- اخترشناسي اسلامي و انتقال دستاوردهاي آن به اروپا
در حقيقت مسلمانان، در نجوم، سنت بطلميوس را دنبال كردند و در عين حال از اطلاعات نجومي ايرانيان و هنديان هم بهره فراوان گرفتند. نخستين منجمان مسلمان در قرن دوم هجري آثار نجومي خود را، در بغداد، بر اساس زيجهاي ايراني و هندي بنا كردند. مهمترين اثر نجومي دوره پيش از اسلام ايران را، كه زيج شاهي يا زيج شهرياري بود و در 555م، در زمان انوشيروان، تأليف شده بود، ابوالحسن التميمي به عربي ترجمه كرد. گفتني است كه اين زيج براي نجوم عهد ساساني همان اهميت سدهانته براي هنديان و المجسطي براي يونانيان را داشت و در شكلگيري نجوم اسلامي نيز به اندازه آن دو اثر ديگر اهميت داشت. پس از ترجمه، ابومعشر بر اين اثر مهم شرحي نوشت و بدين ترتيب زيج شاهي اساس فعاليت منجمان اسلامي چون ابن نوبخت و ماشاءالله يهودي، در زمان خلافت منصور، شد كه در محاسبات تأسيس شهر بغداد (145ق) شركت داشتند.
ابراهيم بن حبيب فزاري (م161 ق) زيج سندهند، را براي منصورعباسي به عربي ترجمه كرد. از ديگر معاصران فزاري، كه سهم مهمي در شناساندن نجوم هندي به مسلمانان داشته است، يعقوب بن طارق است. در اثر كوششهاي اين دو، نجوم و رياضيات هندي وارد علوم اسلامي شد و اين منابع همراه با آثار ايراني تا زمان مأمون، كه آثار يوناني به عربي ترجمه شد، از معتبرترين منابع نجومي در جهان اسلام بودند.
همچنين فزاري رساله اي درباره حلقه هاي نجومي و كاربرد آن نوشت و تقويم هايي نيز تهيه كرد. فزاري كتابهاي بسياري در نجوم نوشته كه از جمله آنها كتاب القصيده في علوم النجوم، كتاب المقياس للزوال و كتاب العمل بالاصطرلاب است.
ماشاءالله يهودي، از دانشمندان برجسته اين زمان، كتابهايي درباره نجوم و اسطرلاب و هواشناسي نگاشته كه يوهانس هيسپالنسيس، در قرون وسطا برخي از آثار او را به لاتيني ترجمه كرده است.
حجاج بن يوسف بن مطر هم در دوره مأمون، شش كتاب اول اقليدس و مجسطي را به عربي ترجمه كرد و مأمون دستور داد گروهي از دانشمندان علم نجوم درجات نصف النهار را، در دشت سِنجار (درعراق كنوني)، اندازه بگيرند.
بنوموسي بن شاكر، كه از بزرگترين دانشمندان نجوم عصر مأمون به شمار مي آمدند، درباره تقويم اعتدالين و سيارات تحقيق و آن را مرتب كردند و عرض شهر بغداد را 23درجه و20دقيقه، با ده ثانيه تفاوت با ميزان كنوني، محاسبه كردند.
يكي ديگر از اخترشناسان اين دوره، كه در قرون وسطا در مغرب زمين شهرت فراواني داشت، احمدبن كثير فرغاني است. كتاب اخترشناسي او، به نام كتاب الحركات في السماويه و جوامع علم نجوم، اثري گرانبها بود كه گراردوي كرمونايي و يوهانس هيسپالنسيس آن را به يوناني ترجمه كردند و رجيو مونتانوس در دوره تجدد آن را مطالعه و آماده كرد و سپس ملانچستون، در1537م، آن را در نورمبرگ منتشركرد. بر اساس اعتراف ويل دورانت، اين كتاب هفت قرن در آسياي غربي و اروپا مرجع بود و از آن استفاده مي شد.
محمدبن موسي خوارزمي (م232 ق) در علوم گوناگون تبحر داشت و رئيس بيت الحكمه مأمون بود و در آنجا زيجي تنظيم كرد كه مشتمل بر آراي ستاره شناسان هند، ايران و يونان بود. زيج خوارزمي را مسلمة بن احمد مجريطي اندلسي به عربي ترجمه كرد. زيج خوارزمي نه تنها شامل جداول مثلثاتي است، بلكه مقدمه اي طولاني درباره نجوم نظري دارد. خوارزمي كتابهاي متعددي در علم نجوم دارد كه از آن جمله ميتوان به زيج اول، زيج دوم، كه هر دو معروف به سندهند، بوده است و صوره الارض و عمل الاصطرلاب اشاره كرد.
ابومعشر بلخي، كه در صد سالگي در272 ق درگذشت، يكي از اخترشناسان معروف بود كه تأليفات بسياري در نجوم داشت. چهار كتاب از آثار او را يوهانس هيسپالنسيس و آدلارد باثي به لاتيني ترجمه كرده اند. تأليفات عمده او در نجوم عبارت اند از: اثبات علم النجوم، الاختيارات علي منازل القمر، زيج القرانات، المدخل الصغير و المدخل الكبير. همچنين او مجموعه زيجهايي داشته كه در آن حركات سيارات را محاسبه كرده است و درباره تأثير ماه در مسئله جزر و مد مطالعه كرده بود. قوانين جزر و مد را اروپاييان در قرون وسطا از كتاب او دريافته اند.
ثابت بن قره، افزون بر آنكه هندسه داني معروف بود، در بغداد به مطالعات و مشاهدات نجومي پرداخت و براي تعيين طول سال خورشيدي و ارتفاع خورشيد بررسيهاي فراواني كرد و نتيجه آزمايشهاي خود را در كتابي نوشت.
شهرت فوق العاده اي در قرون وسطا داشت. شهرت او بيشتر به واسطه طرح نظريه حركت نوساني اعتدالين است كه براي توضيح آن، فلك تازه اي، به هشت فلك نجوم بطلميوسي، افزود. اين فرضيه را بيشتر منجمان پس از وي پذيرفتند. وي ترجمه كتاب اصول اقليدس را، كه حنين بن اسحاق آن را انجام داده بود، تكميل كرد و رساله هاي بسياري در اخترشناسي و هندسه نوشت.
محمدبن جابر بن سنان حرّاني، معروف به بتاني، ديگر اخترشناس بزرگ مسلمان است كه تحقيقات ثابت بن قرّه را دنبال كرد. وي نظريه حركت نوساني اعتدالين را نپذيرفت. رصدهاي بتّاني از صحيح ترين رصدهاي نجومي اسلامي است. او افزايش فاصله اوج خورشيدي را از دوره بطلميوس تا زمان خود محاسبه كرد. او همچنين تحقيقات مفصلي درباره خسوف و كسوف كرد. اين همان روشي است كه در قرن هيجدهم دانثرن هنگام تغيير تدريجي ماه از آن استفاده كرده است. بزرگترين اثر نجومي بتّاني زيج الصابي است كه به لاتيني ترجمه شده و تا دوره رنسانس يكي از كتب اصلي نجوم در مغرب زمين بوده است و نالينو، دانشمند معروف ايتاليايي، بيش از آثار اخترشناسان ديگر به آن توجه كرده است و در سال 1903 آن را به عربي و لاتيني چاپ كرده است. بتّاني مطالعات خود را در فاصله سالهاي 306ـ264 ق به انجام رسانيد و در برخي از موارد برتري خود را بر آثار نجومي خوارزمي نشان داد. تأليفات فراواني داشت كه از جمله ميتوان به تعديل الكواكب و الزيج اشاره كرد. در مغرب زمين به نام «آلباتنيوس» معروف است. لالاند، يكي از اخترشناسان نامدار قرن هيجدهم فرانسه، بتّاني را يكي از بيست اخترشناس نامي جهان به شمار آورده است.
ابوسعيدسجزي (414ـ340 ق)، از اهالي سيستان، اخترشناس و رياضيدان بزرگ قرن چهارم هجري و معاصر ابوريحان بيروني و عضدالدوله ديلمي بوده است. اهميت او در اختراع اسطرلاب زورقي است، كه بر پايه حركت زمين به دور محور خود و فلك با آنچه در آن است، به استثناي كواكب سياره هفتگانه كه ثابت اند، طراحي شده است که از او كتابهاي بسياري در علم هيئت باقي مانده است.
در قرن چهارم هجري رصدهاي نجومي را دانشمنداني چون ابوسهل بيژن بن رستم كوهي، از اهالي طبرستان، ادامه دادند. كوهي حدود سال 377 ق، كه شرف الدوله رصدخانه خود را تأسيس كرد، در آنجا به رصد كواكب پرداخت. وپكه از دانشمندان فرانسوي در قرن نوزدهم، برخي از آثار او را در مقدمه كتاب الجبر خيام آورده و به فرانسه ترجمه كرده است. برخي ديگر از آثار او عبارتند از: كتاب الپرگار التام، كه در سال 1874در پاريس چاپ شده است.
عبدالرحمان بن عمر صوفي (76ـ329ق)، معلم عضدوالدوله ديلمي است، كه كتاب صورالكواكب را تأليف كرده، اين كتاب درباره 48 صورت از صور فلك البروج است، كه به نام هاي الصور السمائيه و كواكب الثابته نيز معروف بوده اند، و ترجمه فارسي آن هم موجود است. وي همچنين رساله اي درباره اسطرلاب دارد. جرج سارتون از مورخان تاريخ علم اسلامي، كتاب صورالكواكب صوفي را با زيج الغ بيگ و زيج ابن يونس سه شاهكار رصدهاي اسلامي دانسته است.
از ديگر اخترشناسان، مسلمة بن احمد مجريطي اندلسي، معاصر بوزجاني است. شهرت او مربوط به نوشته هاي هرمسي اسكندراني و علوم غريبه است. وي تفسيرهايي بر جداول فلكي محمدبن موسي خوارزمي و كتاب تسطيح كره بطلميوس و رساله اي در اسطرلاب نوشته است. مجريطي و شاگردش، كرماني، در اندلس موجب شناخته شدن رساله هاي اخوان الصفا شدند.
قرن پنجم هجري را بايد اوج فعاليتهاي علوم اسلامي دانست. در اين دوره اخترشناسان برجسته اي به وجود آمدند كه از ميان آنها بايد از ابوريحان بيروني ياد كرد. محاسبه طول و عرض جغرافيايي و اندازه گيريهاي ارضي و محاسبات ديگر نجومي، در تعيين محيط زمين و گردش وضعي زمين، او را در ميان چهره هاي برجسته اين علم قرار داده است. در حقيقت ابوريحان و ابوسعيد سجزي پيش از آنكه گاليله (1642ـ1564م)، درباره فرضيه حركت زمين، نظر خود را بيان كند، به اين نكته اشاره كرده بودند. از كتابهاي معتبر او در اخترشناسي آثار الباقيه، القانون المسعودي في الهيئة والنجوم والتفهيم لاوائل صناعة التنجيم را ميتوان نامبرد.
ابن يونس صفدي مصري نيز از دانشمندان بزرگ رياضي و نجوم بود. وي زيج خود را در سال 397 ق به پايان رسانيد. اين زيج يكي از كاملترين جداول فلكي در جهان اسلام به شمار ميرود و به همين علت برخي از مورخان علم، از جمله سارتون، ابن يونس را مهمترين اخترشناس مسلمان دانسته اند. او برخي از مسائل مثلثات كروي را نيز از راه تصوير قائم حل كرد و از نخستين كساني است كه در همزماني نوسانهاي آونگ بحث كرده است و سرانجام همين امر به كاربرد آونگ در ساختن ساعتهاي مكانيكي انجاميد.
ابواسحاق ابراهيم بن يحيي، معروف به زرقالي اندلسي (م 493 ق)، از نخستين اخترشناسان برجسته اسپانيايي است. وي در ساخت آلات نجومي در اسپانيا معروف بود. از افتخارات او تأليف زيج طليطلي است كه آن را به دستياري چند تن از دانشمندان مسلمان و يهودي تأليف كرد. به اين زيج اخترشناسان لاتيني و مسلمان قرون متأخر بسيار توجه كرده اند. همچنين او علت صريح حركت نقطه اوج خورشيد را نسبت به ثوابت بيان كرد. گوستاو لوبون درباره او گفته است: «او تقديم ساليانه نقطتين اعتدال را50 ثانيه معلوم كرد كه تقريبا با تحقيقات امروز مطابقت دارد. آلاتي را كه در هيئت به كار مي برد، شخصا مي ساخت و نيز ساعتهايي اختراع كرد كه فوق العاده هموطنانش در طليطله به آنها توجه ميكردند».
پس از زرقالي، نجوم اندلسي رنگ مخالف بطلميوس پيدا كرد و در قرنهاي ششم و هفتم هجري اخترشناساني در اسپانيا مانند جابر بن افلح، ابن باجه، ابن طفيل و بطروجي پيدا شدند كه درباره حركات سيارات، طول جغرافيايي و ديگر مسائل نجومي نظريه هاي تازه اي ارائه كردند كه وسيله اي مؤثر براي منجمان دوره رنسانس در مخالفت با نجوم كهنسال بطلميوس شد.
در مشرق نيز دانشمنداني، مانند خازني و خواجه نصيرالدين، در زيج سجزي و زيج ايلخاني در قرنهاي ششم و هفتم هجري از نجوم بطلميوسي انتقاد كردند. خواجه نصيرالدين (م673 ق) در زمان هولاكوخان مغول مأمور تأسيس رصدخانه مراغه شد و سپس آن زيج به نام زيج ايلخاني معروف شد. در رصدخانه مراغه آلات نجومي بسيار خوبي ساخته مي شد كه بي اندازه براي اخترشناسان اسلامي جالب بود و به آنها توجه ميكردند و از همه مهمتر حلقه هاي نجومي بود كه نماينده كرات آسماني به شمار مي آمدند و اين آلت سه حلقه داشت كه مربوط به نصف النهار، مدار خورشيد و دايره انقلاب زمستاني بود. مسلمانان كره نجومي بطلميوس را تكميل كردند و دو حلقه به آن افزودند كه براي تعيين ارتفاع بود. آنها كوشيدند آلات نجومي رصدخانه را بزرگتر بسازند تا از اشتباهات كاسته شود. مثلا آلات تعيين مدار خورشيد كه بيشترمورد استفاده بود، پنج حلقه داشت كه بزرگترين حلقه آن به قطر چهار متر درجه بندي شده بود. مي گويند زماني كه آلفونسو، فرمانرواي كاستيل، مي خواست بهترين حلقه نجومي را، كه تا آن زمان ساخته شده بود، تهيه كند، به مسلمانان رجوع كرد. همچنين رجيو مونتانوس، براي ساختن حلقه مدار خورشيد بطلميوس، از كتب نجومي مسلمانان استفاده كرد. از تأليفات معروف خواجه نصير، كتاب التذكرة النصيرية في الهيئة است كه در آن نظريه هاي خاصي را درباره افلاك و كرات سماوي و گردش آنها بيان كرده و بعدها شاگردش، قطب الدين شيرازي، آن راكامل كرده است. در اين منظومه، برخلاف منظومه بطلميوسي، زمين در مركز عالم قرار داده شده بود و بدين ترتيب بيش از طرح بطلميوسي با طبيعت كروي افلاك سازگاري داشت. خواجه نصير براي تشريح حركت ظاهري سيارات دو كره تودرتو تصور كرده بود كه يكي در داخل ديگري دوران مي كرد.
خواجه نصير قصد داشت كه جزئيات اين طرح را براي ديگر سيارات محاسبه كند، ولي توفيق نيافت و شاگردش، قطب الدين شيرازي، مانند اين طرح را براي عطارد تصور كرد و منجم دمشقي قرن هشتم هجري، ابن شاطر، در كتاب نهايةالسئول في تصحيح الاصول طرحي مانند همين را براي حركت كره ماه پيشنهاد كرد.
در حقيقت نظريه اي كه دو قرن بعد كوپرنيك درباره ماه پيشنهاد كرد، همان نظريه ابن شاطر است و به نظر ميرسد كه كوپرنيك با استفاده از ترجمه هاي بيزانسي نجوم مسلمانان به طرح خود رسيده باشد، زيرا تمام آنچه در طرح كوپرنيك تازگي دارد، در مكتب خواجه نصير و شاگردان وي ميتوان پيدا كرد.
غياث الدين جمشيد كاشاني (م 840 ق) به دعوت الغ بيگ به سمرقند رفت. قاضي زاده رومي (م 840 ق) و ملاعلي قوشچي (م 879 ق)، الغ بيگ را در بناي رصدخانه سمرقند ياري دادند. رصدخانه سمرقند از عجايب روزگار خود بوده است. كاشاني در فاصله سالهاي809 تا 811 ق كسوفهايي را كه اتفاق افتاده رصد كرده است. وي تأليفات بسياري به زبانهاي فارسي و تازي از خود به جاي گذاشته كه از جمله در علم نجوم كتاب زيج الخاقاني و تكميل ايلخاني است كه در آن زيج ايلخاني خواجه نصير را تصحيح كرده و ديگري جام جمشيد است كه ظاهرا به نام خود و در معارضه با جام جم نوشته است.
بخشي از زيج الغ بيگ را، كه در مغرب تحسين مي شد، در قرن هجدهم جان گريوز و ت. هايد در انگليس منتشر كردند و در سالهاي 65ـ1650م در لندن به فارسي و لاتيني به چاپ رسيد و سديو مقدمه آن را در 1846م در پاريس به فرانسه ترجمه كرد.
علماي هيئت در افريقا، به ويژه شهرهاي طنجه، فاس و مراكش، خود را همطراز علماي اندلس مي دانستند، مثلا ابوالحسن مراكشي، كه در قرن هفتم هجري مي زيست، به طور دقيق و بي سابقه اي عرض و طول چهل و يك شهر حد فاصل مراكش و قاهره را كه در حدود نهصد فرسنگ مي شود، تعيين كرد و تمام مشاهدات خود را در كتاب جامع المبادي و الغايات في علم الميقات گرد آورد. بخشي از اين كتاب، كه مربوط به آلات و ادوات رصد كردن مسلمانان مي شد، را سديو ترجمه كرده است.
پس از قرنهاي ششم و هفتم هجري نيز اخترشناسان بسياري در جهان اسلام پديدار شدند، اما به هيچ كدام به اندازه شيخ بهايي (م1030 ق) توجه نشد. تأليفات مهم او در اخترشناسي عبارتند از: تشريح الافلاك و الصحيفة في الاصطرلاب.
پس از آنكه مسلمانان رصدخانه هاي عالي تأسيس كردند و زيجهاي منظم ترتيب دادند، نام بلند هيئت شناسان مسلمان در سراسر جهان پراكنده شد و از دور و نزديك به دانشمندان مسلمان روي آوردند. پادشاهان مغرب زمين نه تنها به علماي مسلمان اندلس مراجعه مي كردند، بلكه براي حل مشكلات نجومي خود به ممالك شرقي اسلام نمايندگاني مي فرستادند.
مسلمانان كه در علم هيئت از ديدگاههاي اخترشناسان يونان، هند و ايران انتقاد مي كردند، ديدگاههاي تازه خود را بيان و آلات گوناگون نجومي اختراع كردند و رصدخانه هايي پديد آوردند و زيجهاي گوناگوني ساختند. ژوزف ماكه مي نويسد: «مسلمانان لوله هاي بلند براي ديدن ستارگان به كار برده و بر كروي بودن زمين كاملاعقيده داشتند و زاويه كسوف و خسوف را كشف كردند و اندازه گرفتند. تمام آنچه كه تا پيش از اختراع تلسكوپ ممكن بود كشف شود، آنها به دست آوردند. كراتي ساختند كه بيش از هشت زرع، قطر دايره عظيمه داشت. اسطرلابي كه متعلق به جهان اسلام بود، در تمام اروپا شهرت يافت. آنها همچنين كره هايي بسيار زيبا و گرانبها ساختند كه بعضي از جنس طلا و نقره بود. آنها ده گونه ربع دايره داشتند كه قطري به طول سه ذرع داشت و نيز يك شصت درجه منحني ساخته بودند كه با آن تمايل مدار خورشيد و خسوف و كسوف را اندازه مي گرفتند و قوس آن را به ثانيه ها تقسيم كرده بودند.».
مردم اسپانيا اعتراف مي كنند كه پاندول تعيين وقت را عربها به آنان آموختند و مسلم است كه همين پاندول اساس بسياري از اختراعات مربوط به علم نجوم است. اگر عربها كتابهاي يوناني را به عربي ترجمه نكرده بودند، اصولا علم هيئت و نجوم از ميان مي رفت، زيرا امروزه نسخه اصلي آن كتابها در دست نيست و اروپاييان در نهضت علمي خود از ترجمه هاي عربي استفاده كردند.
گوستاو لوبون مينويسد: «اعراب نه تنها در اين علم درجه كمال را دارا بودند، بلكه جانشينان آنان نيز آن را توسعه دادند و به پيشرفت نماياني دست يافتند؛ به اين معني كه از آسياي مركزي تا اقيانوس اطلس، در تمام اين بلاد، علماي هيئت به كثرت موجود و در بغداد و قاهره و اندلس آموزشگاه هايي وجود داشت كه بسيار مشهور بودند. به قول سديو، در پايان قرن دهم ميلادي، به جز مسائلي كه اكتشاف آنها بدون دوربين ممكن نيست، بقيه مسائل هيئت بر علماي رياضي بغداد معلوم بوده است».
جرجي زيدان در تأييد همين ديدگاه مي نويسد: «نخستين موضوعي كه تمدن اسلام در علم پديد آورد، آن بود كه مسلمانان موهومات مربوط به تنجيم، يعني تأثير اوضاع كواكب در احوال مردم روي زمين را، از حيث سعادت و نحسی، رد و بي اساس بودن آن را اعلام كردند».