1. اوضاع جهان مقارن ظهور اسلام و تشكيل دولت اسلامي

پس از رحلت رسول اكرم (ص)، دو دولت نيرومند بر بخشهايي از آسيا، اروپا و افريقا حكومت مي راندند؛ يكي دولت روم با پايتختي قسطنطنيه بود كه بر خاور نزديك و جنوب اروپا و شمال افريقا تسلط داشت و ديگري دولت ايران كه بر بخش بزرگي از آسيا حكومت مي كرد. شمال اروپا و غرب آن هم در تصرف اقوام نيمه متمدن بود كه همواره بر سر متصرفات با يكديگر در ستيز بودند.

اين دو دولت مقتدر بر اثر جنگهاي متعدد با يكديگر، ضعيف و در حال انحطاط بودند. اوضاع اروپا نيز رضايت بخش نبود، بخشي از جنوب غربي آن به نام شبه جزيره ايبري (اسپانيا)، كه بعدها به دست مسلمانان فتح شد، در دست اقوام گوت بود كه مسيحي بودند و تمدني نداشتند و اختلافات عمومي و مذهبي آنها هم موجب شده بود كه به امپراتوري روم پناهنده شوند و براي سركوبي مخالفان خود از آن كمك بگيرند؛ ولي ديري نپاييد كه با اين متحدان خود از سر جنگ درآمدند. در سرزمين ايتاليا هم اقتدار دولت روم از بين رفت و شهرهاي آن، يكي پس از ديگري به دست اقوام اروپاي شمالي افتاد. سرزمين شام نيز دچار هرج و مرج شديدي بود و از همين رو نخستين سرزميني بود كه به دست مسلمانان فتح شد.

گذشته از فنون جنگي، سياست و حسن تدبير مسلمانان براي جلب مردم ستمديده، كه سده ها زير بار بيدادگري حكام روزگار را سپري كرده بودند، محبت و رفتار عادلانه و احترام به باورها و رفتار ديني ملتها و جزيه اندكي كه جانشين مالياتهاي سنگين آنان شد، در فتح سريع شهرها و مناطق بي تأثير نبوده است. افزون بر اينها، رسم بود كه مسلمانان، پيش از لشكركشي و جنگ با شهر يا كشوري، سفيراني را نزد مردم آنجا مي فرستادند كه حامل شرايطي براي صلح بودند، چنانكه عمروعاص وقتي براي فتح مصر در سال 17 ق به حوالي غزه آمد و آنجا را محاصره كرد؛ بنا بر نوشته مورخان، به آنها چنين پيغام داد: «خليفه دستور داد با شما بجنگيم تا اينكه به دين ما درآييد و در نتيجه برادران ما شويد و بر شما لازم شود آنچه بر ما انجام آن لازم است؛ و پس از آن، هيچ گونه تعرضي از ما به شما نخواهد شد و اگر دين ما را نپذيريد و به لوازم آن تن ندهيد، بايد هر ساله، تا ما و شما به اين منوال هستيم، جزيه بپردازيد و در مقابل پرداخت جزيه، ما با شما پيمان مي بنديم و به عهده مي گيريم كه هر دشمني از هر ناحيه به شما حمله ور شود، او را دفع كنيم و با دشمنانتان بجنگيم. اگربه اين نيز حاضر نشويد، جز جنگيدن راهي نيست و تنها زبان شمشير ميان ما و شما حكومت خواهد كرد، تا اينكه شما به فرمان خدا گردن نهيد».

مقايسه رفتار مسلمانان در فتح بيت المقدس با رفتار صليبيها در اين ناحيه، كه پس از چند سده اتفاق افتاد، و يا رفتار مسلمانان در مصر، از عطوفت اسلامي و جاذبه هاي آن حكايت ميكند؛ به گونه اي كه همه ملل مغلوب با كمال اشتياق پيشنهادها و شرايط فرمانروايان مسلمان را در پذيرش صلح و پرداخت ماليات پذيرفتند. از آنجايي كه اعراب و مسلمانان به اين شرطها وفادار بودند، مردمان مناطق متصرفي به بهترين وجه از مسلمانان و دين اسلام و زبان عربي استقبال كردند، زيرا پيشتر مزه تلخ ستم هاي حكام رومي را چشيده بودند.

در سده اول هجري، سپاهيان اسلام به شمال افريقا رفتند و در آنجا حكومتي مستقل تشكيل دادند. همچنين تا كرانه هاي اقيانوس اطلس پيش رفتند و در مديترانه جزيره صقليه (سيسيل) را تصرف كردند و شهر قسطنطنيه را هفت سال در محاصره گرفتند. مسلمانان همچنين با گذر از تنگه جبل الطارق وارد اسپانيا شدند و با شكست اقوام مسيحي، دولتي در آنجا بر پا كردند.

در سده دوم هجري، مسلمانان توانستند وارد خاك فرانسه شوند و تا شمال غربي فرانسه پيشروي كنند. اما در اين ناحيه در كنار رود لوار، در 732م شارلماني آنها را متوقف كرد و سبب شد به جنوب فرانسه عقب نشيني كنند و سرانجام با شكست از شارلماني از فرانسه خارج شدند.

در آغاز سده دوم هجري سيطره دولت اسلامي بسيار توسعه يافت و بخشي بزرگ از آسيا، از جزيرة العرب تا فرارود و دره هاي كشمير و شبه جزيره آناتولي و در اروپا و افريقا از كوه هاي پيرنه و جبل الطارق و كرانه هاي مديترانه و جزاير آن تا ريگزارهاي صحراي افريقا از دولت اسلامي فرمان مي برد. دوران كشورگشايي مسلمانان در اواخر نيمه نخست سده دوم هجري به پايان رسيد و از آن پس مسلمانان توان خود را در انتظام و اداره اين دولت پهناور به كار بردند؛ تا جايي كه دوران بني عباس به دوران طلايي تمدن مسلمانان مشهور شد، به ويژه در دوران هارون الرشيد (193ـ170 ق / 809ـ786م)، كه در فنون و صنعت و تجارت بسيار پيشرفت كرد.

در همين زمان قسطنطنيه، پايتخت روم شرقي، به دولت اسلامي جزيه مي پرداخت و شارلماني، امپراتور اروپاي غربي و فرانسه، هيئتي را به دربار هارون الرشيد فرستاد. اين وضعيت در دوره حكومت مأمون نيز ادامه يافت، ولي چون روابط ميان ملل اسلامي كه زير فرمان خليفه مقتدر اسلامي قرار داشتند، چندان استوار نبود، طولي نكشيد كه اين دولت پهناور رو به انحطاط و فروپاشي گذاشت و ملل گوناگون، يكي پس از ديگري، استقلال يافتند و مدتي طولاني راه تمدن و فرهنگ خود را پيش گرفتند. اين تجزيه از اواخر سده دوم هجري آغاز و دامنه آن به سده سوم هجري نيز كشيده شد.

در سده چهارم هجري، روند اين جنبشهاي استقلال طلبانه ادامه يافت. بغداد از مركزيت و رونق خارج شد و با آنكه هنوز پايتخت اسلامي بود، قاهره جاي آن را گرفت. دانشگاهها و مراكز علمي اسپانيا در طليطله، غرناطه و قرطبه، حتي در ممالك مسيحي، مورد توجه خاص دانش پژوهان واقع شد.

در سده پنجم هجري، جنگهاي صليبي اوضاع جهان را دگرگون كرد. اين جنگها در 1095م با حمله صليبيها به فلسطين و اشغال آنجا آغاز شد. در اين سده همچنين مسيحيان مسلمانان را از جزيره سيسيل بيرون كردند و در اسپانيا هم توانستند بخشهايي را تصرف كنند و آلفونسوي قشتالي طليطله را، پس از چهار سده جنگ و گريز، فتح كرد.

در حالي كه مسلمانان سرگرم جنگهاي صليبي بودند، در مشرق زمين مغولان پس از كشتار فراوان ايران را گرفتند و در 1258م بغداد را تصرف و حكومت پانصد ساله خلفاي عباسي را سرنگون كردند. با وجود كشتارهايي كه مغولان به راه انداختند، استعداد خويش را براي فراگيري تمدن باقي مانده در مناطق تحت سلطه خود نشان دادند و اعراب هم، كه در برابر فاتحان جديد نتوانستند مقاومت كنند، باقي مانده قدرت خود را در مصر و اسپانيا متمركز كردند.

سر تا سر سده هشتم هجري به درگيري ميان تركان و مغولها بر سر ميراث ممالك اسلامي گذشت، تا سرانجام در سده نهم هجري، حكومت و دولت اسلامي اسپانيا هم پس از هشت سده به دست فرديناند اسپانيايي، پادشاه آراگون، با سقوط غرناطه در سال 1492م در هم فرو ريخت و مسلمانان آنجا يا قتل عام شدند، يا به زور تغيير دين دادند و يا آنكه اخراج شدند.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا