• مفهوم غيبت

اولين نکته قابل طرح آن است که غيبت به معني «پوشيده بودن از ديدگان» است نه حاضر نبودن. بنابراين در اين بخش، سخن از دوره‏اي است که امام مهدي‏عليه السلام از چشمان مردمان غايب است و آنها او را نمي‏بينند و اين در حالي است که آن بزرگوار در بين مردم حضور دارد و در کنار ايشان زندگي مي‏کند. اين حقيقت در روايات امامان معصوم به عبارات گوناگون بيان گرديده است.

امام علي‏عليه السلام مي‏فرمايد:

«سوگند به خداي علي، حجّت خدا در ميان مردم هست و در راهها (کوچه و بازار) گام برمي‏دارد؛ به خانه‏هاي آنها سر مي‏زند؛ در شرق و غرب زمين رفت و آمد مي‏کند؛ گفتار مردم را مي‏شنود و به ايشان سلام مي‏کند؛ مي‏بيند و ديده نمي‏شود تا وقت معيّن و وعده الهي». (1)

البته نوع ديگري از غيبت نيز براي آن حضرت بيان شده است.

دومين نائب خاص امام عصرعليه السلام مي‏گويد:

امام مهدي‏عليه السلام هر سال در موسم حجّ، حضور مي‏يابد. مردم را مي‏بيند و آنها را مي‏شناسد و مردم او را مي‏بينند ولي نمي‏شناسند». (2)

بنابراين درباره حضرت مهدي‏عليه السلام غيبت به دو گونه روي مي‏دهد: آن بزرگوار در مواردي از ديدگان پنهان است و در مواردي ديگر ديده مي‏شود ولي شناخته نمي‏گردد اما در هر حال در ميان مردم حضور دارد.

  • پيشينه غيبت

غيبت و پنهانی زيستن، پديده‏اي نيست که براي اولين بار و تنها درباره آخرين حجت پروردگار امام مهدی (عج) روي داده باشد بلکه از روايات فراوان استفاده مي‏شود که تعدادي از پيامبران بزرگ الهي، بخشي از زندگي خود را در پنهاني و غيبت بوده‏اند و اين امر به جهت حکمت و مصلحت خدايي بوده و نه يک خواسته شخصي و يا مصلحت خانوادگي.

بنابراين غيبت يکي از سنت‏هاي الهي است که در زندگي پيامبراني همچون ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي، شعيب، الياس، سليمان، دانيال و عيسي‏عليهم السلام جريان يافته است و هر يک از آن سفيران الهي به تناسب شرايط سالهايي را در غيبت بسر برده‏اند. (3)

به همين دليل است که در روايات از غيبت حضرت مهدي‏عليه السلام به عنوان يکي از سنت‏هاي پيامبران ياد شده است و يکي از دلايل غيبت آن حضرت، اجرا شدن سنّت انبياءعليهم السلام در زندگي حضرت مهدي‏عليه السلام شمرده شده است.

امام صادق‏عليه السلام فرموده است:

«به راستي که براي امامِ قائم از ما غيبتي است که مدت آن طولاني خواهد بود. راوي گويد: دليل اين غيبت چيست اي فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله؟

حضرت مي‏فرمايد: خداوند مي‏خواهد سنت‏هاي انبياء در غيبت‏هايشان درباره آن حضرت روي دهد». (4)

از سخن فوق اين نکته نيز آشکار مي‏شود که سخن از غيبت امام مهدي‏عليه السلام سال‏ها پيش از ولادت آن بزرگوار، مطرح بوده است و پيشوايان اسلامي از پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله تا امام عسکري‏عليه السلام از غيبت آن حضرت و بعضي از خصوصيات آن و آنچه در زمان غيبت اتّفاق خواهد افتاد، خبر داده‏اند و نيز وظايفي را براي مردم مؤمن در آن زمان بيان داشته‏اند. (5)

پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله فرموده‏اند:

«مهدي‏عليه السلام از فرزندان من است. براي او غيبتي است و حيرتي تا آنگاه که مردمان از دين‏هاي خود گمراه شوند پس در آن زمان مي‏آيد مانند شهاب ثاقب (ستاره‏اي روشن و تابان)؛ پس زمين را از عدل و داد پر مي‏کند همانگونه که از ظلم و ستم آکنده باشد». (6)

  • انواع غيبت

با توجه به مطالب گذشته، غيبت امام مهدي‏عليه السلام امري لازم و ضروري بود ولي از آنجا که همه حرکت‏ها و اقدام‏هاي پيشوايان بزرگ ما، در راستاي تقويت پايه‏هاي ايمان و اعتقاد مردم بود و بيم آن بود که غيبت آخرين حجت الهي، آسيب‏هاي جدّي و غير قابل جبران به ديانت مسلمين وارد آورد، دوران غيبت با روندي حساب شده و برنامه ريزي دقيق آغاز گرديده و ادامه پيدا کرد.

سال‏ها پيش از ولادت امام دوازدهم، سخن از غيبت آن بزرگوار و ضرورت آن بر سر زبان‏ها افتاد و نقل محافل ائمه معصومين‏عليهم السلام و اصحاب ايشان شد. همچنين روش ارتباط امام هادي و امام عسکري‏عليهما السلام با شيعيان در قالبي جديد و به شکل محدودتري انجام گرفت و پيروان مکتب اهل بيت‏عليهم السلام رفته رفته آموختند که در بسياري از نيازهاي مادي و معنوي، مجبور به شرفيابي به محضر امام حاضر نيستند بلکه مي‏توانند با مراجعه به کساني که از سوي امامان به عنوان وکيل و فرد مورد اعتماد معرفي شده‏اند، به وظايف خود عمل کنند. با شهادتِ امام حسن عسکري‏عليه السلام و آغاز دوره غيبت حضرت حجةبن الحسن‏عليه السلام باز هم رابطه امام و امت به کلّي قطع نشد بلکه مردم به وسيله نائبان خاص امام زمان‏عليه السلام با مولا و مقتداي خويش در ارتباط بودند و در همين دوره بود که شيعيان به رفت و آمد و ارتباط گسترده‏تر با عالمان ديني، خو گرفتند و دانستند که در شرايط غيبت امام نيز راه شناخت وظايف ديني به روي آن‏ها بسته نيست. در اين بستر مناسب بود که غيبت طولاني حضرت بقيةاللّه‏عليه السلام اتفاق افتاد و ارتباطي که بين امام و شيعيان در زمان‏هاي گذشته معمول و رايج بود، قطع گرديد.

اينک درباره ويژگي‏هاي دو دوره کوتاه و بلند غيبت، مطالبي را خواهيم آورد.

  • غيبت کوتاه مدت (صغری)

با شهادت امام حسن عسکري‏عليه السلام در سال 260 هجري قمري، دوران امامت امام مهدی‏عليه السلام آغاز شد و از همين زمان، غيبت کوتاه مدّت آن گرامي که به «غيبت صغري» معروف است شروع شد و تا سال 329 هجري قمري – نزديک به 70 سال – ادامه يافت.

مهم‏ترين ويژگي دوره غيبت صغري آن است که مردم از طريق نايبان خاصّ با امام مهدي‏عليه السلام در ارتباط بودند و به وسيله آنها پيام‏هاي آن حضرت را دريافت مي‏کردند و پاسخ سؤالات خود را مي‏گرفتند. گاهي نيز به واسطه نائبان امام، توفيق شرفيابي به حضور امام خويش را مي‏يافتند.

نائبان خاصّ امام که همگي از علما و بزرگان شيعه و برگزيدگان امام عصرعليه السلام بودند، چهار تن هستند که به ترتيب زمان نيابت خود عبارتند از:

1- عثمان بن سعيد عَمري؛ وي از آغاز غيبتِ امام، عهده دار نيابت آن حضرت شد و در سال 265 هجري قمري در گذشت. او وکيل امام هادي و امام عسکري‏عليهما السلام نيز بوده است.

2- محمد بن عثمان عمري؛ او فرزند نايب اوّل است که پس از درگذشت پدر به مقام نيابت رسيد و در سال 305 هجري قمري وفات کرد.

3- حسين بن روح نوبختي؛ او پس از 21 سال نيابت، در سال 326 هجري قمري بدرود حيات گفت.

4- علي بن محمد سمُري؛ وي در سال 329 هجري قمري از دنيا رفت و با مرگ او دوران غيبت صغري پايان گرفت.

نائبان خاص همگي توسط امام عسکري‏عليه السلام و امام مهدي‏عليه السلام انتخاب گرديده و به مردم معرفي مي‏شدند. شيخ طوسي(ره) در کتاب الغيبه خود روايت کرده است که روزي چهل نفر از شيعيان به همراه عثمان بن سعيد (نائب اول) به حضور امام عسکري‏عليه السلام رسيدند. امام‏عليه السلام، فرزند خود را به آنها نشان داد و فرمود:

«پس از من، اين (کودک) امام شماست. از او اطاعت کنيد… بدانيد که پس از امروز او را نخواهيد ديد تا عمر او به کمال برسد. پس (در غيبت او) آنچه عثمان [بن سعيد] مي‏گويد بپذيريد و از او فرمان بريد که او جانشين امام شماست و کارها به دست اوست». (7)

در روايتي ديگر امام عسکري‏عليه السلام به نيابت محمدبن عثمان (نائب دوم) از امام مهدي‏عليه السلام نيز تصريح فرموده است.

شيخ طوسي مي‏نويسد:

«عثمان بن سعيد» به دستور حضرت عسکري‏عليه السلام، اموالي را که جمعي از شيعيان يمن آورده بودند، تحويل گرفت. گروهي که شاهد ماجرا بودند به امام گفتند، به خدا قسم عثمان از بهترين شيعيان شماست ولي با اين کار، جايگاه او نزد شما، براي ما روشن‏تر شد.

امام عسکري‏عليه السلام فرمود: بله، گواه باشيد که عثمان بن سعيد عمري وکيل من است و پسرش «محمد» نيز وکيل پسرم «مهدي» خواهد بود. (8)

اينها مربوط به دوران قبل از غيبت امام مهدي‏عليه السلام بود و در طول غيبت صغري نيز هر يک از نائبان، پيش از مرگ خود، نائب بعدي را که از سوي امام مهدي‏عليه السلام انتخاب شده بود به مردم معرفي مي‏کردند.

اين مردان بزرگ به سبب برخورداري از صفات و ويژگي‏هايي، براي نيابت خاص وليّ عصرعليه السلام شايستگي يافتند. امانتداري، پاکدامني، عدالت در گفتار و رفتار، راز داري و پنهان کاري و پوشاندنِ اسرار اهل بيت‏عليهم السلام در شرايط ويژه دوره امام مهدي‏عليه السلام از خصوصيات مهم آنها بود. ايشان مورد اعتماد و اطمينان امام‏عليه السلام و پرورش يافتگان مکتب خاندان پاک پيامبر بودند. بعضي از آنان از سنّ يازده سالگي تحت تربيت امامان‏عليهم السلام قرار گرفتند و علم را در کنار ايماني قوي در وجود خويش به کمال رسانيدند. نام نيک آنها بر سر زبان‏ها بود و صبر و بردباري و تحمل مشکلات و مقاومت در برابر سختي‏ها چنان با وجودشان عجين شده بود که در سخت‏ترين شرايط نيز از امام خود اطاعت کامل داشتند و در کنار همه اين صفات زيبا، از توان مديريت و رهبري شيعيان برخوردار بودند و با فهم و آگاهي کامل و درک حسّاسيّت زمان و بهره‏گيري از امکانات موجود، جامعه شيعه را در صراط مستقيم الهي هدايت کردند و آنان را از گذرگاه غيبت صغري به سلامت عبور دادند.

مطالعه دقيق دوره غيبت صغري و نقش مهم نوّاب اربعه در ايجاد ارتباط بين امت و امام به خوبي اهميت اين دوره از حيات امام عصرعليه السلام را نشان مي‏دهد. وجود اين ارتباطها و نيز راه يافتن برخي از شيعيان به محضر امام خويش در طول دوران غيبت صغري تأثير فراواني در اثبات ولادت امام دوازدهم و آخرين حجّت پروردگار داشت و اين دستاورد مهم درست در زماني بود که دشمنان مي‏کوشيدند تا شيعيان را نسبت به تولّد فرزندي براي امام عسکري‏عليه السلام دچار شک و ترديد نمايند. به علاوه اين دوره، زمينه و بستر مناسبي براي شروع غيبت کبري بود که در آن دوران مردم از داشتن هر گونه ارتباط با امام خود توسط افرادي معيّن، محروم مي‏شدند ولي با آرامش خاطر و اطمينان به وجود و حضور امام و بهره‏مندي از برکات او، به روزگار غيبت کامل حضرت، پا نهادند.

  • غیبت بلند مدت (کبری)

در آخرين روزهاي عمر نائب چهارم در نامه‏اي از امام مهدي‏عليه السلام خطاب به او چنين آمده بود:

«بسم الله الرحمن الرحيم اي علي بن محمد سمري، خداوند در مصيبت وفات تو، به برادران ديني‏ات، پاداش بزرگ کرامت فرمايد؛ چرا که تو تا شش روز ديگر به سراي باقي خواهي رفت. از اين رو به کارهايت رسيدگي کن و درباره جانشين پس از خود به کسي وصيت مکن! زيرا که دوره غيبت کامل و طولاني فرا رسيده است و از اين پس ظهوري براي من نخواهد بود مگر پس از فرمان الهي و آن پس از گذشت مدتي طولانی، که دلها را سختي و قساوت فراگيرد و زمين از ظلم و ستم پر گردد…». (9)

بنابراين با وفات آخرين نائب خاص امام دوازدهم در سال 329 هجري قمري، دوره غيبت طولاني که به «غيبت کبري» معروف است، آغاز شد و اين دوران همچنان ادامه دارد تا روزي که به خواست خداوند ابرهاي غيبت، کنار رود و جهان از پرتو مستقيم خورشيد فروزان ولايت، بهره‏مند گردد.

همانگونه که گذشت در دوره غيبت صغري، شيعيان به وسيله نائبان خاص با امام خود رابطه داشتند و با تکاليف الهي خود آشنا مي‏شدند ولي در دوران غيبت کبري اين نوع ارتباط قطع گرديده و مردم مؤمن براي شناخت وظايف ديني خود تنها به نائبان عام آن حضرت که همان عالمان ديني وارسته و مراجع بزرگ تقليد هستند مراجعه مي‏کنند و اين جريان، مسير روشني است که امام مهدي‏عليه السلام خود در نامه‏اي به يکي از چهره‏هاي مورد اعتماد شيعه، ترسيم فرمود. در فرازي از اين نامه که توسّط دومين نائب خاص امام ابلاغ شد چنين آمده است:

«وَاَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةِ فَارْجِعُوا فيها اِلي رُواةِ حَديثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتي عَلَيْکُم وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيهم * و اما در مورد رويدادهايي که در آينده رخ خواهد داد (و براي شناخت وظيفه الهي خود در شرايط گوناگون) به راويان حديث ما (فقها( رجوع کنيد. زيرا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنان هستم ». (10)

اين راهکار جديد براي پاسخ گويي به پرسشهاي ديني و مهم‏تر از آن شناخت وظيفه فردي و اجتماعي شيعيان در دوره غيبت کامل امام زمان‏عليه السلام گوياي اين واقعيت است که نظام مترقّي امامت و رهبري در فرهنگ شيعه، نظامي پويا و زنده است که در شرايط مختلف، امر هدايت و رهبري مردم را به استوارترين روش، انجام داده است و در هيچ دوره‏اي پيروان مکتب را بدون يک سرچشمه هدايتگر رها نکرده است بلکه سررشته امور آنها را در زواياي مختلف زندگي فردي و جمعي به دست با کفايت عالمان دين شناس و پرهيزگار که امانتدار دين و دنياي مردم هستند، سپرده است تا کشتي جامعه اسلامي را در درياي پر تلاطم و طوفاني جهان و سياست‏هاي سياست بازان استعمار از افتادن در گرداب حوادث حفظ کرده و مرزهاي اعتقادي شيعيان را پاسداري کنند.

امام هادي‏عليه السلام در بيان نقش علماي ديني در زمان غيبت فرموده‏اند:

«اگر نبودند علمايي که پس از غيبت امام مهدي‏عليه السلام، مردم را به سوي آن حضرت بخوانند و آنها را به سوي امامشان هدايت کنند و با حجت‏ها و دليل‏هاي محکم الهي از دين او (که دين خداست) حمايت کنند و اگر نبودند آن عالمان هوشيار که بندگان خدا را از دام‏هاي شيطان و شيطان صفتان و از دشمني‏هاي دشمنان اهل بيت‏عليهم السلام نجات مي‏دهند، هيچ کس نمي‏ماند مگر اينکه از دين خدا بيرون مي‏رفت!! ولي ايشان هستند که سررشته دل‏ها (افکار و عقايد) شيعيان را با استواري در دست دارند آنچنان که کشتي بان، سکّان کِشتي را به دست مي‏گيرد. آن عالمان، برترين بندگان نزد خداوند متعال هستند». (11)

نکته‏اي که قابل توجه است شرايط و خصوصياتي است که رهبري جامعه بايد دارا باشد. زيرا که سپردن اختيار امور مردم در دين و دنيا به فرد يا افرادي که عهده دار اين مسئوليت بزرگ مي‏شوند بايد همراه با دقت نظر و تشخيص صحيح و دقيق باشد. به همين جهت پيشوايان معصوم‏عليهم السلام، ويژگيهاي فوق العاده‏اي را براي مرجع ديني و بالاتر از آن، مقام ولايت امر مسلمين که به «ولي فقيه» معروف است، بيان کرده‏اند.

امام صادق‏عليه السلام فرمود:

«از ميان فقها و عالمان دين آنکس که (در برابر هر گناهِ کوچک يا بزرگ) خود نگهدار بوده و نگهبان دين و آيين و اعتقادات خود و مردم باشد و با خواسته‏ها و تمايلاتِ شخصي خود مخالفت کرده و از دستورات مولا و امام عصر خود اطاعت کند، بر مردم است که از او پيروي کنند. و بعضي از فقهاي شيعه چنين هستند نه همه آنان». (12)

——————————-

(1) غیبت نعمانی، باب 10، ح3، ص146.

(2) بحار الانوار، ج52، ص152.

(3) کمال الدین، ج1، ص254، تا 300.

(4) بحار الانوار، ج52، ص90.

(5) منتخب الاثر، باب 26 تا 29، ص312 تا340 .

(6) کمال الدین، ج1، باب 25 ح 4.

(7) غیبت طوسی، فصل 6، ح319، ص357.

(8) همان، فصل 6، ح317، ص355.

(9) همان ، فصل 6، ح 365، ص 395.

(10) کمال‏الدين، ج 2، باب 45، ح 3، ص 236.

(11) احتجاج، ج 1، ح 11، ص 15.

(12) همان، ج 2، ص 511.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا