• معاد جسمانی یا روحانی؟

  هرچند همه‌ی متکلمان اسلامی در پذیرفتن اصل معاد متفق­اند، اما در تفسیر نحوه‌ی آن اختلافاتی وجود دارد. یکی از عمده‌ترین اختلافها به جسمانی یا روحانی بودن معاد باز می­گردد.

مقصود از معاد جسمانی آن است که در جهان اخروی، انسان با وجودی جسمانی حضور یابد و نعمت یا عذاب اخروی نیز جسمانی باشد؛ ولی معاد روحانی آن است که انسان با وجودی روحانی (غیر جسمانی) حیات اخروی خویش را ادامه دهد و در جهان بازپسین، از لذتهای معنوی و روحانی بهره­مند گردد یا به عذابهای معنوی و روحانی دچار آید.

حال، سؤال اساسی آن است که آیا معاد انسان، معادی جسمانی است یا روحانی؟ در پاسخ به این پرسش، سه دیدگاه اساسی وجود دارد:

  1. معاد جسمانی

براساس این دیدگاه، معاد انسان صرفاً جسمانی است. طرفداران این دیدگاه، آدمی را موجودی جسمانی به شمار می­آورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. اینان، خود به چند گروه تقسیم می­شوند:

الف) گروه اول، انسان را مساوی با همان بدن مادی می­دانند و معتقدند که انسانها با مرگ نابود می­شوند و در سرای آخرت، خداوند آنها را دوباره ایجاد می­کند. یکی از مبانی این دیدگاه، «امکان اعاده‌ی معدوم» است؛ زیرا با نپذیرفتن این اصل، ایجاد دوباره‌ی انسانهایی که با مرگ معدوم شده اند، ممکن نخواهد بود و از آنجا که قدرت خداوند به امور ممتنع تعلق نمی­پذیرد، اصل معاد و حیات اخروی انسان مخدوش خواهد شد. در نظر این گروه، معاد عبارت است از: «اعاده (باز گرداندن) انسانهای معدوم به صحنه‌ی وجود، در آخرت».

ب) گروه دوم (ظاهراً به دلیل اعتقاد به امتناع اعاده معدوم) چهره‌ی دیگری از معاد ترسیم کرده‌اند. در نظر این گروه، اجزای بدن انسان با مرگ از یکدیگر جدا می­گردد و اتصال و ارتباط میان آنها گسسته می­شود و با این گسستگی، حیات آدمی رخت برمی­بندد. خداوند در روز رستاخیز، اجزای از هم گسسته را در کنار یکدیگر جمع می­کند و بر اثر این اجتماع، انسان حیات دوباره­ای می­یابد. در این دیدگاه، معاد چیزی جز «بازگشت اجزای متفرق بدن به حالت اجتماع» نیست.

ج) گروه سوم از طرفداران معاد جسمانی کسانی­اند که نفس آدمی را نوعی جسم لطیف و نورانی به شمار می­آورند. در این دیدگاه، انسان با نفسی جسمانی در سرای اخروی حضور می­یابد و در نتیجه لذت یا عذاب او نیز جسمانی است.

  1. معاد روحانی

بر طبق این نظریه، معاد انسان صرفاً روحانی است. بسیاری از فیلسوفانی که به تجرد روح اعتقاد دارند، از این دیدگاه جانبداری می­کنند. در نظر این گروه، روح انسان از آن رو در دنیا با بدن مادی همراه می­گردد تا با تدبیر آن به پاره­ای از اهداف خود دست یابد و به برخی کمالات، که جز از این راه دست یافتنی نیست، نایل شود. نفس، پس از وصول به کمالات مطلوب خود، دیگر نیازی به بدن ندارد و در این حالت مرگ رخ می­دهد و نفس مجرد برای همیشه کالبد مادی خود و جهان طبیعت را ترک می­کند و به عالم مجردات می­پیوندد و تا ابد در آنجا باقی است.

  1. معاد جسمانی ـ روحانی

جمعی از متکلمان محقق و فیلسوفان بر این باورند که معاد انسان هم جسمانی و هم روحانی است. ناگفته پیداست که این نظریه، جامع دو نظریه­ی پیشین (معاد صرفاً جسمانی و معاد صرفاً روحانی) است. از این رو، می­توان تمام دلایل آن دو را به عنوان دلیلی بر صحت این نظریه در نظر گرفت. به عبارت روشن­تر، هر دلیلی که به نفع یکی از دو نظریه معاد جسمانی یا معاد روحانی اقامه شود و متضمن انکار نظریه­ی دیگر نباشد، دلیلی در تأیید دیدگاه جامع، یعنی «جسمانی و روحانی بودن معاد» خواهد بود.

براساس دیدگاه اخیر، آدمی در آخرت با وجودی «جسمانی ـ روحانی» حضور می­یابد و حیات اخروی او حیاتی دو بعدی است. مبنای انسان شناختی این نظریه این است که، انسان موجودی دو ساحتی است که از دو بعد جسمانی و روحانی فراهم آمده به گونه­ای که هر دو در حقیقت او دخیل­اند و چنین نیست که یکی (مثلاً بعد جسمانی) جنبه­ی عارضی و موقتی داشته باشد. البته بعد روحانی انسان در مقایسه با ساحت جسمانی او، از نوعی اصالت برخوردار است، اما فرعیت بعد جسمانی لزوماً به معنای خروج آن از حقیقت ذات آدمی نیست.

بنابراین، اگر هر دو جنبه­ی جسمانی و روحانی را در ذات انسان دخیل بدانیم، چاره­ای جز پذیرش «معاد جسمانی ـ روحانی» نخواهیم داشت، زیرا حضور حقیقت هر فرد در سرای آخرت ضروری است؛ چرا که در غیر این صورت، حاضران در رستاخیز موجوداتی مغایر با انسانهایی که مدت زمانی در دنیا به سر برده اند، خواهند بود و دیگر نمی­توان گفت که همان شخصی که در دنیا بوده است، اینک در پیشگاهی الهی حاضر می­شود و پاداش یا کیفر اعمال خود را می­بیند! بنابراین، لزوم حضور انسان با تمام حقیقت وجودی خود در آخرت، اقتضا می­کند که معاد او معادی «جسمانی ـ روحانی» باشد.

یکی از ویژگی­های معاد «جسمانی ـ روحانی»، آن است که به نحو معقول و موجهی مبانی عقلی را با مضامین نقلی و وحیانی سازگار می­کند، بدون آنکه نیازی به تأویل آیات و روایات داشته باشد. همان گونه که قبلاً ملاحظه کردیم، در نزد طرفداران تجرد روح، پاره­ای دلایل قاطع عقلی بر مجرد بودن روح و بقای آن پس از بدن دلالت می­کنند و روح مجرد دارای لذتها یا عذابهای روحانی و معنوی است. از سوی دیگر، بسیاری از آیات و روایات از وجود لذتها و عذابهای جسمانی اخروی حکایت دارند. بنابراین، مقتضای جمع بین دلایل عقلی و نقلی آن است که معاد انسان هم روحانی و هم جسمانی باشد.

  • دلیلی بر معاد جسمانی ـ روحانی

شکی نیست که سازگاری نظریه معاد «جسمانی ـ روحانی» با مبانی انسان شناختی و مضامین وحیانی، خود دلیل بر صحت این نظریه است. اما گاه ادله مستقلی بر صحت این نظریه اقامه می­گردد که برای نمونه، به یک دلیل کلامی اشاره می­کنیم:

به حکم عقل، سعادت روح در معرفت خداوند و محبت اوست و سعادت جسم نیز در ادراک امور جسمانی مناسب است. از سوی دیگر، در زندگی دنیوی جمع بین این دو سعادت ممکن نیست و شخصی که در لذات معنوی غرق شود، از لذات جسمانی باز می­ماند و بالعکس. همچنین، تردیدی نیست که سعادت نهایی انسان در گرو اجتماع سعادت روح و جسم است و هرچند این امر، به دلیل محدودیتهای عالم دنیا و روح بشری در این عالم محقق نمی­شود، تحقق آن در آخرت بلامانع است. بنابراین، اجتماع لذتهای روحانی و لذتهای جسمانی در آخرت، امری ممکن است و از آنجا که غایت آفرینش انسان دستیابی به همین سعادت است، قطعاً واقع خواهد شد.

  • بررسی شبهات مربوط به معاد

تاکنون روشن شد که براساس دو بعدی بودن حقیقت انسان و تجرد نفس او؛ و با توجه به شواهد نقلی دال بر وجود لذت و عذاب جسمانی و روحانی در آخرت، رأی صحیح آن است که معاد انسان، هم جسمانی و هم روحانی است و آدمی با روح مجرد و بدنی جسمانی حیات اخروی خویش را سپری می­کند و هر دلیل و شاهدی که بر معاد جسمانی اقامه شود، مشروط بر آنکه به انکار معاد روحانی نینجامد، می­تواند دلیلی بر صحت نظریه «معاد جسمانی ـ روحانی» باشد و عکس این قضیه نیز، صادق است.

اما همان گونه که نظریه «معاد جسمانی ـ روحانی» از ادله و شواهد دو نظریه پیشین سود می­برد، می­باید در مقابل اشکالات و اعتراضات وارد بر آنها نیز پاسخگو باشد، زیرا هر ایرادی که بر یکی از دو نظریه «معاد جسمانی» و «معاد روحانی» وارد گردد، بر دیدگاه جامع «معاد جسمانی ـ روحانی» نیز وارد خواهد شد. از این رو، بر طرفداران «معاد جسمانی ـ روحانی» لازم است که به این گونه شبهات و اعتراضات، براساس مبانی خاص خود، پاسخ گویند.

  • شبهات معاد روحانی

شبهات مربوط به معاد روحانی، در مقایسه با اعتراضات وارد بر معاد جسمانی، کمتر است. این شبهات را می­توان در دو گروه جای داد:

  1. شبهات مبنایی: مهمترین ایراد مبنایی معاد روحانی، بر انکار تجرد روح استوار است. بدیهی است که اگر با تجرد روح مخالفت ورزیم و آن را از امور جسمانی محض به شمار آوریم، جایی برای پذیرش معاد روحانی باقی نخواهد ماند.

چنین می­نماید که ادله عقلی و نقلی تجرد روح، برای پاسخگویی به ایراد فوق کافی است؛ از این رو از تکرار این ادله، که پیشتر گذشت، خودداری می­کنیم.

  1. شبهات بنایی: برخی از شبهات معاد روحانی نیز با قبول مبنای این نظریه، یعنی اصل تجرد روح، همراه است. برای نمونه ممکن است چنین پنداشته شود که روح مجرد پس از مرگ تا ابد باقی نمی­ماند. خلاصه­ی دلیلی که بر این مدعا اقامه می­شود آن است که نفوس انسانی ازلی نیستند، پس ابدی نیز نخواهند بود.

پاره­ای فیلسوفان و متکلمان اسلامی براهینی بر ابدی بودن نفوس انسانی اقامه کرده­اند که با تمسک به آنها می­توان به شبهه‌ی یاد شده پاسخ گفت. استدلال حکما در دو مرحله انجام می­پذیرد: در مرحله نخست ثابت می­شود که نفس انسان با فساد و نابودی بدن نابود نمی­شود در مرحله­ی دوم بیان می­گرددکه اساساً نابودی نفس محال است و روح انسان موجودی ابدی است.

  • شبهات معاد جسمانی
  1. امتناع اعاده­ی معدوم

اولین اشکال بر معاد جسمانی بر «امتناع اعاده معدوم» استوار است. چکیده این اشکال آن است که پس از مرگ، جسم انسان نابود می­گردد و جسمانی بودن معاد مستلزم آن است که جسم نابود شده بار دیگر ایجاد شود و این چیزی جز اعاده معدوم نیست. بنابراین، معاد جسمانی مستلزم اعاده­ی معدوم است و اعاده­ی معدوم نیز ممتنع است. در نتیجه، معاد جسمانی نیز محال خواهد بود.

در پاسخ به این اشکال، گفته شده است که لازم نیست هیأت جسم آخرتی انسان، عین همان هیأت جسم دنیوی وی باشد، بلکه خداوند هیأت مشابه هیأت قبلی ایجاد می­کند که در نتیجه، اعاده معدوم لازم نمی­آید.

پاسخ دیگری که می­توان به این اشکال داد این است که: تشخص و هویت انسان به نفس اوست؛ بنابراین تغییرات جسمانی بدن در طول حیات دنیوی (از دوران کودکی تا کهنسالی) وحدت و تشخص آدمی را بر هم نمی­زند، زیرا نفس مجرد او در خلال تمام این تحولات، ثابت است و ثبات نفس برای حفظ هویت فرد کافی است. بر این اساس، می­توان گفت که خداوند، در رستاخیز، بدن دیگری را می­آفریند و نفس انسان به آن بدن تعلق می­پذیرد، بدون آنکه تبدل شخصیت او لازم آید. به این ترتیب معاد جسمانی مستلزم اعاده­ی معدوم نخواهد بود.

  1. شبهه­ی آکل و مأکول

این شبهه، یکی از عمده­ترین شبهات در این باب است که از دیرباز مطرح بوده و در اصطلاح متأخران شبهه آکل و مأکول نام گرفته است. که در ذیل به تقریر این شبهه اشاره می­کنیم:

گاه اتفاق می­افتد که انسانی از اجزای بدن انسان دیگر تغذیه می­کند و در نتیجه، اجزای بدن دوم به اجزای بدن فرد اول تبدیل می­شود. این امر ممکن است از طریق خوردن گوشت فردی از سوی فرد دیگر واقع شود یا آنکه اجزای بدن مرده به مواد غذایی موجود در خاک تبدیل شود و پس از طی مراحی، سرانجام از طریق تغذیه به بدن شخص دیگر منتقل گردد. به شخص نخست، که بخشی از بدن او به بدن شخص دیگری انتقال یافته است، «مأکول» و به شخص دوم «آکل» گفته می شود.

حال پرسیدنی است که در رستاخیز و هگام بازگشت ارواح به ابدان در آخرت، اجزای تبدیل شده (یعنی اجزای بدن مأکول که به بدن آکل انتقال یافته است)، بخشی از بدن آکل اند یا جزئی از بدن مأکول؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید درک خود را از معاد جسمانی و بدن اخروی تصحیح کنیم. اگر تلقی ما این باشد که بدن اخروی همین بدنی است که در حال حاضر بدون هیچ تفاوتی داریم، نه تنها اشکال فوق، بلکه ده ها اشکال دیگر نیز پیش می­آید: مثلاً اگر انسان در بیست سالگی مرتکب گناهی شود و در پنجاه سالگی مرتب گناهی دیگر، آن وقت، کدام بدن باید در جهنم عذاب شود؟ بدن بیست سالگی یا پنجاه سالگی؟ هر کدام که باشد، خلاف عدل است، زیرا سلول­های بدن در بیست سالگی هیچ مشارکتی در گناه پنجاه سالگی نداشته اند و بالعکس. مگر اینکه بگوئیم هر یک از ما به تعداد تمام لحظات عمر، بدن خواهیم داشت و مثلاً در آخرت هر انسانی صاحب هزاران بدن خواهد بود.

باید گفت که این تلقی، خلاف تلقی قرآنی نیز هست. علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليم * آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد، نمى‏تواند همانند آنان را بيافريند؟! آرى (مى‏تواند)، و او آفريدگار داناست. سوره یس آیه 81»، توضیح داده است که قرآن کریم نفرموده است که «عین آنها» را برمی گردانیم، بلکه فرموده: «مثل آنها» را خلق می­کنیم، یعنی بدن ما در آخرت، مثل و مانند بدن دنیوی ماست، نه اینکه عین آن باشد و اصلاً عینیت محال است، زیرا عینیت، فقط از حیث مواد تشکیل دهنده نیست، بلکه در عینیت، باید زمان و مکان و سایر شرایط شیء نیز عین هم باشد و پیداست که این امور در آخرت جائی ندارند. (1)

البته سخن بالا بدین معنا نیست که خود شخص در قیامت حاضر نمی­شود، خیر، به تعبیر قرآن کریم: «قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ * خداوند همان انسانی را که اول بار آفریده بود، همان را زنده می کند. سوره یس 79»، اما نکته ی مهم در این است که «شخص» انسان و من واقعی هر کسی، نفس اوست، نه بدن مادی او، و بقای هر شخص هم به بقای نفس اوست، نه به بقای جسم او.

برای اثبات این مطلب که: «من» واقعی هر کس، نفس اوست نه بدن مادی­اش می­توان دو دلیل ساده آورد:

  1. امروزه در پزشکی می­توانند تک تک اعضای بدن انسان را با بدن شخص دیگری جایگزین سازند و کلیه، قلب و … را پیوند بزنند. ولی هیچ وقت کسی که این اعضایش عوض شده، خودش را همان شخص متوفی نمی­داند. یا این که بعضی افراد بر اثر حوادثی، دست یا پا یا اندام­های دیگر خود را از دست می دهند، اگر «من» واقعی هر کس، بدن مادی­اش بود، انسانی که برخی از اعضایش را از دست داده است، باید «من» خود را کوچک تر و ناقص تر از وقتی بداند که آن اعضا را از دست نداده بود، اما هیچ کس چنین نیست.
  2. وقتی کسی جرمی مرتکب می­شود و بعد از بیست سال به چنگ عدالت می­افتد، امکان دارد هر دلیلی برای فرار از عدالت بیاورد اما مسلماً نخواهد گفت که چون سلول­های بدن حداکثر در هر هفت سال یک بار به طور کامل عوض شوند، پس من همان شخص بیست سال قبل نیستم و اگر هم بگوید، همه او را دیوانه می­پندارند. یا از آن ساده تر، هر یک از ما، «من» خود را همان کسی می­دانیم که سال ها قبل بوده است و این تغییر و تحولات در اندام ها و مرگ سلول­ها و زاده شدن سلولهای جدید را موجب این نمی دانیم که «من، من نباشم».

بنابراین پاسخ اين شبهه از بيان قرآن كريم روشن مى‌شود و آن اين است كه هويّت شخصى هر انسانى، بستگى به روح او دارد و به ديگر سخن: معاد، «اعاده معدوم» نيست بلكه بازگشت «روح موجود» است.

————————-

(1) علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 17

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا