• نَسَب حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله

نياكان حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله تا نفر بيستم آنان عبارتند از:

عبدالمطلب، هاشم، عبدمناف، قُصَىّ، كِلاب، مُرّة، كَعْب، لُؤَىّ، غالب، فِهْر، مالك، نَضْر، كِنانه، خُزَيْمة، مُدرِكة، الياس، مُضَر، نِزار، مَعَدّ و عدنان.

اما تعداد و اسامى نياكان ديگر آن حضرت تا حضرت اسماعيل علیه‌السلام فرزند حضرت ابراهيم علیه‌السلام، مورد اختلاف است.

نقل شده است كه پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در بيان نسب خود، هنگامى كه به‏ عدنان‏ مى‏رسيد از شمارش باقى اجدادش خوددارى مى‏ورزيد و ديگران را نيز به اين امر توصيه مى‏فرمود. (1)

بر اساس تقسيم‏بندى قبايل عرب به دو گروه «قحطانى» و «عدنانى» قريش به خاطر انتساب به عدنان (جد بيستم پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) از عرب عدنانى به شمار مى‏رود.

از ميان اعراب عدنانى، همه تيره‏ها و كسانى كه سلسله نسب آنان به‏ نضر بن كنانه‏ منتهى مى‏شود، قرشى محسوب مى‏شوند؛ زيرا «قريش»، نام يا لقب او بوده است.

قبيله قريش، دارای تيره‏ها و شاخه‏هاى متعددى بود مانند: بنى‏مخزوم، بنى‏زهره، بنى‏امية، بنى‏سهم، بنى‏اسد و بنى‏هاشم‏ كه حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از تيره اخير (بنی‌هاشم) است. (2)

  • خاندان توحيد

خاندان حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله خاندان توحيد بوده‌اند. بنا به اعتقاد علماى اماميّه (شیعه)، پدر و اجداد پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از عبدالله تا آدم، همه يكتاپرست بودند و در ميان آنان مشرك وجود نداشته است.

شیعه، این مطلب را با استناد به آیات و روایات بیان می‌کند. در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند:

«خدا پيوسته مرا از صُلب‌هاى مردان پاك به أرحام زنان پاك منتقل ساخت تا به دنياى شما آورد، و هرگز مرا به آلودگى‏هاى جاهليّت آلوده نكرد». (3)

البته مى‏دانيم كه هيچ پليدى بدتر از شرك نيست و اگر مشركى در ميان آنان وجود داشت، هرگز پاك محسوب نمى‏شد.

زیرا خداوند در قرآن فرموده است:

«إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ / مشركان نجس‌اند…».(4)

ب) می‌توان در اثبات ایمان پدران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تا ابراهیم علیه‌السلام به این آیه استدلال کرد که می‌فرماید:

«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ / پروردگارا، و نيز ما را دو مسلمان براى خود بگردان و از ذريه ما نيز امتى مسلمان براى خودت بدار…».(5)

و یا آیه:

«وَ جَعَلَهَا كلَمَةَ بَاقِيَةً فىِ عَقِبِهِ / خداى تعالى اين يكتاپرستى را در نسل او باقى گذاشت…».(6)

یعنی کلمه خداوند بایستی در نژاد و ذریه ابراهیم علیه‌السلام باقی مانده باشد و همواره گروهی از آنان بر فطرت خویش، خداوند را پرستش کنند. (7)

علماى اماميّه (شیعه) معتقدند، «ابوطالب- عموی پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله» و «آمنه بنت‏ وهب- مادر رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله» نیز يكتاپرست بوده‌اند. برخى از علماى برجسته اهل سنت، مانند فخررازى و سيوطى، نيز در اين زمينه با اماميه هم عقيده‏اند. (8)

حضرت على عليه‌السلام مى‏فرمایند:

«به خدا سوگند پدرم و اجدادم: عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هيچ‏كدام بتى را نپرستيدند؛ آنان پيرو دين ابراهيم بودند و به سوى كعبه نماز مى‏خواندند». (9)

  • پدر ابراهیم علیه‌السلام

معتقدان به ایمان پدران پیامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله تا آدم با این اعتراض روبرو هستند که قرآن بر کفر آزر، پدر ابراهیم علیه‌السلام تأکید کرده است:

«وَ مَا كاَنَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ  إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ / و آمرزش خواستن ابراهيم براى پدرش نبود مگر به اقتضاى وعده‏اى كه به وى داده بود، و چون برايش آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او بيزارى جست، آرى، ابراهيم خدا ترس و بردبار بود…».(10)

به این اشکال چنین پاسخ داده‌اند:

الف) برخی می‌گویند، که مطابق گفته مورخان، آزر پدر حضرت ابراهیم علیه‌السلام نبوده است. او عمو یا جدّ مادری ابراهیم علیه‌السلام بود. (11)

پدرش تارُخ نام داشت. از سوی دیگر به کار بردن واژه «أب» برای آزر مجازی است.

همانند قول خداوند که می‌فرماید:

«أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَاهَكَ وَ إِلَاهَ ءَابَائكَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِلَاهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ / شما كى و كجا حاضر بوديد هنگامى كه مرگ يعقوب در رسيد و به فرزندان خود گفت كه شما پس از مرگ من كه را مى‏پرستيد؟ گفتند: خداى تو را و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه معبود يگانه است و ما مطيع فرمان اوييم…».(12)

در حالی که، اسماعیل از پدران یعقوب نیست؛ بلکه عموی اوست. (13)

ب) استغفار ابراهیم علیه‌السلام برای پدر، در ابتدای جوانی بود. در حالی که وقتی به سن پیری رسید و صاحب فرزند شد، چنین برای پدر و مادرش استغفار کرد:

«رَبَّنَا اغْفِرْ لىِ وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ / پروردگارا! روزى كه حساب به پا شود من و پدر و مادرم را با همه مؤمنان بيامرز…».(14)

روشن است که «والد» و «أب» با هم تفاوت معنی دارند؛ واژه «أب» را مربّی، عمو و جدّ هم به کار می‌برند.

در حالی که واژه «والد»، اختصاص به پدر بی‌واسطه فرد دارد. بنابر این استغفار دوم برای پدر حقیقی‌اش بوده است. در حالی که استغفار نخست به عمو یا جدّش اختصاص دارد.

ج) از سویی برخی از بزرگان معتقدند که منشأ اجماع مورخّان در این که آزر پدر ابراهیم نیست، تورات است. در این کتاب پدر ابراهیم علیه‌السلام، «تارخ» نامیده شده است. (15)

  • شخصيت عبدالمطلب

از ميان نياكان حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله، بيشترين اطلاعات را درباره «عبدالمطلب»، جدّ اول آن حضرت موجود است؛ زيرا به عصر اسلام نزديكتر بود.

عبدالمطلب شخصيتى محبوب، بخشنده، خردمند و سرور و پناهگاه بى‏رقيب قريش بود. او (همچون همه شخصيت‌هاى بزرگ الهى) فراتر از جامعه خويش بود و با آن كه عمر طولانى داشت، اما رنگ جامعه آلوده مكّه را به خود نگرفت.

آن روز در محيط مكّه اعتقاد به معاد، وجود نداشت و يا بسيار كم‏‌رنگ بود. اما عبدالمطلب نه تنها به معاد اعتقاد داشت، بلكه حتى درباره كيفر و پاداش روز رستاخيز تأكيد مى‏كرد و مى‏گفت:

«پس از اين جهان، جهانى خواهد بود كه در آن نيكوكاران و بدكاران به پاداش و كيفر اعمال خود خواهند رسيد». (16)

او فرزندانش را از ظلم و ستم و امور پست دنيا نهى و به صفات نيك تشويق مى‏كرد. با آنكه آن روزها در محيط جزيرةالعرب عصبيّتِ قبيلگى رايج بود و در اختلافات و برخوردها، هر كس بى‏توجه به حق و عدل، از افراد قبيله و خويشان و دوستانش حمايت مى‏كرد، عبدالمطلب چنين نبود، چنان‏كه‏ حرب‏ بن اميه‏ را كه از بستگان و دوستانش بود، در فشار گذاشت تا خون‌بهاى يك يهودى را كه به تحريك وى كشته شده بود بپردازد. (17)

عبدالمطلب سنّت‌هايى داشت كه اكثر آنها در اسلام تأييد شده است، از جمله آنها مى‏توان به:

«تحريم شراب، تحريم زنا و حد زدن زناكار، بريدن دست دزد، تبعيد زنان بدنام از مكّه، تحريم زنده به ‏گور كردن دختران، تحريم ازدواج با محارم، تحريم طواف برهنه، وجوب وفا به نذر، حرمت و قداست ماه‌هاى حرام و بالاخره مباهله اشاره كرد.

  • ايمان عبدالمطلب

علمای شیعه، بر اين عقيده‏اند كه عبدالمطلب مؤمن و موحّد بود و هيچ‏گاه به خداوند عزّوجلّ شرك نورزيد.

همچنين هيچ كدام از آباء و اجداد نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مشرك نبوده‌اند و از اصلاب طاهره به نسل‏هاى بعدى منتقل شده‌اند و خود آن حضرت صلى‌الله‌عليه‌و‌آله خبر داده است كه از نكاح شرعى متولد شده است نه از راه غير مشروع.

عبدالمطلّب به فرزندانش وصيت مى‏كرد كه صله أرحام و اطعام مستمندان را انجام دهند و آنها را به انجام كارهايى كه براى روز معاد مفيد باشد، ترغيب مى‏كرد و به فرزندش، ابوطالب در مورد نگهدارى از نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله خيلى سفارش كرد. (18)

شیخ صدوق در كتاب خصال، با سند از امام صادق عليه‌السلام نقل مى‏كند كه نبى اكرم صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به على عليه‌السلام فرمود:

«عبدالمطلب پنج سنت را در جاهليت اجرا كرد كه خداوند همان را در اسلام مقرر فرمود:

– او زن پدر را بر فرزندانش حرام كرد و خداوند هم فرمود:

«وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ / با زن‏هايى كه در نكاح پدرانتان بوده‏اند، نكاح نكنيد…».(19)

– او گنجى را يافت، و خمس آن را صدقه داد و خداوند عزّوجلّ هم فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ / بدانيد كه آنچه غنيمت به دست مى‏آوريد، يك پنجم از آن خدا است…». (20)

– هنگامى كه چاه زمزم را حفر كرد، آن را سقاية الحاج (آشاميدنى حاجيان) ناميد و خداوند هم فرمود:

«أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ / آيا آشاميدنى حاجيان و كليددارى مسجد الحرام را برابر عمل كسى دانسته‏ايد كه به خداوند و روز قيامت ايمان آورده است؟…». (21)

– عبدالمطلب ديه قتل يك مرد را يكصد شتر قرار داد كه خداوند همان را در اسلام جارى كرد.

– تعداد شوط‌هاى طواف در ميان قريش نامشخص بود كه عبدالمطلب آن را هفت شوط قرار داد و خداوند همين هفت دور طواف را در اسلام جارى كرد. اى على! عبدالمطلب هيچ‏گاه اهل قمار بازى و بت‏پرستى نبود و از گوشت قربانيانى كه به نام بت‏ها ذبح مى‏شدند، استفاده نكرد و مى‏گفت: من بر دين پدرم، حضرت ابراهيم عليه‌السلام هستم». (22)

مرحوم كلينى در كتاب كافى نیز، از امام صادق عليه‌السلام روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود:

«عبدالمطلب در روز قيامت به صورت يك امت واحد مبعوث مى‏شود در حالى‌كه سيماى انبياء و هيبت پادشاهان را دارد». (23)

شيخ مفيد در اختصاص با سند از عبد الرحمن بن خالد غلام منصور عباسى نیز نقل مى‏كند كه وى گفت:

«بعضى از فرزندان سليمان بن على عبّاسى نوشته‏اى را با خطّ عبدالمطلّب نزد من آوردند كه شبيه خطّ اطفال بود و در آن نوشته بود:

«باسمك اللهم»، يادداشت طلبكارى عبدالمطلب بن هاشم از اهالى مكه از فلان بن فلان حميرى از اهالى زول‏ (اسم مكانى است در يمن) صنعاء.

بر اوست كه هزار درهم نقره خالص كه با آهن وزن شده باشد، بپردازد و هرگاه كه اين طلب‌كارى را از او خواست، اجابت كند. «شهد اللّه و الملكان‏». (24)

و همين دلالت بر اين مطلب مى‏كند كه «عبدالمطلب» به خدا و ملائكه ايمان داشته است.

يعقوبى مى‏نويسد:

او خداى عزّوجلّ را يگانه مى‏دانست و عبادت بت‏ها را ترك مى‏كرد و سنت‏هايى را پايه‏گذارى كرد كه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آنها را اجرا مى‏كرد و آيات الهى در مورد آنها نازل شد و آنها عبارت بود از: «وفاى به نذر، تعيين صد شتر براى ديه، حرمت ازدواج با محرم، وارد نشدن به خانه از راه پشت بام، قطع دست سارق، نهى از قتل دختران، مباهله، تحريم خمر، تحريم زنا و اجراى حدّ بر آن، قرعه، منع از طواف به صورت عريان، اكرام ميهمان، پرداخت مخارج حجّ از اموال پاك و مشروع، تعظيم ماه‏هاى حرام و نفى رياكارى و نفاق».

براى همين بود كه قريشى‏ها مى‏گفتند عبدالمطلب ابراهيم عليه‌السلام دوم است. (25)

شهرستانى در ملل و نحل مى‏گويد:

«او فرزندانش را به ترك ظلم و فساد امر مى‏كرد و آنها را به كسب مكارم اخلاق ترغيب مى‏کرد و از امور پست بر حذرشان مى‏داشت و در وصيت‏هايش مى‏گفت: هيچ ظالمى از دنيا خارج نمى‏شود مگر آن كه از وى انتقام می‌گیرند و به عقوبتى گرفتار مى‏شود. در اين ميان مرد ظالمى فوت كرده بود و قبل از مرگ به عقوبتى گرفتار نشده بود و از عبدالمطلب در اين مورد سؤال شد. وى لحظه‏اى فكر كرد و گفت: به خدا قسم كه پس از دنيا، جهان ديگرى است كه در آن نيكوكار به جزاى نيكى‏هايش مى‏رسد و گناهكار به سزاى گناهانش». (26)

با این اوصاف می‌توان گفت: «عبدالمطلب» شخصی خداپرست بوده و به جهان آخرت اعتقاد داشته است.

————————–

1- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 99؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاريخ‏الأمم و الملوك، طبرى، ج 2، ص 191 / اسدالغابة، ابن‏اثير، ج 1، ص 13 / بحارالانوار، ج 15، ص 105.

2- تاریخ اسلام، منتظرالقائم، ص 100؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مروج‏الذهب، مسعودى، ج 2، ص 269)، مسعودی، قبيله قريش را داراى 25 تيره دانسته و از آنها نام برده است.

3- تاریخ اسلام، پیشوایی، ص 102؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مجمع‏البيان، طبرسى، ج 4، ص 322 / تفسير آيه 74 سوره انعام / برخى از دانشمندان معاصر، اين حديث را به پاكى و طهارت مولد يعنى تولد از طريق ازدواج (نه از راه ارتباط آزاد) تفسير كرده‏اند كه اگر اين تفسير را بپذيريم، شاهد بحث ما نخواهد بود؛ درس‏هايى از تاريخ تحليلى اسلام، ماهنامه پاسدار اسلام، سيد هاشم رسولى محلاتى، 1367، ج 1، ص 64.

4- سوره توبه، آیه 28.

5- سوره بقره، آیه 128.

6- ‏سوره زخرف، آیه 28.

7- سیرت جاودانه، صفحات 183- 184.

8- تاریخ اسلام، پیشوایی، ص 102؛ برای مطالعه بیشتر ر.ك:  بحارالانوار، ج 15، ص 118- 122، پاورقى.

9- كمال‏الدين و تمام‏النعمة، صدوق، ج 1، ص 175 و الغدير، ج 7، ص 387.

10- سوره توبه، آیه 114.

11- سیرت جاودانه، صفحات 185- 184.

12- سوره بقره، آیه 133.

13- سیرت جاودانه، ص 185.

14- سوره ابراهیم، آیه 41.

15- سیرت جاودانه، ص 186.

16- تاریخ اسلام، پیشوایی، ص 101؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: بلوغ الأرب فى معرفة احوال العرب، ج 1، ص 324.

17- تاریخ اسلام، پیشوایی، ص 101؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: الكامل فى التاريخ، ابن‏اثير، ج 2، ص 15 و مروج‏الذهب، مسعودى، ج 2، ص 109.

18- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 205؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مروج الذهب، ج 2، صفحات 103 و 108.

19- سوره نساء، آیه 22.

20- سوره انفال، آیه 41.

21- سوره توبه، آیه 19.

22- خصال، ص 312؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 206.

23- اصول كافى، ج 1، صفحات 446 و 447.

24- اختصاص، ص 123.

25- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 207؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاريخ يعقوبى، ج 2، صفحات 10- 11.

26- تاریخ تحقیقی اسلام، ج 1، ص 207؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: شهرستانى، الملل و النحل، به نقل از بحارالانوار، ج 15، ص 121.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا