- آثار مقدس كعبه و مسجدالحرام
1- حَجَرالأسود و تاريخچه آن:
حجرالأسود به سنگ سياهى گويند كه در ركن «اسود» يا «شرقى» نصب شده است.
اين سنگ تاريخى پرفراز و فرود دارد. رواياتى كه ابن عباس و ديگران از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كردهاند، دليل بر اين است كه «حجرالأسود» و «مقام ابراهيم»، هر دو از بهشت و از گوهرهاى آن هستند و در زمين غير از آن دو، چيزى از بهشت نيست؛ اگر مشركان، به آن دو، دست نكشيده و آن را آلوده نساخته بودند، هيچ دردمندى آن را مسح نمىكرد جز آنكه خداوند شفايش مىداد. همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه حجرالأسود ياقوتى سفيد از ياقوتهاى بهشت بوده و خداوند آن را به سبب گناه گناهكاران دگرگون [سياه] كرده است. «ابوالوليد ازرقى» از پدر بزرگش … از ابن عباس نقل مىكند كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند در روز قيامت حجرالأسود را با دو چشم، كه به وسيله آن مىبيند و زبانى كه با آن سخن مىگويد، مبعوث مىكند و او به سود كسانى كه با حق و راستى، آن را مسح كردهاند گواهى مىدهد.» (1)
در روايات آمده است: اين سنگ همانند دست راست خدا در زمين است كه با بندگان خود به وسيله آن مصافحه مىكند، همانطور كه شما با برادران خود دست مىدهيد و هركس كه محضر پيامبر صلى الله عليه و آله را درك نكرده باشد و به اين سنگ دست بكشد، مثل آن است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده است. (2)
ابوالوليد از محمد بن ابى عمر … از ابى سعيد خدرى، از امام على عليه السلام نقل مىكند:
«… چون خداى- عزّ و جلّ- آدم عليه السلام را بيافريد، دست بر پشت او كشيد و نسل او را بيرون آورد و براى ايشان مقدر كرد كه او پروردگار است و آنان بندگان، و سپس آن پيمان را در صفحهاى نوشت و اين حجرالأسود داراى دو چشم و يك زبان بود، خداوند آن عهد را داخل حَجَر قرار داد و آن را در اين موضع نصب كرد و فرمود: روز قيامت نسبت به كسانى كه با تو، به عهد خود وفا مىكنند گواهى ده.» (3)
از صحابه روايت شده كه جبرئيل عليه السلام حجرالأسود را از بهشت فرود آورد و همينجا نصب كرد؛ مادام كه ميان شما باشد خير و نيكى همواره با شماست تا آنجا كه مىتوانيد به آن تمسّك جوييد. ممكن است جبرئيل عليه السلام آن را همانجا ببرد كه آورده است. همچنين از ابن عباس نقل شده كه حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام همراه حضرت آدم عليه السلام فرود آمدهاند؛ شبى كه آدم عليه السلام هُبوط كرد، هنگام صبح، آن دو را شناخت و با آنها انس گرفت. (4) ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن كعبه، از كوه ابوقبيس ندايى شنيد كه اى ابراهيم، براى تو امانتى است نزد من. ابراهيم رفت و حجرالأسود را گرفت و در ركن كعبه نصب كرد. (5) اين سنگ تاكنون چندين بار از جاى خود برداشته شده است. پيش از اسلام در دوران «جُرهميان، اياد، عمالقه و خُزاعه» چندين بار برداشته و دوباره نصب گرديده است.
هنگام تجديد بناى كعبه به دست قريش- در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله- بر سر نصب آن مشاجرهاى جدّى ميان قبايل قريش پديد آمد؛ آن حضرت با تدبيرى حساب شده حجرالأسود را در جاى كنونى نصب كرد؛ به اين شكل، از يك سو همه قبايل را در اين افتخار شريك ساخت و از سوى ديگر مانع يك خونريزى حتمى شد. (6)
پس از ظهور اسلام، در بازسازى عبداللَّه بن زبير و حَجّاج نيز اين سنگ از جا برداشته ولى بار ديگر نصب شد. در قرن سوم هجرى، قرامطه نيز آن را ربوده و به شام بردند ولى يكسال طول نكشيد كه آن را بازگردانده و در جاى خود نصب كردند. در سال 317 ق. باز قرامطه اين سنگ را ربودند و در سال 339 ق. آنرا دوباره بازگرداندند. اين سنگ، كه نزديك به پنجاه تكه است، با بستهاى فلزى و نقرهاى به يكديگر متصل و در يك قاب نقرهاى قرار داده شده است.
براى بوسيدن و استلام حجرالأسود، روايات بىشمارى نقلشدهاست؛ بهويژه اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر آن را بوسيده و يا استلام مىكردند. (7) از ايشان نقل شده كه دست كشيدن به آن، گناهان را مىريزد؛ لذا بسيارى از صحابه براى بوسيدن و استلام آن، خود را به زحمت مىانداختند. رواياتى نيز از ابن عباس نقل شده، از جمله اينكه:
«براى استلام حجر مسلمانى را آزار مده و مورد آزار هم قرار مگير، اگر خلوت بود، آن را ببوس يا بر آن دست بكش وگرنه برو.»
پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكّه و نيز حَجّة الوداع با چوبدستىِ خود، آن را از دور استلام كردند و دوست نداشتند مردم را از آن كنار بزنند. بسيارى از صحابه نيز پس از استلام حجر دستهاى خود را مىبوسيدند.
2- اركان كعبه و اندازههاى بيرونى
گوشههاى خانه كعبه را «اركان كعبه» گويند كه هريك به نام خاصى مشهور است.
الف) ركن شرقى (اسود)
اين ركن در زاويه شرقى و همان جايى است كه حجرالأسود در آن نصب شده است. اين ركن تقريباً در جانب كشورهايى چون عمان، هند، بنگلادش و ژاپن است.
اندازه آن تا ركن شمالى 84/ 12 متر است. پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه ركن اسود را مىديد، آن را استلام مىكرد و هرگز از آن كار غافل نمىشد. (8) بدان جهت كه حجرالأسود در آن واقع شده و بر اساس و قواعد حضرت ابراهيم بوده است.
ب) ركن شمالى (شامى)
در زاويه شمال شرقى، ركن شمالى است كه حِجر اسماعيل از آنجا آغاز مىشود؛ چون تقريباً ميان عراق، سوريه و شام واقع شده، آن را شامى هم گفتهاند. اين دومين ركن كعبه پس از حجرالأسود است. فاصله آن تا ركن غربى، 28/ 11 متر مىباشد. اين ركن بر پايه ابراهيم عليه السلام نيست و قريش آن را تغيير دادند؛ لذا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمىكردند.
ج) ركن غربى (مصرى)
اين ركن در زاويه غربى و در سمت ديگرِ حِجر اسماعيل عليه السلام است كه سومين ركن پس از حجرالأسود به شمار مىآيد. ركن غربى به سوى مصر و آفريقا است. فاصله آن تا ركن يمانى 11/ 12 متر است. ركن غربى نيز بر اساس بناى ابراهيم عليه السلام نيست و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمىكردند.
د) ركن جنوبى (يمانى)
اين ركن در زاويه جنوبى، تقريباً مقابل كشور «يمن» در جنوب شبه جزيره قرار دارد و فاصله آن تا ركن اسود 52/ 11 متر است. پيامبر صلى الله عليه و آله همواره ركن يمانى را استلام مىكردند؛ چون بر پايه بناى ابراهيم عليه السلام قرار دارد. مستجار در گوشه اين ركن است.
3- شاذَرْوان
شاذروان برآمدگىِ كوتاهى است كه ديوار كعبه را از بيرون احاطه كرده است. اين برآمدگى كه امروزه از سنگ سفيد است، باقىمانده يا نشانه محل ديوار قبلى خانه خداست كه پس از بازسازى كعبه در زمان قريش بيرون از خانه واقع شد و لذا از محيط داخلى كعبه كاست. ارتفاع آن در سمت شمال، 50 و عرض 39 سانتىمتر. در غرب، ارتفاع 28 و عرض 80 سانتىمتر. در جنوب، ارتفاع 24 و عرض 87 سانتىمتر. و در شرق، ارتفاع 22 و عرض 66 سانتىمتر است.
اينكه طواف بر شاذروان از آن رو صحيح نيست كه حِجر اسماعيل عليه السلام و نيز شاذروان جزو كعبه است. خداوند امر كرد كه «به خانه» طواف كنيد نه «در خانه» از روى شاذروان و از درونِ حِجر طواف كردن، مانند آن است كه طواف «فىالبيت» باشد، نه «بالبيت». برخى نيز گفتهاند شاذروان را ابن زبير ساخت تا ديوار كعبه استحكام بيشترى يابد و آب باران به پايههاى آن آسيب نرساند و همچنين حلقههايى در آن تعبيه شود تا پرده كعبه به آن وصل گردد. امروزه حلقههاى زيادى در شاذروان قرار يافته تا طنابهاى پرده كعبه را نگهدارد.
4- ناودان طلا (ميزاب)
براى خارج ساختن آب باران از بام كعبه، ميان شمال و غرب بام، ناودانى از طلا نصب شد كه آب را به داخل حِجر اسماعيل عليه السلام هدايت كند. كعبه تا 35 سال بعد از ولادت حضرت رسول صلى الله عليه و آله ناودان نداشت و نخستين ناودان را قريش در آن سال از چوب تراشيدند و بر بام آن نصب كردند. در طول سالها، حكام و امرا ناودانهايى از نقره و در سال 1021 ق. نيز از طلا ساختند. ناودان طلاى كنونى را «سلطان عبدالحميد عثمانى» به طول 53/ 2 متر و عرض 26 سانتىمتر در سال 1273 ق. به خانه كعبه هديه كرد. امام باقر عليه السلام هرگاه به ناودان نگاه مىكرد مىگفت:
«اللَّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ». (9)
در روايات آمده است: دعاى كسى در زير اين ناودان رد نمىشود؛ از اينرو، نسبت به آن سفارش زياد شده است.
5- باب كعبه
در دوران حضرت ابراهيم عليه السلام براى كعبه مدخلى قرار داده نشد و قريش هنگام تجديد بنا، مدخلى براى آن گشودند كه كمى بالاتر از زمين قرار داشت و آن را به وسيله درى از چوب مىبستند. عبداللَّه بن زبير آن در را، همسطح زمين قرار داد و درِ ديگرى نيز پشت كعبه گشود.
حَجّاج بن يوسف ثقفى پس از آنكه كعبه را با منجنيق خراب كرد، به بازسازى آن پرداخت و درى را كه ابن زبير در پشت كعبه گشوده بود بست و درِ اصلى را مانند گذشته بلندتر از زمين قرار داد كه از آن هنگام تاكنون به همان حال باقى مانده است. در دورانهاى بعد، درهاى بسيار زيبايى براى كعبه ساختند و آن را، پس از آنكه تزيين و مذهّب مىكردند، بر كعبه مىنهادند.
در سال 1363 ق. «ملك عبدالعزيز» درى ساخت و پس از وى «ملك خالد» آن را تعويض كرد كه اكنون نيز بر كعبه قرار دارد. اين در داراى دو جدار يا دو قسمت خارجى و داخلى است. باب داخلى آن، به «باب التوبه» معروف است و از لحاظ شكل و نوع تزيين، با باب خارجى يكسان و مشابه است. وزن باب كعبه 280 كيلوگرم مىباشد كه از عيار 100% تهيه شده و مبلغ 000/ 420/ 13 ريال سعودى براى آن هزينه شده است. طول باب كعبه 10/ 3 متر، عرض آن 90/ 1 متر، پهناى آن 50 سانتىمتر، ارتفاع آن از كف، 25/ 2 متر است. روى در كعبه به طرز بسيار زيبايى آيات قرآن در چهار دايره و شش مربع مستطيل به خط ثلث منقوش شده است. اين در به وسيله قفلى كه آيات قرآن بر آن نقش بسته، قفل مىگردد. قفل موجود به جاى قفل قديم كه هفتاد سال قدمت داشته، نصب شده است. گفتنى است در عصر جاهلى، كليددارى كعبه، از منصبهاى مهم بود. هنگام فتح مكه، كليد كعبه در اختيار «عثمان بن ابى طلحه عبدى» بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از وى گرفت و با ورود به كعبه، تمامى بتها را شكستند.
6- درون كعبه
از آغاز ساخت كعبه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام، قبايل، طوايف و پادشاهان، هدايايى را براى نصب در داخل كعبه ارسال مىكردند. نخستين هدايا كه درون آن آويزان گرديد، دو «شاخ گوسفند» يا قوچ بود كه گفته مىشد همان شاخهاى «ذبيح ابراهيم عليه السلام» است. اين دو شاخ در دوران «عبداللَّه بن زبير» از ميان رفته است. در دوران اسلامى، تقديم هدايا افزايش يافت و «عمر بن خطاب»، خليفه وقت پس از فتح «مداين»، دو نيم ماه زرين را كه براى او فرستاده بودند، در كعبه آويخت. پس از وى، خلفاى اموى و عباسى از جمله عبدالملك بن مروان، وليدبن عبدالملك، سفّاح و هارون نيز هدايايى تقديم داشتند كه طىّ ساليان دراز، همواره زينت بخش كعبه بوده است.
هماكنون در درون كعبه سه ستون چوبى منبّت كارى شده از چوب عود و جود دارد كه به موازات هم قرار گرفته و قُطر هر يك 25 سانتىمتر است. يكى از ستونهاى داخل كعبه كه در زمان حجاج در آتش سوخت، در موزه حرم، واقع در حديبيه نگهدارى مىشود.
ديوارهاى داخلى با حرير سبز و سقف آن با پردههاى زيبا پوشيده شده و روى آنها اسامى پروردگار و عباراتى چون: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» نوشته شده است. گفتنى است همه ساله در روز هشتم ذىحجه درون كعبه را با آب زمزم و گلاب قمصر كاشان مىشويند و پرده خانه را نيز تعويض مىكنند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى نخستين بار به هنگام فتح مكه، پس از شكستن بتها و از ميان بردن تصاوير نقش شده بر ديوار، داخل خانه را با آب زمزم شستند كه اين رسم تاكنون پابرجاست.
كعبه دو سقف دارد؛ يكى در زير، كه از كف تا زمين آن سقف 25/ 2 متر است و از آنجا تا سقف دوم نيز 30/ 11 متر مىباشد. 80 سانتىمتر نيز ديواره اطراف سقف دوم است تا آبهاى باران در آن جمع شود و به وسيله ناودان به داخل حِجر بريزد. براى روشن شدن سقف دوم، در زمان ابن زبير چهار روزنه تعبيه و با سنگهايى كه از يمن براى وى آورده بودند، تزيين شده بود.
ورود به كعبه و خواندن نماز در آن، فضيلت فراوان دارد و در اين مورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام سفارشهاى فراوان كردهاند.
7- مُسْتَجار
مستجار به بخشى از ديوار پشت كعبه و كنار ركن يمانى گفته مىشود. در «شفاء الغرام» آمده است: از اين رو به اين مكان مستجار گفتهاند كه پناه گيرنده به آن، «مستجارٌ مِن ذُنوب» است و گناهانش ريخته مىشود. چون بعضى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اين مكان التزام مىجستند به نام «مُلْتَزَمْ» و «مُتُعَوّذ» نيز معروف است. اين مكان بر اساس اتفاق منابع شيعى و برخى از منابع اهل سنت، شاهد حادثهاى عظيم بوده و به عظمت و قدرت الهى براى ورود فاطمه بنت اسد، مادر مولود كعبه (على عليه السلام) شكافته شد. خداوند متعال اين افتخار بزرگ را تنها نصيب او ساخت كه در بهترين مكان در عالم، متولد شد.10 شايان يادآورى است در اين قسمت، آثار ترميم و بندكشى ديده مىشود كه البته ارتباطى به شكاف يادشده ندارد؛ زيرا كعبه در عصر حَجّاج، از پايه خراب و دوباره ساخته شد و آثارى از مكان ورود فاطمه بنت اسد بر آن وجود ندارد.
8- مُلْتَزَمْ
شيعه ملتزم را پشت كعبه مىداند و براى اين نظريه رواياتى وجود دارد؛ كه در مبحث مستجار ذكر كرديم. اهل سنت به فاصله ميان حجرالأسود و دَرِ كعبه «ملتزم» مىگويند. در رواياتى از ائمه عليهم السلام نقل شده كه هيچ بندهاى در اين مكان التجا و پناه نمىگيرد جز آنكه خداوند حاجتش را برآورده مىكند. چون پيامبر صلى الله عليه و آله، ائمه اطهار و اصحاب، سر و صورت، دستها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده و دعا مىكردند؛ (11) لذا به آن «ملتزم» گفتهاند.
9- مِعْجَنَه
گودالى است بر روى زمين به عمق 30 سانتىمتر و عرض 5/ 1 متر، نزديك «شاذروان» و ميان درِ كعبه و حجرالأسود. گويند كه ابراهيم عليه السلام «يَعْجَنُ فيه المَلاط» يعنى ابراهيم در اين گودال، آب و خاك را با هم مخلوط مىكرد تا براى ساخت كعبه به كار گيرد. گفتهاند: جبرئيل عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان نماز گزاردهاند. كتيبهاى نيز از خليفه عباسى، المستنصر به سال 632 ق. در آنجا وجود داشته است؛ ولى بعدها كه اين گودال را پوشانيدند، آن كتيبه نيز برداشته شد.
10- حَطيم
در محدوده حطيم اختلاف است؛ اهل سنت به مساحت محصور در نيمدايره حِجر اسماعيل گفتهاند و شيعه نيز حطيم را ميان حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم و چاه زمزم دانسته است. به اين علت آن را «حطيم» ناميدهاند كه از كعبه كاسته شده و كعبه در اينجا شكسته است. در دوران جاهليت، در اين مكان نفرين مظلومان در حق ظالمان مستجاب مىشده و ظالمان به هلاكت مىرسيدند؛ لذا اين امر موجب شد مردم نسبت به يكديگر ستم نكنند و سوگند خوردن در نظرشان حرمت داشته باشد. از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است: بهترين و پاكترين مكانهاى روى زمين نزد خداوند، فاصله ميان ركن اسود و مقام ابراهيم عليه السلام است كه اين مكان باغى است از باغهاى بهشت، پس كسى كه چهار ركعت در آن نماز گزارد، از عرش ندا مىرسد «اى بنده من، گناهان گذشتهات بخشيده شد». همچنين گويند در محدوده حطيم؛ يعنى ميان ركن، مقام تا زمزم وحِجر اسماعيل عليه السلام، 99 تن از پيامبران الهى؛ از جمله حضرت آدم، نوح، صالح، شعيب، اسحاق، يوسف، اسماعيل عليهم السلام و نيز دختران وى مدفونند. (12)
11- پوشش كعبه (الْكَسْوَةْ)
پوشانيدن كعبه از سنتهايى است كه پيشينهاى طولانى در تاريخ بيتاللَّه دارد. اهميت آن به اندازهاى است كه يكى از مناصب مهم در دوره جاهلى، «پردهدارى كعبه» بوده است. بيشتر منابع، ابراهيم يا اسماعيل عليهما السلام را نخستين كسى مىدانند كه خانه كعبه را پوشانيد (13) و روايتى از امام صادق عليه السلام نيز در اين باره نقل شده است. (14)
بعضى، «تُبَّع» پادشاه حِمْيَر را، كه همان «اسعد بن معدىكَربْ» باشد، نخستين كس دانستهاند كه بر كعبه پرده پوشانيد. گفتهاند كه وى در خواب ديد كعبه را جامه مىپوشاند؛ پس ابتدا بر آن پوششى چرمى انداخت و بعد با پارچههاى حِبرىِ بافت يمن پوشانيد و براى كعبه نيز درى قرار داد. در روزگار جاهلى، پرده كعبه، كه از جنسهاى گوناگون؛ مانند پشم، مو، كرك، خز، پارچههاى حبرى، بردهاى يمانى و جامههاى پشمين بود، به وسيله شترانى كه براى قربانى مىآوردند، حمل مىشد و قسمتى يا تمام خانه را با آن مىپوشاندند و مقدارى را نيز ذخيره مىكردند تا پس از كهنه شدنِ پوششها، آن را تعويض كنند. ابن اسحاق گويد: در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله، كعبه را با پارچه سفيد رنگِ بافتِ مصر، مشهور به «قُباطى» مىپوشاندند و سپس از «بردهاى يمانى» براى آن استفاده مىكردند.
نخستين كسى كه آن را با ديباج پوشانيد «ابن زبير» بود. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در آخر ذىحجه براى مردم خطبهاى ايراد كرد و گفت: امروز، روزى است كه سال در آن پايان مىيابد و جامه بيتاللَّه تعويض مىشود. از ابن جريح روايت كردهاند كه در عصر جاهليت معمول بوده كه پس از رفتن حجاج از مكه در ابتداى محرم بر كعبه پرده نو مىآويختند، اما به روزگار قريش، معمولًا روز هشتم ذىحجه پوششهاى ديبا بر آن مىانداختند كه مردم شكوه و زيبايى آن را ببينند و سپس روز عاشورا با پرده اصلى پوشش مىدادند.
همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله بر خانه خدا پرده و جامه يمانى مىپوشاند و حال آنكه در دروه جاهلى بر آن چرم مىآويختند. گويند: عبداللَّه بن زبير نخستين كسى بود كه بر اين خانه پرده ابريشم پوشانيد. چون عبدالملك بن مروان به حكومت رسيد، هر سال ابتدا پردهاى را به مدينه مىفرستاد و يك روز بر ستونهاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله پهن مىكردند و سپس همراه با عطر و انواع عود سوز، به مكّه مىفرستادند.
امام على عليه السلام نيز در دوران خلافت خود هر سال براى كعبه پوششى از عراق مىفرستادند. (15) در دوران بنىاميه و بنىعباس همه ساله براى كعبه پوششهاى متنوّعى ارسال مىشد؛ همچنين سلطان ناصر بن قلاوون دو قريه در مصر را خريد و در آمد آن را وقف پوشش خانه كعبه كرد. از سوى سلاطين مصر نيز همه ساله دو پرده؛ يكى براى كعبه به رنگ قرمز و ديگرى براى مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله به رنگ سبز ارسال مىشد كه بر حاشيه آنها شعار «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» و آيات ديگر بافته شده بود.
سلاطين عثمانى نيز براى كعبه پردههايى مىفرستادند. در دوران حاضر پردههايى از نقاط مختلف براى كعبه ارسال مىشود كه در روز نهم ذىحجه هر سال تعويض مىشود. تزيين آن به دست هنرمندان شهر مكّه صورت مىگيرد و آيات قرآن و اسامى جلاله به صورتى بسيار زيبا و زرّين بر روى آن بافته مىشود. كارگاه پردهبافى كعبه در منطقه حديبيه و آغاز حرم قرار دارد كه به صورتى سنتى، كارگران آن را در سه كارگاه خطاطى، بافندگى و زردوزى مىكنند، اين كارگاه در سال 1397 ق. افتتاح شد. پرده داخلى كعبه نيز در همين كارگاه بافته مىشود.
ارتفاع پرده چهارده متر و نوارى كه پيرامون پرده و بالاى آن را فرا گرفته و بر آن آيات قرآنى نوشته شده 95 سانتىمتر و طول آن 47 متر مربع است كه از شانزده قطعه تشكيل شده و هزينه بافت و تزيين آن با طلا و زخارف ديگر به 17 ميليون ريال سعودى مىرسد.
12- مقام ابراهيم عليه السلام
«فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً * در آن، نشانههاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود. سوره آل عمران آیه 97».
مقام ابراهيم عليه السلام كه در قرآن كريم به عنوان يكى از نشانههاى روشن آمده، از كهنترين آثار موجود در مسجدالحرام است. رنگ اين سنگ ميان زردى و سرخى و با ابعاد 38* 36 سانتىمتر، به صورت مكعب است. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، از ابن عباس نقل شده كه چيزى از بهشت در زمين، جز حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام نيست و آن دو، از گوهرهاى بهشتاند و اگر مشركان آن دو را لمس نكرده بودند، هيچ دردمندى به آنها دست نمىكشيد مگر آن كه خداوند وى را شفا مىداد. ابوالوليد از مجاهد نقل مىكند كه بدون طهارت نبايد به مقام دست كشيد؛ زيرا از آيات و نشانههاى خداوند است. بعضى از مفسّران در تفسير آيه … فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ … گفتهاند: مقصود از نشانههاى روشن، جاى پاى ابراهيم عليه السلام بر مقام است. (16) در حقيقت اين مقام سنگى از بهشت بوده كه ايشان بر آن ايستاده و مردم را براى حج فرا مىخواندند. و نيز گفتهاند: كسانى كه در اين روزگار عازم حج مىشوند، نداى ابراهيم عليه السلام را در آن روز لبيك گفتهاند. همچنين خداوند مىفرمايد: « وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى .. * و مقام ابراهيم عليه السلام را نمازگاه قرار دهيد. سوره بقره آیه 125». مفسران با استناد به رواياتى، مىگويند: مردم فرمان يافتهاند كه در كنار اين مقام نماز گزارند؛ ازاينرو، نبايد نماز طواف را جلوتر از مقام خواند.
ابراهيم عليه السلام فرمان يافت كه آن سنگ را قبله خود قرار دهد. لذا آن را كنار دَرِ كعبه گذاشت. پس از او، اسماعيل عليه السلام هم به جانب آن و رو به روى در نماز مىگزارد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور شدند تا به سمت بيتالمقدس نماز بگزارند؛ ديرى نپاييد كه خداوند متعال آنچه را براى خود و پيامبرش برگزيده بود، قبله قرار داد. آن حضرت در مدينه وقتى نماز مىگزاردند، روبروى ناودان؛ يعنى شمال كعبه قرار مىگرفتند و چون در مكّه حضور مىيافتند رو به روى مقام مىايستادند. از بررسى منابع تاريخى چنين برداشت مىشود كه مقام ابراهيم عليه السلام از دوران آن حضرت تاكنون به جز يك مورد جا به جا نشده و آن نيز در دوران خليفه دوم بوده است كه سيل عظيمى وارد مسجدالحرام شد. اين سيل به نام «امّ نهشل» مشهور شد، چرا كه وى در اين سيل غرق گرديد. در اين زمان مقام ابراهيم عليه السلام از جاى خود كنده شد و به كعبه چسبيد. بعضى گويند به محلات پايين كعبه برده شد. اين رخداد را براى خليفه دوم نوشتند، وى پايهاى ساخت و مقام را به جاى خود منتقل كرد كه تا امروز همچنان در همانجا باقى است. در سال 202 ق. نيز سيل عظيم ديگرى آمد و پايههاى مقام را خراب كرد ولى آن را از جاى خود نكند. در دوران «مهدى عباسى» براى محافظت بيشتر، پايين و بخش بالاى مقام را زر اندود و در سال 206 هجرى نيز مجدداً آن را مطلّا كردند. بعدها مقصوره و بنايى بر فراز آن قرار دادند كه البته مسير مطوّفين را تنگ مىكرد. لذا در 1387 ق. آن را در ميان طوقى زرين قرار دادند و محفظهاى از جنس كريستال بر روى آن نصب كردند. اين محفظه 18* 130 سانتىمتر (به جز پايه) ارتفاع دارد و قطر آن 80 سانتىمتر است. بر روى قالب، دو اثر پا، كه بهطور عميق در سنگ فرو رفته، به عنوان جاى پاى ابراهيم عليه السلام شناخته مىشود. فاصله آن تا حجرالأسود 5/ 14 متر، تا ركن شامى 14 متر، تا شاذروان 25/ 13 متر است. مقام اكنون در 13 مترى كعبه قرار دارد.
13- حِجْر اسماعيل عليه السلام
حِجر اسماعيل عليه السلام ميان ركن شمالى و ركن غربىِ كعبه قرار دارد. «حِجْر» به معناى پناه و دامن است و از اين رو به اسماعيل عليه السلام منسوب كردهاند كه وقتى ديوارهاى كعبه بر افراشته شد، او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در سايه و كنار اين ديوار مىنشست و يا اينكه سايبانى كنار آن براى خود مىساخت و در آن پناه مىگرفت؛ چون اسماعيل عليه السلام درگذشت، او را در همان مكان مدفون ساختند. قريش در بازسازى كعبه، حجر را به خاطر عدم توانايى مالى در بازسازى كامل، از كعبه بيرون گذاشتند؛ يعنى حدود سه متر. بنابراين، از ديوار كعبه تا 3 متر در طول، جزو كعبه است. طول حِجر 80/ 6 متر است. عبداللَّه بن زبير، هنگام تجديد بناى كعبه، حِجر را حفر كرد و در آن سنگى به رنگ سبز يافت؛ از قريش در اين باره پرسيد، عبداللَّه بن صفوان گفت: گور اسماعيل عليه السلام است؛ لذا ابن زبير آن را به حال خود رها كرد. او در اين حفريات پايههاى كعبه در زمان ابراهيم عليه السلام را كشف كرد و آن را بر همان اساس بازسازى كرد. بنابراين، حِجر اسماعيل كنونى، در دوران وى جزو بيت قرار گرفت.
پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه فرمودند: هرگاه خواستى در كعبه نماز بگزارى، در حجر نمازگزار كه بخشى از كعبه است، ليكن قوم تو آنگاه كه كعبه را مىساختند، از طول آن كاستند و آن را بيرون كعبه قرار دادند. اين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله نيز سندى است براى اين كه طواف در داخل حجر جايز نيست.
حِجر كه اكنون با نيم دايرهاى كوتاه محصور شده، داراى ديوارى به ارتفاع 32/ 1 متر و پهناى 5/ 1 با دو درِ شرقى و غربى است. طول آن از ديوار كعبه (زير ناودان طلا) تا ديوار حِجر، حدود 80/ 6 متر و عرض آن ميان دو در شرقى و غربى 77/ 8 متر است. از اين مقدار سه متر آن، كه از ديوار كعبه آغاز مىشود، در طول، جزو كعبه و بناى اصلى است. در دوره منصور عباسى، زمين آن با سنگ مرمر پوشيده شد و در سالهاى 161 ق.
و 283 ق. و سالهاى بعد نيز همواره سنگهاى حِجْر را تعويض و ترميم مىكردهاند و اكنون نيز با سنگ مرمر مفروش است.
- دفن شدگان در حجر اسماعيل:
الف. عدهاى از پيامبران
اين مكان مدفن عدهاى از پيامبران الهى است و سرانجام محلى كه به امر خداوند و هدايت جبرئيل امين به عنوان خانه اسماعيل مشخص شده بود، آرامگاه و مضجع عدهاى از رادمردان متصل به رشته وحى خداوندى گرديد تا از نو منشأ نور و هدايت گردد و عنوان آيت پروردگارى به خود گيرد و بازتابش جهان را فراگيرد.
در پايانِ روايتى كه شيخ كلينى به سندش از معاويه بن عمار از حضرت امام صادق (ع) درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آمده است: .. فيه قبور الأنبياء؛ در آن قبرهاى پيامبران است. از جمله پيامبرانى كه احتمال دفن او در حجر اسماعيل داده شده است، حضرت هود (ع) است.
ب. مادر اسماعيل
ظاهراً نخستين كسى كه پيكر او در اين مكان به خاك سپرده شده، هاجر مادر اسماعيل است و همانگونه كه گفتيم، اسماعيل پس از دفن مادر، اطراف آن را سنگچين كرد تا زير پاى مردم قرار نگيرد. اين كار او شدت علاقهاش را به مادر رنج كشيدهاش نشان مىدهد.
شيخ صدوق در علل الشرايع به اسنادش از ابوبكر حضرمى از امام صادق (ع) نقل مىكند:
«اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد و قبر او را بالا آورد و بر آن ديوارى ساخت تا قبر مادرش زير پاى قرار نگيرد». (17) اصل دفن مادر اسماعيل در حجر را بسيارى از مورخان، از جمله ابنهشام در السيرة النبوية و ديگران نقل كردهاند.
بر حسب نقل ابنسعد در الطبقات الكبرى اسماعيل هنگام مرگ مادر، جوانى بيست ساله بود و مادرش در نود سالگى وفات يافت و اسماعيل وى را در حجر دفن كرد.
ج. اسماعيل
اسماعيل از معدود پيامبرانى است كه توفيقِ ساختِ مسجد را يافته است. نقل است كه چهار مسجد به دست پيامبران ساخته شده است: كعبه، به دست ابراهيم و اسماعيل؛ بيت اريحاء بيتالمقدس، به دست داود و سليمان؛ مسجد مدينه و مسجد قبا، به دست پيامبر اسلام. (18)
در قرآن مجيد چنين آمده است:
«وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم كه خانه و حرم الهى را از هر پليدى پاك نگاه داريد براى طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و نمازخوانان. سوره بقره آیه 125».
و تقدير چنين بود كه سرانجام مدفن اسماعيل در كنار بيت الهى قرار گيرد و خانه او جايگاه دفن پيكر وى گردد و در جوار قبر مادر زجر كشيدهاش بيارامد. دفن اسماعيل در حجر را در كتابهاى روايى و تاريخى و برخى تفاسير آوردهاند؛ از جمله:
شيخ كلينى به سندش از مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روايت كرده است:
«حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل است». (19)
در وسائل الشيعه به نقل از علل الشرايع از امام صادق (ع) روايت شده است:
«اسماعيل بعد (از پدرش ابراهيم) وفات يافت در حالى كه 130 سال داشت و در جوار مادرش در حجر دفن شد». (20)
د. دختران اسماعيل
چند تن از دختران اسماعيل، از جمله كسانى هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدند. در كافى به نقل از امام صادق (ع) روايت شده است:
«در حجر نزديك ركن سوم كعبه (غربى) تنى چند از دختران اسماعيل دفن شدهاند». (21)
13- چاه زمزم، تاريخچه و فضيلت آن
هنگامىكه ابراهيم عليه السلام، هاجر و تنها فرزندش اسماعيل را به وادى خشك و سوزان مكه آورد، همراه مادر اسماعيل مشك آبى بود و هيچگونه زاد و توشهاى غير از آن نداشت. حضرت ابراهيم آن دو را كنار درختچهاى در نزديكى جاى كعبه نشاند و سپس از مكه خارج شد و آنان را به خدا سپرد پس از اندك زمانى آبِ همراه هاجر تمام و شيرش نيز خشك شد.
هاجر در پى آب، فاصله ميان كوه صفا و مروه را دوان دوان، هفت بار پيمود. هنگامىكه نزد كودكش بازگشت، جبرئيل عليه السلام بر او ظاهر شد و بر زمين كوبيد كه به قدرت الهى آب از همانجا به روى زمين فوران زد. مادر اسماعيل عليه السلام به آب، كه جارى بود، گفت: «زَمْزَمْ»؛ يعنى بايست. خود نيز مقدارى خاك و شن اطراف آن ريخت تا مبادا پيش از آن كه آب را در مشك بريزد، به زمين فرو رود! گويند اگر هاجر چنين نمىكرد، شايد زمزم رود روانى مىشد. هاجر مشك را پر كرد و به فرزندش نوشانيد. خبر پيدايش آب در اين منطقه سوزان و لم يزرع، قبايل جُرهم را به آنجا كشانيد كه در كنار چاه زمزم سكونت گزيدند.
چون جُرهميان حرمت كعبه و حرم را شكستند و به فسق و فجور پرداختند، خداوند آب زمزم را از جوشش انداخت و خشك كرد؛ بهطورى كه حتى مكان آن نيز محو شد.
عمرو بن حارث مضاض جرهمى، دو مجسّمه زرين آهو و شمشيرهاى مرصّع را، كه در كعبه بود، از بيم آنكه سرقت نكنند، شبانه برداشت و در محل چاه زمزم زير خاك پنهان كرد. چاه زمزم همچنان تا دوران عبدالمطّلب بن هاشم، پدر بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله، مخفى بود. او شبى در خواب ديد كه نورى از كنار كعبه به آسمان برخاست. وى به رغم سرزنش و آزار مردم، با كمك فرزندش حارث همان نقطه را حفر كرد. در آن هنگام نذر كرد كه اگر داراى ده پسر شود، يكى از آنان را در راه خدا قربانى كند؛ سپس با كندن چاه، بر مجسمهها و شمشيرها دست يافت و همچنان كَند تا آب فوران زد. پس از آن، خداوند به وى ده پسر عطا كرد. او نيز براى اداى نذر خود، ميان آنان قرعه انداخت كه نام «عبداللَّه» محبوبترين پسرانش در آمد؛ آنگاه ميان عبداللَّه و از ده تا صد شتر قرعه زد كه قرعه به نام صد شتر افتاد و آنها را در راه خدا قربانى كرد و گوشتشان را ميان باديهنشينان انفاق نمود. بر اساس اين سنت، از آن روز ديه يك مرد صد شتر تعيين شد. هنگام ظهور اسلام، سقايت حاجيان از آب زمزم در دست عباس بن عبدالمطّلب بود. براى زمزم اسامى زيادى است؛ از جمله: بركة، سَيّده، نافِعَه، مَضْمونَه، عَونَه، بُشْرى، صافيه، بَرَّه، عَصِمَه، سالِمَه، مِيْمُونه، مُباركه، كافيه، عافيه، طاهِره، طَعامٍ طُعْم، شَفاءٍ سُقم و …
درباره اهميت آب زمزم و فضيلت نوشيدن آن، روايات بسيارى نقل شده است.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودهاند: «زمزم بهترين چاههاى دنيا است». گفتهاند هرگز از آب چاه زمزم كاسته و خشك نخواهد شد. بهترين خوراك و مايه سلامت از هر درد است. مستحب است پس از نوشيدن آن بگويى: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ».
اين آب همواره نزد مردم مكه قِداسَت و اهميت فراوانى داشته است. آنان مردگان خود را با آب زمزم غسل مىدادند و خود مقيد به استفاده و نوشيدن از آن بودند.
پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از آب زمزم مىنوشيدند و در هر جا كه بودند، از اصحاب مىخواستند آن را براى آشاميدن و وضو ساختن ايشان فراهم آورند. آن حضرت زمزم را از چشمههاى بهشت و از آيات خداوندى در حرم اللَّه و بهترين آب روى زمين دانستهاند. چاه زمزم در سالهاى 822 ق. و 1383 ق. تعمير و توسعه يافت. اكنون دهانه آن 5/ 1 متر، عمق آن سى متر و فاصلهاش تا كعبه 21 متر است. متوسط مصرف آب زمزم به وسيله زائران بيت اللَّه، حدود ده هزار متر مكعب در روز و 765 متر مكعب در ساعت؛ يعنى 29600 ليتر است. در دوران سعودى به سال 1388 ق. قبّهاى كه بر فراز چاه زمزم بود، خراب و بناى جديدى در زير زمين ساختند كه در آنجا از آب چاه استفاده مىكردند. اكنون براى استفاده بيشتر از مطاف، آن مدخل را پر ساخته و در اطراف صحن مسجدالحرام بهوسيله لولهكشى، آب را به شيرها هدايت كردهاند تا زائران از آنها بنوشند و لذا دايره مطاف وسيعتر گشته است.
14- صفا و مروه (مَسْعى) و حوادث تاريخى آن
«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ * همانا صفا و مروه از شعائر خداست. پس كسى كه حج خانه (خدا) يا عمره به جا آورد بايد كه سعى صفا و مروه را انجام دهد. سوره بقره آیه 158».
گفتهاند هنگامى كه حضرت آدم صفىّاللَّه عليه السلام از بهشت رانده شد، نخست بر كوهى كنار بيتاللَّه الحرام فرود آمد، لذا آن كوه را «صفا» ناميدند. حوّا عليها السلام نيز بر كوهى كنار صفا فرود آمد و لذا آن را «مروه»؛ (زن) ناميدند. جبرئيل عليه السلام بر آنان نازل شد و اعمال حج را آموخت و آن دو به طواف بيتاللَّه پرداختند. (22)
هاجر فاصله ميان كوه صفا و مروه را، كه حدود 5/ 766 ذراع برابر با 5/ 377 متر بود، هفت بار در جستجوى آب طى كرد؛ قسمتى از اين مسير را كه امروزه با چراغ سبز روشن است، با اضطراب شديدى، كه ناشى از نگرانى نسبت به وضع فرزند خود بود، سريعتر پيمود و در اصطلاح «هَرْوَله» كرد. در علت نامگذارى هروله، سخنان ديگرى نيز هست؛ از جمله اينكه شيطان در اين مكان بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و ايشان اين قسمت را تندتر پيمود. در هر حال حاجيان به ياد شدايد و سختىهاى هاجر عليها السلام، آن بانوى فداكار، در اين مكان هروله مىكنند؛ يعنى به گونهاى گام برمىدارند كه شانهها و تمامى بدن به حركت در آيد. گفتنى است هروله براى زنان لازم نيست.
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه سعى ميان صفا و مروه، جز براى شكستن غرور و نخوت متكبران نيست. اين عده، بايد دوش به دوش نژادهاى مختلف؛ اعم از سياه و سفيد، توانا و ناتوان، بىنياز و نيازمند و … تكبّر و فخرفروشى را پايمال گامهايشان كنند.
كوه صفا، همچنين مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين بار، رسالت الهى خود را از فراز آن، با اين عبارت اعلان كرد: «قُولُوا لا إلهَ إِلّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، هنگامى كه آيه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ نازل شد و خداوند فرمود نزديكان خود را بيم و انذار ده، پيامبر صلى الله عليه و آله اقوام و نزديكان خود را در آن مكان انذار داد. (23) در روز فتح مكّه نيز بر فراز اين كوه رفت و پايان كار مشركان را اعلام كرد و مهاجران و انصار را به اتحاد و يكپارچگى و صفا و صميميت در سايه توحيد فراخواند. (24) كنار همين كوه، خانه «ارقم بن ابى ارقم»؛ يعنى نخستين پايگاه مخفى توحيدى قرار داشت كه در توسعه مَسْعى خراب شده است. كوه صفا كه سعى از آن آغاز مىشود، در سمت جنوب شرقى كعبه قرار دارد و در فاصله 130 مترى كعبه واقع شده است.
كوه مروه، كه در برابر ركن شامى و در 200 مترى شمال شرقى كعبه واقع است نيز همانند كوه صفا نكتههايى دارد؛ بر فراز همين كوه بود كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان داد تا بهترين ثمره جانش؛ يعنى اسماعيل را در راه او قربانى كند. همچنين گويند هنگام فتح مكّه، 36 بت بر روى اين دو كوه قرار داشت و بتهاى زيادى نيز در ميان آنها بود كه همه به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله شكسته شدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام سعى، ابتدا مقدارى از كوه صفا بالا مىرفت و سپس به حركتش ادامه مىداد و در پايين درّه، كه آغاز محل هروله بود، راه را مقدارى سريعتر مىپيمود. در دوره منصور، خليفه عباسى، براى كوه صفا پانزده پله و بر كوه مروه 9 پله ساخته شد. اكنون ضمن بازسازى صفا و مروه، پلههاى مذكور صاف و به صورت سراشيبى درآمده است.
در دوران عثمانى، محل هروله، كه حدود 55 متر است، به وسيله استوانه كوچك كاشىكارى شده به رنگ سبز معين گرديد و اكنون مىتوان آن را با چراغهاى سبز تشخيص داد.
مَسْعى؛ محلّ ميان صفا و مروه، در توسعه دوم سعودى، دو طبقه ساخته شد و حاجيانِ اهل سنت از طبقه بالا نيز سعى مىكنند كه البته امكان انجام سعى و طواف بر روى پشت بام هم براى آنان فراهم است. مَسْعى در شرق مسجدالحرام و داراى شانزده درِ ورودى است. معروفترين و قديمىترينِ آنها، باب بنىشيبه، باب على، باب عباس و باب السلام است. طول مسعى در توسعه سعودى به 5/ 394 و عرض آن به بيست متر رسيد. ارتفاع طبقه اول دوازده متر و طبقه دوم 5/ 8 متر مىباشد. اكنون پلههاى ثابت و برقى، زائران را به سعى و نيز آن سوى مسعى و طبقه بالا جابهجا مىكند.
در توسعههاى اخير سعودى، اطراف صفا و مروه تا شعاع پانصد مترى تخريب و محوّطه پشت آن، در بيرون مسجد گسترش زيادى يافته است. در دورانهاى گذشته مسعى در وسط بازارى قرار داشت كه پيرامون آن را دكانها احاطه كرده بودند. اكنون مسعى به مسجدالحرام متصل شده است.
—————————–
- ازرقى، همان، ص 242؛ ابن ظهيرة القرشى المخزومى، همان، ص 22.
- فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 277؛ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 102.
- ازرقى، همان، ص 243.
- همان، ص 243.
- كلينى، همان، ج 4، ص 205؛ حر عاملى، همان، ج 9، ص 328.
- ابن هشام، همان، ج 1، ص 197؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 280؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 115 و ج 3، ص 362؛ حرّ عاملى، همان، ص 329.
- حر عاملى، همان، ج 9، ص 402، شيخ طوسى، همان، ج 5، ص 103.
- محبالدين طبرى، القرى لقاصد امالقرى، ص 209؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 81؛ كلينى، همان، ج 4، ص 401؛ مسلم، همان، ج 9، ص 12.
- كافى، ج 4، ص 407.
- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة فى مناقب الائمة، ص 12؛ سبط بن جوزى، تذكرة خواص الامة فىمعرفة الائمة، ص 10.
- فاكهى ، ج 1، صص 168- 163.
- كلينى، همان، ج 4، ص 214؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 320؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 305.
- ابن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 357؛ كلينى، همان، ج 4، ص 204؛ حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324.
- شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 149.
- حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324.
- شيخ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 536؛ فاكهى، همان، ج 1، صص 450 و 451.
- علل الشرايع، ج 1، ص 37، ب 34، ح 1؛ بحارالانوار، ج 12، ص 104، ح 13.
- وفاء الوفاء، ج 3، ص 799، از ابو محمد مرجانى.
- الكافى، ج 4، ص 210، ح 14.
- وسائل الشيعه، ج 9، ص 431، ح 8؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 26.
- كلينى، همان، ج 4، ص 210.
- شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 432؛ كلينى، همان، ج 4، صص 190 و 191.
- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 62؛ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 63؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 18، ص 215.
- البكرى الشافعى المصرى، الدرةُ المُكَلَّله فى فتح مكة المشرفة المُبَجَّله، ص 149.