- در روابط و اجرائيات
در هر نظام سياسي، دو گونه رابطه از يکديگر قابل تفکيک است: روابط داخلي، روابط خارجي، در روابط داخلي، اساس بر وحدت امت، حفظ منافع مشترک، دفاع از حيثيت و کيان يک جامعه بوده و در آن براي مؤمنان برادري (1) و برای ديگر افراد رابطه انس است. در دفاع و جنگ، برای همگان وظيفه مشارکت است، هم چنانکه در بهرهمندي از مواهب کشور، همگان سهم و بهرهاي دارند.
در روابط خارجي، اصل اين است که با مؤمنان در هر گوشه جهان که باشند، با ما رابطه برادري است. با اهل کتاب رابطه انس بر اساس نقاط اشتراک در اديان است و با متجاوزان رابطه درگيري و جنگ، تا بذر فتنه در درون خفه شود و محيط براي مردم پر از انس و صفا و امنيت شود. شک نيست که برای دولت اسلامي در تجهيز ساز و برگ نظامي وظيفهاي است و بايد به گونهاي عمل کند که دشمن را از طمع باز دارد و راه را بر او بربندد و اين همان مفهوم قرآني است که فرمود: … «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم». (2)
- در امور اجرائي
در بينش شيعي، دولت کارگزار مردم و مجري خواستههاي مشروع و پاسدار مصالح و منافع آنهاست. به دور از هر گونه شعار، مردم ولي نعمت کارگزاران هستند و بايد در امر
خدمترساني به مردم، کارگزاران وظيفه خود را به نحوي شايسته انجام دهند و در اين راه، همه توان، خردمندي و انديشه خود را به کار گيرند و در اين صورت است که ساعتي حکمراني، معادل صدها عمل خير خواهد بود. (3)
منشاء حکم و قانون در اين عرصه، قرآن است و اصل اين است که آنچه پيامبر آورد و فرمان داد، بايد آن را گرفته و به آن عمل کنید و آنچه را نهي کرد، خود را از آن دور و برکنار داريد. «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا». (4) پس منصب، امانت است، نه طعمه (5)
و بيت المال، مال خدا از آن مردم است، زمامدار. حاکم خود يکي از آنان است و حق برداشت بيشتر از سهميه حق خود را ندارد. (6) داوري و اجراي قانون بر اساس حکم اوست که تخلف از آن زمامدار را در مرز کفر و فسق قرار ميدهد. «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ». (7)
او چون ديگر آحاد مردم، زير پرچم اسلام است. به اضافه اينکه بايد برافرازنده و بر پا دارنده آن نيز باشد. (8)
او تحت هيچ عنواني نميتواند از اجراي احکام اسلام سرباز زند. او متولي اسلام و قرآن است و بايد در تنگناها و در حين رواج بدعتها به دفاع برخيزد.
او در اجرائيات خدا را در نظر دارد و وظيفهاش را با پاکي و آزدي انجام ميدهد و مقصد او، مصلحت عالي جامعه انساني است. موازين اسلامي براي همگان يکسان اجرا ميشود و همه مردم در پيشگاه قانون مساويند و در اجرا و تحکيم آن مشارکت دارند.
- مهرهسازيها
آنچه در اجرائيات مهم است، وجود مهرههاي مناسب در نظام است که شيعه معتقد است، مهرهها بايد شايسته و هر کدام در جاي خود باشند، آن چنانکه مصداق مکين بودن، (9)
حفيظ و عليم (10) بودن، درباره او مطرح باشد و همچنين از خانوادهاي شايسته و فردي ريشهدار باشد. (11) شيعه در دوران حيات تاريخي خود، زمامداري و حکومت نداشت، جز به ميزاني اندک. آن هم در عهد رسول الله صلياللهعليهوآله و اميرالمؤمنين علي عليهالسلام که مجموع اين دوران، کمتر از 20 سال بود. اما در عصر ائمه معصومين عليهمالسلام، مهرههايي از شيعيان در دستگاه حکومت بودند که به شيعه در تنگناها کمک، ميکردند و اين مهرهها دور از فهم و شناخت زمامداران جاسازي شده بودند، مثل علي بن يقطين در دستگاه هارون. حتي برخي از آنان در پستهايي نظير استانداري و فرمانداري بودند.
اينکه افرادي نااهل، در پستها قرار گيرند، سبب از هم پاشيدگي نظام ميشود و تازه اينان بايد مؤمن به هدف و داراي صلاحيتهاي گوناگون باشند. (12)
دست زمامدار در عزل و نصبها باز است و آنچه براي او مهم است، مصلحت است، نه توجه به روابط شخصي، که امام اميرالمؤمنين عليهالسلام، محمد بن ابي بکر را عزل کرد، در حالي که او را براي خود، فرزندي مهربان و وفادار ميدانست. (13)
- در روش حکومت
اساس کار حکومت، قرآن است و سنت پس در آن خواستههاي شخصي، جاي پاي مناسبي ندارند. بر اساس ملاک ايمان و تقوا و خبرگي، افراد به سمتها گمارده ميشوند و در اين انتصاب تفاوتي بين سفيد و سياه و فقير و غني نيست، زيرا که اسلام با اين انديشهها مبارزه دارد.
زمامدار، نميتواند در جامعه روح و انديشه ناسيوناليستي را حاکم کند و تنها به خود و مصالح خود بينديشد. او حق ندارد سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب ترجيح دهد و يا بر عکس. بخش مهمي از شکستهايي که به اسم اسلام بر زمامداران وقت، به نام حاکم اسلامي تحميل شد، ناشي از همين امر بود.
زندگي مردم در سايه عدالت است و همگان در برابر قانون مساويند و حتي خون و جان و آبروي همه افراد، به يک بها مي ارزد. در اداره جامعه، روح مردانگي، عشق، فضيلت و دفاع از حق بايد اصل باشد و تلاشها در جهت رفع تبعيض و استثمار و ستم صورت گيرد. (14)
زمامدار با اجراي حکم خدا و قوانين عادلانه الهي، با در نظر داشتن رحمت واسعه خداوند، به پيش ميرود و مردم را به رعايت حق و عدل، تشويق ميکند و در همه موارد خيرخواهي و دوستداري مردم را به آنان نشان ميدهد. سعي او بر اين است که خود را از انظار پنهان ندارد. (15)
و موجبات شک و ترديد و از هم گسيختگي فکري را از ميان بردارد. سراسر سرزمين اسلامي، وطن همه است و انديشه وحدت انسانها و اجراي نظام اسلامي در آن، بايد مدنظر باشد.
- مسأله همکاري
زمامدار براي انتخاب همکار، نبايد به جستجوي کساني برود که در نظام طاغوت، داراي مسئوليت و موقعيتي بودهاند، «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ [قَبْلَكَ لِلْأَشْرَارِ] لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيرا». (16)
آنان که عمري با سابقه بد در جامعه زيسته و يا بر مردم ستم راندهاند، نبايد زمام امور را در دست گيرند.
مردم نيز زماني ميتوانند و حق دارند با زمامدار همکاري کنند، که او را در خط حق و عدالت بدانند. آنها که زمامدار، سر از تجاوز و ستمکاري درآورد و راه زورگويي و استبداد را در پيش گيرد، نه تنها همکاري نيست، بلکه وظيفه ساقط کردن و عزل اوست. (17)
اصل اين است که مردم، دشمني زمامدار جور را در دل پرورانده و حتي آرزوي مرگ او را داشته باشند و اقل مسئله اين است که با او همکاري نکنند. آنان حتي نميتوانند آرزوي بقاي يک روز او را در درون بپرورانند. صفوان جمال، شتران خود را به هارون کرايه داد تا با آن به سفر حج رود. امام کاظم علیهالسلام از این کارش ناراضی بود از آن بابت که تو بايد زنده ماندن او را اميدوار باشي تا پس از بازگشت کرايه شترت را بپردازد و اين خود يک آرزوي گناه آلود است. (18)
- مسأله تقيه
شيعه در برابر زمامداران جور و افراد ناباب و دستگاههاي اطلاعاتي دشمن، تقيه دارد. غرض از تقيه نوعي کتمان عقايد، براي حفظ وجود و جلوگيري از ضايعات و به هدر رفتن نيروهاي خودي است. درست مثل اين است که در برابر تير و رگبار دشمن، به جاي سينه سپر کردن به حالت سينه خيز به پيش رويم.
تقيه در بينش شيعي، امري بسيار مهم است، تا حدي که امام صادق عليهالسلام آن را خط خود و آباء خود ميدانست. «التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي» (19)
از نظر عقلی نيز تقیه امري قابل قبول است. مؤمن يک ذخيره الهي است، حق ندارد خود را بيهوده در معرض فنا قرار دهد. او بايد با تمام وجود در برابر دشمن بايستد و بجنگد و البته اگر در اين راه، مرگي پيش آمد، آن را به عنوان شهادت پذيرا شود؛ و گرنه اين خطاست که آدمي براي نشان دادن جرأت خود، خويش را بيهوده در معرض تلف شدن قرار دهد. (20)
دامنه تقيه وسيع است و در آن اصل بر حفظ ودايع الهي است، اين ودايع ممکن است جان باشد يا مال و يا اسرار، مخصوصاً اسرار که بايد در برابر دشمن حفظ شود.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاثٍ…َ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ كَيْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا». (21)
بدين سان، تقيه ترک وظيفه يا ترک مبارزه نيست، بلکه تغيير روش و تاکتيک است، براي حفظ وجود و زنده ماندن جهت دفاع از شرف و کيان اسلامي. البته در مواردي هم تقيه از آدمي ساقط است. و آن زماني است که اصل هدف در معرض خطر باشد و يا جاني در معرض فنا قرار گيرد. در آنجا بايد تقيه را شکست و براي نجات و دفاع اقدام کرد. (22)
- خط سير در حکومت
حکومت، خط آغازين حيات است و در آن سعي بر اين است که شرايط و موجباتي را پديد آورند که افراد، سير به سوي کمال داشته باشند. در اين راه حاکم در چهار برنامه کار و تلاش دارد:
در خيرانديشي و مصلحتجويي براي ملت، در اعتلاي سطح فکري و فرهنگي مردم و بالا کشاندن افراد از نقطه و موقعيتي که در آن هستند. ارتقاي سطح زندگي از نظر اقتصادي، آن چنانکه تلاش براي کسب نان وقت و رمق آنان را نگيرد و آنان را زياد به خود مشغول ندارد و بالاخره اجراي حدود و احکام الهي. (23)
اصولاً شيعه، خط سير تکاملي را ميپسندد و به پيروي از سخنان امام رضا عليهالسلام، بر اين اعتقاد است: «مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمِهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ؛ آن کس که دو روزش مساوي باشد، مغبون است و آن کس که ديروزش بهتر از امروزش باشد، ملعون است.» (24)
شعار او اين است که هر روز يک قدم به پيش. البته آنجايي که نيازي به کمک دولت در طي اين مسير باشد، وظيفه دولت حمايت و کمک رساني است.
پاکدامني و پارسايي براي همگان زيبنده و براي زمامدارن زيبندهتر است. اقل کوشش و تلاش، بايد متوجه اين امر باشد که اهل ورع باشند و از حرام اجتناب کند.
امام صادق عليهالسلام فرمود: شيعه ما کسي است که اطاعت خدا کند، به ولايت ما دست نخواهد يافت، مگر از طريق خودداري از حرام. «إِنَّمَا شِيعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللَّه»، (25)
لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَع. (26)
در مواردي، زمامدار را نياز به سرمايهگذاري از جان و مال و هستي خود است. او در واقع بايد براي ديگران سپر باشد، خود نخورد تا ديگران بخورند، خود نپوشد تا ديگران بپوشند، از سرپوش بگذرد تا ديگران را دستاري بر سر باشد.
———————–
1- سوره حجرات، آيه 13.
2- سوره انفال، آيه 60.
3- نهج الفصاحه.
4- سوره حشر، آيه 7.
5 – «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ»؛ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 366.
6- نهج البلاغه.
7- سوره مائده، آيه 44.
8- نهج البلاغه، خطبه 86.
9- سوره يوسف، آيه 54.
10- سوره يوسف، آيه 55.
11- نهج البلاغه، نامه 53.
12 – نهج البلاغه، نامه 31 و نامه 53.
13- نهج البلاغه.
14- السيادة العربية، ص 40.
15- نهج البلاغه، نامه 53.
16- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص430 .
17- ان حکام الجور المعزولون… امام حسين عليه السلام.
18- در مکتب اسوه صلابت.
19- عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص 433.
20- شهيد ثاني منية المريد.
21- قرب الاسنا، ص 78.
22- تقيه، طيبي شبستري.
23- نهج البلاغه.
24- بحارالانوار، ج 68، ص 173.
25- الأمالي (للطوسي)، النص، ص 273.
26- تحف العقول، النص، ص 303 .
منبع: ص 207-213.