1. آثار مقدس كعبه و مسجدالحرام‏

1- حَجَرالأسود و تاريخچه آن‏:

حجرالأسود به سنگ سياهى گويند كه در ركن «اسود» يا «شرقى» نصب شده است.

اين سنگ تاريخى پرفراز و فرود دارد. رواياتى كه ابن عباس و ديگران از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده‏اند، دليل بر اين است كه «حجرالأسود» و «مقام ابراهيم»، هر دو از بهشت و از گوهرهاى آن هستند و در زمين غير از آن دو، چيزى از بهشت نيست؛ اگر مشركان، به آن دو، دست نكشيده و آن را آلوده نساخته بودند، هيچ دردمندى آن را مسح نمى‏كرد جز آن‏كه خداوند شفايش مى‏داد. همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه حجرالأسود ياقوتى سفيد از ياقوت‏هاى بهشت بوده و خداوند آن را به سبب گناه گناهكاران دگرگون [سياه‏] كرده است. «ابوالوليد ازرقى» از پدر بزرگش … از ابن عباس نقل مى‏كند كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«خداوند در روز قيامت حجرالأسود را با دو چشم، كه به وسيله آن مى‏بيند و زبانى كه با آن سخن مى‏گويد، مبعوث مى‏كند و او به سود كسانى كه با حق و راستى، آن را مسح كرده‏اند گواهى مى‏دهد.» (1)

در روايات آمده است: اين سنگ همانند دست راست خدا در زمين است كه با بندگان خود به وسيله آن مصافحه مى‏كند، همان‏طور كه شما با برادران خود دست مى‏دهيد و هركس كه محضر پيامبر صلى الله عليه و آله را درك نكرده باشد و به اين سنگ دست بكشد، مثل آن است كه با خدا و پيامبرش بيعت كرده است. (2)

ابوالوليد از محمد بن ابى عمر … از ابى سعيد خدرى، از امام على عليه السلام نقل مى‏كند:

«… چون خداى‏- عزّ و جلّ- آدم عليه السلام را بيافريد، دست بر پشت او كشيد و نسل او را بيرون آورد و براى ايشان مقدر كرد كه او پروردگار است و آنان بندگان، و سپس آن پيمان را در صفحه‏اى نوشت و اين حجرالأسود داراى دو چشم و يك زبان بود، خداوند آن عهد را داخل حَجَر قرار داد و آن را در اين موضع نصب كرد و فرمود: روز قيامت نسبت به كسانى كه با تو، به عهد خود وفا مى‏كنند گواهى ده.» (3)

از صحابه روايت شده كه جبرئيل عليه السلام حجرالأسود را از بهشت فرود آورد و همين‏جا نصب كرد؛ مادام كه ميان شما باشد خير و نيكى همواره با شماست تا آن‏جا كه مى‏توانيد به آن تمسّك جوييد. ممكن است جبرئيل عليه السلام آن را همان‏جا ببرد كه آورده است. همچنين از ابن عباس نقل شده كه حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام همراه حضرت آدم عليه السلام فرود آمده‏اند؛ شبى كه آدم عليه السلام هُبوط كرد، هنگام صبح، آن دو را شناخت و با آن‏ها انس گرفت. (4) ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن كعبه، از كوه ابوقبيس ندايى شنيد كه اى ابراهيم، براى تو امانتى است نزد من. ابراهيم رفت و حجرالأسود را گرفت و در ركن كعبه نصب كرد. (5) اين سنگ تاكنون چندين بار از جاى خود برداشته شده است. پيش از اسلام در دوران «جُرهميان، اياد، عمالقه و خُزاعه» چندين بار برداشته و دوباره نصب گرديده است.

هنگام تجديد بناى كعبه به دست قريش- در دوران جوانى پيامبر صلى الله عليه و آله- بر سر نصب آن مشاجره‏اى جدّى ميان قبايل قريش پديد آمد؛ آن حضرت با تدبيرى حساب شده حجرالأسود را در جاى كنونى نصب كرد؛ به اين شكل، از يك سو همه قبايل را در اين افتخار شريك ساخت و از سوى ديگر مانع يك خونريزى حتمى شد. (6)

پس از ظهور اسلام، در بازسازى عبداللَّه بن زبير و حَجّاج نيز اين سنگ از جا برداشته ولى بار ديگر نصب شد. در قرن سوم هجرى، قرامطه نيز آن را ربوده و به شام بردند ولى يك‏سال طول نكشيد كه آن را بازگردانده و در جاى خود نصب كردند. در سال 317 ق. باز قرامطه اين سنگ را ربودند و در سال 339 ق. آن‏را دوباره بازگرداندند. اين سنگ، كه نزديك به پنجاه تكه است، با بست‏هاى فلزى و نقره‏اى به يكديگر متصل و در يك قاب نقره‏اى قرار داده شده است.

براى بوسيدن و استلام حجرالأسود، روايات بى‏شمارى نقل‏شده‏است؛ به‏ويژه اين‏كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر آن را بوسيده و يا استلام مى‏كردند. (7) از ايشان نقل شده كه دست كشيدن به آن، گناهان را مى‏ريزد؛ لذا بسيارى از صحابه براى بوسيدن و استلام آن، خود را به زحمت مى‏انداختند. رواياتى نيز از ابن عباس نقل شده، از جمله اين‏كه:

«براى استلام حجر مسلمانى را آزار مده و مورد آزار هم قرار مگير، اگر خلوت بود، آن را ببوس يا بر آن دست بكش وگرنه برو.»

پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكّه و نيز حَجّة الوداع با چوب‏دستىِ خود، آن را از دور استلام كردند و دوست نداشتند مردم را از آن كنار بزنند. بسيارى از صحابه نيز پس از استلام حجر دست‏هاى خود را مى‏بوسيدند.

2- اركان كعبه و اندازه‏هاى بيرونى‏

گوشه‏هاى خانه كعبه را «اركان كعبه» گويند كه هريك به نام خاصى مشهور است.

الف) ركن شرقى (اسود)

اين ركن در زاويه شرقى و همان جايى است كه حجرالأسود در آن نصب شده‏ است. اين ركن تقريباً در جانب كشورهايى چون عمان، هند، بنگلادش و ژاپن است.

اندازه آن تا ركن شمالى 84/ 12 متر است. پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه ركن اسود را مى‏ديد، آن را استلام مى‏كرد و هرگز از آن كار غافل نمى‏شد. (8) بدان جهت كه حجرالأسود در آن واقع شده و بر اساس و قواعد حضرت ابراهيم بوده است.

ب) ركن شمالى (شامى)

در زاويه شمال شرقى، ركن شمالى است كه حِجر اسماعيل از آنجا آغاز مى‏شود؛ چون تقريباً ميان عراق، سوريه و شام واقع شده، آن را شامى هم گفته‏اند. اين دومين ركن كعبه پس از حجرالأسود است. فاصله آن تا ركن غربى، 28/ 11 متر مى‏باشد. اين ركن بر پايه ابراهيم عليه السلام نيست و قريش آن را تغيير دادند؛ لذا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمى‏كردند.

 ج) ركن غربى (مصرى)

اين ركن در زاويه غربى و در سمت ديگرِ حِجر اسماعيل عليه السلام است كه سومين ركن پس از حجرالأسود به شمار مى‏آيد. ركن غربى به سوى مصر و آفريقا است. فاصله آن تا ركن يمانى 11/ 12 متر است. ركن غربى نيز بر اساس بناى ابراهيم عليه السلام نيست و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را استلام نمى‏كردند.

 د) ركن جنوبى (يمانى)

اين ركن در زاويه جنوبى، تقريباً مقابل كشور «يمن» در جنوب شبه جزيره قرار دارد و فاصله آن تا ركن اسود 52/ 11 متر است. پيامبر صلى الله عليه و آله همواره ركن يمانى را استلام مى‏كردند؛ چون بر پايه بناى ابراهيم عليه السلام قرار دارد.  مستجار در گوشه اين ركن است.

3- شاذَرْوان‏

شاذروان برآمدگىِ كوتاهى است كه ديوار كعبه را از بيرون احاطه كرده است. اين برآمدگى كه امروزه از سنگ سفيد است، باقى‏مانده يا نشانه محل ديوار قبلى خانه خداست كه پس از بازسازى كعبه در زمان قريش بيرون از خانه واقع شد و لذا از محيط داخلى كعبه كاست. ارتفاع آن در سمت شمال، 50 و عرض 39 سانتى‏متر. در غرب، ارتفاع 28 و عرض 80 سانتى‏متر. در جنوب، ارتفاع 24 و عرض 87 سانتى‏متر. و در شرق، ارتفاع 22 و عرض 66 سانتى‏متر است.

اين‏كه طواف بر شاذروان از آن رو صحيح نيست كه حِجر اسماعيل عليه السلام و نيز شاذروان جزو كعبه است. خداوند امر كرد كه «به خانه» طواف كنيد نه «در خانه»  از روى شاذروان و از درونِ حِجر طواف كردن، مانند آن است كه طواف «فى‏البيت» باشد، نه «بالبيت». برخى نيز گفته‏اند شاذروان را ابن زبير ساخت تا ديوار كعبه استحكام بيشترى يابد و آب باران به پايه‏هاى آن آسيب نرساند و همچنين حلقه‏هايى در آن تعبيه شود تا پرده كعبه به آن وصل گردد. امروزه حلقه‏هاى زيادى در شاذروان قرار يافته تا طناب‏هاى پرده كعبه را نگه‏دارد.

4- ناودان طلا (ميزاب)

براى خارج ساختن آب باران از بام كعبه، ميان شمال و غرب بام، ناودانى از طلا نصب شد كه آب را به داخل حِجر اسماعيل عليه السلام هدايت كند. كعبه تا 35 سال بعد از ولادت حضرت رسول صلى الله عليه و آله ناودان نداشت و نخستين ناودان را قريش در آن سال از چوب تراشيدند و بر بام آن نصب كردند. در طول سال‏ها، حكام و امرا ناودان‏هايى از نقره و در سال 1021 ق. نيز از طلا ساختند. ناودان طلاى كنونى را «سلطان عبدالحميد عثمانى» به طول 53/ 2 متر و عرض 26 سانتى‏متر در سال 1273 ق. به خانه كعبه هديه كرد. امام باقر عليه السلام هرگاه به ناودان نگاه مى‏كرد مى‏گفت:

«اللَّهُمَّ أَعْتِقْ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ، وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ، وَ أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ». (9)

در روايات آمده است: دعاى كسى در زير اين ناودان رد نمى‏شود؛ از اين‏رو، نسبت به آن سفارش زياد شده است.

5- باب كعبه‏

در دوران حضرت ابراهيم عليه السلام براى كعبه مدخلى قرار داده نشد و قريش هنگام تجديد بنا، مدخلى براى آن گشودند كه كمى بالاتر از زمين قرار داشت و آن را به وسيله درى از چوب مى‏بستند. عبداللَّه بن زبير آن در را، هم‏سطح زمين قرار داد و درِ ديگرى نيز پشت كعبه گشود.

حَجّاج بن يوسف ثقفى پس از آن‏كه كعبه را با منجنيق خراب كرد، به بازسازى آن پرداخت و درى را كه ابن زبير در پشت كعبه گشوده بود بست و درِ اصلى را مانند گذشته بلندتر از زمين قرار داد كه از آن هنگام تاكنون به همان حال باقى مانده است. در دوران‏هاى بعد، درهاى بسيار زيبايى براى كعبه ساختند و آن را، پس از آن‏كه تزيين و مذهّب مى‏كردند، بر كعبه مى‏نهادند.

در سال 1363 ق. «ملك عبدالعزيز» درى ساخت و پس از وى «ملك خالد» آن را تعويض كرد كه اكنون نيز بر كعبه قرار دارد. اين در داراى دو جدار يا دو قسمت خارجى و داخلى است. باب داخلى آن، به «باب التوبه» معروف است و از لحاظ شكل و نوع تزيين، با باب خارجى يكسان و مشابه است. وزن باب كعبه 280 كيلوگرم مى‏باشد كه از عيار 100% تهيه شده و مبلغ 000/ 420/ 13 ريال سعودى براى آن هزينه شده است. طول باب كعبه 10/ 3 متر، عرض آن 90/ 1 متر، پهناى آن 50 سانتى‏متر، ارتفاع آن از كف، 25/ 2 متر است. روى در كعبه به طرز بسيار زيبايى آيات قرآن در چهار دايره و شش مربع مستطيل به خط ثلث منقوش شده است. اين در به وسيله قفلى كه آيات قرآن بر آن نقش بسته، قفل مى‏گردد. قفل موجود به جاى قفل قديم كه هفتاد سال قدمت داشته، نصب شده است. گفتنى است در عصر جاهلى، كليددارى كعبه، از منصب‏هاى مهم بود. هنگام فتح مكه، كليد كعبه در اختيار «عثمان بن ابى طلحه عبدى» بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از وى گرفت و با ورود به كعبه، تمامى بت‏ها را شكستند.

6- درون كعبه‏

از آغاز ساخت كعبه به دست حضرت ابراهيم عليه السلام، قبايل، طوايف و پادشاهان، هدايايى را براى نصب در داخل كعبه ارسال مى‏كردند. نخستين هدايا كه درون آن آويزان گرديد، دو «شاخ گوسفند» يا قوچ بود كه گفته مى‏شد همان شاخ‏هاى «ذبيح ابراهيم عليه السلام» است. اين دو شاخ در دوران «عبداللَّه بن زبير» از ميان رفته است. در دوران اسلامى، تقديم هدايا افزايش يافت و «عمر بن خطاب»، خليفه وقت پس از فتح «مداين»، دو نيم ماه زرين را كه براى او فرستاده بودند، در كعبه آويخت. پس از وى، خلفاى اموى‏ و عباسى از جمله عبدالملك بن مروان، وليدبن عبدالملك، سفّاح و هارون نيز هدايايى تقديم داشتند كه طىّ ساليان دراز، همواره زينت بخش كعبه بوده است.

هم‏اكنون در درون كعبه سه ستون چوبى منبّت كارى شده از چوب عود و جود دارد كه به موازات هم قرار گرفته و قُطر هر يك 25 سانتى‏متر است. يكى از ستون‏هاى داخل كعبه كه در زمان حجاج در آتش سوخت، در موزه حرم، واقع در حديبيه نگهدارى مى‏شود.

ديوارهاى داخلى با حرير سبز و سقف آن با پرده‏هاى زيبا پوشيده شده و روى آن‏ها اسامى پروردگار و عباراتى چون: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» نوشته شده است. گفتنى است همه ساله در روز هشتم ذى‏حجه درون كعبه را با آب زمزم و گلاب قمصر كاشان مى‏شويند و پرده خانه را نيز تعويض مى‏كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى نخستين بار به‏ هنگام فتح مكه، پس از شكستن بت‏ها و از ميان بردن تصاوير نقش شده بر ديوار، داخل خانه را با آب زمزم شستند كه اين رسم تاكنون پابرجاست.

كعبه دو سقف دارد؛ يكى در زير، كه از كف تا زمين آن سقف 25/ 2 متر است و از آنجا تا سقف دوم نيز 30/ 11 متر مى‏باشد. 80 سانتى‏متر نيز ديواره اطراف سقف دوم است تا آب‏هاى باران در آن جمع شود و به وسيله ناودان به داخل حِجر بريزد. براى روشن شدن سقف دوم، در زمان ابن زبير چهار روزنه تعبيه و با سنگ‏هايى كه از يمن براى وى آورده بودند، تزيين شده بود.

ورود به كعبه و خواندن نماز در آن، فضيلت فراوان دارد و در اين مورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام سفارش‏هاى فراوان كرده‏اند.

7- مُسْتَجار

مستجار به بخشى از ديوار پشت كعبه و كنار ركن يمانى گفته مى‏شود. در «شفاء الغرام» آمده است: از اين رو به اين مكان مستجار گفته‏اند كه پناه گيرنده به آن، «مستجارٌ مِن ذُنوب» است و گناهانش ريخته مى‏شود. چون بعضى از صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اين مكان التزام مى‏جستند به نام «مُلْتَزَمْ» و «مُتُعَوّذ» نيز معروف است. اين مكان بر اساس اتفاق منابع شيعى و برخى از منابع اهل سنت، شاهد حادثه‏اى عظيم بوده و به عظمت و قدرت الهى براى ورود فاطمه بنت اسد، مادر مولود كعبه (على عليه السلام) شكافته شد. خداوند متعال اين افتخار بزرگ را تنها نصيب او ساخت كه در بهترين مكان در عالم، متولد شد.10 شايان يادآورى است در اين قسمت، آثار ترميم و بندكشى‏ ديده مى‏شود كه البته ارتباطى به شكاف يادشده ندارد؛ زيرا كعبه در عصر حَجّاج، از پايه خراب و دوباره ساخته شد و آثارى از مكان ورود فاطمه بنت اسد بر آن وجود ندارد.

8- مُلْتَزَمْ‏

شيعه ملتزم را پشت كعبه مى‏داند و براى اين نظريه رواياتى وجود دارد؛ كه در مبحث مستجار ذكر كرديم. اهل سنت به فاصله ميان حجرالأسود و دَرِ كعبه «ملتزم» مى‏گويند. در رواياتى از ائمه عليهم السلام نقل شده كه هيچ بنده‏اى در اين مكان التجا و پناه نمى‏گيرد جز آن‏كه خداوند حاجتش را برآورده مى‏كند. چون پيامبر صلى الله عليه و آله، ائمه اطهار و اصحاب، سر و صورت، دست‏ها و سينه خود را به اين مكان چسبانيده و دعا مى‏كردند؛ (11) لذا به آن «ملتزم» گفته‏اند.

9- مِعْجَنَه‏

گودالى است بر روى زمين به عمق 30 سانتى‏متر و عرض 5/ 1 متر، نزديك «شاذروان» و ميان درِ كعبه و حجرالأسود. گويند كه ابراهيم عليه السلام‏ «يَعْجَنُ فيه المَلاط» يعنى ابراهيم در اين گودال، آب و خاك را با هم مخلوط مى‏كرد تا براى ساخت كعبه به كار گيرد. گفته‏اند: جبرئيل عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مكان نماز گزارده‏اند. كتيبه‏اى نيز از خليفه عباسى، المستنصر به سال 632 ق. در آن‏جا وجود داشته است؛ ولى بعدها كه اين گودال را پوشانيدند، آن كتيبه نيز برداشته شد.

10- حَطيم‏

در محدوده حطيم اختلاف است؛ اهل سنت به مساحت محصور در نيم‏دايره حِجر اسماعيل گفته‏اند و شيعه نيز حطيم را ميان حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم و چاه زمزم دانسته است. به اين علت آن را «حطيم» ناميده‏اند كه از كعبه كاسته شده و كعبه در اينجا شكسته است. در دوران جاهليت، در اين مكان نفرين مظلومان در حق ظالمان مستجاب مى‏شده و ظالمان به هلاكت مى‏رسيدند؛ لذا اين امر موجب شد مردم نسبت به يكديگر ستم نكنند و سوگند خوردن در نظرشان حرمت داشته باشد. از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است: بهترين و پاكترين مكان‏هاى روى زمين نزد خداوند، فاصله ميان ركن اسود و مقام ابراهيم عليه السلام است كه اين مكان باغى است از باغ‏هاى بهشت، پس كسى كه چهار ركعت در آن نماز گزارد، از عرش ندا مى‏رسد «اى بنده من، گناهان گذشته‏ات بخشيده شد». همچنين گويند در محدوده حطيم؛ يعنى ميان ركن، مقام تا زمزم وحِجر اسماعيل عليه السلام، 99 تن از پيامبران الهى؛ از جمله حضرت آدم، نوح، صالح، شعيب، اسحاق، يوسف، اسماعيل عليهم السلام و نيز دختران وى مدفونند. (12)

11- پوشش كعبه (الْكَسْوَةْ)

پوشانيدن كعبه از سنت‏هايى است كه پيشينه‏اى طولانى در تاريخ بيت‏اللَّه دارد. اهميت آن به اندازه‏اى است كه يكى از مناصب مهم در دوره جاهلى، «پرده‏دارى كعبه» بوده است. بيشتر منابع، ابراهيم يا اسماعيل عليهما السلام را نخستين كسى مى‏دانند كه خانه كعبه را پوشانيد (13) و روايتى از امام صادق عليه السلام نيز در اين باره نقل شده است. (14)

 بعضى، «تُبَّع» پادشاه حِمْيَر را، كه همان «اسعد بن معدى‏كَربْ» باشد، نخستين كس دانسته‏اند كه بر كعبه پرده پوشانيد. گفته‏اند كه وى در خواب ديد كعبه را جامه مى‏پوشاند؛ پس ابتدا بر آن پوششى چرمى انداخت و بعد با پارچه‏هاى حِبرىِ بافت يمن پوشانيد و براى كعبه نيز درى قرار داد. در روزگار جاهلى، پرده كعبه، كه از جنس‏هاى گوناگون؛ مانند پشم، مو، كرك، خز، پارچه‏هاى حبرى، بردهاى يمانى و جامه‏هاى پشمين بود، به وسيله شترانى كه براى قربانى مى‏آوردند، حمل مى‏شد و قسمتى يا تمام خانه را با آن مى‏پوشاندند و مقدارى را نيز ذخيره مى‏كردند تا پس از كهنه شدنِ پوشش‏ها، آن را تعويض كنند. ابن اسحاق گويد: در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله، كعبه را با پارچه سفيد رنگِ بافتِ مصر، مشهور به «قُباطى» مى‏پوشاندند و سپس از «بردهاى يمانى» براى آن استفاده مى‏كردند.

نخستين كسى كه آن را با ديباج پوشانيد «ابن زبير» بود. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در آخر ذى‏حجه براى مردم خطبه‏اى ايراد كرد و گفت: امروز، روزى است كه سال در آن پايان مى‏يابد و جامه بيت‏اللَّه تعويض مى‏شود. از ابن جريح روايت كرده‏اند كه در عصر جاهليت معمول بوده كه پس از رفتن حجاج از مكه در ابتداى محرم بر كعبه پرده نو مى‏آويختند، اما به روزگار قريش، معمولًا روز هشتم ذى‏حجه پوشش‏هاى ديبا بر آن مى‏انداختند كه مردم شكوه و زيبايى آن را ببينند و سپس روز عاشورا با پرده اصلى پوشش مى‏دادند.

همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله بر خانه خدا پرده و جامه يمانى مى‏پوشاند و حال آن‏كه در دروه جاهلى بر آن چرم مى‏آويختند. گويند: عبداللَّه بن زبير نخستين كسى بود كه بر اين خانه‏ پرده ابريشم پوشانيد. چون عبدالملك بن مروان به حكومت رسيد، هر سال ابتدا پرده‏اى را به مدينه مى‏فرستاد و يك روز بر ستون‏هاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله پهن مى‏كردند و سپس همراه با عطر و انواع عود سوز، به مكّه مى‏فرستادند.

امام على عليه السلام نيز در دوران خلافت خود هر سال براى كعبه پوششى از عراق مى‏فرستادند. (15) در دوران بنى‏اميه و بنى‏عباس همه ساله براى كعبه پوشش‏هاى متنوّعى‏ ارسال مى‏شد؛ همچنين سلطان ناصر بن قلاوون دو قريه در مصر را خريد و در آمد آن را وقف پوشش خانه كعبه كرد. از سوى سلاطين مصر نيز همه ساله دو پرده؛ يكى براى كعبه به رنگ قرمز و ديگرى براى مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله به رنگ سبز ارسال مى‏شد كه بر حاشيه آن‏ها شعار «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» و آيات ديگر بافته شده بود.

سلاطين عثمانى نيز براى كعبه پرده‏هايى مى‏فرستادند. در دوران حاضر پرده‏هايى از نقاط مختلف براى كعبه ارسال مى‏شود كه در روز نهم ذى‏حجه هر سال تعويض مى‏شود. تزيين آن به دست هنرمندان شهر مكّه صورت مى‏گيرد و آيات قرآن و اسامى جلاله به صورتى بسيار زيبا و زرّين بر روى آن بافته مى‏شود. كارگاه پرده‏بافى كعبه در منطقه حديبيه و آغاز حرم قرار دارد كه به صورتى سنتى، كارگران آن را در سه كارگاه خطاطى، بافندگى و زردوزى مى‏كنند، اين كارگاه در سال 1397 ق. افتتاح شد. پرده داخلى كعبه نيز در همين كارگاه بافته مى‏شود.

ارتفاع پرده چهارده متر و نوارى كه پيرامون پرده و بالاى آن را فرا گرفته و بر آن آيات قرآنى نوشته شده 95 سانتى‏متر و طول آن 47 متر مربع است كه از شانزده قطعه تشكيل شده و هزينه بافت و تزيين آن با طلا و زخارف ديگر به 17 ميليون ريال سعودى مى‏رسد.

12- مقام ابراهيم عليه السلام‏

«فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً * در آن، نشانه‏هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود. سوره آل عمران آیه 97».

مقام ابراهيم عليه السلام كه در قرآن كريم به عنوان يكى از نشانه‏هاى روشن آمده، از كهن‏ترين آثار موجود در مسجدالحرام است. رنگ اين سنگ ميان زردى و سرخى و با ابعاد 38* 36 سانتى‏متر، به صورت مكعب است. همانگونه كه پيشتر اشاره شد، از ابن‏ عباس نقل شده كه چيزى از بهشت در زمين، جز حجرالأسود و مقام ابراهيم عليه السلام نيست و آن دو، از گوهرهاى بهشت‏اند و اگر مشركان آن دو را لمس نكرده بودند، هيچ دردمندى به آن‏ها دست نمى‏كشيد مگر آن كه خداوند وى را شفا مى‏داد. ابوالوليد از مجاهد نقل مى‏كند كه بدون طهارت نبايد به مقام دست كشيد؛ زيرا از آيات و نشانه‏هاى خداوند است. بعضى از مفسّران در تفسير آيه‏ … فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ … گفته‏اند: مقصود از نشانه‏هاى روشن، جاى پاى ابراهيم عليه السلام بر مقام است. (16) در حقيقت اين مقام سنگى از بهشت بوده كه ايشان بر آن ايستاده و مردم را براى حج فرا مى‏خواندند. و نيز گفته‏اند: كسانى كه در اين روزگار عازم حج مى‏شوند، نداى ابراهيم عليه السلام را در آن روز لبيك گفته‏اند. هم‏چنين خداوند مى‏فرمايد: « وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى .. * و مقام‏ ابراهيم عليه السلام را نمازگاه قرار دهيد. سوره بقره آیه 125». مفسران با استناد به رواياتى، مى‏گويند: مردم فرمان يافته‏اند كه در كنار اين مقام نماز گزارند؛ ازاين‏رو، نبايد نماز طواف را جلوتر از مقام خواند.

ابراهيم عليه السلام فرمان يافت كه آن سنگ را قبله خود قرار دهد. لذا آن را كنار دَرِ كعبه‏ گذاشت. پس از او، اسماعيل عليه السلام هم به جانب آن و رو به روى در نماز مى‏گزارد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور شدند تا به سمت بيت‏المقدس نماز بگزارند؛ ديرى نپاييد كه خداوند متعال آنچه را براى خود و پيامبرش برگزيده بود، قبله قرار داد. آن حضرت در مدينه وقتى نماز مى‏گزاردند، روبروى ناودان؛ يعنى شمال كعبه قرار مى‏گرفتند و چون در مكّه حضور مى‏يافتند رو به روى مقام مى‏ايستادند. از بررسى منابع تاريخى چنين برداشت مى‏شود كه مقام ابراهيم عليه السلام از دوران آن حضرت تاكنون به جز يك مورد جا به جا نشده و آن نيز در دوران خليفه دوم بوده است كه سيل عظيمى وارد مسجدالحرام شد. اين سيل به نام «امّ نهشل» مشهور شد، چرا كه وى در اين سيل غرق گرديد. در اين زمان مقام ابراهيم عليه السلام از جاى خود كنده شد و به كعبه چسبيد. بعضى گويند به محلات پايين كعبه برده شد. اين رخداد را براى خليفه دوم نوشتند، وى پايه‏اى ساخت و مقام را به جاى خود منتقل كرد كه تا امروز همچنان در همان‏جا باقى است. در سال 202 ق. نيز سيل عظيم ديگرى آمد و پايه‏هاى مقام را خراب كرد ولى آن را از جاى خود نكند. در دوران «مهدى عباسى» براى محافظت بيشتر، پايين و بخش بالاى مقام را زر اندود و در سال 206 هجرى نيز مجدداً آن را مطلّا كردند. بعدها مقصوره و بنايى بر فراز آن قرار دادند كه البته مسير مطوّفين را تنگ مى‏كرد. لذا در 1387 ق. آن را در ميان طوقى زرين قرار دادند و محفظه‏اى از جنس كريستال بر روى آن نصب كردند. اين محفظه 18* 130 سانتى‏متر (به جز پايه) ارتفاع دارد و قطر آن 80 سانتى‏متر است. بر روى قالب، دو اثر پا، كه به‏طور عميق در سنگ فرو رفته، به عنوان جاى پاى ابراهيم عليه السلام شناخته مى‏شود. فاصله آن تا حجرالأسود 5/ 14 متر، تا ركن شامى 14 متر، تا شاذروان 25/ 13 متر است. مقام اكنون در 13 مترى كعبه قرار دارد.

13- حِجْر اسماعيل عليه السلام‏

حِجر اسماعيل عليه السلام ميان ركن شمالى و ركن غربىِ كعبه قرار دارد. «حِجْر» به معناى پناه و دامن است و از اين رو به اسماعيل عليه السلام منسوب كرده‏اند كه وقتى ديوارهاى كعبه بر افراشته شد، او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در سايه و كنار اين ديوار مى‏نشست و يا اين‏كه سايبانى كنار آن براى خود مى‏ساخت و در آن پناه مى‏گرفت؛ چون اسماعيل عليه السلام درگذشت، او را در همان مكان مدفون ساختند. قريش در بازسازى كعبه، حجر را به خاطر عدم توانايى مالى در بازسازى كامل، از كعبه بيرون گذاشتند؛ يعنى حدود سه متر. بنابراين، از ديوار كعبه تا 3 متر در طول، جزو كعبه است. طول حِجر 80/ 6 متر است. عبداللَّه بن زبير، هنگام تجديد بناى كعبه، حِجر را حفر كرد و در آن سنگى به رنگ سبز يافت؛ از قريش در اين باره پرسيد، عبداللَّه بن صفوان گفت: گور اسماعيل عليه السلام است؛ لذا ابن زبير آن را به حال خود رها كرد. او در اين حفريات پايه‏هاى كعبه در زمان ابراهيم عليه السلام را كشف كرد و آن را بر همان اساس بازسازى كرد. بنابراين، حِجر اسماعيل كنونى، در دوران وى جزو بيت قرار گرفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه فرمودند: هرگاه خواستى در كعبه نماز بگزارى، در حجر نمازگزار كه بخشى از كعبه است، ليكن قوم تو آنگاه كه كعبه را مى‏ساختند، از طول آن كاستند و آن را بيرون كعبه قرار دادند. اين گفته پيامبر صلى الله عليه و آله نيز سندى است براى اين كه طواف در داخل حجر جايز نيست.

حِجر كه اكنون با نيم دايره‏اى كوتاه محصور شده، داراى ديوارى به ارتفاع 32/ 1 متر و پهناى 5/ 1 با دو درِ شرقى و غربى است. طول آن از ديوار كعبه (زير ناودان طلا) تا ديوار حِجر، حدود 80/ 6 متر و عرض آن ميان دو در شرقى و غربى 77/ 8 متر است. از اين مقدار سه متر آن، كه از ديوار كعبه آغاز مى‏شود، در طول، جزو كعبه و بناى اصلى است. در دوره منصور عباسى، زمين آن با سنگ مرمر پوشيده شد و در سال‏هاى 161 ق.

و 283 ق. و سال‏هاى بعد نيز همواره سنگ‏هاى حِجْر را تعويض و ترميم مى‏كرده‏اند و اكنون نيز با سنگ مرمر مفروش است.

  • دفن شدگان در حجر اسماعيل‏:

الف. عده‏اى از پيامبران‏

اين مكان مدفن عده‏اى از پيامبران الهى است و سرانجام محلى كه به امر خداوند و هدايت جبرئيل امين به عنوان خانه اسماعيل مشخص شده بود، آرامگاه و مضجع عده‏اى از رادمردان متصل به رشته وحى خداوندى گرديد تا از نو منشأ نور و هدايت گردد و عنوان آيت پروردگارى به خود گيرد و بازتابش جهان را فراگيرد.

در پايانِ روايتى كه شيخ كلينى به سندش از معاويه بن عمار از حضرت امام صادق (ع) درباره حجر اسماعيل نقل كرده، چنين آمده است: .. فيه قبور الأنبياء؛ در آن قبرهاى پيامبران است. از جمله پيامبرانى كه احتمال دفن او در حجر اسماعيل داده شده است، حضرت هود (ع) است.

ب. مادر اسماعيل‏

ظاهراً نخستين كسى كه پيكر او در اين مكان به خاك سپرده شده، هاجر مادر اسماعيل است و همان‏گونه كه گفتيم، اسماعيل پس از دفن مادر، اطراف آن را سنگ‏چين كرد تا زير پاى مردم قرار نگيرد. اين كار او شدت علاقه‏اش را به مادر رنج كشيده‏اش نشان مى‏دهد.

شيخ صدوق در علل الشرايع به اسنادش از ابوبكر حضرمى از امام صادق (ع) نقل مى‏كند:

«اسماعيل مادر خود را در حجر دفن كرد و قبر او را بالا آورد و بر آن ديوارى ساخت تا قبر مادرش زير پاى قرار نگيرد». (17) اصل دفن مادر اسماعيل در حجر را بسيارى از مورخان، از جمله ابن‏هشام در السيرة النبوية و ديگران نقل كرده‏اند.

بر حسب نقل ابن‏سعد در الطبقات الكبرى اسماعيل هنگام مرگ مادر، جوانى بيست ساله بود و مادرش در نود سالگى وفات يافت و اسماعيل وى را در حجر دفن كرد.

ج. اسماعيل‏

اسماعيل از معدود پيامبرانى است كه توفيقِ ساختِ مسجد را يافته است. نقل است كه چهار مسجد به دست پيامبران ساخته شده است: كعبه، به دست ابراهيم و اسماعيل؛ بيت اريحاء بيت‏المقدس، به دست داود و سليمان؛ مسجد مدينه و مسجد قبا، به دست پيامبر اسلام. (18)

در قرآن مجيد چنين آمده است:

«وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم كه خانه و حرم الهى را از هر پليدى پاك نگاه داريد براى طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و نمازخوانان. سوره بقره آیه 125».

و تقدير چنين بود كه سرانجام مدفن اسماعيل در كنار بيت الهى قرار گيرد و خانه او جايگاه دفن پيكر وى گردد و در جوار قبر مادر زجر كشيده‏اش بيارامد. دفن اسماعيل در حجر را در كتاب‏هاى روايى و تاريخى و برخى‏ تفاسير آورده‏اند؛ از جمله:

شيخ كلينى به سندش از مفضل بن عمر از امام صادق (ع) روايت كرده است:

«حجر خانه اسماعيل است و در آن قبر هاجر و قبر اسماعيل است». (19)

در وسائل الشيعه به نقل از علل الشرايع از امام صادق (ع) روايت شده است:

«اسماعيل بعد (از پدرش ابراهيم) وفات يافت در حالى كه 130 سال داشت و در جوار مادرش در حجر دفن شد». (20)

د. دختران اسماعيل‏

چند تن از دختران اسماعيل، از جمله كسانى هستند كه در حجر اسماعيل به خاك سپرده شدند. در كافى به نقل از امام صادق (ع) روايت شده است:

«در حجر نزديك ركن سوم كعبه (غربى) تنى چند از دختران اسماعيل دفن شده‏اند». (21)

13- چاه زمزم، تاريخچه و فضيلت آن‏

هنگامى‏كه ابراهيم عليه السلام، هاجر و تنها فرزندش اسماعيل را به وادى خشك و سوزان مكه آورد، همراه مادر اسماعيل مشك آبى بود و هيچ‏گونه زاد و توشه‏اى غير از آن نداشت. حضرت ابراهيم آن دو را كنار درختچه‏اى در نزديكى جاى كعبه نشاند و سپس از مكه خارج شد و آنان را به خدا سپرد پس از اندك زمانى آبِ همراه هاجر تمام و شيرش نيز خشك شد.

هاجر در پى آب، فاصله ميان كوه صفا و مروه را دوان دوان، هفت بار پيمود. هنگامى‏كه نزد كودكش بازگشت، جبرئيل عليه السلام بر او ظاهر شد و بر زمين كوبيد كه به قدرت الهى آب از همان‏جا به روى زمين فوران زد. مادر اسماعيل عليه السلام به آب، كه جارى بود، گفت: «زَمْزَمْ»؛ يعنى بايست. خود نيز مقدارى خاك و شن اطراف آن ريخت تا مبادا پيش از آن كه آب را در مشك بريزد، به زمين فرو رود! گويند اگر هاجر چنين نمى‏كرد، شايد زمزم رود روانى مى‏شد. هاجر مشك را پر كرد و به فرزندش نوشانيد. خبر پيدايش آب در اين منطقه سوزان و لم يزرع، قبايل جُرهم را به آنجا كشانيد كه در كنار چاه زمزم سكونت گزيدند.

چون جُرهميان حرمت كعبه و حرم را شكستند و به فسق و فجور پرداختند، خداوند آب زمزم را از جوشش انداخت و خشك كرد؛ به‏طورى كه حتى مكان آن نيز محو شد.

عمرو بن حارث مضاض جرهمى، دو مجسّمه زرين آهو و شمشيرهاى مرصّع را، كه در كعبه بود، از بيم آن‏كه سرقت نكنند، شبانه برداشت و در محل چاه زمزم زير خاك‏ پنهان كرد. چاه زمزم همچنان تا دوران عبدالمطّلب بن هاشم، پدر بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله، مخفى بود. او شبى در خواب ديد كه نورى از كنار كعبه به آسمان برخاست. وى به رغم سرزنش و آزار مردم، با كمك فرزندش حارث همان نقطه را حفر كرد. در آن هنگام نذر كرد كه اگر داراى ده پسر شود، يكى از آنان را در راه خدا قربانى كند؛ سپس با كندن چاه، بر مجسمه‏ها و شمشيرها دست يافت و همچنان كَند تا آب فوران زد. پس از آن، خداوند به وى ده پسر عطا كرد. او نيز براى اداى نذر خود، ميان آنان قرعه انداخت كه نام «عبداللَّه» محبوب‏ترين پسرانش در آمد؛ آنگاه ميان عبداللَّه و از ده تا صد شتر قرعه زد كه قرعه به نام صد شتر افتاد و آن‏ها را در راه خدا قربانى كرد و گوشتشان را ميان باديه‏نشينان انفاق نمود. بر اساس اين سنت، از آن روز ديه يك مرد صد شتر تعيين شد. هنگام ظهور اسلام، سقايت حاجيان از آب زمزم در دست عباس بن عبدالمطّلب بود. براى زمزم اسامى زيادى است؛ از جمله: بركة، سَيّده، نافِعَه، مَضْمونَه، عَونَه، بُشْرى‏، صافيه، بَرَّه، عَصِمَه، سالِمَه، مِيْمُونه، مُباركه، كافيه، عافيه، طاهِره، طَعامٍ طُعْم، شَفاءٍ سُقم و …

درباره اهميت آب زمزم و فضيلت نوشيدن آن، روايات بسيارى نقل شده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده‏اند: «زمزم بهترين چاه‏هاى دنيا است». گفته‏اند هرگز از آب چاه زمزم كاسته و خشك نخواهد شد. بهترين خوراك‏ و مايه سلامت از هر درد است. مستحب است پس از نوشيدن آن بگويى: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ‏ كُلِّ دَاءٍ».

اين آب همواره نزد مردم مكه قِداسَت و اهميت فراوانى داشته است. آنان مردگان خود را با آب زمزم غسل مى‏دادند و خود مقيد به استفاده و نوشيدن از آن بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از آب زمزم مى‏نوشيدند و در هر جا كه بودند، از اصحاب مى‏خواستند آن را براى آشاميدن و وضو ساختن ايشان فراهم آورند. آن حضرت زمزم را از چشمه‏هاى بهشت و از آيات خداوندى در حرم اللَّه و بهترين آب روى زمين دانسته‏اند. چاه زمزم در سال‏هاى 822 ق. و 1383 ق. تعمير و توسعه يافت. اكنون دهانه آن 5/ 1 متر، عمق آن سى متر و فاصله‏اش تا كعبه 21 متر است. متوسط مصرف آب زمزم به وسيله زائران بيت اللَّه، حدود ده هزار متر مكعب در روز و 765 متر مكعب در ساعت؛ يعنى 29600 ليتر است. در دوران سعودى به سال 1388 ق. قبّه‏اى كه بر فراز چاه زمزم بود، خراب و بناى جديدى در زير زمين ساختند كه در آن‏جا از آب چاه استفاده مى‏كردند. اكنون براى استفاده بيشتر از مطاف، آن مدخل را پر ساخته و در اطراف صحن مسجدالحرام به‏وسيله لوله‏كشى، آب را به شيرها هدايت كرده‏اند تا زائران از آن‏ها بنوشند و لذا دايره مطاف وسيعتر گشته است.

14- صفا و مروه (مَسْعى‏) و حوادث تاريخى آن‏

«إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ * همانا صفا و مروه از شعائر خداست. پس كسى كه حج خانه (خدا) يا عمره به جا آورد بايد كه سعى صفا و مروه را انجام دهد. سوره بقره آیه 158».

گفته‏اند هنگامى كه حضرت آدم صفىّ‏اللَّه عليه السلام از بهشت رانده شد، نخست بر كوهى كنار بيت‏اللَّه الحرام فرود آمد، لذا آن كوه را «صفا» ناميدند. حوّا عليها السلام نيز بر كوهى كنار صفا فرود آمد و لذا آن را «مروه»؛ (زن) ناميدند. جبرئيل عليه السلام بر آنان نازل شد و اعمال حج را آموخت و آن دو به طواف بيت‏اللَّه پرداختند. (22)

هاجر فاصله ميان كوه صفا و مروه را، كه حدود 5/ 766 ذراع برابر با 5/ 377 متر بود، هفت بار در جستجوى آب طى كرد؛ قسمتى از اين مسير را كه امروزه با چراغ سبز روشن است، با اضطراب شديدى، كه ناشى از نگرانى نسبت به وضع فرزند خود بود، سريعتر پيمود و در اصطلاح «هَرْوَله» كرد. در علت نامگذارى هروله، سخنان ديگرى نيز هست؛ از جمله اين‏كه شيطان در اين مكان بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و ايشان اين قسمت را تندتر پيمود. در هر حال حاجيان به ياد شدايد و سختى‏هاى هاجر عليها السلام، آن بانوى فداكار، در اين مكان هروله مى‏كنند؛ يعنى به گونه‏اى گام برمى‏دارند كه شانه‏ها و تمامى بدن به حركت در آيد. گفتنى است هروله براى زنان لازم نيست.

از امام صادق عليه السلام روايت شده كه سعى ميان صفا و مروه، جز براى شكستن غرور و نخوت متكبران نيست. اين عده، بايد دوش به دوش نژادهاى مختلف؛ اعم از سياه و سفيد، توانا و ناتوان، بى‏نياز و نيازمند و … تكبّر و فخرفروشى را پايمال گام‏هايشان كنند.

كوه صفا، همچنين مكانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين بار، رسالت الهى خود را از فراز آن، با اين عبارت اعلان كرد: «قُولُوا لا إلهَ إِلّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»، هنگامى كه آيه: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ‏ نازل شد و خداوند فرمود نزديكان خود را بيم و انذار ده، پيامبر صلى الله عليه و آله اقوام و نزديكان خود را در آن مكان انذار داد. (23) در روز فتح مكّه نيز بر فراز اين كوه رفت و پايان كار مشركان را اعلام كرد و مهاجران و انصار را به اتحاد و يكپارچگى و صفا و صميميت در سايه توحيد فراخواند. (24) كنار همين كوه، خانه «ارقم بن ابى ارقم»؛ يعنى‏ نخستين پايگاه مخفى توحيدى قرار داشت كه در توسعه مَسْعى‏ خراب شده است. كوه صفا كه سعى از آن آغاز مى‏شود، در سمت جنوب شرقى كعبه قرار دارد و در فاصله 130 مترى كعبه واقع شده است.

كوه مروه، كه در برابر ركن شامى و در 200 مترى شمال شرقى كعبه واقع است نيز همانند كوه صفا نكته‏هايى دارد؛ بر فراز همين كوه بود كه خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان داد تا بهترين ثمره جانش؛ يعنى اسماعيل را در راه او قربانى كند. همچنين گويند هنگام فتح مكّه، 36 بت بر روى اين دو كوه قرار داشت و بت‏هاى زيادى نيز در ميان آن‏ها بود كه همه به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله شكسته شدند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام سعى، ابتدا مقدارى از كوه صفا بالا مى‏رفت و سپس به حركتش ادامه مى‏داد و در پايين درّه، كه آغاز محل هروله بود، راه را مقدارى سريعتر مى‏پيمود. در دوره منصور، خليفه عباسى، براى كوه صفا پانزده پله و بر كوه مروه 9 پله ساخته شد. اكنون ضمن بازسازى صفا و مروه، پله‏هاى مذكور صاف و به صورت سراشيبى درآمده است.

در دوران عثمانى، محل هروله، كه حدود 55 متر است، به وسيله استوانه كوچك كاشى‏كارى شده به رنگ سبز معين گرديد و اكنون مى‏توان آن را با چراغ‏هاى سبز تشخيص داد.

مَسْعى‏؛ محلّ ميان صفا و مروه، در توسعه دوم سعودى، دو طبقه ساخته شد و حاجيانِ اهل سنت از طبقه بالا نيز سعى مى‏كنند كه البته امكان انجام سعى و طواف بر روى پشت بام هم براى آنان فراهم است. مَسْعى‏ در شرق مسجدالحرام و داراى شانزده درِ ورودى است. معروف‏ترين و قديمى‏ترينِ آن‏ها، باب بنى‏شيبه، باب على، باب عباس و باب السلام است. طول مسعى‏ در توسعه سعودى به 5/ 394 و عرض آن به بيست متر رسيد. ارتفاع طبقه اول دوازده متر و طبقه دوم 5/ 8 متر مى‏باشد. اكنون پله‏هاى ثابت و برقى، زائران را به سعى و نيز آن سوى مسعى و طبقه بالا جابه‏جا مى‏كند.

در توسعه‏هاى اخير سعودى، اطراف صفا و مروه تا شعاع پانصد مترى تخريب و محوّطه پشت آن، در بيرون مسجد گسترش زيادى يافته است. در دوران‏هاى گذشته مسعى در وسط بازارى قرار داشت كه پيرامون آن را دكان‏ها احاطه كرده بودند. اكنون مسعى به مسجدالحرام متصل شده است.

—————————–

  1. ازرقى، همان، ص 242؛ ابن ظهيرة القرشى المخزومى، همان، ص 22.
  2. فاسى المكى، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 277؛ شيخ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص 102.
  3. ازرقى، همان، ص 243.
  4. همان، ص 243.
  5. كلينى، همان، ج 4، ص 205؛ حر عاملى، همان، ج 9، ص 328.
  6. ابن هشام، همان، ج 1، ص 197؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 280؛ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى بشرح صحيح البخارى، ج 7، ص 115 و ج 3، ص 362؛ حرّ عاملى، همان، ص 329.
  7. حر عاملى، همان، ج 9، ص 402، شيخ طوسى، همان، ج 5، ص 103.
  8. محب‏الدين طبرى، القرى لقاصد ام‏القرى، ص 209؛ فاكهى، همان، ج 1، ص 81؛ كلينى، همان، ج 4، ص 401؛ مسلم، همان، ج 9، ص 12.
  9. كافى، ج 4، ص 407.
  10. ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة فى مناقب الائمة، ص 12؛ سبط بن جوزى، تذكرة خواص الامة فى‏معرفة الائمة، ص 10.
  11. فاكهى ، ج 1، صص 168- 163.
  12. كلينى، همان، ج 4، ص 214؛ فاسى المكى، همان، ج 1، ص 320؛ رفعت پاشا، همان، ج 1، ص 305.
  13. ابن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 357؛ كلينى، همان، ج 4، ص 204؛ حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324.
  14. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 149.
  15. حرّ عاملى، همان، ج 9، ص 324.
  16. شيخ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 536؛ فاكهى، همان، ج 1، صص 450 و 451.
  17. علل الشرايع، ج 1، ص 37، ب 34، ح 1؛ بحارالانوار، ج 12، ص 104، ح 13.
  18. وفاء الوفاء، ج 3، ص 799، از ابو محمد مرجانى.
  19. الكافى، ج 4، ص 210، ح 14.
  20. وسائل الشيعه، ج 9، ص 431، ح 8؛ جامع احاديث الشيعه، ج 10، ص 26.
  21. كلينى، همان، ج 4، ص 210.
  22. شيخ صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 432؛ كلينى، همان، ج 4، صص 190 و 191.
  23. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 62؛ طبرى، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 63؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 18، ص 215.
  24. البكرى الشافعى المصرى، الدرةُ المُكَلَّله فى فتح مكة المشرفة المُبَجَّله، ص 149.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا