• مقدّمه

پيامبر گرامى اسلام (ص) بعد از مهاجرت به مدينه و حمايت بى دريغ مردم آن شهر از آن حضرت و از مسلمانانى كه از مكه مهاجرت مى‌كردند (مهاجرين) كه موجب مفتخر شدن ايشان به لقب «انصار» گرديد يك جامعه اسلامى را پى نهادند و به تدبير امور آن پرداختند و مسجدالنبى علاوه بر آنكه محل عبادت و تبليغ رسالات الهى و تعليم و تربيت مردم بود پناهگاه مهاجرين و محرومان نيز بود و در همانجا به وضع اقتصادى ايشان رسيدگى مى‌شد، و همچنين محل قضاوت و فصل خصومت و تصميم گيرى­هاى نظامى و اعزام نيرو به جبهه­هاى جنگ و پشتيبانى از جبهه­ها و ساير مسائل حكومتى بود. و در يك جمله، اداره امور دين و دنياى مردم به دست پيامبر اكرم (ص) انجام مى‌گرفت و مسلمانان، خود را موظف مى‌دانستند كه دستورات آن حضرت را اطاعت كنند زيرا خداى متعال، علاوه بر ايجاب مطلق اطاعت از آن حضرت در خصوص مسائل سياسى و قضايى و نظامى، اوامر مؤكدى به فرمانبردارى از رسول اكرم(ص) صادر كرده بود.

به ديگر سخن: پيامبر اكرم (ص) علاوه بر منصب نبوت و رسالت، و منصب تعليم و تبيين احكام اسلام، منصب الهى ديگرى بعنوان فرمانرواى جامعه اسلامى نيز داشتند كه منصبهاى فرعى قضاوت و فرماندهى نظامى و… از آن، اشتقاق مى‌يافت. و همانگونه كه دين اسلام، علاوه بر وظايف عبادى و اخلاقى، داراى احكام سياسى و اقتصادى و حقوقى و… بود پيامبر اسلام هم علاوه بر وظايف تبليغ و تعليم و تربيت، از طرف خداى متعال عهده دار اجراى احكام و قوانين الهى و داراى همه مقامات حكومتى بودند.

بديهى است دينى كه ادّعاى رهبرى همه جوامع بشرى تا پايان جهان را دارد نمى‌تواند نسبت به اينگونه مسائل، بى تفاوت باشد و جامعه‌اى كه براساس اين دين بوجود مى‌آيد نمى‌تواند فاقد چنين مناصب سياسى و حكومتى باشد، مناصبى كه تحت عنوان «امامت» مندرج مى‌شود.

اما سخن در اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص) چه كسى بايد عهده دار اين مقام شود؟ و آنرا از چه كسى دريافت كند؟

آيا همانگونه كه خداى متعال اين منصب را به پيامبر اكرم (ص) عطا فرموده بود به كسان ديگرى نيز داده است و تصدّى اين مقام تنها در سايه نصب الهى، مشروعيت مى‌يابد يا اعطاء اين مقام از طرف خداى متعال، اختصاص به پيامبر اكرم (ص) داشته و بعد از حضرت، مردم هستند كه بايد امامى براى خودشان برگزينند و او را فرمانرواى خودشان قرار دهند؟ و آيا براستى، مردم داراى چنين حقى هستند يا نه؟

و اين، درست همان نقطه اصلى اختلاف بين شيعه و سنّى است. يعنى از يك سوى، شيعيان معتقدند كه امامت، منصبى است الهى كه بايد از طرف خداى متعال به كسانى كه صلاحيت آنرا دارند داده شود و خداى متعال بوسيله پيامبر اكرم (ص) اين كار را انجام داده و اميرمؤمنان على (ع) را جانشين بلافصل وى قرار داده و سپس يازده نفر از فرزندان او را يكى پس از ديگرى براى تصدّى مقام امامت، تعيين و نصب فرموده است. و از سوى ديگر، اهل سنت معتقدند كه امامت الهى همانند نبوت و رسالت، با رحلت پيامبر اكرم (ص) خاتمه يافت و از آن پس، تعيين امام به مردم واگذاشته شد. و حتى بعضى از بزرگان اهل سنت، تصريح كرده‌اند كه اگر كسى به زور اسلحه، بر مردم مسلط شود بعد از تسلط، اطاعت وى بر ديگران لازم خواهد بود. و روشن است كه چنين نظرهايى تا چه حدّ مى‌تواند راه را براى سوء استفاده زورمندان و جبّاران و حيله گران، باز می­كند و موجبات پراكندگى و انحطاط مسلمانان را فراهم می­آورد.

در حقيقت، اهل سنّت با پذيرفتن مشروعيت امامت بدون نصب الهى، نخستين پايه تفكيك دين از سياست را نهاده‌اند و به عقيده شيعيان، همين امر، بزرگترين نقطه انحراف از مسير صحيح اسلام راستين و پرستش خدال متعال، در همه ابعاد و شئون زندگى است و نيز خاستگاه هزاران انحراف ديگرى است كه از زمان رحلت پيامبر اكرم (ص) در ميان مسلمانان، رخ داده يا خواهد داد.

از اينروى، ضرورت دارد كه شخص مسلمان، اين موضوع را با كمال جدّيت و دور از هرگونه تقليد و تعصّب، مورد تحقيق و بررسى قرار دهد و مذهب حق را تشخيص داده با تمام توان، از آن حمايت كند.

ناگفته پيدا است كه بايد مصلحت كلى جهان اسلام را در نظر گرفت و از فراهم كردن زمينه براى بهره بردارى دشمنان اسلام از اختلاف و رويارويى طرفداران مذاهب مختلف، دورى جست و نبايد كارى كرد كه موجب بروز شكاف در صفوف مسلمانان شود و نتيجه‌اى جز ضعف جامعه اسلامى نخواهد داشت. ولى از سوى ديگر، نبايد حفظ وحدت و هماهنگى مسلمانان، مانع از تحقيق و تلاش در راه شناختن مذهب حق و ايجاد جوّ سالم براى بررسى مسائل امامت گردد مسائلى كه حل صحيح آنها تأثير بسزايى در سرنوشت مسلمانان و سعادت دنيا و آخرت آنان دارد.

 

  • مفهوم امامت

امامت در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و هر كسى كه متصدّى رهبرى گروهى شود «امام» ناميده مى‌شود و خواه در راه حق باشد يا در راه باطل، چنانكه در قرآن كريم، واژه «أَئِمَّةَ الْكُفْر» درباره سران كفّار بكار رفته است، و كسى كه نمازگزاران به او اقتداء مى‌كنند «امام جماعت» ناميده مى‌شود.

اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از: «رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى».

و ذكر كلمه «دنيوى» براى تأكيد بر وسعت قلمرو امامت است، و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است.

از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد، و كسى كه اصالتاً (و نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و نيز مصون از گناهان خواهد بود. در واقع، امام معصوم همه منصب هاى پيامبر اكرم(ص) به جز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبيين حقايق و قوانين و معارف اسلام، حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حكومتى واجب الاطاعة مى‌باشد.

بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنّى در موضوع امامت، در سه مسأله ظاهر مى‌شود:

نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال باشد.

دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.

سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.

البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست زيرا به اعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند، چنانكه حضرت مريم (س) نيز داراى مقام عصمت بوده‌اند و شايد در ميان اولياء خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشته‌اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداريم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى، ميسّر نيست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا