- ماهیت مرگ
تاکنون دانستیم که مرگ سرنوشت محتوم همهی انسانهاست. حال باید دید که اساساً ماهیت مرگ چیست و با فرارسیدن آن چه تحولی در وجود آدمی رخ می دهد.
ناگفته پیداست که تفسیر ما از ماهیت مرگ کاملاً به تفسیر ما از حقیقت انسان و نفس انسانی بستگی دارد. به عبارت دیگر، ما هر تعریفی از انسان داشته باشیم، ناچاراً باید مرگ او را نیز متناسب با آن تفسیر کنیم. از این رو، در نظر مادی گرایانی که منکر ماوراین طبیعت اند و انسان را موجودی صرفا مادی می دانند، مرگ چیزی جز پایان هستی انسان و نابودی مطلق او نیست.
از آنجا که متکلمان اسلامی دربارهی حقیقت انسان اختلاف نظر دارند، تفسیر آنان از مرگ نیز مختلف است:
الف) در نظر کسانی که نفس انسانی را اجزای اصلی بدن او می دانند، مرگ چیزی جز جدایی این اجزا از یکدیگر نخواهد بود. در نظر این گروه، تا زمانی که پیوند و ترکیب خاص اجزای مزبور برقرار باشد، آدمی از حیات برخوردار است و با گسستن این پیوند، مرگ او فرا می رسد. همان گونه که در آینده خواهیم گفت، در نظر این گروه، با فرارسیدن رستاخیر، خداوند بار دیگر اجزای جدا شده را در کنار هم گرد می آورد و به این ترتیب، حیات دوبارهای به انسان میبخشد.
ب) در نظر گروهی از متکلمان که نفس را جسم لطیف ساری در بدن می دانند، با خروج این جسم از بدن مرگ انسان فرا میرسد. براساس این دیدگاه، حیات دنیوی انسان در گِرو سریان نفس انسانی در بدن است و هرگاه، نفس از بدن بیرون آید، حیات دنیوی او نیز پایان میپذیرد.
ج) از نظر طرفداران تجرد نفس، حقیقت مرگ عبارت است از قطع ارتباط نفس مجرد انسانی با بدن مادی و جسمانی او که در پی آن، نفس از تدبیر بدن و تصرف در آن دست میکشد و بدن نیز سامان خود را از دست میدهد و متلاشی میشود.
بنابراین، بر طبق دو دیدگاه اخیر، حقیقت مرگ همانا جدایی کامل روح (نفس) از بدن است که در پی آن، روح به جهان دیگری منتقل میشود و بدن نیز به مجموعهی اجسام بیجان میپیوندد و مشمول قوانین حاکم بر آنها میگردد. همان گونه که خواهیم دید، این تفسیر از مرگ مورد تأیید قرآن و روایات اسلامی است.