- نامههای پیامبر ص به پادشاهان و قبایل
- حضور جهانی
در (1) سال ششم یا هفتم هجرت، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به شش تن از پادشاهان در مناطق مختلف نامه نوشت. حضرت نامههای خود را در ذی حجه به وسیله شش نفر که همگی در یک روز از مدینه خارج شدند، ارسال کرد. البته نامههای رسول خدا صلىاللهعليهوآله به همین موارد محدود نمیشد؛ بلکه آن گرامی به دیگر پادشاهان و روسای کشورها و اقوام مختلف در داخل و خارج سرزمینهای اسلامی نیز نامه نوشت.
نامههای رسول خدا صلىاللهعليهوآله به زبان عربی: زبان قرآن و اسلام نوشته میشد.
- پادشاهان و سفرا
شش پادشاهی که حضرت رسول صلىاللهعليهوآله به آنها نامه نوشت، عبارتند از:
- نجاشی پادشاه حبشه؛
- قیصر یا هراکلیوس، امپراطور روم؛
- خسرو پرویز پادشاه ایران؛
- مقومس، فرمانروایی اسکندریه (مصر)؛
5.حارث، والی تخومشام و دمشق؛
- ثماته بن آثال و هوذه بن علی حنفی، پادشاه فرمانروای یمانه.
فرستادگان رسول خدا صلىاللهعليهوآله که نامهها را به پادشاهان رساندند، عبارتند از:
- عمروبن امیه به دربار نجاشی.
- دحیه بن خلیفه کلبی به دربار قیصر؛
- عبد الله بن حذافه سهمی به دربار خسرو پرویز؛
- حاطب بن ابی بلعته لخمی به دربار مقومس؛
- شجاع بن وهب اسدی به دربار حارث بن ابی شمر غسانی؛
- سلیط بن عمرو عامری به دربار هوذه و ثماته بن آثال حنفی؛
ظاهراً برخی از مسلمانان و بلکه سفرای رسول خدا صلىاللهعليهوآله ترس شدید و وحشت عمیقی از این اقدام حضرت داشتند؛ چنان که برخی از فرستادگان از اجرای فرمان تعلل می ورزیدند. شاید یکی از عوامل این تعلل، ترس آنان از خشم و غضب پادشاهان به هنگام دریافت نامهها بود. در این صورت حتی ممکن بود به قیمت جان آنان تمام شود.
میگویند: روزی پس از عمره حدیبیه – که حضرت را از آن بازداشتند. – پیغمبر صلىاللهعليهوآله بیرون آمد و به یاران خود گفت: ای مردم؛ خداوند مرا به رحمت و مهربانی و برای همه مردمان فرستاده است. پس این وظیفه را از جانب من ادا کنید، خداوند شما را رحمت کند؛ آن چنان که حواریون با عیسی اختلاف کردند، شما اختلاف نکنید.
یا فرمود: به راه بیفتید و چنان نکنید که فرستادگان عیسی بن مریم مرتکب شدند.
اصحاب گفتند: ای رسول خدا صلىاللهعليهوآله؛ حواریون چگونه اختلاف کردند؟!
فرمود: عیسی آنان را به چیزی فراخواند که من شما را به آن دعوت کردم. آن کسی را که به محلی نزدیک فرستاد، راضی بود و تسلیم شد؛ اما آن را که به منطقهای دورگسیل داشت، از مأموریت خود ناخشنود شد و در اجرای آن سنگینی کرد (تعلل ورزید) عیسی به خداوند شکایت برد.
شب که به صبح رسید، هر کدام از ناخشنودان به زبان قومی سخن میگفت: که به آنجا فرستاده شده بود. برخی از جمله معجزات رسول خدا صلىاللهعليهوآله را این دانستند که وقتی حضرت آن شش نفر را به دربار پادشاهان فرستاد، هر کدام از آنان قادر به تکلم به زبان آن قومی شد که به سوی آن قوم فرستاده میشد.
به هر حال، این حدیث دلالت دارد که برای رسول خدا صلىاللهعليهوآله با فرستادگانش به دربار شاهان همان اتفاقی افتاد که برای عیسی بن مریم با حواریون روی داد. این امت بر پایه سنتهای امتهای قبل حرکت خواهد کرد و همه کارهای آنان را مورد به مورد انجام خواهد داد. حتی اگر در سوراخ سوسماری وارد شده باشند، این امت هم وارد خواهد شد. (2)
- زبان نامهها
پرسشی مطرح میشود که خواهان پاسخی قانع کننده است. خداوند متعال محمد صلىاللهعليهوآله را بیمدهنده و بشارت دهنده برای همه بشر: سیاه و سفید و عرب و غیر عرب فرستاده است. از سوی دیگر فرموده است:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَينَ لهَمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ (3)
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند. پس خدا هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند؛ و اوست ارجمند حكيم».
رسول خدا صلىاللهعليهوآله میتوانست با هر قومی به زبان خود او سخن گوید. پس چرا نامههای خود را به پادشاهان زمین به زبان عربی نوشت نه به زبان هر قوم؟!
پاسخ را در چند مورد زیر خلاصه میکنیم:
الف) طبیعی است که اسلام ارزشهای تمدنی و مبانی انسانی خود را دارد؛ و بر آن است که همین اصول و ارزشها بر جهان، حاکم و مسلط باشد. بنابراین جای شگفتی نیست که برای تحمیل زبان و اصطلاحات خاص خود به همه ملتها تلاش کند.
ب) وحدت زبان موجب میشود تا اقوام و ملل مختلف درباره ارزشهای انسانی و روشهای دینی احساس وجدانی عمیقی داشته باشند.
ج) ملتهای متمدن و پیشرفته برای ترویج و گسترش زبان خود در میان ملتهای عالم میکوشند تا به تعبیر برخی، از یک طرف بر جهان سروری کرده و از سوی دیگر، عظمت خود را در عالم تثبیت کنند. (4)
- تفاوت سطح نامههای عربی
نامهها، پیامها، پیمانها و اقطاعات رسول اکرم صلىاللهعليهوآله از نظر اشتمال و خلو از واژههای نامانوس و غریب و نیز آسانی و سختی تعبیر و دیگر ویژگیها با هم تفاوت و اختلاف دارد. علت آن این است که آن حضرت با مردم به اندازه عقل و اندیشه و زبان و فهم آنان سخن میگفت و برایشان مینوشت؛ و جملهها و ترکیبها را بر اساس آنچه در میانشان متداول بود، مرتب میکرد. همین امر موجب شد تا نامهها، پیامها و سخنان حضرت با آنان از نظر روانی و دشواری واژهها و آسانی و پیچیدگی عبارات متفاوت باشد. به منظور گسترش فصاحت و ایجاد الفت و محبت، رسول خدا صلىاللهعليهوآله مردمان شهری را با سخنانی روانتر از روغن و نرمتر از ابر بارانزا مورد خطاب قرار میداد و بادیهنشینان را با کلامی استوارتر از کوه و نازکتر از علف. (5)
- کتابت در عهد رسول خدا صلىاللهعليهوآله
تردیدی نیست که شمار افرادی که در ابتدای بعثت سواد خواندن و نوشتن داشتند، فوق العاده کم بود؛ ولی با گسترش اسلام تعداد افراد باسواد هر چه بیشتر رو به فزونی گذاشت. این موضوع خصوصاً پس از هجرت مصداق پیدا کرد و بر مبنای نیاز مردم در بسیاری از شئون زندگی و روابط و مناسبات اجتماعی به خواندن و نوشتن و تشویق اسلام به فراگیری آن و همچنین مبالغه رسول اکرم صلىاللهعليهوآله (6) در تشویق به کتابت دانش و نوشتن قرآن و سنت این گونه شد که بهای آزادی اسیران را آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از کودکان مسلمان توسط هر کدام، قرار داد. چنانکه به عبد الله بن سعید بن عاص دستور داد که در مدینه به مردم نوشتن بیاموزد.
در نتیجه شمار افراد با سواد که از توان خواندن و نوشتن برخوردار شدند، افزایش یافت. تعداد زیادی تصریح کردهاند که در مناسبتهای مختلف برای رسول خدا صلىاللهعليهوآله نامه، پیام و عهدنامه نوشتهاند. (7)
- آغاز نامههای رسول خدا صلىاللهعليهوآله
گمان بردهاند که رسول خدا صلىاللهعليهوآله تا مدتی نامههای خود را با عبارت «باسمک اللهم» شروع میکرد؛
سپس بسم الله نوشت؛
آن گاه بسم الله الرحمن؛
پس از آن: بسم الله الرحمن الرحیم.
از شعبی روایت است که گفت:
مردم جاهلی مینوشتند: باسمک اللهم. رسول خدا صلىاللهعليهوآله هم در ابتدا مینوشت: باسمک اللهم تا اینکه آیه: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها» (8)
نازل شد. از این پس مینوشت: بسم الله.
سپس آیه: «قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَانَ» (9)
نازل شد؛ نوشت: بِسمِ اللهِ الرحمنِ.
و بعد از آیه: «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»، (10)
مینوشت: بسم الله الرحمن الرحیم.
گفته میشود: در چهارنامه از عبارت «باسمک اللهم» برای شروع نامهها استفاده کرد. (11)
- حمد و تسلیم
رسول خدا صلىاللهعليهوآله در نامههایش مینوشت:
«سلم انت» یا «سلام علیک» یا «سلام علی من- آمن بالله» و نیز مینوشت. «احمد الله الیک» یا «احمد الیک الله» ستایش خدای تقدیم تو باد. این تحیتی بود که حضرت در آغاز نامههایش مینوشت.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز در نامههایش این عبارت را میآورد.
- مهر و خاتم
میگویند: رسول خدا صلىاللهعليهوآله در سال ششم هجرت از خاتم (مهر) استفاده کرد و نامههایی را که برای دعوت پادشاهان به اسلام نوشت، با آن مهر کرد.
لازم به ذکر است که هدف از مهر کردن نامه جلوگیری از افزودن چیزی به آن بوده است.
(12)
- دعوتنامه نه فرمان جنگ
نامههای رسول خدا صلىاللهعليهوآله به پادشاهان متضمن دعوت آنان به توحید و یکتایی خداوند متعال و پذیرش آیین اسلام بود. در این نامه هیچ اشارهای به جنگ یا پرداخت جزیه در صورت امتناع از پذیرش اسلام دیده نمیشود؛ زیرا هدف نشر دین از راه بیداری وجدان، فطرت، التزام به حکم عقل و اتمام حجت بر آنان بود و مقصد، سعادتمندی مردم و هدایت آنان به سمت زندگی پاک و سرشار از مجد و عظمت و سروری بود که به دور از تن دادن به امتیازات ظالمانه به نفع احدی از بندگان باشد.
هدف رسول خدا صلىاللهعليهوآله نه استیلا بر سرزمینهای مردم و شکست آنان بود و نه خواری و آزار و اذیت رساندن به بندگان خدا.
به همین دلیل است که میبینیم در بیشتر موارد، افراد خود را از اسلام دور نکردند؛ بلکه برخی مسلمانی را پذیرفتند و برخی پاسخهای ملایم دادند که نشانههای تردید به دلیل برخی وسوسههای شیطانی و ترسهای غیر واقعی از قدرت و یا سلطنت یا شماری از امتیازات، در آن دیده میشد؛ و البته به استثنای بعضی از پادشاهان، تعدادی دیگر از آنان پاسخهای سرشار از گرامیداشت و احترام همراه هدایای ارجمند فرستادند. (13)
- دعوت سران كشورها و طوايف به اسلام
پس از آنكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله تجاوزات قريش را در پشت عهدنامه حديبيه متوقف كرد، در انديشه نشر دعوت اسلامى، به خارج از مرزهاى حجاز افتاد. رسول خدا صلىاللهعليهوآله مصداق «رحمة للعالمين» (14) بود و به عنان «خاتم النبيين» (15)
رسالتى برتر از قوم عرب و حجاز بر عهدهاش قرار داشت. اين مسأله امرى نبود كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در دورهی مدينه، آن هم پس از صلح حديبيه مطرح كرده باشد؛ بلكه، از همان آغاز نبوّت، به مسلمانان وعده دستيابى به گنجهاى قيصر و كسرى را داد و در همان مكه، مشركان، مسلمانان پابرهنه را به تمسخر، وارثان و جانشينان قيصر و كسرى مىخواندند. به هر جهت، پس از حديبيه كار دعوت آغاز شد.
در مقابل پيامبر صلىاللهعليهوآله چند گروه بانفوذ قرار داشت. يكى شاهان و ملوك كشورهاى بزرگ، دوم مقامات مذهبى مسيحى و سوم رؤساى قبايل معروف و بزرگ در نواحى مختلف جزيرة العرب و شامات.
در اينجا به اجمال درباره اين نامهها سخن گفته خواهد شد. (16)
يكى از مخاطبان، خسرو پرويز از جمله شاهان ساسانى بود كه در سال 628 م (مطابق سال هفتم هجرى) در زندان كشته شد. او از شاهان تجملگراى ساسانى بود كه در جنگهاى متعدد خود با هرَقْل شكستهاى سختى خورد. با توجه به سال كشته شدن او، مىبايست نامه پيامبر صلىاللهعليهوآله در سال آخر حكومت وى، به دستش رسيده باشد. در نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله از شاه ايران به «كسرى، عظيم فارس» تعبير شده است و از وى خواسته شد تا شهادت به وحدانيت خداوند و نبوّت آن حضرت دهد. در غير اين صورت «گناه مجوس بر عهده او خواهد بود».
درباره برخورد كسرى آمده است كه او نامه را پاره كرد و از سوى ديگر، به حاكم دست نشانده خود در يمن كه نامش «باذان» بود، نامهاى نگاشت و دستور داد تا «فردى قريشى را كه در مكه ادعاى نبوت كرده وادار به توبه كند، در غير اين صورت، سر او را براى وى بفرستد».
در نقلى از يعقوبى- برخلاف ديگر نقلها- آمده است كه او نامه را مطالعه كرد و هدايايى براى رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرستاد! (17)
حامل نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله عبد الله بن حذافه سهمى بوده است.
نامه ديگر به مُقَوْقِس حاكم مصر بود كه در نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله از او با عنوان «عظيم القبط» و در نقلى ديگر با عنوان «صاحب مصر» ياد شده است. در آن زمان، مصر زير سلطه روم شرقى با مركزيت قسطنطنيه بود و حاكمى با نام كروس در اسكندريه حكمرانى مىكرد. حاكم مزبور مسيحى بود. رسول خدا صلىاللهعليهوآله او را به اسلام دعوت كردند و در نهايت آيه «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (18) را براى او نوشتند. اين نامه توسط حاطب بن ابى بلتعه به دست مقوس رسانده شد. (19)
منابع تاريخى گفتگوى حاطب را با مقوقس نقل كردهاند. حاطب با اشاره به سرنوشت فرعون كه پيش از او بر مصر حكمرانى مىكرد، از دعوت پيامبر صلىاللهعليهوآله و دشمنى مشترك قريش و يهود با او سخن گفته تأكيد كرد كه نصارا نزديكترين گروه به اسلام هستند. مقوقس با احترام فروان نامه را خواند و از حاطب استقبال كرد. يك بار نيز او را خواست و درباره محتواى دعوت آن حضرت پرسش كرد. به علاوه، از حاطب خواست تا قيافه رسول خدا صلىاللهعليهوآله را براى او ترسيم كند. سپس گفت: او انتظار ظهور پيامبرى را داشته است، اما گمان مىكرده كه او بايد از شامات باشد؛ زيرا شامات سرزمين انبياى پيشين بوده است. او گفت:
مردم مصر در اين باره از او پيروى نخواهند كرد. زمانى كه او در ساير بلاد غلبه يابد، قدرتش به اينجا نيز خواهيد رسيد. پس از آن نامهاى براى رسول خدا صلىاللهعليهوآله نوشت و به همراه آن دو كنيز براى آن حضرت فرستاد. يكى از آن دو، ماريه قبطيه است كه آن حضرت او را آزاد کرد و به همسرى برگزيد. او مادر ابراهيم فرزند رسول خداست. ديگرى سيرين خواهر ماريه بود كه به همسرى حسّان بن ثابت در آمد. حاطب پنج روز در دربار مقوس توقف كرد و پس از آن به مدينه بازگشت. (20)
نامه ديگر آن حضرت به «هلال» حاكم بحرين بود. از او آگاهى چندانى در دست نيست و جز ابن سعد كسى به او و نامه اشاره نكرده است. در بحرين از كسان ديگرى نيز دعوت به اسلام شد.
نامه ديگر به قيصر روم نوشته شد. نوع اين نامهها با تعبير «سَلَامٌ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» آغاز مىشود. اين تركيب صرفاً جهت كافران به كار مىرفت. اعراب قيصر روم را با عنوان «هرقل» مىشناختند. حامل نامه براى قيصر دحية بن خليفه كلبى صحابى زيباروى بود كه در روايات آمده است كه جبرئيل در قيافه وى ظاهر مىشد.
برخى گفتهاند: قرار بر اين بود تا دحيه نامه را به حاكم شهر بُصرى بدهد تا او، آن را به قيصر روم برساند.
متن نامه به چند صورت نقل شده است. در يكى تنها دعوت به اسلام شده و سپس آيه «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا …» آمده است. (21)
اما در متنى ديگر از او خواسته شد تا اسلام را بپذيرد، در غير اين صورت، جزيه بپردازد، آنگاه آية جزيه آورده شده است.
گفتهاند زمانى كه هرقل روم، براى پيروزيش بر قواى ايران، جهت شكرگزارى به زيارت بيت المقدس مىرفت و در شام بود، نامه به دستش رسيد. در آنجا خواست تا اگر كسانى از مردمان مكه حضور دارند درباره محمد اطلاعاتى در اختيار او بگذارند. در آن زمان ابوسفيان كه هنوز بر شرك خويش باقى بود، در شام به سر مىبرد و براى دادن توضيحاتى نزد هرقل برده شد. در منابع اسلامى برخورد هرقل به گونهاى وصف شده است كه گويى تنها از ترس از دست رفتن پادشاهى خود نخواسته اسلام را بپذيرد، در حالى كه در اصل، انتظار ظهور چنين پيامبرى را داشته است.
همچنين آمده است كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله، زمانى كه در منطقه تبوك بودند، نامهاى به قيصر نوشتند. به هر صورت پاسخهاى قيصر كه در منابع موجود اسلامى آمده است، همراه با تلطف و ارسال هدايا گزارش شده است. علاوه بر قيصر، رسول خدا صلىاللهعليهوآله نامهاى نيز به اسقف اعظم روم نگاشت و در آن با اشاره به مريم و عيسى ايمان خود را به جميع انبياى گذشته بيان کرد.
يكى ديگر از مخاطبان رسول خدا صلىاللهعليهوآله نجاشى حاكم حبشه بوده است. حامل اين نامه عمرو بن اميه ضمرى است. در متن نقل شده است كه نسبت به برخى از نامههاى ديگر مفصل است، آمده است كه عيسى بن مريم روح الله و كلمهاى است كه بر مريم القا و مريم به او باردار شده است، درست همانگونه كه آدم به دست خداوند و نفخ روح در او خلق شد. اينها مضمون آيات قرآنى بود. در ادامه نامه آمده است: «من عمو زادهام جعفر را به همراه چند نفر فرستادهام. زمانى كه نزد تو آمدند از تجبّر دورى گزين».
از اين قسمت نامه چنين بر مىآيد كه گويا اين نامه در همان سال هجرت مسلمانان به حبشه، يعنى سال پنجم بعثت نوشته شده است، در حالى كه دعوت ملوك و امراء مربوط به پس از حديبيه بوده و روات نيز نامه مزبور را همان نامهاى دانستهاند كه عمرو بن اميه به حبشه برده است. اين ممكن است كه قسمت اخير نامه، در اصل، توصيه جديدى در برخورد ملايم با مهاجران بوده باشد. بايد توجه داشت كه مهاجران در سال هفتم بازگشتهاند؛ و بنابراين با توجه به آنچه در آخر نامه آمده است، ممكن است سفارشات عمرو بن اميه و نامه مزبور پس از بدر باشد، زمانى كه قريش تلاش جديدى را براى باز گرداندن مهاجران داشتهاند.
درباره اين كه نجاشى حبشه در سالهاى نخست بعثت و بعدها در اواخر دوره هجرت چه كسانى بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد. گفتهاند كه يكى از نجاشىها، همان است كه مهاجران را به گرمى پذيرفت و دعوت به اسلام را قبول كرد و حتى پس از درگذشت او، (22)
رسول خدا صلىاللهعليهوآله از مدينه بر او نماز خوانده است. اما نجاشىِ پس از وى، در برابر دعوت رسول خدا صلىاللهعليهوآله پاسخ رد داد و حتى نامه آن حضرت را پاره كرد. اخبار فراوانى درباره نجاشى مسلمان شده و رفتار او با مهاجران و علاقمنديش نسبت به رسول خدا صلىاللهعليهوآله در مصادر اسلامى آمده است؛ او در پاسخ رسول خدا صلىاللهعليهوآله هداياى زيادى براى آن حضرت ارسال كرد.
حارث بن ابى شمر حاكم غسانى شام كه از طرف قيصر روم بر دمشق و نواحى آن حكومت مىكرد و محل استقرارش در جولان بود، يكى ديگر از ملوكى است كه به اسلام دعوت شده است: «بسم الله الرحمن الرحيم، الى الحارث بن ابى شمر، سلام على من اتّبع الهدى و آمن به و صدق، و انى ادعوك ان تؤمن بالله وحده لاشريك له، يبقى ملكك».
مضمون نامه آن بود كه اگر ايمان آورى پادشاهيت بر جاى مىماند. شجاع بن وهب اسدى نامه را به حارث رساند، اما وى از تعبير آخر نامه به شدت عصبانى شد و گفت كه با سپاهى به سراغ او خواهد آمد حتى اگر در يمن باشد.
نامهاى نيز به هوذة بن على حنفى (قاعدتاً از بنى حنيفه) حاكم يمامه نگاشتند. آن حضرت او را به قبول اسلام فرا خواندند و با اشاره به غلبه دين او در آينده، از وى خواستند تا اسلام را بپذيرد و آنچه را تحت سلطه دارد حفظ كند. سليط بن عمرو، حامل نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود. او در برابر دعوت پيامبر صلىاللهعليهوآله ضمن نامهاى با اشاره به قوت ادبى خود، به آن حضرت نوشت: عرب احترام فراوانى به من مىگذارد، بهتر است مرا در كار خود شريك گردانى تا از تو پيروى كنم. شركت مورد نظر بر اساس تصور نادرست هوذه نسبت به نبوّت بود، چيزى كه بعدها مسيلمه كذاب با مطرح كردن «شركت در نبوّت» خواستار آن شده بود.
منذر بن ساوى از اشراف بحرين، يكى ديگر از مخاطبين رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود كه علاء بن حضرمى نامه دعوت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را به وى رساند. او متأثر از دين مجوسى بوده است. وى در پاسخ نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله نوشت: من نامه شما را براى مردم بحرين خواندم، برخى از آنها اسلام را دوست داشتند و آن را پذيرفتند و برخى آن را قبول نكردند.
در سرزمين من يهوديان و مجوسيانى هستند، درباره آنها اگر دستورى داريد بفرماييد. به هر روى منذر از معدود كسانى است كه دعوت رسول خدا صلىاللهعليهوآله را پذيرفته است.
جيفر و عبد فرزندان جلندى حاكمان عمان، در سال هشتم هجرت دعوت به اسلام شدند. ابوزيد يا عمرو بن عاص حامل نامه رسول خدا صلىاللهعليهوآله براى دعوت آنها به اسلام بوده است. نقل مفصلى از مذاكره عمرو بن عاص با آنها شده و در انتهاى آن آمده است كه اسلام را پذيرفتند. از نقل مزبور چنين بر مىآيد كه آنها قصد داشتند تا موضع قريش را نسبت به اسلام بدانند. در آنجا عمرو گويد: برخى از آنها از روى علاقمندى و گروهى نيز به اجبار اسلام را پذيرفتند و مقاومت قريش درهم شكسته شد.
در جزيرة العرب نظام ملوكى وجود نداشت. بلكه در مناطق مختلف، رؤساى برخى از قبايل در حكم حاكم محل بودهاند، به ويژه اگر از ناحيه دولت ساسانى نيز مورد تأييد و تقويت بودند. نوع نامههايى كه به اين افراد نوشته شده است با واكنشِ مثبت همراه بود و محتمل است كه آنها از قدرت اسلام اخبار قابل توجهى داشته باشند و دست كم خواستهاند تا احتياط را حفظ كنند. اين مسأله در مورد برخى حاكمان عرب نواحى شامات نيز صادق است.
يكى از آنها فروة بن عمرو جذامى حاكم شهر معان است. او اسلام را پذيرفت و هدايايى براى آن حضرت فرستاد. از متن نامه چنين به دست مىآيد كه قبل از آنكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله نامهاى به او بنويسد، او نمايندهاى نزد آن حضرت فرستاده بود. متن نامه پيامبر به او چنين بود:
«من محمّد رسول الله الى فروة بن عمرو؛ أما بعد، فقد قدم علينا رسولك و بلغ ما به، خبر عما قِبلكم، و اتانا باسلامك، و ان الله هداك بهدى ان اصالحات و اطعت الله و أقمت الصلاة و آتيت الزكاة»
نامهاى نيز براى اسقف نجران نوشته شد:
«بِسْمِ إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى أُسْقُفِّ نَجْرَانَ وَ أَهْلِ نَجْرَانَ إِنْ أَسْلَمْتُمْ فَإِنِّي أَحْمَدُ إِلَيْكُمُ اللَّهَ إِلَهَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكُمْ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ وَ أَدْعُوكُمْ إِلَى وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ فَإِنْ أَبَيْتُمْ فَالْجِزْيَةُ فَإِنْ أَبَيْتُمْ فَقَدْ آذَنْتُكُمْ بِحَرْبٍ وَ السَّلَام.»
شمار فراوانى هم نامه براى دعوت قبايل مهم و اشخاص صاحب نفوذ نوشته شد. يكى از آنها اكثم بن صيفى از رؤساى بنى تميم بود. زياد بن جهور از لخميان شام هم كه از بانفوذان آن ديار بود به اسلام دعوت شد. (23)
قبيله بكر بن وائل نيز نامه دعوتى دريافت داشت، جز آنكه به دليل بيسوادى عمومى كسى نتوانست آن را بخواند تا آنكه مردى از بنى ضبيعه آن را خواند! بعدها نسل اين فرد را «بنو الكاتب» گفتهاند! از اين نامه يك جمله كوتاه نقل شده كه شايد همه نامه همين بوده است: من محمّد رسول الله الى بكر بن وائل: ٍ أَسْلِمُوا تَسْلَمُوا
————————————–
1- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج6، ص 24.
2- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 25.
3- سوره ابراهیم، آیه 4.
4- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 27؛ برای مطالعه بیشتر ر. ک: مکاتیب الرسول (ص) ج 1، ص 84، کنزالعمال، ج 10، ص 617.
5- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 28؛ مکاتیب الرسول (ص) ج 1، ص 80 .
6- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 28.
7- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 29؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: مکاتیب الرسول (ص) ج 1، ص 105.
8- سوره هود، آیه 41.
9- سوره اسراء، آیه 110.
10- سوره نمل، آیه 30 .
11- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 31.
12- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 35.
13- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص 36.
14- سوره انبياء، 107.
15- سوره احزاب، آیه 40.
16- منبع اصلى این موضوع اثر با ارزش «مكاتيب الرسول» است.
17- مكاتيب الرسول، ج 1، ص 93- 90.
18- سوره آل عمران، آیه 64.
19- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ص 596.
20- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص597.
21- مكاتيب الرسول، ج 1، ص 105.
22- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 598.
23- سیره رسول خدا (جعفریان)، ص 601.