• موانع و مقتضيات اقتصادى

اوضاع اقتصادى و نوع معيشت انسان يكى از اساسى ترين زمينه هاى تربيت است. نوع زندگى و نحوه برخوردارى از امكانات آن و ميزان ثروت و تلقى از آن در شكل گيرى تربيت انسان و نوع سلوك او نقشى عمده دارد. ميان نحوه تفكر و نوع زندگى رابطه­اى دوسويه برقرار است و هر يك بر ديگرى تأثير مى گذارد. انسان، آن گونه تفكر مى كند كه زندگى مى­كند و آن گونه زندگى مى كند كه تفكر مى كند.

انسانى كه در اسارت مشكلات مادى اعم از نداشتن يا كم داشتن به سر مى برد، چگونه مى تواند به سوى كمال پرواز كند؟ آن كه در بند زندگى است و جز تلاش معاش همتى ندارد، چگونه فرصت انديشيدن و پرداختن به امورى فراتر از آن را بيابد؟ انسانى كه در اسارت فراواندارى و فراوانخواهى است، چگونه مى­تواند در مسير سعادت حقيقى گام بردارد؟ آن كه گرفتار طغيان ثروتمندى است، چگونه ممكن است به امورى وراى اينها توجه يابد؟ اينها همه مانع است و رفتن و سلوك حقيقى را دشوار مى سازد.

  • فقر و غنا

انسان گرسنه، اسير است و گرفتار مانعى بزرگ كه نمى­گذارد بسيارى از حقايق را آن سان كه بايد دريابد.

نقطه مقابل اين؛ آن كه خود را به سبب فراوان دارى خويش بى نياز مى بيند، خود را در معرض بزرگترين آفت علم و حكمت قرار مى دهد و به نداى فطرت خويش پشت مى كند و ميل به فزونخواهى تباهش مى سازد.

بنابراين؛ دو مانع اصلى براى تربيت انسانها و سير جوامع به سوى سعادت وجود دارد: فقر و غنا؛ فقر ذلت آور و اسيركننده، و غناى افزون بر كفاف و سيرى ناپذيرى. علامه طباطبايى (ره) در اين باره مى نويسد:

«قطعا مهمترين چيزى كه جامعه انسانى را بر اساس خود قوام مى بخشد و پايدار مى­سازد امور اقتصادى جامعه است كه خداوند آن را مايه قوام و برپايى اجتماع قرار داده است و اگر گناهان و جرايم و جنايات و تعديات و مظالم مورد بررسى و آمارگيرى قرار گيرد، در تحليل نهايى به اين نتيجه مى­رسيم كه علت بروز تمام آنها يا فقر مفرطى است كه انسان را به اختلاس اموال مردم از راه سرقت و راهزنى و آدمكشى و گرانفروشى و كم فروشى و غصب و ساير تعديات مالى وادار مى كند؛ و يا ثروت بى حساب است كه انسان را به جمع آوری بیش از حد ثروت و اسراف در خوراك و نوشاك و پوشاك و ازدواج و تهيه سُكنى و بى بند و بارى در شهوات و هتك حرمتها، و گسترش تعدى و تجاوز به مال و ناموس و جان مردم وامى دارد.» (1)

خداى رحمان اموال و دارايي­ها را وسيله اى براى برپايى امور آدميان و بسترى مناسب براى حركت متعال و رشد آنان قرار داده است، نه آنكه اموال و دارايي­ها وسيله اى باشد براى گنجينه سازى و فساد انگيزى و تباهگرى.

اموال و دارايي­هاى اجتماعى بايد در دست كسانى باشد كه با تدبير صحيح آن را در جهت اصلاح امور به كار گيرند و بدان وسيله موانع تربيت را از پيش پاى مردمان بردارند و راه كمال را بگشايند.

فزونخواهى و تكاثرطلبى و ذخیره كردن اموال و دارايي­ها، فرد و جامعه را به سوى تباهى مى كشاند و خداوند صريحا ثروت اندوزى و گنجينه سازى اموال را تحريم كرده است و به مسلمانان فرمان مى دهد كه اموال خويش را در راه خدا و در طريق بهره گيرى بندگان خدا به كار اندازند، و از اندوختن و ذخيره كردن و خارج ساختن آنها از گردش معاملات بشدت بپرهيزند، در غير اين صورت بايد منتظر عذابى دردناك باشند.

«وَ الَّذِينَ يَكْنزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنفِقُونهَا فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى‏ عَلَيْهَا فىِ نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى‏ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنُزِون * و كسانى كه طلا و نقره را گنجينه (و ذخيره و پنهان) مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده! * در آن روز كه آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرده، و با آن صورتها و پهلوها و پشتهايشان را داغ مى‏كنند (و به آنها مى‏گويند): اين همان چيزى است كه براى خود اندوختيد (و گنجينه ساختيد)! پس بچشيد چيزى را كه براى خود مى‏اندوختيد! سوره توبه آیات 34 و 35».

انبوهى ثروت موجب غفلت و فراموشى حق و تباهى قلب مى شود و اين امر مانعى سخت در تربيت است.

«أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر * افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. سوره تکاثر آیه 1».

در اين باره از امير مؤمنان (ع) چنين روايت شده است:

«فراوانى مال قلبها را تباه مى كند و گناهان را به فراموشى مى سپارد». (2)

همچنين از آن حضرت وارد شده است:

«بدانيد كه فراوانى مال، تباه كننده دين و سخت كننده دلهاست». (3)

انبوهى مال، ذهن و فكر آدمى را پر مى سازد و او را از انديشه حقيقى و سير كمالى بازمى دارد، از على (ع) چنين نقل شده است:

«(انبوهى) مال عاقبت فرد را تباه مى كند و آرزوها را افزون مى سازد». (4)

فزوندارى و فزون خواهى آدمى را اسير خود مى­سازد و اين گونه است كه مبداء و معاد فراموش مى شود و دنيا، آغاز و انجام فرد مى گردد و دوستى مال تباهش مى كند. امير مؤ منان (ع) فرموده است:

«دوستى مال دين را سست مى كند و يقين را تباه مى سازد». (5)

آدمى چون خود را بى نياز بيند، حق را فراموش مى كند و سر به طغيان برمى دارد.

«كلاَّ إِنَّ الْانسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏ * حقیقتاً، هر آينه آدمى سركشى مى كند و از حد مى گذرد، از آن رو كه خود را بى نياز و توانگر بيند. سوره علق آیات 6 و 7».

اين احساس بى نيازى، راه تربيت فطرى را بر آدمى مى بندد و او را به سوى هلاكت سوق مى دهد. در سخنان امير مؤمنان (ع) آمده است:

«بسيارى مال هلاك مى كند و سركش مى سازد و نيست مى گرداند». (6)

آدمى براى تربيت و اصلاح، بيش از آنكه به گردآورى مال و ثروت نيازمند باشد به ادب و عمل صالح نيازمند است؛ چنانچه على (ع) فرموده است:

«بدرستى كه شما به كسب اعمال صالح نيازمندتريد تا به كسب اموال». (7)

و همچنین فرمودند:

«بدرستى كه شما به كسب ادب نيازمندتريد تا كسب طلا و نقره». (8)

همان گونه كه انبوهى مال و دارايى، و فزوندارى و فزونخواهى، فرد و جامعه را از سير كمالى باز مى دارد، فقر مفرط و نادارى، و پيوسته گرفتار دغدغه معاش بودن و اسارت در چنگال تنگدستى نيز مانعى براى حركت كمالى است. فقر مفرط انسان را متوقف و منكسر مى سازد. ايمان و يقين را متزلزل مى كند و كمالات اخلاقى را رو به تباهى مى برد. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود:

«نزديك است كار فقر به كفر بكشد». (9)

از امير مؤمنان، على (ع) نيز وارد شده است:

«فقر نيمى از كفر است». (10)

فقر و نادارى مفرط آدمى را به خود مشغول مى سازد و درگير امور ابتدايى مى كند و از پرداختن به امور متعالى باز مى دارد. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود:

«خدايا به نان ما بركت عنايت فرما و ميان ما و نان جدايى ميفكن، زيرا اگر نان نباشد، نه نمازگزاريم و نه روزه داريم و نه واجبات الهى را ادا كنيم». (11)

نتايج و پيامدهاى فرو رفتن در گرداب فقر چنان خطرناك است كه امير مؤمنان (ع) در وصيتى به فرزندش امام حسن (ع) مى فرمايد:

«فرزندم، هر كس دچار فقر شود، به چهار خصلت گرفتار مى شود: ضعف در يقين، نقصان در عقل، سستى در دين و كم حيايى در چهره؛ پس به خدا پناه مى برم از فقر». (12)

آن حضرت، فرزندش محمد حنفيه را نيز از فقر بر حذر مى دارد و پيامدهاى تباهگر آن را به او گوشزد مى كند تا همگان بدانند كه براى حركت به مقصد كمال بايد اين مانع را رفع كرد.

«فرزندم، از فقر بر تو مى ترسم؛ از آن به خدا پناه ببر! زيرا فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوش می­سازد، و كينه و دشمنى پديد می­آورد». (13)

فقر مفرط، مردمان را جز آنان كه راسخ در اصول شده اند بشدت تهديد مى كند، زيرا آدمى را به غفلت و فراموشى از خالق و ذلت و خوارى در برابر مخلوق مى كشاند؛ و اين مانعى سهمگين در برابر تربيت آدميان است، در سخنان نورانى على (ع) آمده است:

«كمبود داشتن خوارى است». (14)

«فقر فراموشى (و غفلت) مى آورد». (15)

بسيارى از تباهيها ريشه در فقر مفرط دارد و براى سامان دادن زندگى بشر به مقصد بندگى و اتصاف به صفات الهى بايد آن را زدود. از حضرت رضا (ع) روايت شده است كه فرمود:

«تهيدستى و بينوايى كليد بيچارگى و تيره روزى است». (16)

پيشوايان حق و عدل، فقر را در كنار كفر مى ديدند و از آن به خدا پناه مى بردند. در دعايى كه معاوية بن عمار از امام صادق (ع) روايت كرده است چنين مى خوانيم:

«خدايا از كفر و فقر به تو پناه مى برم». (17)

  • بهترين مقتضى اقتصادى تربيت

بدين ترتيب، هيچ نداشتن و كمبود داشتن (مسكنت و فقر) از يك سو؛ و فراوان داشتن و افزودن بر غناى مشروع نگاه داشتن (غناى تكاثرى و غناى وافر) از ديگر سو، موانعى بزرگ بر سر راه تربيت كمالى آدميان است و در اين ميان، غناى مشروع (غناى كفافى) مقتضى تربيت است.

«عفاف» و «كفاف» و «قناعت» و «قصد» بهترين مقتضى براى تربيت آدمى و بهترين زمينه اقتصادى براى دستيابى به زندگى سعادت آميز (حيات طيبه) است. از امير مؤمنان (ع) درباره تفسير اين آيه سؤال شد كه خداوند فرموده است:

«فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَة * او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم. سوره نحل آیه 97».

على (ع) فرمود:

«زندگى پاك و خوش قناعت است». (18)

آسايش و آرامش حقيقى كه بستر مناسب رشد و كمال است، در سايه غناى مشروع (غناى كفافى) حاصل مى شود، چنانكه على (ع) فرموده است:

«هر كه به مقدار نياز اكتفا كند، آسايش و راحتى خود را فراهم آورد و گشايش و آرامش را به دست آورد». (19)

در چنين زمينه اى است كه پاكى به دست مى آيد و راه تعالى گشوده مى شود. پيشواى موحدان، على (ع) فرموده است:

«هر كه به كفاف قناعت كند، او را به پاكى كشاند». (20)

خداى متعال مردمان را به زندگى پاك و معيشت حلال و عدم پيروى از شيطان فراخوانده است تا راه رشد بر آنان گشوده شود.

«يَأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فىِ الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِين * اى مردم، از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد و از پى گامهاى شيطان مرويد كه او شما را دشمنى است آشكار. سوره بقره آیه 168».

زندگى پاك و سالم همان راه «قصد و ميانه» بر اساس ‍ «كفاف» است .

«كُلُواْ وَ اشرَبُواْ وَ لَا تُسرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسرِفِين * بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد. سوره اعراف آیه 31».

در تأييد همين معنا از على (ع) وارد شده است:

«هر چه افزون بر ميانه روى باشد، اسراف است». (21)

رسول خدا (ص) سه چيز را سبب نجات معرفى كرده است كه يكى از آن سه چيز ميانه روى در امور اقتصادى است:

«ميانه روى در فقر و غنا». (22)

آن حضرت در دعاهاى خود از خداوند درخواست اعتدال و ميانه روى در فقر و غنا مى كرد و مى گفت:

«خدایا از تو ميانه روى در فقر و غنا را خواستارم». (23)

امام سجاد(ع)، آموزگار نيكو زيستن، نيز در دعايى مى فرمايد:

«پناه مى بريم به تو از دست آلودن به اسراف، و از نايافتن رزق كفاف». (24)

بنابراين «غناى كفافى» و «ميانه روى در امور اقتصادى» مقتضى مناسب براى تربيت فرد و جامعه است و مال و ثروت مشروع و محدود مى تواند در اين جهت بهترين يارى كننده باشد.

اين همان چيزى است كه پيشوايان معصوم (ع) مردمان را بدان خوانده اند، چنانكه على (ع) فرموده است :

«بر شما باد به ميانه روى در فقر و غنا». (25)

  • خلاصه بحث

اگر اقتصاد جامعه و خانواده سالم نباشد تربیت صحیح انجام نمی‌شود و تعبیراتی مثل فقر همسایه دیوار به دیوار کفر است، ارائه می‌گردد.

زیر بنای اقتصاد اسلامی توحید و انسان‌شناسی و انسان‌مداری است.

اثرات اقتصاد در همه زمینه‌ها بروز می‌کند.

اقتصاد وسیله‌ای برای ایجاد و فراهم آوردن اسباب تربیت و رفع موانع تربیت است و همچنین آماده‌سازی حیات طبیعی (خورد و خوراک و پوشاک) به حیات معنوی است.

جسم و رسیدگی به آن، مقدمه‌ای برای رسیدن به شکوفایی روانی است. در سایه زندگی خوب، آرامش و امنیت و اصلاح به وجود می‌آید و اقتصاد وسیله‌ای برای رسیدن به امور بالاتر می‌شود. اگر خانواده بینش اقتصادی صحیح نداشته باشد ممکن است این مشکلات دنباله‌دار شود و زمینه تربیت سالم فراهم نشود.

وقتی فقر آمد خلاء در وجود آدمی به وجود می‌آید و راه را برای نفوذ شیطان باز می‌کند.

بهترین راه درمان پیش‌گیری است.

البته باید دانست داشتن ثروت، کمال نیست و نداشتن آن نیز نقص محسوب نمی‌شود. کسی که برایش چنین تفکری ایجاد شد، فقر را مانع پیشرفت نمی‌داند.

لقمان به فرزندش می‌فرمود: «فرزندم تلاش کن در مشی و رفتار خود میانه‌رو باشی.» (26)

حضرت علی علیه‌السلام فرموده‌اند: «اقتصاد، نیمی از معیشت و ما‌یحتاج زندگی است.» (27)

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در بیان فواید اقتصاد و میانه‌روی فرموده‌اند: «هر کس میانه‌روی کند، خداوند بی‌نیازش می‌سازد و هر کس ریخت و پاش نماید، خداوند نادارش کند.» (28)

امام صادق علیه‌السلام نیز میانه‌روی را بهترین روش در زندگی می‌دانند: «اسراف باعث فقر، و میانه‌روی موجب بی‌نیازی می‌شود.» (29)

اکثر ناسازگاری‌ها به دلیل نابسامانی‌های اقتصادی است. کمبودهای مالی فشار بر خانواده‌ها می‌آورد و با پایین آوردن میزان شکیبایی پدر و مادرها زمینه‌ای برای بروز امنیت و تربیت سالم کودکان فراهم نمی‌شود. مدام تنش و درگیری وجود دارد و طراوتی در این زندگی وجود ندارد.

تأمین نیازهای اولیه و لازم و ضروری برای هر خانواده‌ای واجب و حیاتی است. اگر همین نیازهای اساسی و لازم (خوراک، پوشاک، مسکن) فراهم نشود اساس آرامش روانی را به هم می‌ریزد.

در مسائل اقتصادی مصرف باید در حد نیاز باشد. تجمل‌گرایی و پرمصرفی خود مشکلات دیگری را به وجود می‌آورد. بنابراین مصرف باید بر مبنای نیاز باشد.

خانواده ها باید با برنامه‌ریزی صحیح مسائل اقتصادی، زمینه را برای تربیت بهتر و صحیح‌تر فرزندان فراهم سازند.

———————–

(1) تفسیر المیزان، ج 9، ص 248.

(2) غرر الحکم، ج 2، ص 101.

(3) تحف العقول، ص 137.

(4) شرح غررالحکم، ج 1، ص 374.

(5) همان، ج 3، ص 396.

(6) همان، ص 351.

(7) غرر الحکم، ج 1، ص 362.

(8) همان، ص 263.

(9) کافی، ج 2، ص 307.

(10) بحار الانوار، ج 78، ص 12.

(11) کافی، ج 5، ص 73.

(12) بحار الانوار، ج 72، ص 47.

(13) نهج البلاغه، حکمت 319.

(14) بحار الانوار، ج 78، ص 12.

(15) غررالحکم، ج 1، ص 12.

(16) بحار الانوار، ج 78، ص 353.

(17) کافی، ج 4، ص 403.

(18) نهج البلاغه، حکمت 229.

(19) همان، حکمت 371.

(20) شرح غرر الحکم، ج 5، ص 357.

(21) غرر الحکم، ج 2، ص 85.

(22) کافی، ج 4، ص 53.

(23) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 361.

(24) صحیفه سجادیه، دعای 8، ص 144.

(25) کافی، ج 4، ص 53.

(26) «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِکَ»؛ سوره لقمان‏، آیه 19.

(27) غرر الحکم و درر الکلم، ص 38.

(28) نهج الفصاحه، ص 755.

(29) الکافی (ط – دارالحدیث)، ج 7، ص

341.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا