• نام حضرت علی علیه‌السلام در قرآن

طرح سؤال

یکی از سؤالات مطرح برای برخی این است که چرا در قرآن‌کریم نام امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم‌السلام به صورت صریح و شفاف ذکر نشده است. نظر به جایگاه مسأله امامت و ولایت نزد شیعه که امامت را اصلی از اصول مذهب و ولایت و محبت اولیاء طاهرین را ملاک و مبنای قبولی اعمال می‌داند، این سؤال اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. از طرفی همین سؤال به عنوان یک ایراد و شبهه از طرف علماء اهل تسنن به مکتب تشیع مطرح شده است از جمله در یکی از کتبی که در همین سال‌های اخیر منتشر کرده‌اند آمده است «چرا الله، امامی که تا کنون هزار و دویست سال است حکومت می‌کند (مهدی) و قرار است به گفته شیعه تا قیام قیامت حکومت کند را، قابل ندیده، که یادی از او کند و نام او را ولو در یک آیه ذکر کند! نام و اسم ذوالقرنین و قصه‌اش دو صفحه قرآن را پر کرده! چرا از علی ذکری نیست» و یا در جزوه‌ای تحت عنوان «از علمای شیعه بپرسید چرا نام علی در قرآن نیست» (1) آمده است:

«بیایید قرآن را بخوانیم و ببینیم درباره علی رضی‌الله‌عنه چه می‌گوید درباره کسی که اساس و پایه مذهب شیعه بر او بنا شده و می‌گویند او جانشین رسمی پیامبر خاتم و برگزیده از طرف خدا است چند آیه دارد؟! در حدیث البته هزاران سخن به نفع علی و امامت او از طریق علماء شیعه روایت شده… حدیث در مرحله اول درد ما را دوا نمی‌کند علاج در قرآن است بیایید ببینیم که آیا قرآن از علی سخن می‌گوید، از امامت صحبتی می‌کند، درباره حسن و حسین و مهدی حرف می‌زند؟ این ما و این قرآن» (2).

این بخش به حول و قوه الهی، در مقام تبیین و پاسخ‌گویی به این سؤال که «چرا در قرآن به نام علی علیه‌السلام تصریح نشده است؟» ادله لازم را به نحو اختصار ارائه خواهد کرد.

2- قرآن بیانگر کلیات

قرآن کریم یک مجموعه جامع و کامل از حقایق دین و تنها کتاب آسمانی است که بدون هیچ تحریفی تا قیام قیامت هدایتگر نسل‌های مختلف بشر خواهد بود لکن، جامعیت قرآن‌مجید بدین معناست که اساس تمام اموری که سعادت و هدایت انسان وابسته به آن‌هاست را بیان فرموده و در این خصوص از چیزی فروگذار نکرده است. شاخصه‌های اصلی و ارکان مربوط به اصول و فروع دین در قرآن آمده است. اصول اعتقادی همچون توحید، نبوت، امامت و معاد را به زیباترین وجه بیان فرموده است. ضوابط و قواعد کلی اخلاق را، و نیز رئوس همه احکام را تبیین نموده است. لذا معنای کامل بودن کتاب خدا این نیست که جزئیات همه امور و مصادیق تمام اصول و رئوس اسلام را ذکر نموده است بلکه، بیان و تفسیر جزئیات را به عهده مفسر و مبین قرآن یعنی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گذاشته است (3) و در قرآن به ذکر کلیات اکتفا کرده است به همین دلیل وقتی به قرآن مراجعه کنیم می‌بینیم به عنوان نمونه، وجوب نماز و زکات را بیان کرده است لکن به نحوه قرائت نماز و تعداد رکعات آن و یا نصاب زکات تصریح نکرده است. حج به عنوان یک تکلیف شرعی ذکر شده است لکن احکام بخش‌های مختلف آن مسکوت گذاشته شده است. در حدیث ذیل به این نکته اشاره شده است:

ابی بصیر می­گوید: از امام صادق علیه‌السلام درباره قول خدای عزوجل: «از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولی‌الامر خودتان اطاعت کنید» پرسیدم فرمود: «درباره علی بن ‌ابیطالب و حسن و حسین علیهم‌السلام نازل شده، به حضرت عرض کردم: به راستی مردم می‌گویند چرا نام علی و خاندانش در کتاب خدا عزوجل ذکر نشده است؟ امام فرمود: در پاسخ آن‌ها بگویید که برای پیغمبر آیه نماز نازل شد و خداوند در آن از سه رکعت و چهار رکعت اسمی نبرد تا اینکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آن را شرح داد و آیه زکات نازل شد و خدا ذکر نفرمود که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بود که آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و به مردم نفرمود که هفت دور طواف کنید تا آنکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آن را برای مردم شرح کرد». (4)

در باب امامت و ولایت هم مسأله به همین‌گونه است خداوند به اصل ولایت تصریح نموده است لکن اسم ولی‌الله‌الاعظم امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را ذکر نکرده است «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا… (سوره مائده، آیه 55)». اطاعت از اولی‌الامر را واجب نموده است لکن اسمی از آن‌ها نبرده است.

البته عدم ذکر جزئیات در ظاهر قرآن منافاتی با «تبیانا لکل شیئ (سوره نحل، آیه 89)» بودن قرآن ندارد. زیرا همانگونه که اشاره شد قرآن کتاب هدایت به مسیر سعادت و کامل شدن انسان است و در مقام بیان اصول انسان‌ساز، همه چیز را بیان کرده است یعنی قرآن کریم در راستای رسالت خویش که همان هدایت بشر است، تبیان هر شیء و گویای همه چیز می‌باشد و در مقام بیان راه‌های رسیدن به مقاصد عالی انسانی از هیچ چیز فروگذار نکرده است. از طرفی قرآن دارای بطون، اسرار و حقایق نهفته‌ایست که جز راسخون در علم و مفسران حقیقی قرآن یعنی عترت طاهرین علیهم‌السلام شخص دیگری از آن اسرار با خبر نیست لذا منافاتی ندارد که در باطن قرآن، جزئیات همه علوم و فنون و جزئیات تمام احکام شریعت موجود باشد لکن از فهم عموم مردم، مخفی و پوشیده باشد. ذیل همین آیه شریفه (نحل: 89) در بسیاری از کتب تفسیری به این مطلب اشاره شده است که در اینجا به ذکر عباراتی از تفسیر نمونه اکتفا می‌کنیم:

«در روایات اسلامی مخصوصاً روی جامعیت قرآن به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تأکید شده است. از جمله در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم:

«خداوند در قرآن هر چیزی را بیان کرده است، به خدا سوگند چیزی که مورد نیاز مردم بوده است کم نگذارده، تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل می‌شد، آگاه باشید همه نیازمندی‌های بشر را خدا در آن نازل کرده است».

در حدیث دیگری از امام باقر علیه‌السلام می‌خوانیم:

«خداوند متعال چیزی را که مورد نیاز این امت است در کتابش فروگذار نکرده، و برای رسولش تبیین نموده است، و برای هر چیزی حدی قرار داده، و دلیل روشنی برای آن نهاده، و برای هر کسی که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتی قائل شده است».

حتی در روایات اسلامی اشاره روشنی به این مسأله شده که علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن می‌فهمند، باطن قرآن نیز اقیانوسی است که بسیاری از مسائلی که فکر ما به آن نمی‌رسد در آن نهفته است، این بخش از قرآن، علم خاص و پیچیده‌ای دارد که در اختیار پیامبر و اوصیای راستین او است، چنان که در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم:

«تمام اموری که حتی دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه‌ای در قرآن دارد، ولی عقل و دانش مردم به آن نمی‌رسد». عدم دسترسی عموم به این بخش که آن را می‌توان تشبیه به «وجدان ناخودآگاه آدمی» کرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود که بخش خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گیرد (5)».

3- پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مفسر قرآن

اگر چه در ظاهر قرآن از جزئیات احکام و دیگر امور مانند اسامی ائمه اطهار علیهم‌السلام ذکری به میان نیامده است لکن قرآن، پیامبر را به عنوان مفسر و مبین خود معرفی نموده است در واقع کتاب خدا به ما می‌آموزد که برای آشنایی با جزئیات آیات و روشن شدن مجملات قرآن و اطلاع از تفصیل کلیات قرآنی به مفسر قرآن یعنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رجوع نماییم.

در آیات کریمه قرآن به این مهم اشاره شده است که در اینجا برخی از آن‌ها را ذکر خواهیم کرد:

1) خداوند عزوجل در آیه 44 سوره نحل پیامبر را تبیین کننده و بیانگر آیات نازله معرفی می‌نماید:

«وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون».

«و قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را برای مردم نازل شده است برایشان بیان کنی و باشد که بیندیشند».

2) نظیر آیه فوق در آیه 64 از همان سوره آمده است:

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

«ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه حقایقی را که در آن اختلاف کرده‌اند، برای آنان توضیح دهی و برای مردمی که ایمان دارند [مایه] هدایت و رحمت باشد».

از جمله حقایقی که در آن اختلاف کرده‌اند (الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ) مسأله خلافت و جانشینی علی علیه‌السلام بعد از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است کما اینکه در روایتی که از طریق اهل تسنن از پیامبر نقل شده است به این نکته اشاره شده است. (6)

3) خدای مهربان در آیه 7 سوره حشر دستور به دریافت کردن معارف از رسول الله داده است:

«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ».

«هر چه پیامبر برای شما آورده است بگیرید، و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنید. و از خدا بترسید که خدا سخت عقوبت است».

4) در سوره آل عمران آیه 31 ملاک دوستی و محبت داشتن به خدای مهربان را تبعیت و پیروی از پیامبر عنوان کرده است که از جمله مصادیق آن پیروی از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در فهم قرآن و معنا کردن آیات کریمه کتاب خداست:

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه».‌

«بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد».

5) قرآن کریم در آیات متعددی دستور به اطاعت رسول الله داده است «وَ أَطیعُوا الرَّسُول (نساء: 59، مائده: 92، نور: 54 و 56، محمد: 33 و تغابن: 12)» کما اینکه نافرمانی از پیامبر را به منزله سرپیچی از خداوند دانسته و بر آن وعده عذاب داده است «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أَبَداً (سوره جن، آیه 23)» و در برابر قوانین و ضوابطی که خدا و رسولش به آن حکم کرده‌اند اختیار را از مؤمنین سلب کرده است و مخالفت با حکم پیامبر را ضلالت آشکار می‌داند: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً (سوره احزاب، آیه 36)».

از این مجموعه آیات و آیات دیگری که حول همین موضوع نازل شده است فهمیده می‌شود که قبول، اطاعت و پیروی از آنچه پیامبر در تبیین قرآن بیان فرمودند و آنچه که به آن امر نموده‌اند بر ما لازم و واجب است زیرا رسول خدا از خود سخنی نمی‌گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی*إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی (سوره نجم، آیه 3 و 4)».

با بیان آیات فوق روشن شد که لزومی ندارد در قرآن صریحاً نامی از علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام برده شود. قبول نبوت رسول‌الله یعنی قبول ولایت امیرالمؤمنین، و انکار امامت و ولایت علی علیه‌السلام برابر با انکار نبی مکرم اسلام است (فمن أنکر إمامتک فقد أنکر نبوتی (7)) چرا که تصریح به امامت و وصایت حضرت علی علیه‌السلام در متن رسالت پیامبر آمده است تا جایی ‌که قرآن مجید خطاب به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید اگر ولایت را ابلاغ نکنی رسالت الهی را انجام نداده‌ای:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما به لغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (سوره مائده، آیه 67)».

ذکر یک نمونه

قرآن کریم دستور به اطاعت مطلق و بی قید و شرط از خدا و رسول خدا و اولی‌الامر داده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم (سوره نساء، آیه 59)». این اطاعت بی چون و چرا نشان از ولایت خدا و رسول الله و اولی‌الامر بر اهل ایمان دارد. مراد از «الله» و «الرسول» واضح و روشن است لکن مراد از «اولی‌الامر» چه کسانی هستند؟

برای روشن شدن مراد و منظور از اولی‌الامر باید یکی از دو کار را انجام داد یا اینکه از جانب خود مصداقی برای آن قرار دهیم و مراد آن را طبق تشخیص خودمان معنا کنیم و یا به مبین و مفسر قرآن یعنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مراجعه نماییم بر اساس آیاتی که گذشت وظیفه ما در تعیین منظور آیه شریفه تبعیت از رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و اجتناب از تفسیر به رأی است. اگر بگوییم مراد خدا آن چیزی است که ما می‌فهمیم، از روی جهل چیزی را به خدا نسبت داده‌ایم و این همان خواست شیطان است:

«إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (سوره بقره، آیه 169)».

«شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و می‌خواهد که به خدا چیزهایی نسبت دهید که بدان آگاه نیستید».

پیامبر که اولین مفسر قرآن است اولی‌الامر را به ائمه اثناعشر علیهم‌السلام تفسیر کرده است که روایات آن از طریق شیعه و حتی اهل تسنن (8) وارد شده است. در این روایات امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه‌السلام به عنوان اولین شخص از اولی‌الامر معرفی شده است.

4- عدم ذکر یک مسأله در قرآن دلیل بطلان آن نیست.

آیا قبول هر مطلبی و یا اقرار به نبوت یک نبی یا امامت و وصایت یک امام منوط به ذکر آن در قرآن است؟ قرآن نام بسیاری از انبیاء و اوصیاء آنان و ملائک مقرب را نبرده است. اگر در قرآن نام اکثر پیامبران برده نشده است دلیل آن نیست که آنان، پیامبر نبوده‌اند (از بین 124هزار نبی تنها نام 26 پیامبر برده شده است). قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْک». (سوره غافر، آیه 78)

«پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم».

مرحوم سلطان الواعظین در جواب این اشکال می‌فرماید:

«آقایانی که اشکال تراشی کرده و می‌گویند چون اسامی و عدد امامان اثناعشر در قرآن مجید نیست، ما قبول نداریم و اطاعت نمی‌کنیم چیزی را که در قرآن نمی‌باشد. باید به آن‌ها گفت که اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید نام برده نشده و صراحت ندارد و جزئیات او ذکر نگردیده باید متروک گردد، پس آقایان باید تبعیت و پیروی از خلفاء راشدین و خلفاء اموی و عباسی و غیرهم را ترک نمایند زیرا در قرآن مجید آیه‌ای که اشاره به مقام خلافت خلفاء راشدین (غیر از علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام) و خلفاء اموی و عباسی و طریقه اجماع و اختیار امت در تعیین خلافت و عدد و اسامی آن‌ها نماید، نیامده، پس روی چه اصل و قاعده تبعیت از آن‌ها نموده و مخالفین آن‌ها را رافضی و مشرک و کافر می‌خوانند؟! و از این‌ها گذشته اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید ذکر و نامی از آن‌ها نشده بایستی متروک گردد، قطعاً آقایان باید تارک جمیع عبادات و احکام گردند زیرا جزئیات هیچ یک از آن‌ها در قرآن مجید ذکر نگردیده است. (9)».

قبول این اشکال از اهل تسنن برابر با رد خلافت خلفاء است چون قرآن به نام هیچ یک از خلفای آن‌ها اشاره نکرده است و حال آنکه بر اساس بسیاری از منابع اهل تسنن، در آیات متعددی ولو با کنایه و به صورت مجمل، به ولایت و خلافت علی علیه‌السلام اشاره شده است. (10)

5- قرآن اینگونه محفوظ ماند

تاریخ اسلام حاکی از آن است که اگر قرآن به اسم امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم‌السلام تصریح می‌کرد عده‌ای دست به تحریف قرآن می‌زدند. همان کسانی که در عداوت و کینه‌توزی نسبت به خاندان پیامبر از هیچ جنایتی واهمه نداشته و از هیچ عملی فروگذار نکردند تا جایی که اقدام به آتش زدن خانه علی و فاطمه نمودند. (11)

علاوه بر آنچه در روایات اسلامی آمده است، در تاریخ صدر اسلام نیز شواهدی موجود است که غاصبین خلافت قبل از رحلت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله طرح و برنامه‌هایی برای کنار گذاشتن علی علیه‌السلام و به دست گرفتن زمام امور مسلمین داشتند. (12) زمانی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کاغذ و دوات برای نوشتن طلب کردند تا بدان وسیله جلوی ضلالت امت را بگیرند، مخالفین عترت سر و صدا به راه انداختند و گفتند: این مرد هذیان می‌گوید، پیامبری که قرآن در شأن او می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی*إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی (سوره نجم، آیه 3 و4». ابن‌ابی‌الحدید معتزلی به نقل از عمر می‌نویسد: «رسول خدا خواست که در حال مریضی‌اش به نام علی علیه‌السلام تصریح کند (و بنویسد) ولی من از این کار مانع گردیدم». ابن ‌ابی ‌الحدید سپس می‌گوید: «این جریان را احمد‌ بن ‌ابی‌ طاهر مؤلف تاریخ بغداد در کتاب خود با اسنادش نقل کرده است (13)».

با وجود چنین شرایطی اگر در قرآن آیه‌ای به اسم علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام می‌آمد هیچ بعید نبود که عده‌ای دارای نفوذ و برخوردار از وجاهت قوم و قبیله‌ای که سالیان زیادی در کنار رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ بوده‌اند، توطئه و دسیسه‌ای فراهم کرده و بگویند که پیامبر در آخرین لحظات حیات خود خبر از نسخ این آیه داده است و انتخاب خلیفه را به شورا واگذار کرده است و یا در جمع‌آوری قرآن این آیه را حذف کرده و یا به شکل دیگری ثبت و ضبط نمایند. علاوه بر اینکه این احتمال نیز وجود داشت که با اسم بردن از حضرت مولا اختلافات دیگری شکل می‌گرفت و چه بسا باعث وارد شدن ضرباتی به اصل دین و انکار دیگر مسلمات اسلام می‌شد. لذا نزول قرآن و چینش آیات نورانی آن، به گونه‌ای لحاظ شده است که بدون تحریف و به دور از دسیسه‌های دشمنان و مخالفان به دست ما برسد. لذا آیاتی که دال بر مقام و منزلت ویژه اهل‌البیت علیهم‌السلام است یا غالباً در ضمن آیه‌ای نقل شده است که در ظاهر، صدر و ذیل آیه، بی‌ربط به نظر می‌رسد و در میان الفاظی نهان شده است که چشم طمع مخالفان به حذف یا تحریف آن دوخته نشود، نظیر آیه اکمال دین به ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام که صدر آیه پیرامون چیزهای حرام از قبیل مردار و گوشت خوک است لکن ذیل آیه درباره اکمال دین در روز غدیر خم است: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ … الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» (سوره مائده، آیه 3) و آیه تطهیر که دال بر طهارت و عصمت مطلقه اهل البیت علیهم‌السلام است ابتدای آیه در مورد زنان پیامبر و انتهای آن درباره اهل‌البیت است: «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». (سوره احزاب، آیه 33)

و یا به نحوی مجمل و قابل توجیه نازل شده است که مخالفان به جای تحریف، به توجیه آن بر طبق نظر خود بپردازند، نظیر آیه غدیر خم: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما به لغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ» (سوره مائده، آیه 67) و آیه ولایت: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ». (سوره مائده، آیه 55) که توجیهات و مخالفت‌های برخی علماء متعصب اهل تسنن ذیل این آیات موجود است.

مرحوم شهید مطهری در کتاب امامت و رهبری در پاسخ به یک سؤال، به طرح همین موضوع می‌پردازد:

«این مطلب را [که چرا قرآن امامت و خلافت علی علیه‌السلام را به اسم بیان نکرده است] این طور پاسخ می‌گویند که اولاً بنای قرآن بر این است که مسائل را به صورت اصل بیان کند و ثانیاً پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله یا خدای تبارک و تعالی نمی‌خواست در این مسأله‌ای که بالاخره هوا و هوس‌ها دخالت می‌کند، مطلبی به این صورت طرح شود گو اینکه [صورتِ طرح شده را هم] این‌ها آمدند به صورت توجیه و اجتهاد و این حرف‌ها گفتند که نه، مقصود پیغمبر چنین و چنان بوده است؛ یعنی اگر آیه‌ای هم به طور صریح [در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه می‌کردند.] پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در گفتار خودش به طور صریح گفت: هذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ. دیگر از این صریح‌تر چه می‌خواهید؟! ولی خیلی فرق است میان گفتار پیغمبر را با این صراحت زمین زدن و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت اسمی در آن، همان روز اولِ بعد از وفات پیغمبر زمین زدن؛ و لهذا من این جمله را در مقدمه آن کتاب (خلافت و ولایت) نقل کرده‌ام که یک یهودی در زمان حضرت امیر علیه‌السلام می‌خواست عموم مسلمین را به حوادث نامطلوب صدر اسلام سرکوفت بدهد (و انصافاً سرکوفت هم دارد). به حضرت گفت: «ما دَفَنْتُمْ نَبِیَّکُمْ حَتَّی اخْتَلَفْتُمْ فیهِ» هنوز پیغمبرتان را دفن نکرده بودید که درباره‌اش اختلاف کردید. امیرالمؤمنین جواب خیلی عجیبی می‌دهد، می‌فرماید: «انَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَ لکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ ارْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّی قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمُ اجْعَلْ لَنا الهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ فَقالَ انَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلونَ»‌ (نهج البلاغه، حکمت 317) ما درباره پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستوری بود که از پیغمبر ما رسیده بود؛ ولی شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید برای ما بتی بساز مثل این‌ها. پس خیلی تفاوت است میان آنچه برای ما رخ داد [و آنچه برای شما رخ داد.] ما درباره خود پیغمبر اختلاف نکردیم بلکه درباره این اختلاف کردیم که، مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست؟ این دو با هم خیلی فرق دارد که کاری که به هر حال آن را انجام می‌دادند توجیهش در خارج این طور باشد (نه اینکه در واقع این طور بود) که بگویند [آن‌ها که مرتکب این خطا شدند] خیال می‌کردند مقصود پیغمبر این بوده و در نتیجه گفته پیغمبر را به این صورت توجیه کردند و یا اینکه بگویند نصّ آیه قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند یا قرآن را تحریف کردند (14)».

شاهد دیگر، ممنوعیت ثبت و نقل احادیث رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پیرامون ولایت امیرالمؤمنین و فضائل اهل البیت علیهم‌السلام بعد از وفات آن حضرت است. در کتاب تذکره‌الحفاظ که نوشته یکی از علماء بزرگ اهل تسنن است آمده است: «پس از آنکه ابوبکر به حکومت رسید، مسلمانان و صحابه را جمع کرد و گفت… از رسول خدا هیچ چیز نقل نکنید هر کس از شما سؤالی کرد بگویید در میان ما و شما قرآن است؛ حلال آن را حلال بشمارید و حرامش را حرام بدانید» (ذهبی، ج 1، ص2- 3). مؤلف همان کتاب به نقل از عایشه می‌نویسد: «پدرم پانصد حدیث از احادیث پیامبر را که در کتابی جمع‌آوری کرده بود سوزاند» (ذهبی، ج 1، ص 5). (15)

به نقل منابع اهل تسنن، خلیفه دوم نیز دستور داد همه کتاب‌ها و نوشته‌هایی که در دست مردم وجود داشت و شامل احادیث پیامبر بود را به نزد او آوردند و او همه آن‌ها را به آتش کشید. (16) او به مردم دستور می‌داد تا فقط در زمینه‌های عبادی و عملی مانند احکام نماز و روزه و حج نقل حدیث کنند اما نقل احادیثی که درباره ولایت، امامت و فضایل حضرت امیر علیه‌السلام بود و یا پیرامون مذمت خلفاء و معاویه و امثال آن‌ها وارد شده بود، ممنوع و جرمی نابخشودنی محسوب می‌گشت. (17)

همه این شواهد و قرائن بر این مطلب دلالت دارند که دشمنان ولایت و غاصبین خلافت، ذکر نام علی علیه‌السلام در قرآن را بر نمی‌تافتند. لذا حق تعالی به خاطر مصون ماندن قرآن از تحریف، صریحاً نام علی علیه‌السلام را ذکر نفرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (سوره حجر، آیه 9). «ما قرآن را خود نازل کرده‌ایم و خود نگهبانش هستیم».

اگر کسی بگوید مگر خداوند قادر متعال که خیرالحافظین است، نمی‌توانست قرآن را از تحریف محفوظ بدارد؟ در پاسخ می‌گوییم: اتفاقاً به همین دلیل قرآن مصون از هر گونه تحریف به دست ما رسیده است لکن حضرت حق اراده فرمود که قرآن را اینگونه (با عدم ذکر نام امام علی علیه‌السلام) از تحریف و تغییر حفظ نماید تا در ضمن آن، خلایق نیز آزموده شوند. بنا نیست پروردگار عالم همه امور را از راه‌های غیرعادی و اعجازآمیز جاری نماید بلکه خداوند امور را از مجرای عادی و اسباب طبیعی آن به انجام می‌رساند (عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَبا (18)).

طرح این اشکال شبیه این است که بگوییم مگر خدای غفار و ارحم‌الراحمین نمی‌توانست بدون توبه و استغفار گنهکاران را بیامرزد پس چرا مغفرت خویش را مشروط به استغفار کرد و یا اینکه بگوییم اگر خداوند قدرت دارد همه امور را خودش انجام دهد پس چرا ملائکه را واسطه انجام بسیاری از امور کرده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ* وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً* وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً* وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً* فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً* فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (سوره نازعات، آیات 1- 5)

«به نام خدای بخشاینده مهربان. سوگند به فرشتگانی که جان‌ها را به قوت می‌گیرند و سوگند به فرشتگانی که جان‌ها را به آسانی می‌گیرند و سوگند به فرشتگانی که شناورند و سوگند به فرشتگانی که بر دیوان پیشی می‌گیرند و سوگند به آن‌ها که تدبیر کارها می‌کنند.»

پس جاری شدن امور از طریق اسباب و علل عادی آن منافاتی با قدرت بی‌انتهای حق تعالی ندارد. لذا پروردگار عالم در این موضوع، قرآن را از طریق عادی و معمول آن از تحریف حفظ کرد و آن طریقه، تصریح نکردن به نام علی و عدم ذکر اسماء ائمه علیهم‌السلام بود.

6- سنت امتحان الهی

 از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده است که خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «امت موسی بر هفتاد و یک گروه متفرق شدند یک فرقه اهل نجات و بقیه آنان در آتش هستند، امت عیسی بر هفتاد و دو گروه متفرق شدند یک فرقه اهل نجات و بقیه آنان در آتش هستند و امّت من بر هفتاد و سه گروه متفرق می‌شوند که یک فرقه اهل نجات و بقیه آنان در آتش هستند. علی علیه‌السلام عرض کردند: یا رسول الله! فرقه اهل نجات چه کسانی هستند؟ فرمودند: کسانی که متمسک به ولایت تو باشند (19)».

سؤالی که برای عده‌ای مطرح است این است که اگر در قرآن بحث ولایت و امامت و تعیین شخص امام به وضوح و صراحت کامل ذکر می‌شد، همه طبق قرآن عمل می‌کردند و این همه اختلاف در امت اسلامی ایجاد نمی‌شد و شاهد ضلالت و گمراهی 72 فرقه از امت پیامبر نبودیم. اگر در کتاب خدا اسمی از علی علیه‌السلام برده می‌شد، ریشه اختلاف می‌خشکید، زیرا نمی‌توان پذیرفت که مسلمانان صدر اسلام  بر خلاف آیات قرآن عمل کنند.

در پاسخ می‌گوییم:

اولاً: خداوند در قرآن کریم متذکر بسیاری از جزئیات و مسائل مربوط به اصول و فروع نشد و بیان آن را به عهده حبیب خود رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گذاشت و به ما دستور داد از او اطاعت کنیم «وَ أَطیعُوا الرَّسُول (سوره نساء، آیه 59)» و به آنچه امر فرمود ملتزم شویم و از آنچه نهی فرمود اجتناب کنیم «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (سوره حشر، آیه 7)» و فرمود آنچه رسول من می‌گوید کلام من است او از جانب خود چیزی نمی‌گوید «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی (سوره نجم، آیات 3 و 4)» و فرمود حبیبم! به این امت اعلام کن که اگر خدای خود را دوست دارند باید از تو پیروی نمایند «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه (سوره آل عمران، آیه 31)». در واقع خداوند برخی مسائل حساس را که مخالف دنیاخواهی و ریاست‌طلبی دیگران بود (مانند وصایت و خلافت علی علیه‌السلام پس از رسول الله) صریحاً بیان نکرد و آن را به عهده پیامبر گذاشت تا معلوم شود چه کسانی حقیقتاً نبوت رسول‌الله را پذیرفته‌اند. محبوب عالم هستی می‌خواست خلایق را امتحان کند که چه مقدار خواهان حبیب او هستند. رسول خدا در وقایع متعدد و احادیث فراوان علی علیه‌السلام را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی کرد و مردم را به ولایت و امامت آن حضرت سفارش نمود که اکثر روایات آن در کتب اهل تسنن موجود است.(20) و خواست محک بزند و بیازماید که چقدر اعتقاد و محبت به حبیب او دارند و کلام او را در مورد علی علیه‌السلام تصدیق می‌کنند.

ثانیاً: بسیاری از مسائل اعتقادی هست که منشاء اختلافات اساسی و ریشه‌ای در میان فرق مسلمین شده و قرآن به صراحت در مورد آن‌ها سخن نگفته است. آیا در مورد آن مسائل هم (مانند موضوع ولایت امیرالمؤمنین) باید بگوییم چون قرآن تصریح نکرده است پس اصل آن را انکار می‌کنیم و طبق رأی خود عمل می‌کنیم. قرآن در برخی موضوعات مربوط به توحید و معرفی پروردگار که مقدم بر معرفی جانشین پیامبر است به صراحت سخن نگفته است. مثلاً آیا صفات خدا عین ذات اوست یا خیر؟ آیا کلام خدا حادث است یا قدیم؟ آیا حق تعالی دست و گوش و چشم دارد یا خیر؟ معنای یدالله و عین‌الله و امثال آن چیست؟ قطعاً در این امور نمی‌توان به رأی امت دل سپرد. برخی فرق اهل تسنن قائل به جسم داشتن خدا هستند و برخی دیگر مخالف این عقیده هستند. تفکراتی که منجر به پیدایش مجسمه و مشبه و یا منزهه در میان اهل تسنن شد همه مستند به قرآن است لکن هر فرقه‌ای مطابق رأی خویش از قرآن چیزی برداشت کرده است. اختلافات اساسی در عقاید اشاعره و معتزله که هر دو از اهل تسنن هستند و نیز دیگر گرایشات کلامی شاهد این مدعی است. آیا قرآن نمی‌توانست این مسائل را بسیار واضح و به گونه‌ای بیان کند که این همه اختلاف در امت ایجاد نشود؟ یقیناً چنین اشکالی به قرآن کریم وارد نیست چرا که تبیین و تفسیر رسول الله و تفکر و تعقل در آیات الهی همه این مشکلات را از سر راه بر می‌دارد. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون (سوره نحل، آیه 44)».

ثالثاً: اگر بنا بود همه امور مورد اختلاف و جزئیات مربوط به اعتقادات و تمام شئون ایمانی در قرآن ذکر شود، باب امتحان الهی در بسیاری از موضوعات بسته می‌شد و چه بسا ایمان و اعتقاد مردم جبری و از روی ناچاری بود مثل اینکه مردم زمان پیامبر برای پذیرفتن نبوت حضرت در خواست انواع و اقسام معجزات را داشتند: «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً*أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خلال‌ها تَفْجیراً… (سوره اسراء، آیات 90- 95، آیات دیگری که درباره این موضوع نازل شده است عبارتند از: نساء: 153، انعام: 7- 10، فرقان: 7- 8 و عنکبوت: 50)».

البته تا جایی که عقلاً قبول نبوت، نیاز به اظهار کرامات و اعجاز داشت رسول الله به اذن خدا دریغ نمی‌کردند لکن اگر از حدی می‌گذشت، معجزه‌ای بروز نمی‌دادند که مبادا ایمان و اعتقاد مردم، سست و صرفاً بر پایه و اساس اعجازهای لحظه به لحظه باشد.

اگر بنا بود به هر مناسبتی و برای قبول هر مطلبی امر خارق‌العاده‌ای مشاهده کنند در این صورت دیگر ایمان و اعتقاد به خدا و رسول خدا ارزشی نداشت و مؤمن بودن هنری محسوب نمی‌شد. اگر خدا می‌خواست به هر قیمتی شده است همه مؤمن شوند و کسی گمراه نشود هر روز صحنه‌هایی از جهنم و زبانیه‌های آتش آن را به مردم نشان می‌داد تا کسی دست از پا خطا نکند و هیچ کس مشرک نشود: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا (سوره انعام، آیه 107)».

 لکن اراده خدا بر این واقع شد که هر کس بر اساس تفکر و تدبر خویش راه هدایت را که همان راه ولایت است انتخاب کند. و البته در هدایت خلق به این مسیر، پیامبری رئوف و امین را مأمور ابلاغ ولایت کرد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما به لغتَ رِسالَتَهُ (سوره مائده، آیه 61)».

رابعاً: بر فرض که قرآن مجید تصریح به نام امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌کرد باز هم عده‌ای با آن مخالفت کرده و در امت اسلام ایجاد تفرقه می‌کردند. کما اینکه نمونه‌هایی از مخالفت صریح برخی اصحاب با آیات قرآن پس از رحلت پیامبر در منابع شیعه و اهل تسنن موجود است. از جمله این مخالفت‌ها؛ غصب ارث پیامبر (فدک) به بهانه اینکه انبیاء از خود ارث بجا نمی‌گذارند (مخالف با آیه 16 نمل و 6 مریم)، نسبت دادن هذیان‌گویی به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله (مخالف با آیات 2 تا 4 نجم)، حرام کردن متعه حج (مخالف با آیه 196 بقره)، حرام کردن متعه نکاح (مخالف با آیه 24 نساء)، فتوا به عدم لزوم غسل در مسأله جنابت (مخالف با آیه 43 نساء) و… می‌باشد که همگی مخالف صریح قرآن است. (21) برای کسانی که به خاطر دنیاطلبی و کسب مقام و قدرت حاضر می‌شوند خانه دختر رسول الله را به آتش بکشند، مخالفت با برخی از آیات قرآن و توجیه و تأویل کردن آن امری سهل است.

پس در مجموع به این نتیجه می‌رسیم که سنت آزمودن و امتحان خلق اقتضا می‌کند که حق تعالی همه مسائل را به طور شفاف و واضح در ظاهر قرآن ذکر ننماید تا زمینه‌ای برای آزمودن امت فراهم گردد و خبیث و طیب از یکدیگر تمییز داده شوند: «لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب (سوره انفال، آیه 37)». این امتحان الهی بعد از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و به ویژه در قبول ولایت حضرت مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام اهمیت خاصی پیدا می‌کند:

«الم*أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ*وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ (سوره عنکبوت، آیات 2 و 3)».

«آیا مردم گمان کرده‌اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کرده‌ایم [پس اینان هم بی‌تردید آزمایش می‌شوند]، و بی‌تردید خدا کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفته‌اند می‌شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز می‌شناسد».

علی علیه‌السلام فرمودند: «وقتی آیه کریمه الم* أحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا… بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شد از آن حضرت پرسیدم: یا رسول اللَّه! این چه فتنه و آزمایشی است که در کلام خدا ذکر شد؟ فرمود: یا علی! تو مورد آزمایش واقع می‌شوی. و مردم هم به سبب تو آزمایش می‌شوند و در فتنه می‌افتند، با تو خصومت و دشمنی خواهند کرد، آماده شو  برای خصومت». (22)

در آیه مذکور می‌خوانیم: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» (یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، امتحان کرده‌ایم) که از جمله آن امتحانات، آزمودن قوم بنی اسرائیل است. زمانی که پیامبر آن‌ها حضرت موسی در بین آن‌ها نبود و جناب هارون به عنوان جانشین و خلیفه وی در میان قوم او حضور داشت، مردم به سرپیچی و عدم اطاعت از امر جانشین حضرت موسی علیه‌السلام و نهایتاً گوساله‌پرستی روی آوردند. این اتفاق ناگوار منجر به غضب حضرت موسی نسبت به گوساله‌پرستان شد (سوره اعراف، آیات 142- 154). و نکته جالب این جاست که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «مطابق آنچه در قوم بنی اسرائیل اتفاق افتاده است در این امت هم اتفاق خواهد افتاد (23)» و در حدیث معروف و مشهور «منزلت» از قول پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌خوانیم: «یا علی أنت منّی بمنزلة هرون من موسی: منزلت تو ای علی در نزد من مانند منزلت هارون در نزد موسی است (24)». لذا زمانی که امت اسلام جای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را در بین خود خالی دیدند به جای اطاعت از جانشین آن حضرت به سمت دیگری رفتند.

در آیه شریفه دو کلمه‌ی «آمَنَّا» و «یُفْتَنُونَ» (ایمان و امتحان) مقرون شده‌اند. یعنی کسانی که ادعای ایمان و مؤمن بودن را دارند قطعاً امتحان می‌شوند. بر اساس روایات کثیر و متواتر ملاک و اساس ایمان، پذیرفتن امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. یعنی این امتحان و آزمون حول موضوع ولایت است و سنت الهی بر این جاری شده است که امت اسلام، در مسأله امامت و ولایت علی علیه‌السلام آزموده شوند.

7- اوصاف حضرت علی علیه‌السلام در قرآن

تا اینجا روشن شد که عدم ذکر نام علی علیه‌السلام دلیلی بر نپذیرفتن امامت و ولایت آن حضرت نیست بلکه لزومی به تصریح نام مبارک آن حضرت در قرآن وجود ندارد.

اما مطلب قابل توجه این است که قرآن کریم از میان انبیاء و اولیاء بعد از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره هیچ کس به اندازه امیرالمؤمنین علیه‌السلام سخن نگفته است، گرچه به خاطر حفظ قرآن از تحریف و دیگر ادله‌ای که ذکر شد، نام آن حضرت در قرآن، صریحاً و به نحوی که برای همه قابل فهم باشد، نیامده است اما خداوند در آیات متعدد و با عناوین گوناگون از آن امام یاد کرده و به مناسبت‌های مختلف، با بیان اوصاف و خصوصیات حضرت مولا، آیاتی در شأن آن حضرت نازل فرموده است که چه بسا از تصریح کردن به نام علی علیه‌السلام تأثیر بیشتری دارد چرا که به تعبیر اهل ادب؛ «الکنایه ابلغ من التصریح». کما اینکه گاهی در مورد برخی انبیاء از همین شیوه استفاده نموده است نظیر حضرت خضر که قرآن از او نامی نبرده است لکن مراد از «عَبْداً مِنْ عِبادِنا» در آیه 65 سوره کهف هموست. قرآن حتی در مورد شخص پیامبر تنها در چهار مورد نام محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و در یک مورد نام احمد را ذکر کرده است و در صدها آیه دیگر به اوصاف و ویژگی‌های آن حضرت پرداخته است.

آیات زیادی در شأن حضرت امیر نازل شده است که بسیاری از آن‌ها در کتب معتبر و تفاسیر بزرگ اهل تسنن مذکور است. در کتب متعدد از اهل تسنن به نقل از ابن‌عباس نقل شده است که می‌گوید: «نزلت فی علی اکثر من ثلاثمائه آیه فی مدحه: بیش از سیصد آیه در مدح علی علیه‌السلام نازل شده است (25)». حتی برخی علماء اهل تسنن کتب مستقلی پیرامون آیاتی که در شأن حضرت نازل شده است تألیف نموده‌اند، نظیر «ما نزل من القرآن فی علی» اثر حافظ ابونعیم اصفهانی و «نزول القرآن فی علی» اثر حافظ ابوبکر شیرازی. (26) علماء شیعه نیز در بسیاری از آثار خود به آیاتی که در شأن حضرت علی علیه‌السلام نازل شده است اشاره کرده‌اند. علامه مجلسی رحمة‌الله‌علیه به نقل از کتاب «الانوار» می‌گوید: برای علی علیه‌السلام سیصد اسم در کتاب خدا است (27). برخی علماء شیعه نیز کتب مستقلی تحت همین عنوان تألیف نموده‌اند از جمله کتاب «1000 آیه نزلت فی الامام علی علیه‌السلام» اثر علامه سیدهاشم بحرانی، «الدر الثمین فی خمسمائه آیه نزلت فی مولانا امیرالمؤمنین علیه‌السلام» تألیف حافظ رجب برسی و «آیات الفضائل یا فضائل علی در قرآن» تألیف سید محمد حسینی بهارانچی. مؤلف در مقدمه این کتاب می‌گوید: «یک سوم قرآن در فضیلت علی علیه‌السلام نازل شده است (28)».

ده‌ها حدیث در کتب تفاسیر و منابع روایی به این مضمون وارد شده است که: «بخش قابل توجهی از آیات قرآن در شأن حضرت امیر و اهل البیت علیهم‌السلام نازل شده است (29)».

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «مَا مِنْ آیَةٍ فِی الْقُرْآنِ أَوَّلُهَا یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع أَمِیرُهَا وَ قَائِدُهَا وَ شریف‌ها وَ أَوَّلُهَا وَ مَا مِنْ آیَةٍ تَسُوقُ إِلَی الْجَنَّةِ إِلَّا وَ هِیَ فِی النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ (30)».

«هیچ آیه‌ای در قرآن نیست که اول آن «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشد جز اینکه علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام امیر و پیشوا و شریف و اولین مؤمن در آن آیه است و هر آیه‌ای که راهنمایی به سوی بهشت است درباره پیامبر و اهل بیت آن جناب و شیعیان و پیروان آن‌ها است».

در حدیثی دیگر از امام مبین حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمده است: «نزل القرآن أثلاثا ثلث فینا، و ثلث فی عدونا، و ثلث فرائض و أحکام و سنن و أمثال (31)».

«قرآن بر سه قسمت نازل شده است یک سوم آن درباره ما اهل بیت است و یک سوم درباره دشمنان ما و یک سوم بیان واجبات و احکام و سنت‌ها و مثل‌ها است».

همچنین در برخی روایات ذیل آیه 9 از سوره اسراء، قرآن را کتاب هدایت به سوی ائمه و ولایت آن‌ها معرفی کرده است: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه علیه‌السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» قَالَ: «یَهْدِی إِلَی الْإِمَامِ (32)» و عن أبی جعفر علیه‌السلام «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» قال:«یهدی إلی الولایة (33)».

در اینجا به چند نمونه از آیات نازله در شأن امام علی علیه‌السلام اشاره‌ای می‌کنیم:

1) آیه ولایت: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» «جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى‏خوانند و هم چنان كه در ركوعند انفاق مى‏كنند (سوره مائده، آیه 55)» مراد از «الذین آمنوا»  در آیه شریفه، امام علی علیه‌السلام است «لازم به ذکر است که ولایت امام علی علیه‌السلام از طریق این آیه اثبات شده است (34)» علاوه بر تفاسیر شیعه، منابع اهل تسنن نیز از قبیل صحیح نسائی، اسباب النزول واحدی، کنزالعمال هندی و شرح تجرید قوشچی تصریح کرده‌اند که منظور از «الذین آمنوا» در آیه مذکور، علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام است. (35) سید‌بن‌طاووس در «سعد السعود» نقل می‌کند که: محمد‌بن‌عباس نزول این آیه شریفه در شأن مولانا امیرالمؤمنین را از نود طریق با سلسله سندهایی متصل و به هم پیوسته نقل نموده که همه یا اکثر آن‌ها از رجال مخالفان اهل بیت هستند. (36)

2) آیه مباهله: «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ» «پس هر كس با تو درباره عيسى در مقام مجادله برآيد بعد از آنكه به احوال او آگاهى يافتى، بگو: بياييد ما و شما فرزندان و زنان و كسانى را كه به منزله خودمان هستند بخوانيم، سپس به مباهله برخيزيم (در حق يكديگر نفرين كنيم) تا دروغگويان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم. (سوره آل عمران، آیه 61)»  مراد از «انفسنا»  در آیه شریفه، امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه آمده است:

«غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده‌اند که آیه مباهله در حق اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که، همراه خود به میعادگاه برد، فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم‌السلام بودند، بنابراین منظور از «ابناءنا» در آیه منحصراً «حسن و حسین علیهم‌السلام» هستند، همانطور که منظور از «نساءنا» فاطمه سلام‌الله‌علیها، و منظور از «انفسنا» تنها علی علیه‌السلام بوده است. احادیث فراوانی در این زمینه نقل شده است… قاضی نور اللّه شوشتری در جلد سوم از کتاب نفیس «احقاق الحق» طبع جدید صفحه 46 چنین می‌گوید:

 مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که «ابناءنا» در آیه فوق اشاره به حسن و حسین علیهم‌السلام و «نساءنا» اشاره به فاطمه سلام‌الله‌علیها و «انفسنا» اشاره به علی علیه‌السلام است.

سپس (در پاورقی کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از «بزرگان اهل سنت» ذکر شده‌اند که تصریح نموده‌اند آیه مباهله درباره اهل‌‌بیت علیهم‌السلام نازل شده است و نام آن‌ها و مشخصات کتب آن‌ها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است».

مؤلف پس از ذکر 16 کتاب از منابع اهل تسنن که اعتراف به این فضیلت کرده‌اند، می‌افزاید:

«در کتاب (غایة المرام) از صحیح مسلم در باب فضائل علی ‌بن ‌ابیطالب نقل شده که: روزی معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت: چرا ابوتراب (علی علیه‌السلام) را سب و دشنام نمی‌گویی؟! گفت: «از آن وقت که به یاد سه چیز که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره علی علیه‌السلام فرمود افتادم از این کار صرف نظر کردم… (یکی از آن‌ها این بود که) هنگامی که آیه مباهله نازل گردید پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی علیهم‌السلام دعوت کرد و سپس فرمود: اللهم هؤلاء اهلی: خدایا! این‌ها خاصان نزدیک من‌اند». نویسنده تفسیر «کشاف» که از بزرگان اهل تسنن است در ذیل آیه می‌گوید: «این آیه قوی‌ترین دلیلی است که فضیلت اهل کساء را ثابت می‌کند» (37)».

3) آیه 59 سوره نساء: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» «اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان اطاعت كنيد. (سوره نساء، آیه 59)» مراد از «اولی‌الامر»  در آیه شریفه امیرالمؤمنین علیه‌السلام و بعد از آن حضرت، ائمه اطهار از ذریه آن حضرت هستند که توضیح آن در فصل دوم گذشت (38).

اوصاف قرآن کریم در مورد مولانا امیرالمؤمنین علیه‌السلام بسیار زیاد است، که مرحوم علامه مستنبط با استفاده از روایات، صد صفت از آن‌ها را در جلد دوم کتاب القطره بیان کرده است. از جمله اوصاف حضرت علی علیه‌السلام در قرآن: حق (سوره رعد، آیه 17)، ایمان (سوره مائده، آیه 5 و سوره حجرات، آیه 7)، حبل‌الله (سوره آل عمران، آیه 103)، جنب‌الله (سوره زمر، آیه 56)، نور (سوره نساء، آیه 174)، سبیل‌الله (سوره محمد، آیه 1)، صراط‌مستقیم (سوره حمد، آیه 6)، امام مبین (سوره یس، آیه 12) و امام‌المتقین (سوره فرقان، آیه 74) است که ما در اینجا به عنوان حسن ختام، تنها به صفت «علی» (دارای علو و منزلت والا) بودن حضرت در قرآن اشاره‌ای می‌نماییم:

  • نام «علی علیه‌السلام» در سوره مریم

حق تعالی در سوره شعراء، دعا و درخواست حضرت ابراهیم خلیل را اینگونه نقل می‌فرماید: «رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ*وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (سوره شعراء، آیات 83 و84):

«پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. و برای من در آیندگان نامی نیک [لسان صدق]  و ستایشی والا مرتبه قرار ده».

خدای مهربان این دعای حضرت ابراهیم را اجابت فرمود و در میان «آخرین» برای او لسان صدق قرار داد. یعنی -جدای از معنای ظاهر آیه شریفه- در امت آخرین (امت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شخصیتی را قرار داد که وجود او باعث خوش نامی و ستایش حضرت ابراهیم گردید، مولایی که ابراهیم خلیل به برکت او سربلند و مفتخر گردید تا جایی که در بین انبیاء مورد توجه خاص پیامبر اسلام واقع شد و آن شخصیت، بزرگ مردی از ذریه ابراهیم یعنی وجود نازنین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است. لذا قرآن از اجابت دعای ابراهیم در سوره مریم خبر داده است:

«وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» (سوره مریم، آیه 50).

«و به آنان از رحمت خود بخشیدیم، و برای آنان [در میان مردم] نامی نیک و ستایشی والامرتبه [لسان صدق] قرار دادیم».

تعابیر موجود در دعای حضرت ابراهیم، با تعابیر به کار رفته در اجابت پروردگار مطابق است. در دعای حضرت ابراهیم در سوره شعراء آمده است: «هَبْ لی» (به من ببخش) و اجابت حضرت حق در سوره مریم بدین صورت است: «وَهَبْنا لَهُمْ » (به آن‌ها بخشیدیم) که مراد، ابراهیم و فرزندان اوست. ادامه درخواست ابراهیم خلیل بدین گونه است: «وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ» (و برای من نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده) و اجابت خداوند این چنین است: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» (و برای آنان [در میان مردم] نامی نیک و ستایشی والامرتبه قرار دادیم). کلمه «علی» در آیه شریفه وصف امیرالمؤمنین علیه‌السلام است یعنی آن لسان صدقی که ابراهیم درخواست آن را داشت تا بدان وسیله نامی نیک و ستایشی والا مرتبه از او به جای بماند علی علیه‌السلام است.

شیخ صدوق در شرح و معنای آیه شریفه: «اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» می‌فرماید:

«منظور ابراهیم از «آخرین»، همین امّت با فضیلت بود و خدا دعایش را پذیرفت و برای او و پیامبران دیگر خود، زبان راستگویی در امّت آخرالزمان قرار داد، که او علی ‌بن ‌ابیطالب بود و این همان است که خدا فرموده: وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (39)»

در روایات کثیری ائمه اطهار کلمه «لسان صدق» و «علی» را به وجود مقدس امام علی علیه‌السلام، تفسیر و معنا کرده‌اند. (40) در اینجا، به ذکر چند مورد اکتفا می‌کنیم:

1) از امام صادق علیه‌السلام ذیل آیه شریفه «وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» نقل شده است که حضرت فرمودند: «مقصود علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام است، زیرا ابراهیم از خدای تعالی‌ خواسته بود که برایش در میان آیندگان زبان راستگویی قرار دهد و خدای تعالی برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدق یعنی علی علیه‌السلام را قرار داد(41)».

2) در حدیث دیگری امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «لسان صدق در آیه: (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ) علی ‌بن‌ ابیطالب است، ولایت حضرت علی علیه‌السلام بر ابراهیم عرضه شد و او عرض کرد: بار خدایا! آن حضرت را در نسل من قرار ده و خداوند چنین کرد (42)».

3) صاحب تفسیر قمی به نقل از پدرش و او از امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل کرده است که مراد از «علی» در آیه «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ علیا»  امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. (43)

4) یونس ‌بن عبدالرحمن می‌گوید به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم همانا عده‌ای نام امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در قرآن از من مطالبه کردند و من در جواب آن‌ها این کلام خدا را خواندم: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» حضرت فرمودند: «درست گفته‌ای همینگونه است (44)».

علامه مجلسی پس از ذکر این روایت از کتاب کنز جامع الفوائد به نقل از مؤلف کتاب می‌گوید: «معنای آیه شریفه این است که برای آن‌ها (ابراهیم و…) فرزندی قرار دادیم که صاحب لسان و قول صدق باشد و چنین انسان صادقی، معصوم است و او همان علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام است».

پس روشن شد که منظور از «علی» در این آیه شریفه، علی ‌بن ‌ابیطالب علیه‌السلام است و این همان اسمی است که خداوند از اسم خود مشتق نمود. چنانچه در کتاب شواهد التنزیل ذیل آیه شریفه به آن اشاره شده است.

نام «علی علیه‌السلام» در سوره زخرف

یکی از نام‌های سوره حمد، ام‌الکتاب است و در این ام‌الکتاب، همه از خدا می‌خواهیم که ما را به صراط مستقیم هدایت فرماید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».

در احادیث متعددی وارد شده است که مراد از صراط مستقیم، «حضرت علی علیه‌السلام» است. (45) یعنی نام امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در ام الکتاب (سوره حمد) در آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» مکتوب است. (46) خداوند در آیه 4 سوره زخرف از این مطلب خبر داده است: «وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ»: «و همانا آن، در امّ الکتاب، نزد ما [علی] بلند مرتبه و حکیم است». یعنی آن آقایی که نامش در ام‌الکتاب (سوره حمد) آمده است نزد ما، علی علیه‌السلام است که او صاحب حکمت است.

مرحوم علامه مجلسی درباره این آیه می‌فرماید: «در بسیاری از اخبار است که ضمیر (در إِنَّهُ) به امیرالمؤمنین برگردد و مقصود از ام‌الکتاب هم سوره فاتحه است که نام علی علیه‌السلام در آن نوشته شده است یعنی در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». و صراط مستقیم همان امیرالمؤمنین و شناخت او و راه و روش اوست (47)».

صاحب تاویل الآیات در مورد اینکه منظور از ضمیر هاء در «إِنَّهُ» وجود مقدس علی علیه‌السلام است می‌نویسد: «اگر چه در ظاهر آیه اسمی از امیرالمؤمنین برده نشده است لکن بر اساس آنچه در تأویل این آیه بیان شده است ضمیر (در إِنَّهُ) به حضرت علی علیه‌السلام برگردد و این مسأله نمونه‌های زیادی در قرآن و غیر آن دارد که در اصطلاح ادبی به آن التفات گویند نظیر کلام حضرت حق در آیه تطهیر «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» که مقصود از «کُم» در آیه، اهل‌البیت است در حالی که در الفاظ آیه صحبت از علی و فاطمه و حسنین علیهم‌السلام نیست (48)».

در برخی روایات «لَعَلِیٌّ حَکیمٌ» در آیه مورد بحث، به امام علی علیه‌السلام معنا شده است (49):

1) از امام صادق علیه‌السلام ذیل آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» روایت شده است که فرمودند: «منظور از صراط مستقیم، علی بن ‌ابیطالب و شناختن اوست و دلیل بر این کلام، قول خداوند است: «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» که او همان امیرالمؤمنین است که در سوره ‌ام‌الکتاب آمده است. آنجا که فرمود اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (50)».

2) شخصی از حضرت صادق علیه‌السلام راجع به آیه «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» سؤال کرد حضرت فرمودند: او امیرالمؤمنین علیه‌السلام است (51).

3) در دعای ندبه خطاب به حضرت بقیه الله عج‌الله‌تعالی‌فرجه می‌گوییم: «یَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَی اللَّهِ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (52)» ای فرزند کسی که در ام‌الکتاب نزد خداوند، علی دارای حکمت است.

4) در برخی زیارات حضرت آمده است: «السَّلَامُ عَلَی مَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ  السَّلَامُ عَلَی صِرَاطِ اللَّهِ الْمُسْتَقِیم (53)» و یا در زیارتی دیگر می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَی صَاحِبِ الدَّلَالَاتِ وَ الْآیَاتِ الْبَاهِرَاتِ وَ الْمُعْجِزَاتِ الْقَاهِرَاتِ وَ الْمُنْجِی مِنَ الْهَلَکَاتِ الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی مُحْکَمِ الْآیَاتِ فَقَالَ تَعَالَی وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ السَّلَامُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ الرَّضِیِّ وَ وَجْهِهِ الْمُضِی‌ءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِیِّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه (54)»

5) در دعای روز عید غدیر از حضرت صادق‌آل‌محمد علیه‌السلام می‌خوانیم: «فاشهد یا إلهی أنه الإمام الهادی المرشد الرشید، علی أمیرالمؤمنین، الذی ذکرته فی کتابک، فقلت: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (55)».

8- نتیجه‌گیری

در مجموع به این نتیجه می‌رسیم که اگر چه آیات زیادی در شأن علی علیه‌السلام نازل شده است و ولایت او محور کتاب خدا و جمیع کتب آسمانی است «قَالَ الصادق علیه‌السلام: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ قُطْبَ الْقُرْآنِ وَ قُطْبَ جَمِیعِ الْکُتُبِ (56)» لکن در ظاهر قرآن به طور صریح و به گونه‌ای که برای همه مسلمانان قابل فهم باشد اسمی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام برده نشده است زیرا خدای حکیم اراده فرمود این گونه از تحریف قرآن به واسطه دشمنان علی علیه‌السلام جلوگیری نماید و در عین حال بیان وصایت حضرت علی را به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله واگذار کرد تا امت اسلام امتحان شوند و خبیث از طیب تمییز داده شود و معلوم شود چه کسانی حقیقتاً اهل ایمان هستند. پس سؤالی که در عنوان مقاله مطرح شد دلیلی بر نپذیرفتن ولایت و امامت آن حضرت نیست.

—————–

1- کتاب مذکور از کتب ضاله است.

2- نقل از: سید مرتضی عسگری، ولایت علی در قرآن و سنت (قم: دانشکده اصول‌الدین، 1389)، ص 11.

3- در فصل دوم تفصیل بیشتر و ادله قرآنی این سخن خواهد آمد.

4- «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (سوره نساء، آیه 59)» فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم‌السلام فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ علیهم‌السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّه صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ.»؛ محمد بن یعقوب کلینی، كافي (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365)، ج ‏1، ص 286.

5- «ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فی کتاب اللَّه عزوجل و لکن لا تبلغه عقول الرجال»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1378)، ج 11، ص 364.

6- ر.ک: سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، (تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق)، ذیل آیه شریفه.

7- محمد بن بابویه [شیخ صدوق]، عيون ‏أخبارالرضا (تهران: جهان، 1378 ه. ق)، ج 1، ص  297.

8- نظیر سلیمان حنفی قندوزی در ینابیع الموده و ابوبکر بن مومن شیرازی در رساله اعتقاد.

9- سلطان الواعظین شیرازی، شب‌های پیشاور (تهران: آدینه سبز، 1387)، ص 810 .

10- ر.ک: الغدیر علامه امینی.

11- این واقعه در کتب اهل تسنن نیز از قبیل: الامامه و السیاسه ابن قتیبه و تاریخ الامم و الملوک طبری و الامامه و الخلافه مقاتل بن عطیه و الملل و النحل شهرستانی و انساب الاشراف بلاذری ذکرشده است.

12- ر.ک: اصغر منتظر القائم، تاریخ اسلام از آغاز تا سال چهلم هجری (اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1384)، ص 261- 267.

13- به نقل از: محمد صادق نجمی، سیری در صحیحین (قم: بوستان کتاب، 1387)، ص 484.

14- مرتضی مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى (قم: صدرا، 1378)، ج ‏4، ص: 905- 906.

15- نقل از: سید مرتضی عسگری، نقش ائمه در احیای دین (قم: دانشکده اصول‌الدین، 1389)، ج 1، ص 123.

16- نقل از: سید مرتضی عسگری، نقش ائمه در احیای دین (قم: دانشکده اصول‌الدین، 1389)، ج 1، ص 142.

17- برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: همان. ج 1، درس چهارم و پنجم.

18- كافي: ج 1، ص 183.

19- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1382)، ج 30، ص 335.

20- علاوه بر آنچه در کتب صحاح در این رابطه آمده است مرحوم علامه شرف‌الدین در المراجعات برخی روایات اهل تسنن پیرامون وصایت و ولایت علی علیه‌السلام را از کتب آنها از قبیل: مستدرک حاکم، مسند احمد بن حنبل، خصائص العلویه نسائی، صواعق ابن حجر، کنز العمال هندی و… نقل کرده است.

21- ر.ک: سیری در صحیحین، بخش هشتم و کتب تفسیر ذیل آیات مذکور.

22- بحارالانوار: ج  28، ص 69.

23- بحارالانوار: ج  28، ص 14.

24- الكافي: ج 8، ص 106.

25- شب‌های پیشاور: ص 807.

26- شب‌های پیشاور: ص 315.

27- بحارالانوار: ج 35، ص 62.

28- سید محمد حسینی بهارانچی، آیات الفضائل یا فضائل علی در قرآن، (قم: بوستان کتاب، 1380)، ص 29.

29- برای آشنایی بیشتر با این روایات به مقدمه تفاسیر ذیل مراجعه نمایید: مقدمه تفسیر البرهان علامه بحرانی، تفسیر فرات‌بن‌ابراهیم کوفی، تفسیر عیاشی محمد‌بن‌مسعود عیاشی، شواهد التنزیل حاکم حسکانی و نیز بحارالانوار علامه مجلسی، ج 24،  باب 67.

30- بحارالانوار، ج 24، ص 316.

31- عبید الله حسکانی، شواهدالتنزيل، (تهران: وزارت ارشاد، 1411 ق)، ج 1، ص 59.

32- الكافي: ج 1، ص 216.

33- محمد بن مسعود عیاشی، تفسيرالعياشي، (تهران: علمیه، 1380 ق)، ج 2، ص 283.

34- ر.ک: تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه، المراجعات علامه شرف‌الدین، الغدیر علامه امینی و کتب تفسیر شیعه ذیل آیه شریفه.

35- ر.ک: سید عبدالحسین شرف الدین موسوی، المراجعات (تهران: بین الملل، 1387)، ص 263.

36- سید علی‌بن‌طاووس، سعد السعود (قم: دار الذخائر، 1369)، ص 95- 96.

37- تفسیر نمونه: ج 2، ص 582- 585.

38- برای مطالعه بیشتر پیرامون آیه فوق ر.ک: شب‌های پیشاور: ص 800- 809.

39- محمد‌بن‌علی‌بابویه، معاني الأخبار، (قم: جامعه مدرسین،1361)، ص 127.

40- برای آشنایی با این روایات ر.ک: تفاسیر روایی از قبیل البرهان علامه بحرانی، کنز‌الدقائق مشهدی، تاویل الآیات استرآبادی، شواهد التنزیل حسکانی و نور الثقلین حویزی، ذیل آیه شریفه.

41- محمد بن علی بابویه، كمال الدين و تمام النعمة، (قم: دار الکتب الاسلامیه، 1395ق)، ج ‏1، ص 139.

42- علی‌بن‌عیسی اربلی، كشف الغمة في معرفة الأئمة، (تبریز: مکتبه بنی هاشمی، 1381)، ج ‏1، ص 320.

43- علی بن ابراهیم قمی، تفسيرالقمي، (قم: مؤسسه دارالکتاب، 1404ق)، ج 2، ص 51.

44- بحارالانوار: ج 36، ص 57.

45- ر.ک: تفاسیر روائی از قبیل: البرهان علامه بحرانی و تفسیر کنز الدقائق مشهدی.

46- تفسیر قمی: ج 2، ص 280.

47- بحارالانوار: ج 54، ص360 .

48- سید شرف‌الدین حسینی استرآبادی، تاویل الآیات الظاهره، (قم: جامعه مدرسین، 1409 ق)، ص 537.

49- علامه بحرانی در تفسیر البرهان ده مورد از این روایات را ذیل آیه مذکور نقل کرده است. از جمله به نقل از کتاب الفضائل می گوید: برای امیرالمؤمنین در قرآن، سیصد اسم است که از جمله آن اسماء نامی است که به سند صحیح از ابن مسعود نقل شده است و آن علی حکیم در آیه است.

50- معاني‏الاخبار: ص 32.

51- بحارالانوار: ج 23، ص 210.

52- بحارالانوار: ج 99، ص 108.

53- بحارالانوار: ج 97، ص 301.

54- بحارالانوار: ج 97، ص 305.

55- البرهان فی تفسیر القرآن، ج ‏4، ص 846.

56- بحارالانوار: ج 89، ص 27.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا