- شخصيتزدگى و پیروی کورکورانه
يكى از آفات و آسيبهاى اخلاقى مناظرهها و گفتوگوهاى علمى، اين است كه به جاى ذكر دليل و بيان استدلال براى نظر خود، شخصيت پيشينيان را محور قرار دهيم، و به جاى برخورد منطقى با استدلالهاى طرف مقابل، به تقليد كوركورانه از گذشتگان و سنت جاهلانه آنان بپردازيم.
در قرآن كريم آيات متعددى در نهى از شخصيتزدگى و تقليد علمى كوركورانه آمده است. مخالفان و دشمنان پيامبران، زمانى كه با منطق قوى و محكم آنان مواجه مىشدند، به جاى پذيرش نتيجه مناظره و تسليم شدن در برابر حق، شخصيت گذشتگان خود را به رخ مىكشيدند و با اقتداى به آنان از پذيرش حق روی مىتافتند. در سوره مائده، آیه 104 آمده است:
«وَ إذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إلى ما أنْزَلَ اللَّهُ وَ إلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ * و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!، مىگويند: آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است! آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مىكنند)؟!»
در سوره شعراء، آیات 136- 138 نیز آمده است:
«قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أوَعَظْتَ أمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ إنْ هذا إلّا خُلُقُ اْلأَوَّلينَ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ * آنها [قوم عاد] گفتند: براى ما تفاوت نمىكند، چه ما را انذار كنى يا نكنى (بيهوده خود را خسته مكن)! اين همان روش (و افسانههاى) پيشينيان است! و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!»
آنگونه که در این آیات به آن اشاره شده است بتپرستان، انحراف خود را با شيوه نياكان توجيه و از خود سلب مسئوليّت مىكردند [در حالی که] رفتار نياكان، دليل حقّانيّت نيست و سرنوشت انسان به دست خود اوست.
مطابق با تفسیر این آیات، تقليد نابجا و تعصّب، مانع پندپذيرى است و انحراف نياكان، زمينه انحراف نسلهاى بعدى است. آیه هشدار میدهد: اكثريّت، شما را فريب ندهد و حقّ را در زيادى جمعيّت جستوجو نكنيد، چون ملاك شناخت حقّ و باطل، كميّت نيست. (1)
شخصى به نام حارث بن حوط پيش از آغاز جنگ جمل، وقتى به رهبران دو سپاه نگاه كرد، ديد كه رهبرى هر كدام از آنها بر عهده شخصيتهاى بزرگى است: از طرفى على عليهالسلام و ياران بزرگش را مىديد و از سوى ديگر، شخصيتهايى چون طلحه، زبير و عايشه را در سپاه مقابل مشاهده مىكرد. حيران و سرگردان شد، تشخيص حق برايش مشكل بود. به محضر اميرمؤمنان عليهالسلام آمد و مسئله را با او در ميان گذاشت و از آنحضرت پرسيد: آيا ممكن است طلحه و زبير كه از با سابقهترين مسلمانان بودهاند و عايشه، همسر پيامبر بر باطل اجتماع كنند؟ چگونه ممكن است كه چنان شخصيتهايى به اشتباه روند؟
اين فرد، در حقيقت معيار و مقياس تشخيص راه درست را اشخاص و سوابق آنان قرار داده بود.
امام على عليهالسلام در پاسخ فرمودند:
«يا حارثُ انَّك نَظَرْتَ تَحتَك و لم تَنْظُر فوقَك فحِرتَ انَّك لَم تَعرِفِ الحقَّ فَتَعْرِفَ اهلَه و لم تَعْرِف الباطلَ فَتَعْرِفَ مَن اتاه * حارث! كوتاهبينانه نگريستى نه عميق و زيركانه، و سرگردان ماندى. تو نه حق را شناختهاى تا بدانى اهلحق چه كساناند و نه باطل را تا بدانى پيروان آن چه مردمانی هستند.» (2)
—————–
1- تفسير نور، ج 8، ص 351.
2- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 262.