- محبت بندگان به خداوند
بدون شک جاذبهها و دافعههای انسان تحت تأثیر محبتها و نفرتهای او شکل میگیرد. انسان، در حالی که محبت و عشق میورزد، احساس لذت و خوشبختی میکند و در هنگامی که در حال کراهت و نفرت است، احساس گرفتگی و درد و رنج دارد.
- خدا تنها محبوب حقیقی
آنچه از اصل محبت و عشق مهمتر است، شأن و منزلت محبوب و معشوق است.
میزان سعادتمندی انسان وابسته به درجه محبت او است و سطح محبت و عشق او را باید در اندازههای کمال و جمال محبوب جستوجو کرد.
اکنون سؤال اصلی این است کدام محبوب، ارزش آن را دارد که انسان از دل و جان برای او مایه بگذارد؟
در پاسخ باید گفت از نگاه اخلاق اسلامی جز خداوند، کسی شایسته چنین محبتی نیست. محبت او هدف خلقت عالم و آدم است. از این رو خداوند در سوره مائده، آیه 34، محبت اهل ایمان نسبت به خدا را قوی و شدید توصیف کرده است:
«… وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حبّاً لله * … آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است…»
چرا كه آنها مردمى انديشمند و دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع همه كمالات است رها نمىكنند، هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بىارزش و ناچيز است، اصلا آنها غير او را شايسته عشق و محبت نمىبينند، جز به خاطر او، و در راه او كار نمىكنند، در درياى بيكران عشق خدا آن چنان غوطهورند كه علىوار مىگويند:
«گيرم كه بر عذاب تو صبر كنم اما با فراق و دورى تو چه كنم.» (1)
اساسا عشق حقيقى هميشه متوجه نوعى از كمال است، انسان، هرگز عاشق عدم و كمبودها نمىشود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مىگردد و به همين دليل آن كس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مىباشد.
عشق و علاقه افراد با ايمان نسبت به خدا از عشق و علاقه بتپرستان به معبودهاى پنداريشان ريشهدارتر و عميقتر و شديدتر است.
چرا چنين نباشد آيا كسى كه واقعيتى را دريافته و به آن عشق مىورزد با كسى كه گرفتار خرافه و تخيل است مىتواند يكسان باشد؟ عشق مؤمنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مىگيرد اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال!.
و باز به همين دليل عشق نخست به هيچ وجه متزلزل نمىگردد ولى عشق مشركان ثبات و دوامى ندارد. (2)
در واقع تنها خداوند شایسته محبت حقیقی و عشق ورزیدن است. اشیا و اشخاص دیگر به میزان تناسبی که با او دارند، محبوب واقع میگردند.
- اسباب پیدایش محبت
عالمان اخلاق معتقدند که محبت و مراتب شدید آن یعنی عشق، در نتیجه اسباب و موجبات زیر پدید میآید:
- آنچه سبب بقا و کمال آدمی میشود
بر همین اساس، انسان وجود نفس خود را دوست دارد و به دوام و بقای آن علاقه مند است و هر آنچه به این امر کمک کند، مورد محبت او است و نسبت به مرگ و موجبات آن کراهت و نفرت دارد.
- لذّت
لذّت اعم از مادی و معنوی موجب محبّت میگردد. یعنی انسان آنچه را که موجب لذّت گردد، به دلیل لذتآور بودن دوست دارد نه برای ذات آن.
لذت مادی؛ مانند محبّت انسان به خوردنیها و آشامیدنیها و آنچه موجب ارضای سایر غرایز او میشود. این نوع محبت به آسانی به دست میآید و به سرعت نیز از میان میرود. همچنین این قبیل محبتها به دلیل پستی و مادی بودنِ سبب آن و سرعت زوالش، پایینترین درجه محبت است.
و لذت معنوی؛ مانند محبت انسان به یک سرباز فداکار؛ به دلیل لذتی که از دیدن جنگاوریها و شجاعتهای او میبرد و به یک هنرمند و ورزشکار؛ به دلیل لذتی که از صحنه های هنرنمایی او میچشد و به امانت و پاکدامنی؛ به دلیل لذتی که آدمی از احساس پاکی و امانت میبرد و به یاد خداوند و مناجات با او؛ به دلیل لذت سرشاری که از این امر به او دست میدهد. محبت آفرینی این قبیل لذتها بر آنان که به جرعهای از آن سیراب گشتهاند، امری آشکار و بی نیاز از استدلال است. این نوع لذایذ، عمری دراز دارند. اگرچه از این جهت خودداری مراتب و درجاتند، ولی جویندگان محبت ماندگار در هوای نیل به آن، لذایذ مادی و محبتهای آنی و فانی را یکسره سودا میکنند.
- احسان
انسان، بنده و اسیر نیکی و احسان است و به طور طبیعی هر که را به او احسان کند، دوست دارد و از کسی که به او بدی کند، میرنجد. بنابراین منفعت و نیکی سبب محبت آدمی به عامل آن میشود.
- حُسن و جمال ظاهری و باطنی
ادراک زیبایی و جمال موجب محبت میگردد؛ یعنی انسان زیباییها را اعم از مادی و معنوی دوست دارد و این محبت به ذات زیبایی تعلّق میگیرد، نه به آثار و لوازم آن و منشأ درونی و فطری دارد.
- تناسب باطنی و روحی
گاهی انسان نسبت به دیگری محبت میورزد، ولی نه به دلیل حُسن و جمال او و نه به سبب چشمداشت و طمع در مقام و مال او بلکه به صرف تناسب باطنی و معنوی که با روح و جان او دارد.
- اُلفت و اجتماع
اجتماع افراد با یکدیگر و زندگی در کنار هم موجب محبت و اٌنس آنان به یکدیگر میگردد. اُنس و اُلفت ریشه در طبیعت و سرشت آدمی دارد. بر همین اساس است که گفته میشود واژه «انسان» از ماده «اُنس» است.
- شباهت در اوصاف ظاهری
اشتراک در یک یا چند ویژگی ظاهری باعث پیدایش محبت میشود. علاقه کودکان به یکدیگر و پیران به همدیگر و افراد هم شغل و همکار با یکدیگر از همین قبیل است.
- رابطه علیّت
چون معلول ناشی از علت و متناسب و هم سنخ با آن است، پس محبوبِ علت واقع میگردد؛ زیرا به منزله بعضی از اجزای علت و پاره ای از آن است. معلول نیز علت را از آن رو دوست دارد که در واقع علت اصل آن است. بنابراین هر یک از آن دو در محبت نسبت به دیگری، در حقیقت به خویش عشق میورزند.
با صرف نظر از این که آیا همه اسباب ایجاد محبت در موارد یاد شده خلاصه میشود یا خیر، و با چشم پوشی از تداخل یا استقلال هر یک از اسباب مذکور، همه اسباب و موجبات محبت آفرین به طور حقیقی فقط در خداوند وجود دارد و تصوّر وجود آن در غیر او توهّم و تخیّلی بیش نیست. در بیان این حقیقت میتوان گفت: وجود هر کسی فرع وجود خداوند است و هستی مستقلی از وجود خداوند ندارد، و کمال وجودش از خداوند، به وسیله او و به سوی او است، و سرچشمه لذت و احسان خداوند است. خالق احسان او است و هر احسانی بیانگر حُسنی از حَسَنات قدرت و فعل او است. بدون تردید جمال و کمال بالذات فقط در او وجود دارد. شکی نیست که جمال معنوی برای اهل بصیرت دوست داشتنیتر و زیباتر است. همچنین روح و جان آدمی با پروردگار خویش رابطه ای مخفی و رمز و رازی درونی دارد و شاید آیه 85 از سوره اسراء: «قل الرّوح مِن امر ربّی * بگو: روح از (سنخ) فرمان پروردگار من است»، اشاره به همین رابطه باطنی دارد.
وجود رابطه علیّت بین خدا و انسان آشکار و بی نیاز از توضیح است، ولی دو سبب دیگر یعنی «اجتماع مادی» و «اشتراک در اوصاف ظاهری»، اولاً در محبتآفرینی نقش ضعیفی دارند و ثانیاً نسبت دادن آنها به خداوند موجب نقص میشود و در واقع محال است. بنابراین همه اسباب محبت به طور حقیقی و در بالاترین درجات خداوند وجود دارد و چون هیچ شریکی در اوصافش ندارد، هیچ گونه شریکی را نیز در محبت نمیپذیرد.
- نشانههای محبت به خداوند
ارزشهای متعالی و مقدس همواره با آفت مدعیان دروغین روبهرو بودهاند. این ادعاها و تصورات غیر واقعی گاهی چنان پیچیدهاند که حتی حقیقت امر بر خود اشخاص نیز پوشیده میماند. بسا کودک صفتانی که الفبای محبت پروردگار را نیاموختهاند، ولی خویشتن را از دوستان خاص الهی می شمارند و دعوی عشق و ارادت به او دارند. بیان نشانه های آشکار و ملموس دوستان خداوند، راه مناسبی برای خودشناسی و دیگرشناسی و معیاری برای صدق و کذب ادعای دوستی و محبت خداوند است.
شاخصترین این نشانهها به روایت منابع اوّلیّه اخلاق اسلامی به قرار زیر است:
- دوست داشتن مرگ
دوستدار حقیقی، مشتاق مشاهده محبوب خویش است. اگرچه مرگ تنها راه ملاقات و رؤیت جمال خداوند نیست، ولی به طور عموم تحقق این امر با عبور از گذرگاه مرگ میسّر است. کسی که به مقصدی عشق ورزد، هر آنچه به آن هدف رهنمون شود، محبوب او واقع خواهد شد. قرآن کریم در این باره در سوره جمعه، آیه 6 میفرماید:
«قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین * بگو: ای کسانی که یهودی شدهاید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست میگویید درخواست مرگ کنید.»
البته همچنان که محبت خداوند دارای درجات و مراتبی است، خوشایند یا ناخوشایند بودن مرگ هم در نظر افراد درجاتی دارد.
کراهت نسبت به مرگ در صورتی با محبت خداوند ناسازگار است که منشأ آن محبت به مظاهر دنیا از قبیل اموال، فرزندان، خانواده و مقام باشد. اما هرگاه علاقه به بقا در دنیا به منظور کسب آمادگی برای ملاقات پروردگار و انجام اعمال نیک باشد، با دوستی خداوند منافاتی ندارد.
- مقدّم داشتن خواست خداوند
دوست حقیقی خداوند اراده او را بر اراده خویش مقدم میدارد و حتی اگر محبوب هجران را اراده کند، آن را بر وصال ترجیح میدهد.
محبت الهی پیروی از دستورات او را در پی دارد و تلاش برای کسب رضایتمندی محبوب لازمه آن است. در سوره آل عمران، آیه 31 میخوانیم:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ * بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.»
3 . عدم غفلت از یاد خدا
ذکر و یاد محبوب و آنچه مربوط به او است، همواره برای محبّ لذّت بخش و دوست داشتنی است. دوستان خدا دائم سخن از او و دوستان او میگویند و با یاد او زندگی میکنند و از تلاوت کلام او لذت میبرند و در خلوت مناجات با او اُنس میگیرند؛ چنانکه خداوند به موسی علیهالسلام فرمود:
«ای پسر عمران، دروغ میگوید آن کسی که گمان برد مرا دوست دارد، اما چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد. مگر نه این است که هر دلدادهای دوست دارد که با دلدار خود خلوت کند؟» (3)
- غم و شادی برای خدا
دوستان خداوند، دردمند و اندوهگین نمیشوند، مگر برای آنچه آنان را از محبوب دور کند، و شادمان نمیگردند جز به موجب آنچه آنان را به مراد خویش نزدیک گرداند. آنان به اطاعت مسرور و با معصیت محزون میگردند و بود و نبود دنیا سبب غم و شادی آنان نمیگردد. همانطور که در سوره حدید، آیه 23 آمده است:
«لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم * تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است، شادمانی نکنید.»
5 . دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او
خداوند در سوره فتح، آیه 29 میفرماید:
«مُحَّمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ * محمد صلیاللهعلیهوآله پیامبر خدا است، و کسانی که با اویاند، بر کافران، سختگیر (و) با همدیگر مهربان اند.»
6 . بیمناکی در عین محبت و امیدواری
دوستان خدا در عین حال که شیفته جمال اویاند، در نتیجه ادراک عظمت او در بیم و هراس به سر میبرند. زیرا همان طور که ادراک جمال الهی محبت او را در پی دارد، ادراک عظمت او هم هیبت و هراس را به دنبال میآورد. البته این بیم منافاتی با محبت ندارد؛ زیرا بیم دوستان خدا، از دور ماندن از او است. این بیم و امید مکمل هم در بندگی پروردگارند.
- آثار محبت خداوند
محبت خداوند، آثار فراوانی را در ابعاد مختلف وجود انسان از خود بر جای میگذارد. در این جا به برخی از آثار که به عنوان حالت و صفتی نفسانی مطرح اند، اشاره میشود:
- اُنس با پروردگار
هنگامی که قلب آدمی مسرور از قرب الهی و مشاهده جمالِ مکشوفِ محبوب میگردد، بشارتی به قلب انسان وارد میگردد که به آن «اُنس» گفته میشود. از نشانههای اُنس با خداوند آن است که خلوت و اشتغال به ذکر او گواراتر از همنشینی و اُنس با خلایق است. چنین فردی در حالی که در میان جمع است، در واقع تنها است و هنگامی که در خلوت است در واقع با محبوب خویش همنشین است. جسم او در جمع مردمان و قلبش جدای از آنها است.
امیر مؤمنان در نهجالبلاغه، حکمت 147 در توصیف دارندگان چنین مقامی فرموده است:
«دانش، نور حقیقت بینی را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را نازپروردگان دشوار دیدهاند آسان پذیرفتهاند و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خوگرفته؛ و هم نشین دنیای اند با تنها، و جان هاشان آویزان است در ملأ اعلی. اینان خدا را در زمین او جانشینان اند و مردم را به دین او میخوانند.»
- اشتیاق به سوی خداوند
دوستداران مشاهده جمال الهی بعد از این که از ورای حجابهای غیب، رخسار محبوب را به نظاره نشستند و دریافتند که از رؤیت حقیقت جلال و عظمت او قاصرند، تشنگی و ولع آنان برای مشاهده آنچه ندیدهاند فزونی میگیرد؛ به این حالت «مقام شوق» گفته میشود. بر خلاف مقام اُنس که ناشی از مشاهده چهره مکشوف محبوب است، مقام اشتیاق، در نتیجه تمایل به ادراک جمال و جلال محجوب او پدید میآید.
3 . رضا به قضای الهی
«رضا» در مقابل «سخط» است و آن عبارت است از ترک اعتراض نسبت به آنچه خداوند مقرر داشته است، در ظاهر و باطن و در گفتار و رفتار. رضا از آثار و لوازم محبت پروردگار است؛ زیرا محب هر آنچه را که از محبوب صادر گردد، زیبا میبیند. کسی که به مقام رضا نایل گردد، در نزد او فقر و غنا، راحتی و سختی، تندرستی و بیماری، مرگ و زندگی و … یکسان است و تحمّل هیچ یک بر او دشوار نیست؛ چرا که همه را از جانب محبوب میبیند. او همواره در سرور و بهجت و راحتی به سر میبرد؛ زیرا به همه چیز به چشم رضایت مینگرد و در واقع همه امور بر وفق مراد او پیش میرود و در نتیجه از هر غم و اندوهی به دور خواهد بود. در قرآن کریم چندین بار به این مقام اشاره شده است؛ از جمله در معرفی حزب خداوند در سوره مجادله، آیه 22 میفرماید:
«… رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون * خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. اینان اند حزب خدا. آری، حزب خدا است که رستگاران اند.»
امام سجاد علیهالسّلام در بیان منزلت و جایگاه رفیع مقام رضا فرمود:
«بالاترین درجه زهد، پستترین درجه ورع و بالاترین درجه ورع، پستترین درجه یقین و بالاترین درجه یقین، پستترین درجه رضا است.» (4)
بنابراین دوستان خدا با رضایتمندی از آنچه او رقم میزند، از هر گونه حزن و اندوهی به دورند و در کمال بهجت و سرور زندگی گوارایی دارند. در قرآن کریم، سوره یونس، آیه 62 آمده است:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.»
- سرانجام محبت پرودگار
پایان محبت الهی مانند هر محبت دیگری جز ملاقات و وصال محبوب نمیتواند باشد. تحقق این رؤیت و ملاقات متوقف بر معرفت خداوند است که خود محتاج صفای باطن و پیراستن دل از علاقه های دنیوی است و حصول آن در دنیا برای سالکان طریق محبت الهی پیدا میشود.
فهم حقیقت این ملاقات همواره برای اذهان انسانها دشوار بوده است. بر همین اساس بسیاری ره انکار پیمودهاند.
امام علی علیه السّلام هنگامی که پرسشگری از خوارج از او پرسید: آیا پروردگارت را به هنگام پرستش او دیدهای؟ در پاسخ با صراحت فرمود:
«وای بر تو! من کسی نیستم که پروردگاری را که ندیدهام بپرستم.»
آنگاه که پرسشگر از حقیقت و ماهیت این ملاقات جویا شد و پرسید: چگونه او را دیدهای؟ پاسخ داد:
«وای بر تو! دیدگان هنگام نظر افکندن او را درک نکنند؛ ولی دلها با حقایق ایمان او را دیدهاند.» (5)
ملاقات و مشاهده جمال الهی لذتی را در پی دارد که به شرح و وصف نمیآید. آنان که مراتب ضعیفی از آن را چشیدهاند، هرگز آن را با سایر لذتهای متصوّر، سودا نمیکنند. از این رو انبیا و اولیای الهی در مناجاتهای خود با محبوب خویش، همواره اشتیاق خود را نسبت به آن آشکارا فریاد زدهاند و عارفان و سالکان در اشعار و چکامههایی که از خود به یادگار گذاشتهاند، مناظر زیبا و دل انگیزی از آتش عشق خویش را به ملاقات و شهود جمال مُراد محبوب به نمایش گذارده و صحنه های حزن انگیزی از درد و رنج فراق و هجران دوست را به تصویر کشیدهاند. نزد آنان ملاقات پروردگار، اوج قلّه عرفان و پایان سیر سالکان است. رسالههایی نیز در بیان ابزار وصول به این مقصد، منازل و مراحلی که در سر راه رهروان این راه وجود دارد، خطراتی که آنان را تهدید میکند، زاد و توشه ای که آنها را در این راه به کار میآید، نگاشتهاند. (6)
————————-
1- فرازی از دعای کمیل.
2- تفسير نمونه، ج 1، ص 564- 565.
3- هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهمالسلام، ج 3، ص 110.
4- الكافي (ط – دارالحديث)، ج 3، ص 162.
5- الكافي (ط – دارالحديث)، ج 1، ص242 همچنین ر. ک: دعای عرفه امام حسین علیهالسلام.
6- از جمله ر. ک: رساله لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی.