• مراحل رشد و تعلیم و تربیت

بنا بر روایاتی که در زمینه تعلیم و تربیت و رشد نقل شده، می‌توان مراحل مختلف رشد و تعلیم و تربیت را به چهار مرحله تقسیم نمود:

1- دوره‌ای که باید کودک آزاد باشد و بازی کند و تحت شکنجه و فشار واقع نباشد تا قوای روحی و جسمی او به طور طبیعی رشد نماید. این مرحله از آغاز تولد تا سن هفت‌سالگی را دربر می‌گیرد.

این‌که می‌گوییم در این مرحله لازم است طفل را آزاد بگذارند بدین معنی نیست که هر کاری را که بخواهد انجام دهد؛ مثلاً خود را به خطر بیندازد، یا این‌که کاری را که موجب زیان و ضرر خود یا دیگران است انجام دهد، یا عمل زشتی از او سر بزند. بلکه در هفت سال اول زندگی نباید کودک را زیر فشار قرار داد و کاری را به او محول نمود که در وسع و توان او نباشد.

 بنابراین معنی آزادی کودک آن است که به بازی بپردازد و کار و وظیفه‌ای به او محول نشود.

والدین و مربیان آگاه در همین دوره، به طور غیرمستقیم کودک را آموزش می‌دهند و عملاً او را به کارهای پسندیده و خصایل نیکو وا می‌دارند و نمی‌گذارند که با کودکان نااهل، معاشرت و مصاحبت داشته باشد و در محیط‌های ناشایسته پرورش یابد.

2- مرحله تعلیم و تربیت: در این دوره کودک آن‌قدر رشد کرده که می‌تواند مفاهیم را درک کند و به طور مستقیم تحت تعلیم و تربیت قرار گیرد و آداب و رسوم را بیاموزد. این مرحله تقریباً از آغاز هفت‌سالگی کودک شروع می‌شود و به چهارده سالگی ختم می‌شود. چنان‌که معلوم است در این دوره سلول‌های مغز کودک بسیار فعال و شاداب است و برای یادگرفتن مطالب از هر جهت آمادگی دارد. از این جهت است که در روایات توصیه شده که در این مرحله کودکان را آداب و علم بیاموزند.

3- مرحله عمل و مشاوره: در این مرحله که تقریباً از حدود سال پانزدهم شروع می‌شود و تا هفت سال ادامه می‌یابد مرحله‌ای است که نوجوان باید آن‌چه را در دوران‌های پیش فراگرفته، مورد عمل قرار دهد تا بتواند کارهای اجتماعی را انجام داده و به کارهای روزمره زندگی‌اش بپردازد و کم‌کم ورزیدگی پیدا کند و به کمک والدین و نزدیکان و مشورت و تبادل‌نظر با آنان، راه و رسم زندگی را فراگیرد. این دوره را می‌توان دوره مشاوره و دوره‌ای دانست که باید نوجوان و جوان عملاً وارد برنامه‌ریزی و رسیدگی به کارهای روزمره خویش شود و در این زمینه مهارت‌های لازم را کسب نماید. البته از نظر اسلام فراگیری علم و کسب دانش به زمان خاصی محدود نیست و اسلام توصیه می‌نماید هر لحظه از لحظات عمر را غنیمت شمرده و کسب علم نمایید.

از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله روایت شده است:

«اگر روزی بر من بگذرد که در آن روز بر دانش خود که مرا به خداوند تعالی نزدیک کند، نیفزایم، طلوع خورشید آن روز برایم فرخنده نباشد.» (1)

4- مرحله کمال و ورزیدگی: از این مرحله در قرآن مجید به «أشُد» تعبیر شده است.

این لفظ در قرآن کریم به دو معنی استعمال شده است:

الف) به معنی کمال و قوت نسبی عقل و تمیز است که در هنگام بلوغ یا بعد از آن حاصل می‌شود و آیه شریفه:

«به مال یتیم نزدیک نشوید (و در آن تصرف نکنید) مگر به طریقه‌ای که بهتر و نیکوتر است تا به غایت قوت خود برسد (و آثار درایت و رشد در او ظاهر گردد. آن‌گاه مالش را به وی تسلیم کنید)، بر همین معنی دلالت دارد.» (2)

ب) مرحله‌ای که قوای جسمی و ذهنی آدمی به آخرین درجه کمال خود می‌رسد. در این دوره عقل فطری او به وسیله عقل تجربی‌اش تکامل یافته و می‌تواند آینده‌نگر باشد و قضایا را آن‌طور که با واقع منطبق است بررسی نماید.

به نظر برخی نهایت قوت و استحکام عقل انسان در سن چهل‌سالگی است، چنان‌که خداوند فرموده است: «نیکی نمودن به پدر و مادر را به انسان سفارش نمودیم تا وقتی که به نهایت قوت و استحکام و به سن چهل‌سالگی رسید، گفت: پروردگارا به من الهام کن (و موانع را برطرف ساز) تا نعمتی را که بر من و بر والدینم ارزانی داشتی سپاس گویم و عمل شایسته انجام دهم.» (3)

آغاز چهل‌سالگی است که از همه جهت نیروهای جسمی و روحی آدمی به نهایت کمال خود رسیده و در این هنگام می‌تواند به حقایق پی ببرد و در راه اصلاح و شایستگی گام بردارد تا به سر منزل مقصود برسد.

از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده است:

«فرزند در هفت سال اول سرور است (یعنی باید آزاد باشد و نباید تحت فشار قرار گیرد و به او کاری محول کنند) و هفت سال (بعد از آن) بنده است (که لازم است زیر نظر اولیا و معلمان تربیت شود و دانش بیاموزد و از تنبلی و پرسه‌زدن بپرهیزد) و در هفت سال سوم مشاور پدر و مادر و دیگران است (تا به تدریج به وظایف خود آشنا گردد و بتواند کارهای مهم را انجام دهد و برای خود و اجتماع مثمر ثمر باشد).» (4)

و از حضرت صادق علیه‌السلام روایت شده است:

«هفت سال پسرت را رها کن که بازی کند و هفت سال (بعد از آن) ادب (و علم) می‌آموزد و (پس از آن) هفت سال او را ملازم خودت بدار (تا همراه تو باشد و از راهنمایی‌های تو برخوردار شود و در کارها به تبادل نظر بپردازد و بدین طریق مجرب و کارآزموده گردد).» (5)

و از امیرمؤمنان علیه‌السلام نقل شده است:

«کودک هفت سال در آسایش (و آزادی) است و هفت سال بعد ادب (و دانش) می‌آموزد و (پس از آن) هفت سال دیگر به خدمت گمارده می‌شود (و او را در انجام کارها دخالت می‌دهند). نهایت مدت (تعلیم و تربیت) بیست و سه سال است و (کمال) عقلش در سی و پنج سالگی است، و آن‌چه بعد از آن باشد (یعنی هر چه عقلش کامل گردد) از راه تجربه است.» (6)

از این‌گونه روایات چنین استفاده می‌شود که کودک در هفت سال اول زندگی خود به انجام هیچ تمرین و تکلیفی موظف نیست، بلکه باید او را آزاد گذاشت تا قوای روحی و جسمی‌اش به طور طبیعی رشد کند و دچار رکود نگردد. او در این مرحله آزادی و آزاد زیستن را فرا می‌گیرد و درک می‌کند که هر انسانی باید آزاد زیست کند.

در مرحله دوم که تحت تعلیم و تربیت قرار می‌گیرد روحیه فرمان‌روایی و آزادمنشی او تعدیل و تنظیم می‌شود و در هفت ساله سوم چون با او مشورت می‌کنند و او را در شمار می‌آورند، به شخصیت خود اعتماد می‌کند و به تدریج در کارهای مهم دخالت می‌نماید و متناسب با توان و ذوق خود به انجام امور و حل مشکلات می‌پردازد.

از حضرت صادق علیه‌السلام روایت است:

 «هرگاه بنده (خدا) به سن سی و سه سالگی برسد، به مرحله کمال عقل و توان جسمی رسیده است و هرگاه به چهل‌سالگی برسد، به بلوغ و آخرین مرحله آن راه یافته و چون چهل و یک‌ساله شود، رو به نقصان است (سال به سال از قوا و استعدادهایش کاسته می‌شود) و آن‌که پنجاه ساله است سزاوار است که به مانند کسی به شمار آید که در حال جان دادن است.» (7)

مربی برای تربیت فرد، او را در سیر از مرحله نخست زندگی‌اش، که در آن رفتاری خام و نارسا و غیرارادی دارد، به سوی حالت کمال که در وجودش نهفته است یاری می‌دهد و بدیهی است که تحول از مرحله‌ای به مرحله دیگر، تدریجی و کند صورت می‌گیرد و تغییر، هیچ‌گاه ناگهانی رخ نمی‌دهد.

رشد کودک از وقتی که به دنیا می‌آید تا زمانی که به درجه کمال می‌رسد مراحل متوالی و به هم پیوسته‌ای را طی می‌کند که می‌توان آن‌ها را فصول مشخص تاریخ واحدی دانست. هر یک از این مراحل دارای ویژگی‌هایی است که خاص همان مرحله است و می‌توان آن‌ها را ویژگی‌های همان مرحله دانست. تربیت و تعلیم باید حتی‌الامکان طبق مراحل مختلف زندگی فرد و رشد قوای معنوی و جسمی او در ادوار مختلف به فعلیت درآید تا تربیت به نحو صحیح و شایسته‌ای صورت گیرد و نتیجه مطلوب به دست آید.

پس در هر دوره از زندگی، برای فرد امکانات تربیتی جدید به وجود می‌آید؛ لذا آغاز دوره‌ جدید زندگی وقتی است که تغییر رفتار در جهت معینی امکان‌پذیر می‌شود و ویژگی‌های تازه‌ای رخ می‌نماید.

  • مراحل سه‌گانه تربیت

برای استفاده شایسته از استعدادها و قابلیت‌های نهفته در وجود انسان، پیمودن سه مرحله، لازم است:

1- مرحله کشف و شناسایی

مربی لایق، ابتدا باید استعدادها و نیروهای نهفته درونی فرد تحت تربیت خود را کشف کند تا بتواند مراحل بعدی را بپیماید.

انسان‌ها از نظر دارا بودن استعدادها، یکسان نیستند؛ بلکه استعدادهای گوناگونی در وجود افراد مختلف نهفته است که شناسایی آن‌ها برای تربیت مطلوب، ضرورت دارد.

امام صادق علیه‌السلام در این‌باره می‌فرماید:

«مردم، معدن‌هایی همانند معادن طلا و نقره‌اند.» (8)

همان‌گونه که معدن‌ها انواع گوناگون دارند، انسان‌ها نیز دارای استعدادهای مختلفی هستند، که اولین مرحله برخورد با آن‌ها، مرحله «کشف و شناسایی» است.

بسیاری از استعدادهای افراد، حتی برای خود آنان، ناشناخته می‌ماند و متوجه نمی‌شوند که چه توانایی‌ها و لیاقت‌هایی دارند. این وظیفه پدر و مادر و مربی است که با دقت و مهارت، به جستجو و کشف آن‌ها بپردازند.

2- مرحله استخراج

پس از کشف و شناسایی استعدادها و قابلیت‌های فرد، نوبت به استخراج آن‌ها می‌رسد؛ همان‌گونه که پس از کشف معدن، نوبت استخراج آن است.

استخراج استعدادها، یعنی آن‌ها را از حالت «قوه» به «فعل» درآوردن.

3- مرحله هدایت

پس از کشف و استخراج، مرحله «هدایت استعدادها» فرامی‌رسد؛ همان‌گونه که پس از کشف و استخراج معدن، نوبت به شکل‌دهی و استفاده مطلوب از آن می‌رسد.

مربی لایق که نیروهای «نهفته» متربی را به «فعلیت» رسانده است، اکنون باید آن‌ها را در مسیری شایسته، هدایت کند؛ همان‌گونه که مواد استخراج شده از معدن را ذوب می‌کنند و در قالب‌های مخصوص می‌ریزند تا شکل مطلوب را بگیرد و قابل استفاده گردد.

به مثال دیگری در این زمینه توجه فرمایید:

مردم یک روستا، از کم آبی در رنج‌اند. می‌اندیشند که: ما اگر بخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم، باید در جست‌وجوی آب برآییم.

آن‌گاه در کوه‌ها و دشت‌های اطراف روستا، به جست‌وجوی آب می‌پردازند. پس از کند و کاوهای فراوان، در دامنه کوهی، آثاری از آب می‌یابند. (مرحله کشف)

اما سنگ‌های سنگینی مانع از بیرون آمدن آب شده است.

پس، برای دسترسی به آب، باید سینه سنگ‌ها را شکافت و موانع را برطرف کرد. این کار، زحمت زیادی دارد و تلاش فراوانی را می‌طلبد؛ اما چاره‌ای جز این نیست و برای ادامه حیات، باید تلاش کرد.

آن‌گاه ابزار کار را فراهم می‌کنند و دل سنگ‌ها را می‌شکافند… و ناگاه آب فوران می‌زند. (مرحله استخراج)

خوب، خدا را شکر که آب به دست آمد؛ اما باز هم مردم روستا در تنگنای کمبود آب‌اند! زیرا آب این چشمه، در اطراف خودش پخش شده، به روستا نمی‌رسد. اکنون چه باید کرد؟

کانالی لازم است تا آب را به مردم برساند و از هدر رفتن آن جلوگیری کند.

در این هنگام، نقشه یک جوی را می‌کشند و از مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین راه بین چشمه و روستا، این نهر را احداث کرده، آب چشمه را به سوی روستا روانه می‌نمایند. آنگاه، آب به روستا رسیده و مردم از آن بهره‌مند می‌شوند. (مرحله هدایت)

امیرمؤمنان علی علیه‌السلام درباره شیوه تربیتی پیامبران می‌فرماید:

«خداوند پیامبران را برانگیخت تا گنجینه‌های نهفته عقل‌های مردم را آشکار سازند.» (9)

این آشکارسازی گنجینه‌های عقل‌، همان پیمودن مراحل سه گانه تربیت را می‌طلبد.

———————————

1- «إذَا أُتِيَ عَلَيَ يَوْمٌ لاَ أَزْدَادُ فِيهِ عِلْمًا يُقَرِّبُنِي إِلَيَ اللَّه تَعَالَيْ فَلاَ بورک لِي فِي طُلُوعِ شَمْسِ ذلک الْيَوْمَ»؛ شرح نهج البلاغه، ابن‌أبي‌الحديد، ج‏20، ص 288.

2- «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ- حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّه‏ …»؛ سوره انعام، آیه152؛ سوره اسراء، آیه34.

3- «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً…»؛ سوره احقاف، آیه 15.

4- «الْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنِين»؛ وسائل‌الشیعه، ج21، ص476؛ بحارالانوار، ج101، ص95.

5- «دَعْ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعاً وَ الْزَمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِين»؛ بحارالانوار، ج101، ص95؛ مکارم‌الاخلاق، طبرسی، ص222.

6- «يُرَبَّى الصَّبِيُّ سَبْعاً وَ يُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ يُسْتَخْدَمُ سَبْعاً وَ مُنْتَهَى طُولِهِ فِي ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ عَقْلِهِ فِي خَمْسٍ وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ مَا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ فَبِالتَّجَارِبِ»؛ من لایحضره الفقیه، ج3، ص493.

7- «إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ أَشُدَّهُ‏  وَ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً فَقَدْ بَلَغَ مُنْتَهَاهُ فَإِذَا ظَعَنَ فِي إِحْدَى وَ أَرْبَعِينَ فَهُوَ فِي النُّقْصَانِ وَ يَنْبَغِي لِصَاحِبِ الْخَمْسِينَ أَنْ يَكُونَ كَمَنْ كَانَ فِي النَّزْعِ»؛ خصال، ج2، ص545.

8- «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»؛ بحارالانوار، ج 58، ص 65.

9- «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»؛ نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 1.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا