه» وجود دارد، يعنى آن امور باطلى كه شباهت به حق دارد، باطلى كه لباس حق بر تن كرده است، باطلى كه مدعى حق است؛ و آنچه زمينه حفظ انسان را در برابر شبهه­ها فراهم مى كند، عبرت است. امير مؤمنان على (ع) در ابتداى زمامدارى خود، خطبه اى ايراد كرد و مردمان را به اين مهم توجه داد و فرمود:

«كسى كه عبرتها براي او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، البته تقوا او را از سرنگون شدن در شبهه ها بازمى دارد». (7)

اگر انسان عبرت پذير شود، مى تواند از مدرسه روزگار به نيكى كسب تجربه كند و بهترين پشتيبان را براى كسب سلوك تربيتى خود فراهم آورد. امير مؤمنان (ع) فرموده است:

«اگر از آنچه گذشته است عبرت گيرى، آنچه را مانده است حفظ می­كنى». (8)

و اگر انسان عبرت پذير نشود، بهترين ياور را در راهنمايى خود از دست مى دهد، و خود و آنچه بر سرش مى آيد، مايه عبرتى ديگر مى شود، چنانكه بر گذشتگان اين گونه شد. چه نيكو فرموده است امير بيان، على (ع):

«هر كه از سرگذشت ديگران عبرت نگيرد، براى خود پشتيبانى نگرفته است». (9)

  • راههاى كسب عبرت

راههاى فراوانى براى كسب عبرت وجود دارد كه از مهمترين آنها زندگى گذشتگان است. تاريخ آيينه اى است كه راز پيروزى و شكست مردمان، علل عظمت و انحطاط جوامع، دلايل ظهور و سقوط تمدنها، عوامل عزت و ذلت دولتها، و راه نيكبختى و بدبختى امتها را بخوبى نشان مى دهد تا خردمندان بينديشند و عبرت گيرند.

«لَقَدْ كاَنَ فىِ قَصَصِهِمْ عِبرَةٌ لّأُوْلىِ الْأَلْبَاب * براستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان درس عبرتى است. سوره یوسف آیه 111».

آيا اگر مردم در سرنوشت گذشتگان بينديشند و از احوال آنان عبرت آموزند، باز به همان راهى مى روند كه آنان رفتند؟ كجا هستند گردنكشان و گردنفرازان تاريخ ؟ كجا رفتند ستمگران و مستبدان پيشين؟ چه شدند آنان كه دست تعدى گشودند و اموال مردم را به تاراج بردند؟ آيا از ايشان جز نامى و از زندگى شان جز داستانى براى عبرت چيزى ديگر باقى است؟ امام على (ع) مى فرمايد:

«همانا در روزگاران گذشته براى شما عبرتى است. كجايند عمالقه و فرزندان عمالقه؟ كجايند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ كجايند مردمانى كه در شهرهاى رس بودند؟ آنان كه پيامبران را كشتند، و سنت فرستادگان خدا را ميراندند، و سيرت جباران را زنده كردند؟ كجايند آنان كه با سپاهيان به راه افتادند و هزاران تن را شكست دادند؟ آنان كه سپاهها به راه انداختند و شهرها ساختند؟». (10)

اگر انسان از غفلت به درآيد و از سرگذشت فراعنه درس آموزد، هرگز مبتلا به سرنوشت آنان نخواهد شد. انسان مى تواند در تاريخ گذشتگان خود را بيابد. در درون هر كسى موسى و فرعونى است كه پيوسته در جدالند. به ياد آوردن داستان موسى و فرعونى كه در تاريخ روى داده است، درسى زنده و جارى دارد و آن اينكه اگر انسان جانب فرعون نفس را بگيرد و به موساى عقل پشت كند، چگونه در نيل نفسانيت خود هلاك خواهد شد.

خداوند جسد فرعون را پس از هلاكتش از آب بيرون فرستاد تا عبرتى باشد براى آيندگان، و همگان بدانند كه فرجام فراعنه چيست.

«فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَاتِنَا لَغَافِلُون * پس امروز تن (بى جان) تو را نجات مى‏دهيم، تا عبرتى براى آيندگان باشى! و بسيارى از مردم، از آيات ما غافلند! سوره یونس آیه 92».

اگر انسان ديده بگشايد، در فرو افتادن جباران و دَر هم شكسته شدن ستمگران درسهاى بسيار است. نقل كرده اند كه امير مؤمنان على (ع) در مسير خود به سوى صفين به شهر «بهرسير» و «ايوان مدائن» رسيد. مردى از يارانش به نام حر بن سهم بن طريف چون به آثار كسرى نگريست، به اين بيت از شعر اسود بن يعفر نهشلى از شاعران جاهلى، تمثل كرد:

بادها بر خانه هاى سرزمين ايشان برگذشت (و آنها را در هم شكست) گوييا با يكديگر وعده اى داشتند.

پس على (ع) به او فرمود: آيا نگويى:

«(سرانجام همگى نابود شدند و) چه بسيار باغها و چشمه‏ها كه از خود به جاى گذاشتند، و زراعتها و قصرهاى زيبا و گرانقيمت، و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن (غرق) بودند! اينچنين بود ماجراى آنان! و ما (اموال و حكومت) اينها را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم! نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين، و نه به آنها مهلتى داده شد! سوره دخان آیات 29 تا 25».

سپس اميرمؤمنان (ع) فرمود: آرى، همانا آنان زمانى ارث برندگان بودند و اينك ارث دهندگان شده اند. آنان نعمتها را شكر نگزاردند و دنيايشان نيز در نتيجه نافرمانى، از ايشان گرفته شد. از كفران نعمت بپرهيزيد تا گرفتار كيفر سخت نشويد». (11)

دقت در نيك و بد احوال گذشتگان، راهى است نيكو براى تربيت مردمان. از اين روست كه امير مؤمنان (ع) با تأكيد بسيار سفارش مى­كند كه در عوامل خوشبختى و بدبختى پيشينيان و آنچه عزتشان بخشيد يا به ذلتشان كشيد توجه كنيد. دورى از تفرقه و پراكندگى، وجود اتحاد و پيوستگى، اتفاق خواسته ها و يكى بودن مقصودها، اهتمام بر الفت و همگامى، راستى دلها و انديشه ها و اعتدال در رفتار، يار و مددكار هم بودن و به عدالت رفتار كردن پيشينيان را به سلامت و قدرت و عزت رسانيد؛ ولى كينه هاى درونى و بخل و حسادت، اختلاف خواسته ها و پراكندگى دلها، پشت كردن به هم و دست از يارى يكديگر كشيدن، پراكندگى و تفرقه، خوار كردن دستهاى يكديگر و پيدايش سستى و ناتوانى، جدال با يكديگر در عين پراكندگى و به ستم رفتار نمودن آنان را به شكست و حقارت و ذلت كشانيد. (12)

تحولات دنيا، رنجها، شاديها، دگرگونيها، آمدنها و رفتنها، همه مايه عبرت است. به بيان على (ع):

«در دگرگونيهاى دنيا براى بينايان عبرت است». (13)

گردش روزگار و زندگى و مرگ خود راهى روشن براى عبرت گرفتن است؛ اگر عبرت گيرندگانى باشند. پس از آنكه امير مؤمنان على (ع) به دست ابن ملجم مرادى كه لعنت خدا بر او باد و با شمشير جمود ضربت خورد، اندكى پيش از مرگ در نامه اى در ضمن آخرين سفارشها چنين فرمود:

«من ديروز يارتان بودم و امروز موجب عبرت شمايم، و فردا از شما جدايم». (14)

افسوس كه با وجود راههاى بسيار براى كسب عبرت، اهل عبرت اندكند و از اين روش نيكوى تربيتى سود نمى برند.

«چه بسيار است آنچه مى توان از آن عبرت گرفت و چه اندك است عبرت گيرى». (15)

  • اهل عبرت

كسانى مى توانند بدرستى از صفات بد به صفات خوب عبور كنند و اهل عبرت شوند كه فطرت انسانى خود را آن چنان نپوشانده باشند كه از آنچه بر سر ديگران رفته است، به خود نيايند، بلكه انسان به فطرت خود ترس از شقاوت و عذاب دارد و با ديدن آنچه مايه عبرت است به اصلاح خود و جامعه مى پردازد. از اين روست كه خداى رحمان فرموده است:

«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَعِبرَةً لِّمَن يَخْشى‏ * همانا براى هر كه از شقاوت و عذاب بترسد، در اين (امور) عبرتى است. سوره نازعات آیه 26».

چنين انسانى از كنار حوادث نمى گذرد، بلكه در آنها سير مى كند و اين سير مستلزم چشمى بينا و خردى ناآلوده است، چنانكه در قرآن كريم بر آن تصريح شده است :

«إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَعِبرَةً لّأُوْلىِ الْأَبْصَار * در اين (امور) براى صاحبان بينش عبرتى است. سوره آل عمران آیه 13».

«عِبرَةٌ لّأُوْلىِ الْأَلْبَاب * (در اين امور) براى خردمندان عبرتى است. سوره یوسف آیه 111».

انسانى كه مى آموزد در ظاهر متوقف نگردد و از ظاهر به باطن سير كند، پيوسته همه چيز را به چشم عبرت مى نگرد و به سوى اصلاح گام برمى دارد. شأن مؤمن چنين است. امير مؤمنان على (ع) فرموده است:

«همانا مؤمن به دنيا به ديده عبرت نمى نگرد». (16)

اين نوع نگرش انسان را به روشن بينى و خودنگهدارى مى رساند. پس بايد تلاش كرد كه متربى نگاه خود را به امور و حوادث تصحيح كند و پيوسته عبرت بگيرد. از امير مؤمنان (ع) روايت شده است كه فرمود:

«عبرت گيرى پيوسته انسان را به سوى بصيرت مى كشاند و بازدارندگى (از بديها) را به بار مى آورد». (17)

————————

(1) بحار الانوار، ج 78، ص 92.

(2) نهج البلاغه، حکمت 208.

(3) شرح غرر الحکم، ج 1، ص 291.

(4) همان، ص 221.

(5) همان، ج 5، ص 217.

(6) نور الثقلين، ج 5، ص 274.

(7) نهج البلاغه، خطبه 16.

(8) همان، نامه 49.

(9) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 264.

(10) نهج البلاغه، خطبه 182.

(11) وقعه صفین، ص 142.

(12) نهج البلاغه، خطبه 192.

(13) شرح غرر الحکم، ج 4، ص 395.

(14) نهج البلاغه، نامه 23.

(15) شرح غرر الحکم، ج 6، ص 68.

(16) نهج البلاغه، حکمت 367.

(17) شرح غرر الحکم، ج 4، ص 22.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا