- در منابع ثروت
شيعه خود را عبد خدا ميداند و بنده خدا کسي است که همه حالات، کردار و اتخاذ مواضعش، بر اساس فرمان و دستورالعمل صاحب و مالکش باشد و عبادت عملي است و در آن خط که بر اساس فرمان خداوند صورت ميگيرد.
خداوند بنا به مصالحي که خود دانسته و اعلام کرده و هم بر اساس آنچه که ما از نتايج و آثار ميبينيم، معامله را مجاز و ربا را حرام کرده است. (1) ازدواج را مجاز و فحشاء و زنا را حرام کرده است. (2)
و تحليل عالمان و صاحب نظران نيز نشان داده است که هيچ امري، بيجهت حلال يا حرام نشده است (3) و تن دادن به فحشاء و گناه کبيره، از گام هاي شيطاني است و نهي شده است.
آري، ممکن است برخي از امور در شرايط حال براي فرد و يا گروهي نفعي ايجاد کند، ولي واقعيت اين است که در دراز مدت عوارض ناميموني براي افراد پديد ميآورند. مثل ربا که در زمان معين براي دهنده ربا، سودي ايجاد ميکند و براي گيرنده هم ممکن است فعلاً مشکلگشا باشد، ولي در نقشه کلي و در دراز مدت آثار سوء اقتصادي بسيار براي جامعه ايجاد خواهد کرد و به همينگونه است، ديگر منعهاي اسلامي در اقتصاد. (4)
- دامنه منعها
چه بسيارند منعهاي اقتصادي که در بينش شيعه تحريم شدهاند، ولي مردم از آن غافلاند و بدانها پايبند نيستند، ولي اين امر در نتيجه کار، اثر بخش نيست و مصرف در آن نوعي اکل به حرام به حساب ميآيد. تصرف در آن به هر صورتي غير مجاز است. ما را در اين عرصه، قصد آن نيست تا همه ديدگاههاي شيعيان را با همه اطراف و جوانبش، مورد بررسي قرار دهيم که براي وصول به آن مقصد، مراجعه به کتب فقهي و اقتصادي اسلامي ضروري است. ولي با رعايت اختصار، ميتوان به قسمتهايی از آن استناد کرد:
- ربا: اساس ربا، دادن پولي است به عنوان قرض به افراد با اين شرط که در پس گرفتن آن، مبلغي اضافه از فرد دريافت شود. مثلاً يک هزار تومان به افراد بدهند و يک هزار و يکصد تومان از ايشان بگيرند. چنين امري رباست، زيرا زمينهساز غول ثروت براي ربا دهنده و کشاننده نيازمندان به فقر و نکبت و وامداري مداوم است و شيعه با اتکاي به حکم خدا در قرآن را تحريم کرده است. (5)
فرمان خدا اين است: ربا نخوريد و چند برابر از مردم نگيريد. «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَة». (6) و نيز فرمان اين است که از خداي بترسيد و آنچه اضافه بر اصل به صورت ربا گرفتهايد، برگردانيد و از آن درگذريد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ» (7)
ربا خوردن را در کار خبط و در مس و وسوسه شيطان و خودباختگي در حال و هواي او معرفي ميکند که قيام و حرکتشان در آن خط است. «الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَس» (8) و براي آنان که دست از خطاي خود نميکشند، اعلان جنگ داده است. (9)
- کنز: غرض گنجينه و ذخيره کردن پول است. پول در جامعه همانند خون در رگ آدمي است که اگر متوقف شود، خطر براي آدمي پديد ميآورد. پول را بايد به جريان گذارد تا از محل آمد و شد آن، بيکاران صاحب کار شوند و افراد جامعه براي خويش، حياتي بيابند. ذخيره کردن ثروت در خانه و زندگي خصوصي بر آمار بيکاران جامعه ميافزايد.
وعده خدا در مورد جمع کنندگان مال، وعدهاي سخت و در چهره عذاب الهي است. «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليم». (10)
در روز قيامت، پولهاي طلا و نقره را در آتش گداخته و آنها را به بدن او آشنا ميکنند که عذاب خدا را به کيفر آن کنزها بخشيد. (11)
- احتکار: عبارت از اين است که مال و آذوقه مورد نياز مردم را، در انباري حبس کنند تا در جامعه کمبود مواد مورد نياز محسوس شود و مردم دچار کمبود و قحطي شوند. پيداست که در اين صورت، اگر کالاي مورد نيازي چون آرد، برنج و گندم عرضه شود، مردم حاضرند آن را به چند برابر قيمت خريداري کنند.
احتکار در ديد شيعه عملي حرام است، زيرا که در آن به خطر انداختن منافع عامه و بروز تجاوز و تخطي به حقوق مطرح است. به فرموده امام علي عليه السلام: رسول خدا دستور داد، انبار فردي که کالاي مورد نياز مردم را در آن قرار داده و نمي فروخت، بشکنند و کالاي آن را به همان بهاي عادلانه به فروش رسانند. (12)
امام اميرالمؤمنين علیهالسلام خود فرمان داده است: هر کس بعد از نهي تو (مالک) مباشرت به احتکار کند، او را تنبيه و عقوبت کن. (13)
و نيز فرمود: احتکار را جلوگيري کن، آن چنان که رسول خدا آن را منع کرده. «فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَنَعَ مِنْه». (14)
امام صادق عليهالسلام در خيابان و بازار شلوغي، صف مردم را ديد و علت را پرسيد: گفتند که مسأله کمبود گندم مطرح است و مردم به صف ايستادهاند و به ميزان معين گندم تهيه ميکنند. امام به خانه آمد و از ميزان موجودي آذوقه پرسيد. معلوم شد که گندم تا چند ماهشان تأمين است. به خدمتکار خود فرمود: گندم و آذوقه سه روز ما را نگهدار و الباقي را به بازار ببر و حراج کن. ما نيز از روز بعد در صف مردم قرار ميگيريم. (15)
- کم فروشي: برخي از افراد، صاحب مال و دارايي ميشوند، بدان خاطر که کم فروشي کرده و حق مردم را چنانکه بايد، ادا نکردهاند. يک کيلو جنس فروخته و پول آن را گرفتهاند، ولي در ميزان به واقع 5 گرم کمتر دادهاند. پول يک ساعت کار و اشتغال را گرفتهاند، ولي عملاً نيم ساعت کار کردهاند. اصولاً کم گذاري در اين مکتب، گناه به حساب ميآيد.
قرآن ميفرمايد: واي بر کم فروشان، همانها که در وزن و کيلو کم ميگذارند، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفين ، الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُون، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُون». (16)
سفارش اين است که اشياء مورد نياز مردم را کم ندهيد و بر اين اسا، در روي زمين فساد نکنيد. «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدين». (17)
تأکيد اين است که آدمي راه تقوا در پيش گيرد و در برابر ديد و محضر خدا کم نگذارد. (18)
- سرقت: آري، برخي از افراد از طريق سرقت و چپاول اموال مردم، صاحب مال و ثروت ميشوند، در حالي که از نظر خداوندي، اينان مالک اموال به دست آمده نيستند و حق تصرف و يا خريد و فروش آن را ندارند. حتي اگر پس از فروش اموال مسروقه، صاحب مال جنس خود را در نزد ديگري و حتي لباس خود را در تن ديگري ديد، ميتواند آن را قبض و يا آن لباس را از تن شخص بيرون کند.
سرقت، موجب نوعي فساد اقتصادي است. در داستان يوسف و برادرانش، (19)
قرار شد يوسف به بهانهاي بنيامين را در نزد خود نگهدارد، البته به شيوهاي که ديگر برادران از ان سر در نياورند بنابراین آنان را متهم به سرقت کرد. (20)
آنان گفتند که ما بدينجا نيامدهايم که در زمين فساد به راه اندازيم و ما دزد نيستيم. «ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقين» (21)
آري، در جامعهاي که دزدي و ناامني مالي باشد، فساد است و نابساماني. دست و دل مردم به کار و تلاش نميرود و دل به کار نميدهند. به همين خاطر جزاي دزد سنگين و در مرز دست بريدن است. (22)
«ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقين». (23)
- اکل باطل: باطل لغتي عام و در برگيرنده هر امري است که نارواست و مورد تأييد پروردگار نيست و اين امر ميتواند شامل هر مسألهاي باشد که شرع براي آن راهي معين نکرده و آدمي را در ورد به آن مجاز نشمرده است. در عبارتي کلي در قرآن آمده است که اموالتان را در بين خود به باطل مخوريد. «لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل». (24)
مصداق أکل به باطل در اسلام بسيار است، مثل تصرف در امري که حق آدمي نيست. تجازو به ظرف غذايي که براي دو نفر در مهماني منظور شده و فردي بيش از سهم خود بخورد، تصرف در مال حرام، تصرف در پول قمار و بخت آزمايي، گرانفروشي و يا مال حاصل از احتکار و ربا و… و حتي کلاه برداري و فريب مردم. مثلاً شيئي بدلي را به جاي اصل قالب زند، پارچهاي نخي را به اسم پشمي بفروشد، شيئي را که در سايه، يک رنگ و در آفتاب رنگ و جلاي ديگري دارد را در آفتاب عرضه کند و بفروشد.
أکل به باطل گاهي در مصرف است. مصرف چيزهاي آلوده و ناپاک، مثل غذاي نجس و حرام گاهي هم غذاي حلال که آدمي آن را به رنگ حرام درآورد. مثلاًَ ليوان آبي را که ميداند آب است به قصد شراب بنوشد و يا به ديگران نشان دهد که اين ليوان شراب بود که نوشيده و نمونهها و موارد در اين عرصه، بسيار است.
- تجمل ناروا: اينکه بايد زندگي داراي زيبايي و جمال باشد، جاي بحثي نيست و ما در کتب روايي خود، بابي داريم تحت عنوان باب الزي و التجمل (25) که در آن بحث در زندگي و زيباسازي آن است. خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد. «إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَال». (26)
حتي قرآن سخني از اين دارد که گفته است: خداوند زيبايي و زينتي را که براي بندگان آفريده و روزي طيب و پاک را حرام نکرده. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ». (27) ولي پارهاي از تجملات است که افراطي و ناروا و در رديف حبس مال و ثروت است. مثلاً فرشي بس گران قيمت و ابريشمي بخريم و آن را روي صندلي خود قرار دهيم و يا اشياء کريستال و غير قابل مصرفي را بخريم و در کمد خود به عنوان زينت قرار دهيم. تشيع وجود علاقات فاسد را که زمينه ساز انحرافات و سرگرم سازي مردم است و باعث آن ميشود که آدمي از ياد خدا غافل بماند و يا بيجهت سرمايهاي را براي نام و شهرت حبس کند، از خود طرد و رد ميکند.
- منعهاي ديگر: چه بسيارند مواردي که در اين عرصه قابل ذکرند و ما را توان شمارش و فهرستبندي آن نيست. مثل:
– کسب درآمد از راه مفسده آفريني، فروش مملکت، فروش اسرار و اطلاعات کشور.
– کسب درآمد از راه تزوير، فحشاء، خودفروشي، فروش مال نجس، مثل خون، سگ و خوک و مردار و…
– کسب درآمد از راه استعمار و استثمار، خون مردار در شيشه کردن و براي خود مال تهيه ديدن.
– کسب درآمد از راه قبول ذلت، تن دادن به رذالت، دلقکي، ناخوانده به مهماني رفتن.
– کسب درآمد از راه تکدي، به اسم دين نان درآوردن از راه گدايي، که در اسلام شهادت گدا در دادگاه مورد قبول نيست، زيرا گدايي با عزت نفس آدمي سازگار نيست.
– امام صادق عليهالسلام فرمود: «مَنِ اسْتَأْكَلَ بِنَا افْتَقَر». (28)
آن کس که ما را وسيله نان خوري خود قرار دهد از ما نيست.
————————
1- سوره بقره، آيه 275.
2- سوره فرقان، آيه 68.
3- علل الشرايع.
4- سوره نور، آيه 21.
5- سوره بقره، آيه 275.
6- سوره آل عمران، آيه 130.
7- سوره بقره، آیه 278.
8- بقره ، آيه 275.
9- سوره بقره، آيه 279.
10- سوره توبه، آيه 34.
11- سوره توبه، آيه 39.
12- محمد خاتم النبيين صلي الله عليه و آله.
13- نهج البلاغه، نامه 53، ص 438.
14- نهج البلاغه، نامه 53.
15- در مکتب احياگر تشيع.
16- سوره مطففين، آیات 1-3.
17- سوره هود، آيه 85.
18- سوره هود، آيه 15.
19- سوره يوسف.
20- برادران يوسف نه راستي دزد بودند، کدام دزدي بدتر از برادر دزدي!!.
21- سوره یوسف، آیه 73.
22- البته طي شرايطي (قريب به 20 شرط).
23- سوره مائده، آيه 38.
24- سوره نساء، آيه 29.
25 – کتاب کافي، ج 1.
26- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلىاللهعليهوآله)، ص 313 .
27- سوره اعراف، آيه 32.
28- خصال، ج 1، ص 103.
منبع: ص 261-266.