- فصل نهم: جغرافيا
جغرافيا كلمه اى يونانى است، برگرفته از عناوين آثار مرينوس صورى (حدود 132 ـ 70 م) و بطلميوس قلوذى (حدود 168 ـ 90 م) كه مسلمانان در ترجمه هاى خود به عربى اصطلاح «صوره الارض» را براى آن وضع كردند و همين اصطلاح عنوان برخى از آثار جغرافى دانان مسلمان شد.
جغرافيا در رسائل اخوان الصفا نخستين بار به معناى «نقشه جهان و اقاليم» به كار رفته است. افزون بر اينها، تعابير ديگرى از جغرافيا نزد دانشمندان مسلمان رواج داشت، مانند «معرفةالاقاليم» و «معرفةالبلدان».
پيش از ظهور اسلام، دانش جغرافيا نزد اعراب به پارهاى تصورات سنتى و كهن براساس اطلاعات آنها از نام مكانها در عربستان و سرزمينهاى مجاور محدود بود. اعراب پيش از اسلام از برخى جنبه هاى دانش جغرافيا، به ويژه «بادشناسى» آگاه بودند آنان به اين دانش در امر بازرگانى در خشكى و درياها و همچنين به دانش ستارگان و حركت سيارات و ديگر اجرام آسمانى براى مسافرت در بيابانها و احتمالا براى جنگ نياز داشتند.
افزون براين، حركت گله ها و رمه ها، گرانبهاترين سرمایه باديه نشينان، به طرف چراگاههاى سبز اهميت شناخت جغرافيا را نزد اعراب جاهلى بيشترمى كرد.
پس از ظهور اسلام، عواملى به توسعه و تعميق دانش جغرافيا نزد مسلمانان كمك كرد. كراچكوفسكى در اين باره مى نويسد: «وسعت قلمرو خلافت اسلامى و بسط نفوذ آن در سده هاى دوم و سوم هجرى مشاغل ادارى متعددى را، به خصوص در زمينه امور مالى و خراج، به وجود آورد و طبعا مسلمانان مى توانستند از تنظيمات سابق بهره گيرى كنند و عملا چنين شد. در ايران از طومارهاى خسرو انوشيروان در كار مساحى زمينها استفاده كردند و در مصر نظام ادارى روم شرقى مِلاك عمل بود. ولى اوضاع، مستلزم فراهم آوردن اطلاعات دقيق و درست از تقسيم ولايات، شهرها و…، و تعيين خراج و مالياتهاى نوين جنسى و نقدى بود و براى اين منظوركتابهاى خاصى پديد آمد كه «كتاب الخراج» ناميده مى شد.
اين كتابها در آغاز راهنماى مأموران دريافت خراج بود، اما بعدا جنبه همگانى يافت. افزون بر اين، تمركز سازمان ادارى،كه همه كارها و امور سياسى و ادارى قلمرو اسلامى در بغداد متمركز بود، موجب مى شد راههاى خوب براى ارتباط با پايتخت ساخته شود و اطلاعات دقيق درباره اين راهها فراهم آيد. از اينرو، دانش مربوط به راه ها ضرورتاً توسعه يافت».
همچنين مصالح دولت عباسى، كه در آن روزگار معتبرترين قدرت جهانى بود، اقتضا مى كرد كه فقط به شناخت سرزمينها و حدود آن بسنده نكنند و فراتر از آن، به تدوين اطلاعات دقيق از قلمروهاى ديگر، به ويژه سرزمينهاى مجاور دولت اسلامى، نياز بود؛ سفيران يا اسيران جنگى كه به ميهن خود باز مى گشتند، منابع اين اطلاعات بودند.
از نخستين سده هاى خلافت، سفر رونق و رواج فراوان يافت. سبب آن حج و زيارت كعبه، كه فريضه اى دينى براى همه مسلمانان بود، و نيز بازرگانى در راههاى خشكى و دريايى، به ويژه دادوستد ميان مسلمانان ساكن در دورترين سرزمينهاى خلافت، بود.
گستره جغرافيايى تجارت از حدود سرزمينهاى خلافت فراتر رفت و نواحى مركزى آفريقا و شمال شرقى اروپا و جنوب شرقى آسيا را در بر گرفت؛ به موازات آن، اسلام نيز از راه تجارت در كرانه هاى اقيانوس هند ترويج شد.
سفارش اسلام به امر تعليم و تعلّم نيز در گسترش دانش جغرافيا مؤثر افتاد. در حديث شريف پيامبر (ص) آمده است: «اُطلِبوا العِلم و لو بِالصين» رسول اکرم (ص) مسلمين را به دانش جويي و اخذ دانش از هر جا حتي از چين که در آن روز از دورترین نقاط بود، امر فرموده است؛ از اينرو، از سده اول هجرى، سفر براى دانش اندوختن و تكميل دوره تحصيل ضرورى مى نمود.
اين عوامل نه تنها گستره اطلاعات جغرافيايى را نزد مسلمانان افزايش داد، بلكه در سبك نوشتارهاى جغرافيايى نيز مؤثر افتاد و طيفى از كتابهاى جغرافيايى، از آثار توصيفى خشك در وصف راه ها گرفته تا قصه هاى جالبى كه رنگ و بوى آثار هنرى داشت، به نگارش درآمد.
همچنين اطلاع كافى در هيئت و رياضيات براى تعيين آغاز و انجام ماه رمضان و وقت نمازهاى يوميه به توسعه جغرافياى نجومى و جغرافياى رياضى كمك كرد. تعيين دقيق جهت قبله در بلاد اسلامى براى نمازگزاران و ساخت مساجد مستلزم شناخت طول و عرض مكه و نقطه مبدأ بود.
عامل مهم ديگرى كه مايه ترغيب مسلمانان به فراگيرى دانش جغرافيا به شمار مى رود، تأكيد قرآن كريم بر شناسايى آفاق و سير در «ارض» براى پندآموزى از آثار گذشتگان است، چنانكه خداوند در آيه82 سوره مؤمن مى فرمايد: «آيا روى زمين سيرنكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟» و در سوره حج، آيه 46مى فرمايد: «آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند يا گوشهاى شنوايى كه با آن نداى حق را بشنوند» و در سوره انعام، آيه11مى فرمايد: «بگوروى زمين گردش كنيد، سپس بنگريد سرانجام تكذيب كنندگان آيات الاهى چه شد».
افزون بر اين، در قرآن كريم، نشانه هايى از آراى جغرافيايى و كيهان شناسى آمده است، مانند سوره انبياء، آيه 30:
«آسمان و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم»؛
و سوره طلاق، آيه12: «خداست آنكه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آنها را»؛
و سوره رعد، آيه2: «خدا همان كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت».
آياتى نيز زمين را پهنه اى گسترده وصف مى كنند كه كوهها بر آن محكم و استوار شده تا آن را نگه دارند. از اين آيات چنين برمى آيد كه زمين همچون صفحه مدورى است كه كمربندى از آب وكوهها آن را احاطه كرده و آسمان بر اين كمربند افراشته شده است: مثلاً، آيه 78 سوره نمل.
تردیدی نیست مسلمانان در زمينه دانش جغرافيا نيز مانند ديگر رشتههاى علوم اوايل، همچون رياضى، پزشكى و نجوم به ميراث تمدنهاى پيشين بهويژه يونان، ايران و هند تكيه كردند. آنان با مطالعه و ترجمه آثار آنها توانستند اين دانشها را گسترش دهند. فتح ايران و مصر و سند اين فرصت را به مسلمانان داد كه از موفقيتهاى علمى و فرهنگى مردمان اين سه مهد تمدن اطلاعات دست اولى كسب كنند.
مهمترين منبع مسلمانان درباره جغرافياى هندى، از طريق كتاب سوريا سدهانته، كه در زمان خلافت منصور عباسى از سنسكريت به عربى ترجمه شد، به دست آمد. معلومات جغرافيايى و نجومى يونانيان نيز با ترجمه آثار بطلميوس و ديگر دانشمندان يونانى به مسلمانان انتقال يافت. كتاب جغرافياى بطلميوس چند بار در دوره عباسى ترجمه شد. ولى آنچه امروزه در دست است، اقتباس محمدبن موسى خوارزمى از اين كتاب است كه با دانش مسلمانان نيز درآميخته است.
جغرافياى علمى در فرهنگ اسلامى در دوران خلافت منصور عباسى آغاز و به ويژه در دوران خلافت مأمون تشويق شد. در عصر خلافت مأمون جغرافيا بسيار پيشرفت كرد: اندازهگيرى يك درجه از قوس كره زمين، تهيه جداول نجومى و نقشههاى مختلف جغرافيايى، از جمله اين پيشرفتها به شمار مىآيند.
پيش از سده سوم هجرى نوشتههاى جغرافيايى مستقلى وجود نداشت، بلكه گاه و بىگاه به اطلاعات پراكنده جغرافيايى از آن دوران برمىخوريم، امّا سده سوم هجرى دوران نوآورى و پيشرفت دانش جغرافيا در تمدن اسلامى است؛ زيرا در اين سده از يك سو، آشنايى با آثار بطلميوس صورت گرفت و بهدنبال آن، ترجمههايى پديدار شد كه رشته جغرافياى علمى با آن آغاز شد. از ديگر سو، نمونههاى گوناگون جغرافياى وصفى بهوجود آمد و در اواخر همين سده، آثار جغرافيايى چندى تأليف شد و سفرنامههاى گوناگونى نيز به نگارش درآمد.
در سده چهارم هجرى با پيدايش مكتبهاى جغرافياى اسلامى كه به وصف «مسالك و ممالك» اهميت ويژه مىداد و با اطلس اسلام يعنى بهترين نمونههاى ترسيم جغرافيايى ارتباط نزديك داشت، نوشتههاى جغرافيايى به اوج رسيد.
به نظر مىرسد دگرگونى دانش جغرافيا در تمدن اسلامى را مىتوان به دورههاى مختلفى تقسيم كرد.
دوره اول (سدههاى سوم و چهارم هجرى): در اين دوره دانش جغرافيايى رو به رشد و بالندگى گذاشت. نوشتههاى جغرافيايى اين دوره به دو مكتب، كه هر كدام زيرشاخههايى دارند، دستهبندى مىشوند:
- متونى كه درباره جهان و به طور كلى عالم نوشته شده ولى قلمرو خلافت اسلامى به عنوان مركز جهان اسلام در آنها با تفصيل بيشترى مطرح شده است؛
- آثارى كه به وضوح تحت تأثير آراى ابو زيد بلخى بودهاند و فقط به گزارش سرزمينهاى اسلامى پرداخته و هر ناحيه يا ايالت از آن را اقليم جداگانهاى دانستهاند و جز در نواحى مرزى، كمتر به سرزمينهاى غيراسلامى پرداختهاند.
دوره دوم (سده پنجم): اين سده دوره رونق جغرافياى اسلامى است. در اين دوره دانش جغرافياى مسلمانان اعم از آنچه از يونانيان و ديگران اقتباس كرده يا خود از راه پژوهش و مشاهده و سياحت به دست آورده بودند، در بالاترين سطح پيشرفت قرار داشت.
دوره سوم (سدههاى ششم تا دهم): اين سدهها دوره تلفيق در جغرافياى اسلامى به حساب مىآيند. در اين دوره، غير از آثار كسانى چون ادريسى، سطح نوشتهها در مقايسه با كتب دوره پيشين رشد چندانى نداشت و روحيه علمى و انتقادى به موضوع جغرافيا و تأكيد بر اعتبار و اصالت اطلاعات، كه ويژگى كار نويسندگان پيشين بهشمار مىرفت، جاى خود را به تلخيص و نقل معلومات سنتى و نظرى از كتب نويسندگان گذشته داد.
دوره چهارم (سدههاى يازدهم تا سيزدهم): در اين دوره، شاهد آن هستيم كه دانش جغرافياى اسلامى به ندرت آثارى از پيشرفت را در خود مىبيند. به طور كلى، اين دوره را مىتوان دوره سكون نام نهاد. در پايان اين دوره اتفاق مهمى در دانش جغرافياى اسلامى روى داد و آن، آشنا شدن مسلمانان با جغرافياى اروپايى است كه از طريق ترجمه آثار جغرافيايى غربى به دست مسلمانان رسيد.
از گروه نويسندگان دوره اول، يعنى جغرافىدانان سدههاى سوم و چهارم، مىتوان به ابن خرداذبه اشاره كرد كه بيش از ده عنوان كتاب در زمينه جغرافيا و ديگر علوم تأليف كرد. المسالك و الممالك از جمله آثار او در جغرافى است. ديگر عضو اين گروه، يعقوبى مؤلف البلدان و ابنفقيه همدانى مؤلف اخبارالبلدان است. مشهورترين عضو اين گروه، كه خود مشهورترين جغرافىدان سده چهارم بهشمار مىآيد، ابوالحسن على بن حسين بن على مسعودى است. مسعودى دانش جغرافيا را بخشى از دانش تاريخ مىدانست؛ از اين رو، دانستههاى خود را در مورد جغرافيا در كتاب مهمش در تاريخ، يعنى مروج الذهب و معادن الجوهر آورده است.
همچنين بايد از جغرافىدانان ديگرى در همين دوران ياد كرد. اصطخرى مؤلف المسالك و الممالك، ابن حوقل مؤلف كتاب صورة الارض يا المسالك و الممالك و مَقْدِسى مؤلف كتاب احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم از اين جملهاند.
در دوره زمانى دوم، يعنى سده پنجم شاهد پديدآمدن جغرافىدانان بزرگى هستيم كه مهمترين آنها، ابوريحان بيرونى است. بيرونى پايهگذار يكى از فنىترين و پيچيدهترين شاخههاى دانش جغرافيا، يعنى جغرافياى رياضى است. كتاب بيرونى در اين زمينه، تحديد نهايات الأماكن نام دارد.
ديگر دانشمند معاصر و هم طراز بيرونى در جغرافيا، ابوعبداللَّهبن عبدالعزيز بَكرى قُرطبى، دانشمند اهل اسپانيا است. كتاب او در زمينه جغرافى معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع نام دارد.
دوره سوم، يعنى سدههاى ششم تا دهم، را دوره تلفيق در جغرافى اسلامى نام نهاديم. آثار تأليفى اين دوره را به هشت دسته كلى مىتوان تقسيم كرد:
- وصف جهان،
- متون كيهان شناسى،
- فرهنگهاى جغرافيايى،
- كتابهاى زيارت نامهاى،
- سفرنامهها،
- متون دريانوردى،
- آثار نجومى،
- متون جغرافياى محلى.
مهمترين جغرافىدان اين دوره ابنبطوطه است كه مؤلف اثر مشهور رحله (سفرنامه) است. اين كتاب نتيجه ربع قرن سفر او در سرزمينهاى مختلف اسلامى است.
طى اين دوره كتابهاى بسيارى درباره جغرافياى محلى به عربى و فارسى، تأليف شد.