• پيدايش استعمار و ورود آن به جهان اسلام

كشورهاي اروپايي، تحت تأثير دوران رنسانس، دچار تغييراتي عمده شدند و به عرصه هايي جديد گام نهادند. نيروي رنسانس اروپاييان را از حصارهاي گوناگون، به ويژه تنگناهاي فكري، خارج و به كشف دنياي جديد تشويق كرد.

مردم اروپا تحت تأثير چنين عواملي به پيشرفتهايي چشمگير در زمينه هاي متعدد علمي و فني و فكري دست يافتند و روزبه روز بر تواناييهاي خود افزودند. پيدايش صنعت چاپ، پيشرفت جنگ افزارها و توليد سلاحهاي آتشين همانند توپ و تفنگ، اختراع چرخهاي آبگير كه در زمينه هاي صنعتي و ذوب فلزات به كار مي رفت، از دستاوردهاي اين دوره به شمار مي آيد.

يكي از پيشرفتهاي مهم در آن زمان توسعه كشتي سازي و ديگر تجهيزات مربوط به دريانوردي بود. دريانوردانپرتغالي در سده پانزدهم ميلادي كشتيهاي سبک و سريعي ساختند كه داراي سه دكل و بادبانهاي مربعي و مثلثي بود و هم در جهت موافق و هم در جهت مخالف بادها حركت مي كرد. اروپاييان تا آن زمان جرئت دور شدن از ساحل را نداشتند، زيرا وسايل و ابزارهاي دريانوردي كارآمد و نقشه هاي دقيق نداشتند.

دريانوردان اروپايي شبها، آن هم هنگامي كه هوا صاف و آسمان بي ابر بود، از موقعيت ستارگان جهت يابي مي كردند. با اختراع قطب نما و اختراع آلات و ادوات ديگر و تكميل ساخت كشتيها، مسافرتهاي دورودراز دريايي ممكن شد. از آنجا كه پرتغاليها و اسپانياييها در ساخت كشتيهاي جديد توانا بودند، نخستين كاشفان راه هاي دريايي در سده پانزدهم شدند.

  • كشف راه هاي جديد دريايي: سرآغاز استعمار مناطق ديگر

در ميان كشورهاي اروپايي، پرتغال و اسپانيا از نخستين كاشفان راه هاي دريايي جديد در سده پانزدهم بودند. درآن زمان پرتغال، در مقايسه با ديگر كشورهاي اروپايي، از ثبات بيشتري برخوردار بود. شاهزاده هنري در اين كشور يک ايستگاه دريايي بنا كرد و به گردآوري اطلاعات جغرافيايي پرداخت. دريانوردان با تجربه، سربازان پرتغالي و حتي دانشمندان عرب در اين مركز به مطالعه ستاره ها و جريان بادها و تندبادها پرداختند. آنها توانستند نقشه هاي مهمي را از وضع آبهاي ساحلي افريقا ترسيم كنند. اين نقشه ها و  اطلاعات نموداري به دريانوردان پرتغالي امكان مي داد تا با اطمينان بيشتري در دريا پيش بروند.

پرتغاليها در سده پانزدهم، چند هيئت اكتشافي را يكي پس از ديگري به اقيانوس اطلس و امتداد ساحل غربي افريقا گسيل داشتند. اين گروه ها به تدريج به سوي جنوب پيش رفتند و به نواحي استوايي رسيدند. پرتغاليها، كه مورد تشويق شاهزاده هنري بودند شعار «طلا، پيروزي، خدا» را سرلوحه كار خود قرار داده بودند. آنها در سال 1415م، خود را به شمال افريقا رساندند و آرام آرام شهرهاي اين منطقه را تصرف كردند. پرتغاليها كه به شدت به دنبال گردآوري ثروت بودند، به سياهپوستان كالاهاي بي ارزش مانند مهره هاي شيشه اي و آينه هاي كوچک و پارچه هاي رنگارنگ مي دادند و از آنها طلا و عاج مي گرفتند. در همين دوران، تجارت برده نيز شكل گرفت.

سياهاني كه اسير مي شدند ناچار بودند به بردگي تن دهند.

دولت پرتغال يک هيئت اكتشافي را به سرپرستي واسكودا گاما براي (1524-ح 1460م) يافتن راه دريايي هندوستان اعزام كرد. پيش از وي هيئتهاي پرتغالي توانسته بودند به اقيانوس هند وارد شوند، اما به علت دشواريهاي فراوان و درماندگي مجبور به بازگشت شده بودند.

گاما، كه دريانوردي مجرب و در عين حال بي رحم و خشن بود، دريانوردان كاركشته اي را برگزيد و سفر خود را آغاز كرد. هيئت اكتشافي پس از چهار ماه و نيم عزيمت از پرتغال، افريقا را دور زد و به سواحل شرقي آن، كه پاي هيچ اروپايي به آنجا نرسيده بود، رسيد. آنها پس از تحمل دشواريهاي فراوان توانستند به بندر كاليكوت در هند برسند و كشتيهاي آنها در سال 1498م در اين بندر پهلو گرفت. واسكودا گاما به دريانوردان خود دستور داد پياده شوند و ادويه بخرند، اما سوداگران عرب، كه تجارت هند را در دست داشتند، فرمانرواي كاليكوت را قانع كردند كه پرتغاليان را دستگير كند. واسكودا گاما هم در مقابل شماري از بزرگان هندي را، كه براي بازديد كشتيهاي پرتغالي آمده بودند، گروگان گرفت. فرمانرواي كاليكوت هم ناچار شد دريانوردان دستگير شده را آزاد كند و قايقهايي را براي بازگرداندن بزرگان اسير شده فرستاد. اما گاما دستور داد به قايقها شليک كنند و گروگانها را آزاد نكرد. بدين صورت، ورود اروپاييان به هندوستان با شليک توپها همراه بود.

اسپانيا به دنبال يافتن راه دريايي هندوستان بود تا بتواند به ثروت اين منطقه دست يابد. كريستف كلمب (1508-1451م) نخستين دريانوردي بود كه براي رسيدن به هندوستان راه غرب را در پيش گرفت. او كه در چند سفر دريايي شركت كرده بود، بعدها به تأليف و تنظيم نقشه هاي جغرافيايي پرداخت و تجارب خود را در اين زمينه افزايش داد. او پس از جلب رضايت پادشاه اسپانيا، در سال 1492م از اين كشور راهي هندوستان شد. آنها پس از چند ماه دريانوردي به جزاير كوبا و هائيتي رسيدند. كلمب طي چند سال بعد سه بار ديگر به غرب سفر و جزاير بسياري را در درياي كارائيب كشف كرد و بخشي از كناره امريكا را گشت، اما نتوانست به طلا و ثروتهاي افسانه اي دست يابد. كلمب تا پايان زندگي خود نمي دانست كه قاره جديدي را كشف كرده است. او سرزمين تازه كشف شده را «هند» و ساكنان آن را «هنديان» مي ناميد كه هنوزهم براي بوميان امريكا به كار برده مي شود.

بعدها جهانگردي ايتاليايي به نام آمريگو وسپوچي (1454-1512م) ثابت كرد كه اين سرزمينهاي كشف شده قاره­اي جديد است. توضيحات آمريگو در مورد تجارب سفر خود به ساحل امريكاي جنوبي مورد توجه اروپاييان قرار گرفت، به همين سبب، قاره جديد را تحت تأثير نام آمريگو، امريكا ناميدند.

اسپانياييها در سالهاي 22 ـ 1519 براي يافتن راه آسيا از طريق غرب، بار ديگر هيئتي اكتشافي را روانه سفر كردند. سرپرستي اين گروه به عهده فرديناند ماژلان (1521-ح 1480م) بود. او از جنوب اقيانوس اطلس گذشت و وارد اقيانوس آرام شد و سرانجام به مجمع الجزاير فيليپين رسيد. ماژلان در همان محل در جنگ با بوميان كشته شد، اما اين نخستين مسافرت دور دنيا بود و كروي بودن زمين را اثبات مي كرد. همچنين، اين سفر نشان داد اروپا و آسيا از امريكا جداست و بين قاره ها اقيانوسهايي وجود دارد كه همگي به هم متصل اند.

البته روابط اروپا و مشرق تا ميانه سده پانزدهم از طريق امپراتوري روم شرقي صورت مي گرفت. در آغاز اين سده ونيزيها، كه ملتي تاجرپيشه بودند، به ايران و هند رفت وآمد مي كردند. در دوران سلطنت حسن آق قوينلو، از آخرين پادشاهان عصر تيمور، برخي از اروپاييان در ايران اقامت داشتند. با تصرف قسطنطنيه به دست تركان عثماني (1453م) و سقوط امپراتوري روم شرقي راه زميني اروپا به شرق بسته و تجارت براي اروپاييان بسيار دشوار شد.

تركها همه جاده هاي بازرگاني را، كه از آسياي صغير و سوريه مي گذشت، زيرنظر گرفته بودند و از بازرگانان باج و خراج بسياري طلب مي كردند، چنانكه حمل و نقل كالا از طريق كشور عثماني به هيچ وجه سودمند نبود.

در نتيجه اين مسائل، كالاهاي شرقي در اروپا كمياب شد. به همين سبب، كشف راه هاي دريايي جديد براي كشورهاي دريانورد اروپايي، مانند پرتغال و اسپانيا تا اين اندازه از اهميت برخوردار بود و آنها را به رقابت شديد با يكديگر واداشت تا آنجا كه پاپ الكساندر ششم در سال 1493م طي فرماني جهان را از نصف النهار 46 درجه غربي به دو بخش تقسيم كرد و نيم كره غربي را به اسپانيا و نيم كره شرقي را به پرتغال داد. در نهايت، اين پيمان با انعقاد عهدنامه اي در 1494م جنبه رسمي پيدا كرد و گسترش سوداگري سرعت بيشتري يافت.

  • ظهور كمپانيهاي هند شرقي

تا اواخر سده شانزدهم، همه راه هاي دريايي شرق در انحصار پرتغاليها بود و هيچ كشوري حق استفاده از راه هاي دريايي تحت كنترل اين كشور را نداشت. اما پس از مرگ پادشاه پرتغال، همه راه هاي تجاري و پايگاه هاي دريايي آن كشور در حاكميت پادشاه اسپانيا قرار گرفت.

در سال 1588م نيز، ناوگان بزرگي از كشتيهاي اسپانيايي به نام «آرامادا» راهي بندرهاي انگليس شد، اما طوفانهاي سهمگين دريايي و حملات كشتيهاي انگليسي شكست جبرانناپذيري بر اسپانياييها وارد كرد و به انحصار قدرت دريايي اسپانياييها پايان داد.

در همين دوران، يک كشتي انگليسي از راه دماغه اميد نيک، كه پيش تر در اختيار پرتغاليها بود، گذشت و راهي هندوستان شد و با كالاهايي مانند ابريشم ايران، نيل و پنبه هندوستان، دارچين سيلان، فلفل سوماترا، ادويه و شكر و غيره به انگليس بازگشت. اين تجارت سود سرشاري داشت و بازرگانان را به ادامه اين روند ترغيب كرد.

هم زمان با آغاز سده هفدهم نيز ايالات جنوبي اسپانيا، كه بيشتر بازرگان پيشه و ثروتمند بودند، شورش كردند و خواهان استقلال از اسپانيا شدند. در عين حال، بسياري از دريانوردان هلندي نيز از راه افريقا راهي مشرق شدند و پس از دو سال با گذشتن از ماداگاسكار، مالايا و جزاير سوند به جاوه (اندونزي) رسيدند و سپس به هلند بازگشتند.

سفر دريانوردان هلندي و انگليسي به كشورهاي شرقي نشان داد كه ديگر تنها پرتغال و اسپانيا انحصار تجارت دريايي را در دست ندارند. در نتيجه، زمينه هاي لازم براي ورود كشورهاي ديگر به عرصه تجارت هموار شد.

در آغاز سده هفدهم، دو شركت بزرگ تجاري با سرمايه بازرگانان مستقل در انگليس و هلند مشغول به كار شدند. ويژگي اصلي اين دو شركت آن بود كه خود مستقلا وارد عمل مي شدند و همچون بازرگانان مستقل به گردآوري ثروت مي پرداختند.

دقيقا با آغاز سده هفدهم، ملكه انگليس طي فرماني، همه بازرگانان انگليسي را كه در هندوستان تجارت مي كردند در بندر لندن جمع كرد و نخستين شركت بزرگ بازرگاني را به نام كمپاني هند شرقي انگليس به وجود آورد.

به باور بازرگانان اين شركت، براي تأمين منافع تجاري بايد تشكيلاتي شكل بگيرد تا در اين قالب بتواند به شكل بهتري از منافع بازرگانان دفاع كند، زيرا خود بازرگانان به تنهايي قادر به اداره امور خود نبودند و به سازماندهي قوي نياز داشتند تا بتوانند با حمايت آن به فعاليت بيشتري بپردازند. البته بايد اشاره كرد كه دو عامل در رشد و گسترش كمپاني هند شرقي مؤثر بوده است. يكي وجود سازوكارهاي دموكراتيک در درون شركت، كه لازمه رشد و گسترش تجارت است؛ دومي پشتيباني بي دريغ دولت انگليس از اين شركت در همه زمينه ها.

ناوگان دريايي انگليس همواره پشتيبان اين شركت بود و در صورت لزوم به نفع آن وارد جنگ مي شد و نمايندگان سياسي انگليس در كشورهاي شرقي همواره تحت نفوذ كمپاني هند شرقي قرار داشتند. كمپاني انگليسي هند شرقي رفته رفته قدرت فراواني به دست آورد تا جايي كه از هر لحاظ بر سياست و حكومت كشورهاي مستعمره سيطره يافت.

دو سال پس از تأسيس كمپاني انگليسي هند شرقي؛ يعني در سال 1602، كمپاني هلندي هند شرقي با پيشنهاد مجلس هلند تأسيس شد. چون مردم هلند در دريانوردي و كشتيراني تجربه فراواني داشتند به گسترش تجارت دريايي پرداختند. هلنديان تجارت عاج و برده گينه را در افريقا به انحصار خود درآوردند و شركتهاي تجاري گوناگون را به طور پراكنده شكل دادند تا از اين طريق از منافع تجاري خود حمايت كنند. در نتيجه، شركت هلندي هند شرقي همه شركتهاي ديگر را در يک دستگاه متمركز كرد و آنها را به شكل گروهي ائتلافي درآورد.

شركتهاي هند شرقي هلند و انگليس در سده هفدهم جاي پرتغاليان را گرفتند و پرتغاليها به مناطق دورافتاده­تري مانند افريقا رانده شدند.

از آنجا كه انگليس و هلند از نظر سياسي و مذهبي به هم شبيه بودند و در رويارويي با حكومتهاي مذهبي و كاتوليک اسپانيا و فرانسه در يک صف قرار داشتند و در بيشتر جنگهاي سده هفدهم با هم متحد بودند، در امتيازهاي تجاري و پايگاه هاي بازرگاني در مشرق منافع مشتركي داشتند و همراه با يكديگر پيش مي رفتند.

رشد و گسترش شركت هلندي هند شرقي در شكوفايي اقتصادي هلند ريشه داشت. به علت آزاديهاي مذهبي موجود در هلند، پروتستانهايي كه در اسپانيا و فرانسه و آلمان تحت تعقيب بودند راه اين كشور را در پيش گرفتند.

اين مهاجران اغلب صنعتگران و روشنفكران آن زمان اروپا بودند كه با تعصبات مذهبي پاپ و كليسا مبارزه مي كردند و در رونق اقتصادي هلند تأثير فراواني داشتند.

با تأسيس بانكها و مراكز تجاري متعدد، اين كشور به مركز دادوستد مبدل و سرمايه هاي وسيعي به آن سرازير شد.

در اين شرايط، كمپاني هلندي هند شرقي گسترش بيشتري يافت و اقتصاد كشورهاي شرقي را تحت نفوذ خود درآورد.

شركتهاي هند شرقي انگليس و هلند به خريد و فروش كالاهاي تجاري مي پرداختند. اين شركتها ادويه و كالاهايي مانند پارچه هاي هندي و ايراني، ابريشم و محصولات سنتي را مي خريدند و به بندرهاي اروپا مي بردند واز بندرهاي اروپا كالاهايي مانند پارچه و فلزات را براي فروش به شرق مي آوردند. به علاوه، آنها شكر، ادويه، صمغ و كالاهاي كمياب ديگر شرق را از مكانهاي گوناگون مي خريدند و براي فروش به كشورهاي ديگر مي بردند. به عبارتي، آنها در آغاز كار خود تنها به سود مي انديشيدند و مي كوشيدند تا آنجا كه ممكن است به دريافت امتيازهاي انحصاري مانند معافيت گمركي و مالياتي دست يابند. در آغاز، كنترل چنداني بر عملكرد اين شركتها وجود نداشت، اما رفته رفته كشورهاي ميزبان متوجه برخي از آسيبهاي ناشي از عملكرد اين شركتها بر اقتصاد خود شدند و محدوديتهايي را براي فعاليت آنها برقرار كردند.

اين رابطه جديد، كشورهاي اروپايي را به توليدكننده كالا و كشورهاي ديگر را به مصرف كننده اين كالاها و تأمين كننده مواد خام و اوليه مورد نياز كشورهاي توليدكننده تبديل كرد. در این دوره، بيشتر شاهد ايجاد نوعي انحصار تجاري هستيم، و در دوره گسترش استعمار برتري صنعتي جانشين برتري تجاري مي شود.

نظام استعماري، به مثابه منبع اصلي سرمايه داري، به دنبال غارت ديگر كشورهاست و هدف آن رشد و گسترش سرمايه داري است، زيرا سرمايه داري در شرايط محدود بودن بازار مواد خام نمي تواند رشد كند. بي­گمان نوع رابطه بين كشورهاي استعمارگر و مستعمره سبب دگرگوني­هاي گسترده­اي در نظام و ساختار دروني كشورهاي تحت سلطه مي شود كه با اهداف نظام سرمايه داري هم جهت است. در نتيجه، ساختار اقتصادي و سياسي اين كشورها از هم فرومي پاشد و در پي آن نظام اجتماعي آنها دگرگون مي شود.

  • ورود استعمارگران به خليج فارس

خليج فارس به مثابه منطقه اي مهم در آسيا از ديد استعمارگران پنهان نماند و سفر واسكودا گاما براي كشف راه آبي دماغه اميد نيک و دست يابي به هندوستان، پرتغاليها را تشويق كرد به سوي درياي عمان و خليج فارس پيشروي كنند.

جايگاه راهبردي و بازرگاني مسقط، ثروت درياي هرمز، صيدگاه هاي بحرين و كالاهاي گوناگون ايران و بين النهرين موجب شوق و برانگيخته شدن شديد حرص ملوانان پرتغالي شد و آنها خيلي زود به فكر افتادند فعاليت و برنامه هاي تازهاي در آنجا آغاز كنند.

آلبوكرك، دريانورد مشهور پرتغالي، در سال 1506م مناطق مهم درياي عمان و خليج فارس از جمله مسقط را تصرف كرد. در سال 1514م نيز، به جزيره هرمز حمله كرد و پس از تصرف آنجا آنها را به پرداخت خراج سنگين واداشت. پرتغاليها در سال 1512م، بندرعباس را، كه در آنجا معاملات عمده بازرگاني با مركز ايران صورت مي­گرفت، اشغال كردند. آنها در اين مناطق تأسيسات بازرگاني و حتي كليسا بنا كردند و كوشيدند قدرت خود را تثبيت كنند؛ اما در سده هفدهم، شاه عباس صفوي با كمک نيروهاي انگليسي ضربات شديدي به نيروهاي پرتغالي وارد كرد و آنها پس از تحمل شكست ناچار شدند در سال 1625م با شاه عباس صفوي پيمان عدم تعرض امضا كنند و به موجب آن تعهدنامه، همه تجهيزات دريايي به جز صيدگاه هاي مرواريد بحرين و گمرك

قشم را از دست دادند.

هلنديها نيز از سال 1623م در قالب كمپاني هلندي هند شرقي و پس از آنكه اجازه تأسيس نمايندگي تجاري در هرمز كسب كردند به خليج فارس وارد شدند. آنها دفتر بازرگاني خود را خيلي زود به بندرعباس منتقل كردند.

كمپاني هند شرقي يک مركز معاملات خارجي نيز در بصره برپا كرد، ولي چون با تركان نتوانست كنار بيايد ناچار شد در سال 1748 در جزيره خارك مستقر شود و به تجارت مرواريد بپردازد. تأسيسات هلنديها در خليج فارس بيشتر جنبه تجاري داشت و با گذشت زمان و بر اثر فعاليتهاي انگليسيها قدرت آنها بسيار تضعيف شد. در سده نوزدهم، به جاي كمپاني هند شرقي يک تجارتخانه بزرگ هلندي تشكيل شد كه نمايندگاني در بين النهرين و شهرهاي ايران داشت.

انگليسي­ها نيز از منطقه خليج فارس غافل نبودند و در سال 1617 قراردادي ميان شاه عباس و نماينده كمپاني انگليسي هند شرقي بسته شد. طي اين قرارداد، انگليس نمايندگي تجاري خود را در سال 1619 در جاسک تأسيس كرد و پس از آن انحصار بازرگاني ابريشم ايران به كمپاني انگليسي داده شد. پس از آنكه پرتغاليان با كمک انگليسيها از خليج فارس رانده شدند، انگليسيها توانستند با وجود رقابت هلنديان فعاليت خود را گسترش دهند. آنها در بندرعباس آزادانه به فعاليت خود ادامه دادند و پس از مذاكرات بسيار امتيازهاي ديگري نيز از پادشاهان ايران كسب كردند. پس از هرج و مرج­هاي فراوان ناشي از حمله افغانها به ايران در سال 1722، نمايندگان تجاري انگليس از اصفهان به بندرعباس رفتند و در آنجا متمركز شدند. در اين هنگام، كمپانيهاي انگليسي تصميم گرفتند تا بصره پيش بروند و در سال 1738، نمايندگي تجاري خود را در آنجا تأسيس كردند و سرانجام در سال 1763، در بندر بوشهر مستقر شدند.

آنها پس از تأسيس دارالتجاره توانستند از عوارض گمركي معاف شوند و انحصار واردات منسوجات پشمي را به دست بگيرند. از اين زمان به بعد، بوشهر به پايگاه بسيار مهم انگليسيان تبديل شد.

در سده نوزدهم، انگليس توانست بر كشورهاي كويت، امارات، عمان و ديگر كشورهاي سواحل جنوبي خليج فارس تسلط يابد. آنها به بهانه مبارزه با دزدان دريايي و جلوگيري از تجارت برده، كشتيهاي جنگي و نيروهاي نظامي خود را در اين منطقه مستقر كردند و سپس با نفوذ در ميان سران قبايل عرب و حاكمان محلي، اين منطقه را مستعمره خود كردند. در همين سده، موقعيت ژئوپلتيكي خليج فارس، به ويژه جزاير و سواحل جنوبي آن، براي انگليسيها از اهميت بسيار بالايي برخوردار بود و حضور نظامي آنها در اين منطقه مي توانست منافع و امنيت آنها را در هند، ايران و عثماني حفظ كند.

با آغاز سده بيستم، قدرت انحصاري انگليس در خليج فارس متزلزل شد و قدرتهاي غربي ديگر مانند آلمان و سپس ايالات متحده امريكا به اين منطقه وارد شدند. پيدايش نفت در خليج فارس، كمپانيهاي بزرگ غربي را به اين منطقه كشاند و آنها نيز همه كوشش خود را براي سلطه بر منابع نفتي خليج فارس آغاز كردند. طبيعتا آلمان، به علت جنگ جهاني اول و پيامدهاي ناشي از آن، از گردونه رقابت بازماند و انگليس و امريكا با تمام توان نظامي از شركتهاي نفتي خود پشتيباني مي كردند. شركتهاي امريكايي منابع سرشار نفتي بحرين و عربستان را در دست گرفتند و انگليس، كه منابع نفتي ايران و عراق را در اختيار داشت، منابع نفتي قطر، كويت و عمان را از آن خود كرد. شايد به نظر برسد كه درآمدهاي سرشار نفتي به كشورهاي خليج فارس وارد مي شده است، اما واقعيت اين بود كه اميران عرب درصدي از درآمدهاي نفتي را از شركتهاي نفتي دريافت مي كردند و روز به روز ثروتمندتر مي شدند، در حالي كه درآمدهاي نفتي به جامعه آنها نمي رسيد و فعاليتهاي شركتهاي نفتي در آغاز نتوانست ساختار اقتصادي و در پي آن اجتماعي اين كشورها را دگرگون كند. تنها پس از آنكه اين كشورها بعد از جنگ جهاني دوم به استقلال دست يافتند و دست شركتهاي نفتي از اين كشورها كوتاه شد، پيشرفتهايي در اين زمينه به دست آمد.

  • رقابت استعمارگران در ايران

همانگونه كه گفته شد نخستين استعمارگران در قالب كمپانيهاي تجاري هند شرقي به جنوب ايران وارد شدند و نمايندگيهاي بازرگاني برپا كردند. اين شركتها از جنوب ايران، يعني خليج فارس، به مثابه پايگاه نظامي و مركز راهبردي براي محافظت از هندوستان استفاده مي كردند. آنها با بهره­گيري از اوضاع داخلي ايران مي كوشيدند امتيازهاي بيشتري را از حاكمان محلي و دولت مركزي بگيرند و از معافيت مالياتي بهرهمند شوند ولي فعاليت عمده استعمارگران در ايران بيشتر از سده نوزدهم آغاز شده است. آغاز اين سده، كه با روي كار آمدن سلسله قاجار همراه بود، فرصت مناسبي براي كشورهاي استعماري فراهم آورد تا از ايران به منزله كشوري مناسب براي گسترش اهداف استعماري خود استفاده كنند و اين كشور را به حالت نيمه مستعمره درآورند.

ايران در دروازه هندوستان قرار داشت و از آنجا كه هند مركز رقابت قدرتهاي سرمايه داري بود از آغاز سده نوزدهم محل رفت وآمد نمايندگان كشورهاي انگليس و فرانسه شد. اين رقابت با ورود نمايندگان كمپاني هند شرقي براي تشويق ايران به جنگ با افغانستان آغاز شد، زيرا پادشاه افغانستان بخشهايي از هند را اشغال كرده بود و منافع انگليس با تهديد رو به رو بود.

در همين زمان، نمايندگان ناپلئون به دربار ايران آمدند تا در رقابت با انگليس رابطه نزديكي با دربار برقرار كنند. باآغاز جنگهاي ايران و روس در اوايل سده نوزدهم، رقابت ميان قدرتهاي استعمارگر براي سلطه بر ايران شدت گرفت. ايران، كه با فناوري جديد چندان آشنايي نداشت، طبعا در برابر روسيه بسيار ضعيف بود و اميد چنداني به پيروزي نداشت. كشورهاي ديگر اروپايي از اين ضعف بيشترين استفاده را كردند و نفوذ خود را در دربار ايران گسترش دادند. در آغاز انگليسيها، كه از مدتها پيش در ايران بودند، به بهانه كمک به ارتش ايران و با پرداخت رشوه و هديه توانستند نظر دربار و اشراف را جلب كنند. در همين زمان، نماينده تام الاختيار انگليس از هندوستان توانست روابط وسيعي با دربار قاجار و فتحعلي شاه برقرار كند. در همين دوران، ناپلئون پيروزيهاي گستردهاي را در اروپا به دست آورد و دربار ايران به فرانسه متمايل گشت. ورود هيئت ژنرال گاردان، نماينده ناپلئون، به همراه هفتاد نفر از افسران و درجه داران فرانسه به ايران براي آموزش ارتش، اوضاع را به سود ايران تغيير داد، اما پس از صلح ناپلئون با روسيه، اين هيئت از ايران رفت و زمينه ورود انگليسيها هموارتر شد و آنها با عقد قراردادي براي آموزش ارتش ايران و بيست هزار تومان كمک سالانه، توانستند پايه هاي نفوذ خود را استحكام بخشند.

پس از پايان جنگهاي ايران و روسيه، قدرت حكومت قاجار بسيار تضعيف شده بود و براي بقا به پشتيباني قدرتهاي استعماري نياز داشت. روسيه با پيروزيهاي پياپي در اين جنگها، در قالب عهدنامه هاي گلستان و تركمانچاي بخشهايي وسيع از اراضي ايران را اشغال كرد. نفوذ انگليس و روسيه در ايران بسيار افزايش يافت به گونه اي كه جانشين فتحعلي شاه، يعني محمدشاه، با پشتيباني مستقيم سفيران روسيه و انگليس برسر كار آمد. افزون بر آن، انگليسيها، با دردست گرفتن ارتش ايران براي تحكيم حكومت مركزي، به سركوبي مخالفان پرداختند. به عبارتي، در روابط سده نوزدهم همه مسائل حكومتي به دست نمايندگيهاي سياسي كشورهاي روسيه و انگليس اداره مي شد، به گونه اي كه آنها از ايران به مثابه كشوري كه استقلال خود را تقريبا به طور كامل از دست داده است نام مي بردند. آنها هر روز به بهانه هايي دربار ايران را تهديد مي كردند و امتيازهاي متعددي مي گرفتند. گرفتن امتيازها و گسترش نفوذ روسيه و انگليس در ايران به حدي بالا گرفت كه در اواخر سده نوزدهم ايران عملا به دو منطقه شمال و جنوب تقسيم شده بود. انگليس قدرت انحصاري جنوب ايران را در دست داشت و روسيه در شمال ايران امتيازهاي فراواني را به دست آورده بود و عملا حكومت مركزي در اين مناطق نفوذي نداشت. تقسيم ايران، با توافقنامه 1907 ميان اين دو كشور استعماري جنبه رسمي يافت و از آن پس تا جنگ جهاني اول و سقوط حكومت روسيه، قدرت مركزي در ايران بسيار ضعيف بود. بديهي است وقتي نيروهاي نظامي انگليس به نام پليس جنوب و قزاقهاي روسيه در شمال ايران قدرت را كاملا در دست داشتند، از حكومت ضعيف مركزي كار چنداني برنمي­آمد و قدرتهاي استعمارگر وضعيت اقتصادي و اجتماعي و سياسي ايران را به ميل خود رقم مي زدند.

در اواخر سده نوزدهم، شركتهاي خارجي در ايران به تشديد فعاليتهاي خود پرداختند. اين شركتها با كسب امتيازهاي فراوان و سرمايه هاي كلان به تجارت، استخراج معادن، راهسازي و غيره مي پرداختند. گسترش اين شركتها با سرمايه هنگفت و حمايتهاي خارجي همراه بود و تأثير عميقي در تحول اقتصاد ايران داشت. در دوره ناصرالدين شاه نيز امتيازهاي بسياري به شركتهاي انگليسي و روسي واگذار شد كه از جمله مي توان به امتياز رويتر، امتياز تأسيس بانک شاهنشاهي، امتياز تأسيس بانک استقراضي ايران و روس اشاره كرد.

بانكهاي وابسته به قدرتهاي استعماري با پرداخت وام به حكومت مركزي ايران بخش عمدهاي از درآمدهاي گمركي، مالياتي و غيره را دريافت مي كردند و در حقيقت، پرداخت وام، همه منابع درآمد ايران را در گرو انگليس و روسيه مي گذاشت. بديهي است كشورهاي استعمارگر در ايران، همانند ديگر نقاط جهان، ساختار جامعه سنتي را مطابق با منافع خود برهم زدند. آنها با جنگ افروزي و بهانه گيري بخشهاي مهمي از ايران را تصرف و حكومت مركزي را مطيع خود كردند. سپس قراردادهاي بازرگاني و تجاري اي را با هدف و سياست از پيش تعيين شده به ايران تحميل كردند كه اساس اقتصادي و اجتماعي جامعه را برهم زد. از يک سو نيروهاي ملي، كه به تازگي از

درون جامعه خانسالاري بيرون آمده و خواهان توسعه صنايع و پيشرفت اقتصادي بودند، نابود شدند، از سوي ديگر، برخي از افراد وابسته به طبقه اشراف در رأس حكومت قرار گرفتند كه سبب تحكيم سياستهاي استعماري دولتهاي غربي شدند. سپس صنايع سنتي و كشاورزي به نابودي كشانده شد و اقتصاد ايران از طريق وامهاي سنگين كاملا در اختيار دول استعمارگر درآمد.

پس از انقلاب كمونيستي روسيه، پاي اين كشور از ايران عقب كشيده شد، اما اين فرصت موجب شد انگليس با آزادي عمل بيشتري در ايران فعاليت كند، به ويژه آنكه نفت ايران در پايان سده نوزدهم و آغاز سده بيستم ثروت كلاني به شمار مي آمد و آنها نمي توانستند آن را ناديده بگيرند. انگليسيها براي نفت ايران آنقدر ارزش قائل بودند كه به محض آغاز جنگ جهاني اول نيروهاي خود را از هندوستان راهي اين منطقه كردند تا از مناطق نفت خيز و خط لوله و پالايشگاه آبادان حفاظت كنند. از آنجا كه ملتهاي ديگر نيز به نفت نياز داشتند و اين ماده ارزشمند مي توانست ثروت سرشاري را نصيب آنها كند، انگليس تصميم گرفت دست ديگر كشورها را از بهرهبرداري از منافع نفتي ايران كوتاه كند. شايد يكي از دلايل قرارداد 1919 همين حفظ منافع نفتي انگليس در جنوب ايران و حتي بسط آن به شمال كشور بود.

البته در دهه هاي بعدي، ايالات متحده نيز به اين منطقه وارد شد و كوشيد سهم بيشتري از نفت منطقه را به دست آورد. قدرتهاي استعماري در همه مسائل داخلي ايران كاملا مداخله مي كردند تا اوضاع را مطابق با منافع خود تغيير دهند. كوشش انگليسيها در به قدرت رساندن رضاخان در سال 1299ش، اشغال ايران طي جنگ جهاني دوم به دست انگليس و امريكا و شوروي، نقش فعال امريكا و انگليس در كودتاي 28 مرداد 1332 و سرنگوني دولت مصدق نمونه هايي از دخالتهاي قدرتهاي استعماري براي تحكيم سلطه در ايران است.

در سده بيستم، منابع نفتي ايران از طريق امتيازها و قراردادهاي ناعادلانه و تحميلي (قرارداد دارسي در 1901، قرارداد تجديدنظر در 1933، قرارداد كنسرسيوم در 1954) به بهاي ناچيزي به غرب سرازير شد. حتي هنگامي كه درآمدهاي نفتي ايران بر اثر بالا رفتن بهاي نفت افزايش يافت، بخش عمده آن در اين دو راه خرج شد:

  1. هزينه هاي تسليحاتي كه با ادغام ايران در پيمانهاي نظامي امپرياليستي، مانند پيمان سنتو يا اعطاي نقش ژاندارمي منطقه به ايران از سوي ايالات متحده به طور سرسام آوري افزايش يافت؛ 2. واردات انواع كالاهاي مصرفي.

در نتيجه اين درآمدها نه تنها در جهت استقلال و توسعه اقتصادي ايران به كار نرفت، بلكه در عمل به تحكيم وابستگي اقتصادي ايران كمک كرد.

  • نتيجه گيري

بررسي تاريخ كشورهاي اسلامي نشان مي دهد كه بيشتر آنها مستعمره كشورهاي استعماري غرب يا به نوعي تحت تأثير آن بودند. كشورهاي استعمارگر در آغاز، براي گردآوري فلزات باارزشي چون طلا و نقره و تجارت ادويه به سمت مشرق رفتند و با بهره­مندي از توان نظامي و پيشرفتهاي فني توانستند هرگونه مقاومتي را از سر راه بردارند. آنها براي تسهيل در چپاول كشورهاي شرقي، سازمانهاي تجاري و نظامي و مراكز وابسته به آنها را در اين كشورها تأسيس مي كردند.

طبيعتا تاراج كامل كشورهاي مستعمره در صورتي ممكن بود كه ساختار اقتصادي و اجتماعي آنها مطابق با اهداف استعمارگران دگرگون مي شد. لذا دگرگون كردن بخش اقتصاد، فرهنگ و سياست كشورهاي مستعمره ضروري مي نمود. استعمارگران در بيشتر كشورهاي تحت سلطه، ساختار سنتي اقتصادي و فرهنگي را، كه سالها در اين كشورها حاكم بود، برهم زدند و آنها را به كالاهاي توليدي كشورهاي استعماري وابسته كردند.

مسلما كالاهاي كشورهاي مستعمره توان عرضه در بازارهاي ديگر كشورها را نمي يافت و اين كشورها تنها به توليدكنندگان مواد خام مورد نياز كشورهاي استعماري تبديل شدند. دگرگونيهاي عظيم درون اين كشورها به اندازهاي شديد بود كه برخي از آنها، با وجود استقلال سياسي، هنوز نتوانسته اند روي پاي خود بايستند و همچنان به سلطه گران پيشين وابسته اند.

البته چپاول و تاراج منابع كشورهاي ظاهرا به استقلال رسيده هنوز پايان نيافته است و همانگونه كه در بخشهاي آينده خواهيم ديد كشورهاي استعمارگر با شيوه هاي جديد خود همچنان، كشورهاي توسعه نيافته را تاراج مي كنند.

لذا هرگاه از عقب ماندگي كشورهاي جهان سومي، كه بسياري از آنها در جهان اسلام قرار دارند، سخن به ميان مي آيد، سهم استعمار و كشورهاي استعمارگر بيش از هر چيز ديگر به نظر مي آيد. به عبارتي، استعمار را مي توانكاري ترين ضربه بر پيكر اين كشورها دانست كه توان استقلال همه جانبه را از آنها سلب كرده است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا