- سقوط اندلس
بدون شك، يكى از وقايع تلخ در سير تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامى، سقوط اندلس و زوال حكومت مسلمانان در اين ناحيه از دنياست. بهراستى چرا جامعه اسلامى اندلس كه از قرن هشتم تا پانزدهم ميلادى به طور پيوسته و مداوم با پديد آوردن شاهكارهاى علمى، معمارى، فرهنگى و هنرى به حيات خود تداوم بخشيده بود، دچار ضعف و سستى شد و كاملًا به تاريخ پيوست و از صحنه جغرافياى سياسى و فرهنگى جهان رخت بربست؟
- اندلس هنگام فتح مسلمانان
مسلمانان قسمتهايى از شبهجزيره ايبرى، در كنار مديترانه، واقع در جنوب اسپانيا و جنوب شرقى پرتغال و گاه تا قلمرو آن شبهجزيره را اندلس ناميدهاند. اندلس از نام واندالها، قبيلهاى از مردم ژرمن، گرفته شده است كه در اوايل سده پنجم ميلادى، پس از تجزيه امپراتورى روم غربى، چندى در جنوب اسپانيا سكنى گزيدند.
قبل از ظهور اسلام و در اوايل قرن پنجم ميلادى، اندلس مورد هجوم واندالها و ويزيگوتها قرار گرفت و اين قبايل با عبور از كوههاى پيرنه وارد اندلس شدند و پس از سالها جنگ و خونريزى، سرانجام واندالها بر مغرب و ويزيگوتها بر اندلس تسلط يافتند. ويزيگوتها از ابتدا كاتوليك نبودند. در حالىكه اكثريت سكنه بومى را كاتوليكها تشكيل مىدادند.
به هر حال، در سال 589 م، تغييرات عمدهاى صورت گرفت و پادشاه و سران ويزيگوتها به مذهب كاتوليك گرويدند. در آغاز قرن هشتم ميلادى، اشراف ويزيگوت و اعيان اسپانيايى- رومى با يكديگر تركيب شده و طبقه اعيان را پديد آوردند. آنها امتيازات تجارتى و اجتماعى را از آنِ خود ساخته بودند و به استثمار مابقى مردم مىپرداختند كه همين عامل، نارضايتى مردم را بهدنبال داشت. به اين ترتيب، علل ضعف حكومت ويزيگوتها را مىتوان به چهار دسته تقسيم كرد: 1. تفرقه در ميان طبقات اعيان بر سر جانشينى؛ 2. نارضايتى ديگر بخشهاى جامعه از امتيازات طبقه اعيان و در نتيجه، غيرقابل اعتماد بودن سپاه؛ 3. تفتيش عقايد، تعقيب، دستگيرى و شكنجه دينى يهوديان؛ 4. وضعيت نابسامان اقتصادى.
- فتح اندلس به دست مسلمانان
موسىبن نُصير در آن زمان حاكم افريقيه و مغرب بود و وقتى خبر انحطاط دولت ويزيگوتها را شنيد، تشويق شد تا اندلس را تسخير كند. لذا به غلام خود، طارقبن زياد، دستور داد با هزار سرباز در سال 92 ق با عبور از تنگهاى كه بعدها به نام او جبلالطارق ناميده شد، در خاك اسپانيا پياده شود و آنجا را فتح كند. وى توانست با ورود به اسپانيا، پادشاه ويزيگوتها را شكست دهد و تا قلب اسپانيا پيش برود و در مدت يك سال از جنوب تا شمال اندلس را به تصرف درآورد. از طرف ديگر، موسىبن نُصير در رمضان 93 با سپاهى بزرگ از جبلالطارق گذشت و پس از فتح چند شهر مهم اندلس به نيروهاى طارق پيوست. البته بيشتر مورخان معتقدند كه عربها از ابتدا در انديشه فتح كامل اندلس و استقرار در آن نبودند، بلكه تنها به كسب مقدارى غنيمت و سپس بازگشت به افريقا مىانديشيدند؛ اما پيروزى قاطع و غيرمنتظره طارق، همه چيز را تغيير داد.
- تاريخ سياسى اندلس در دوران حكومت اسلامى
تاريخ سياسى اندلس در دوران حكومت مسلمانان به سه دوره كلى قابل تقسيم است:
الف) اندلس بهمنزله بخشى از خلافت اموى در دمشق 132-/ 98 ق
در اين زمان، اندلس بخشى از ولايت افريقيه (تونس فعلى) در قلمرو خلافت دمشق بود و حاكمان آنجا را واليان افريقيه كه در قيروان اقامت داشتند، تعيين مىكردند. در بين اين سالها، حدود بيست نفر به حكومت رسيدند كه تنها دو نفر از آنها براى مدت پنج سال يا بيشتر دوام آوردند. در اين مدت، حكمرانان اندلس قصد داشتند تا بر دامنه فتوحات اسلامى بيفزايند.
ب) دوران حكومت سلسله امويان بر اندلس 422-/ 138 ق
حاكمان اموى كه نزديك به سه قرن بر اندلس حكومت كردند، شانزده نفر بودند. نخستين آنها عبدالرحمان بن معاويةبن هشام و آخرين آنها هشامبن محمد نام داشتند. در زمان حكومت امويان، مرزهاى شمالى اندلس بارها تغيير كرد و قلمرو مسلمانان در شبهجزيره ايبرى بهويژه در مرزهاى شمالى تغييرات بسيارى به خود ديد.
اين دوران، عصر عظمت و وفور نعمت در سراسر اندلس بود. اما بهتدريج با تشديد اختلافات درونى خاندان حكومتى و در پى آن، كشيده شدن دامنه اختلافها و كشمكشها به درون جامعه، غمانگيزترين دوران تاريخ اندلس فرارسيد و از اوج ثروت، قدرت و پيشرفت به ورطه جنگهاى داخلى كشيده شد.
ج) دوران حكومت ملوك الطوايفى در اندلس 898-/ 422 ق
پس از سقوط امويان، وحدت سياسى بخش اعظم سرزمين اندلس از هم پاشيد و بنى حمود بر بيشتر شهرهاى جنوبى وادى الكبير و امتداد آن تا رود شينل حاكم شدند. در عين حال، خاندانهاى متعدد عرب و سلسلههاى ملوك الطوايفى شهرهاى مختلف را به دست گرفتند. پس از سقوط طليطله در سال 478 ق حكومت مرابطون به مدت نيم قرن در اندلس حكومت كرد كه نه تنها شامل تمامى مراكش و موريتانى بود، بلكه تا دهانه رود اورسنگال در جنوب و بخش غربى مراكش در شمال را نيز در بر مىگرفت.
دوران حكومت مرابطون در اندلس چندان طولانى نشد و اين سلسله بربر به دست گروهى ديگر از بربرها به نام موحدون در سال 541 ق سرنگون شد. ازجمله عواملى كه براى سقوط مرابطون ذكر شده، غرق شدن سرداران و افسران و ساير مقامات اين سلسله در فرهنگ تجملاتى و مادى اندلس و فساد اخلاقى آنها است.
در روزگار موحدون، اندلس آماج حملات پىدرپى مسيحيان قرار گرفت و قلمرو مسلمانان در شرق و غرب يكى پس از ديگرى به دست مسيحيان افتاد. بهطورى كه در نيمههاى قرن هفتم، تمام شهرهاى اسلامى اندلس در شمال، غرب و شرق به دست مسيحيان افتاد و از فرمانروايى پهناور و مقتدر مسلمانان در اندلس، جز غرناطه در جنوب و چند شهر كوچك چيز ديگرى باقى نماند.
در اواخر حكومت موحدون، محمدبن يوسف نصرى، معروف به ابناحمر كه ضد موحدون سر به شورش برداشته بود، در سال 635 ق در غرناطه اعلام استقلال كرد. مسيحيان پس از تسلط بر شهرهاى بزرگ اندلس بارها به قلمرو ابناحمر يورش بردند، اما سپاهيان غرناطه بهشدت با آنها مقابله مىكردند. بنى احمر يا بنىنصر بيش از دو قرن و نيم بر جنوب اندلس حكم راندند تا سرانجام در 898 ق/ 1492 م غرناطه به دست فرناندوى پنجم سقوط كرد و با فرار ابوعبداللَّه، آخرين امير خاندان بنى نصر، اندلس به كلى از دست مسلمانان خارج شد.
- بررسى وضعيت فرهنگى و علمى اندلس
اندلس بهواسطه موقعيت جغرافيايى خود همواره مورد توجه جهان اسلام و غرب بوده است؛ به عبارتى، اين منطقه از دنيا طى چند قرن حكومت مسلمانان توانسته است بهعنوان پل ارتباطى بين غرب و شرق عمل كند و در زمينههاى مختلف علمى و فرهنگى پيشرفتهاى چشمگيرى داشته باشد.
مثلًا، اندلس تحت تأثير ديگر كشورهاى اسلامى توانست در حيطه علوم قرآنى، علوم حديث و دانش فقه (رشته فروع فقه مالكى) توسعه يابد.
در زمينه علوم تجربى اما به علت اختلافات درونى تا زمان حكومت حَكَم دوم (366- 350 ق) پيشرفت چندانى به دست نيامد. در زمان حكومت وى اقسام علوم پيشرفت كرد؛ به گونهاى كه تعداد كتابهاى كتابخانه قرطبه تا چهارصد هزار جلد نيز تخمين زده شده است.
اندلس از لحاظ علم پزشكى نيز بسيار پيشرفت كرد و توانست اطباى حاذقى را پرورش دهد. از لحاظ فلسفه و كلام و شعر و ادبيات نيز به واسطه واقع بودن در سرحدّ سرزمينهاى اسلامى و اروپا و بهعنوان دروازه تبادل فرهنگى عمل مىكرد و افراد نامدارى را پرورش داد. اندلس از لحاظ هنر اسلامى نيز بسيار پيشرفت كرد و برخى از آثار هنرى اين دوره همچنان از افتخارات فرهنگ و تمدن اسلامى محسوب مىشوند. مثلًا در معمارى مىتوان به مسجد قرطبه و شهرالزهرا و مدينة الحمراء اشاره كرد كه هر كدام به نوبه خود از عجايب هنر معمارى اسلامى در سرتاسر اروپا در آن زمان محسوب مىشدهاند. در هنرهايى ديگر مانند خطاطى و سفالگرى هم آثار ارزشمندى خلق شد كه همه آنها نشاندهنده شكوفايى تمدن اسلامى در اندلس است.
- علل سقوط اندلس به دست مسيحيان
در مورد انحطاط مسلمانان در اندلس نظريات مختلفى ارائه شده است كه مىتوان آنها را به سه دسته عوامل داخلى، عوامل خارجى و عوامل ژئوپليتيكى تقسيم كرد.
الف) عوامل داخلى مؤثر در افول مسلمانان در اندلس:
اندلس در دوران حكومت بنىاميه به دست مسلمانان افتاد. در اين دوران بدعتها و انحرافات فراوانى در نظام ارزشى اسلام ايجاد شده بود كه مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
- نظام حكومت اسلامى كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله طبق اعتقادات اهل تسنن، بر اساس بيعت نسبى مردم با خليفه بود به حكومت استبدادى موروثى فردى مبدل شد و حاكم بهجاى اجراى احكام الاهى، تابع هواوهوس فردى خود بود.
- مساوات كه يكى از اركان مهم نظام اسلامى بود از ميان رفت. در حالىكه قرآن و سنت پيامبر امتيازها را ملغى كرده و ملاك را بر پرهيزگارى قرار داده بود، امويان نژاد عرب را نژاد برتر مىشمردند و قريش را از ديگر قبايل عرب برتر مىدانستند.
- درآمد حكومت بهجاى آنكه صرف امور عمومى شود، به تجمل و خوشگذرانى حكومت اختصاص مىيافت و همين عامل موجب افزايش نارضايتى در بين افراد شده بود.
- دستگيرى، حبس، شكنجه، كشتار و گاه قتلعام، از اعمال متداول دوران حكومت بنىاميه بود و آنها از قوه قهريه براى نابودى مخالفان خود استفاده مىكردند.
- گرايش به تجمل در زندگى، خوراك، لباس، خانه و … در دوران حكومت بنىاميه رواج يافت.
- مىگسارى، زنبارگى، خريدارى كنيزكان آوازهخوان، و مديحهسرايى به سبك و سياق دوران جاهليت در زمان بنىاميه متداول شد و اين رفتارهاى غيراسلامى به همراه فاتحان در سرزمينهاى تازه فتح شده رواج يافت.
مجموعه اين عوامل نشان مىدهد كه چگونه خط انحراف مسلمانان از طريق حكومت بنىاميه وارد اندلس شد و وجود انحرافات و بدعتهاى خاندان بنىاميه در كنار ارزشهاى اسلامى و مسخ بسيارى از تعاليم عاليه اسلامى، بهعنوان عامل اصلى ضعف تدريجى مسلمانان اندلس، زمينه كافى را براى بهرهبردارى عامل خارجى فراهم كرد.
ب) علل و عوامل بيرونى سقوط اندلس:
موفقيت پىدرپى مسلمانان در جنگهاى متعدد و فتحمناطق وسيعى از اروپا و ناكامى مسيحيان در جنگهاى صليبى، ضربه شديدى براى اروپاييان محسوب مىشد. آنها براى عقب راندن مسلمانان بهويژه از منطقه اندلس طرحى درازمدت تدوين كردند كه اين طرح داراى دو بخش بود: 1. تهاجم نظامى و بازپسگيرى سرزمين اسپانيا، 2. تهاجم فرهنگى.
- تهاجم نظامى و باز پسگيرى تدريجى سرزمين اسپانيا:
نهضت باز پسگيرى يا فتح دوباره از سوى پاپ به منزله تكليف به مسيحيان القا شد. آنها در ابتدا به حفظ و نگهدارى سرزمينهاى كوچك و كموسعت مىپرداختند و سپس سعى مىكردند تا اين مناطق را گسترش دهند. ازجمله عواملى كه به پيشرفت مسيحيان كمك مىكرد، جنگهاى عربها با بربرها بود. در اين دوره شخصى به نام آلفونسو پدرو، معروف به آلفونسوى اول، بر نواحى گاليسيا حكومت مىكرد كه شخصى كارآمد و با درايت و كوشا بود. وى ازموقعيت بهوجود آمده، نهايت استفاده را كرد و به توسعه سرزمين خود پرداخت؛ به طورى كه پس از آن مسلمانان نتوانستند دولت وى را از بين ببرند. به همين علت است كه اسپانياييها، حكومت آلفونسوى اول (757-/ 739 م) را تولد حقيقى اسپانياى مسيحى بهشمار مىآورند.
آلفونسوى اول با تحريك مسيحيان نواحى شمال اندلس آنها را وادار به شورش عليه مسلمانان كرد و پس از مدتى اين نواحى از دست مسلمانان خارج شد. آخرين اميد مسلمانان براى حفظ اندلس، ظهور حكومت بنى احمر يا بنى نصر در غرناطه بود. علت اصلى تداوم نسبتاً طولانى حكومت سلسله بنى نصر بر دو عامل جغرافيايى استوار بود: طبيعت كوهستانى غرناطه و نزديكى به افريقا؛ يعنى آنها مىتوانستند در صورت به خطر افتادن از مسلمانان شمال افريقا تقاضاى مساعدت كنند.
با اين حال، مشكلات داخلى و تجمل و اسرافهاى بىمورد در ساختن بناهاى باشكوه موجب ضعف مالى اين حكومت شد. همچنين اختلافات داخلى بر سر تصاحب قدرت و امتيازات مختلف باعث شد تا لشكريان فرديناند دوم طى چند مرحله غرناطه را به محاصره كامل خود درآورند. سرانجام مسلمانان دريافتند كه دفاع از اين شهر ممكن نيست و با تسليم موافقت كردند. وداع ابوعبداللَّه، آخرين سلطان بنىنصر و آخرين حكمران مسلمان اسپانيا، با اندلس پرچم اسلام را براى هميشه از اين منطقه پايين كشاند.
- مسيحيان اروپايى و بسترسازى زمينههاى فرهنگى سقوط اندلس اسلامى با تهاجم فرهنگى:
يكى از عوامل اصلى در انحطاط مسلمانان اندلس، تبليغات يا به عبارتى، هجوم فرهنگى اروپا عليه اسلام بود. آنها توانستند طى برنامهاى طولانىمدت، تخم رخوت، بىاعتقادى و بىاعتنايى را در جامعه مسلمانان بپاشند و انتقام سختى از مسلمانان بگيرند. ضربه پيروزيهاى اوليه مسلمانان در اندلس به اندازهاى سهمگين بود كه خود پاپ شخصاً وارد عمل شد و نفوذ دينىاش را براى نابودى مسلمانان اندلس به كار گرفت و در اين راه از اختلافات ميان سرداران و حاكمان مسلمان نهايت بهره را برد.
يكى از اين سرداران مسلمان عرب كه به مسيحيان بسيار يارى رساند، براقبن عمار است. وى در بحث و گفتوگوهاى مختلف با سرداران مسيحى و مقامات كليسا به آنها توصيه مىكرد كه ضمن خوددارى از رويارويى مستقيم با مسلمانان، با بستن پيمان و معاهده در چند حوزه سعى كنند تا جامعه اسلامى را از درون پوك و تهى سازند. وى به آنها گفت كه بايد در سه چيز پيمان ببندند: آزادى در تبليغ دين، آزادى در آموزش به مسلمانان، و آزادى در تجارت با آنها. به نظر او، دو عامل نخست باعث شد كه مسلمانان و به خصوص جوانان مسلمان به خاطر حس طبيعى به آموزگار، براى مسيحيان و اروپاييان نوعى برترى فكرى و نژادى قايل شوند و آنها را قوىتر و عالىمقامتر از خود بدانند و در برابر عقايد دينى خود سست و بىتفاوت شوند. عامل سوم هم مىتوانست در ترويج خوراك و پوشاك و نوشيدنيهاى حرام در بين مسلمانان مؤثر باشد و آنان را بهتدريج بىقيد و لاابالى كند.
فرمانروايان مسلمان اندلس نيز فريب اين پيمان را خوردند و با صلح موافقت كردند. در پى پذيرش پيمان صلح با مسيحيان، اخلاق و رفتار مسلمانان اندلس به فساد و تباهى گراييد. مبلغان و كشيشان مسيحى گردشگاههاى مجلل و زيبايى را فراهم مىآوردند و در آن به تبليغ مسيحيت مىپرداختند. چهرههاى سرشناس مسلمانان بهويژه در روزهاى يكشنبه به سوى آن اماكن مىرفتند تا علاوه بر گردش، به تماشا و لذت بردن از دختران مسيحى نيز بپردازند. همزمان و بر اساس توصيههاى براقبن عمار، شراب اروپا به اندلس سرازير شد تا جوانان مسلمان را فاسد كند. در نتيجه، بادهگسارى به امرى عادى در بين جوانان مسلمان تبديل شد و هر كه از اين كار سرباز مىزد، او را كهنهپرست و متعصب خطاب مىكردند. جوانان مسلمان، ديگر براى ارزشهاىدينى و اجتماعى خود ارزش قايل نبودند و مسجدها تنها به جايگاه افراد سالخورده مبدل شد و در عوض، عشرتكدهها و مراكز عيشونوش مملو از اين جوانان بود كه براى لذت بردن از دختران مسيحى به آنجا مىرفتند.
خوشگذرانى و تجمل به اندازهاى بالا گرفت كه تأمين اين خواستهها با درآمدهاى مشروع ممكن نبود. لذا فساد ادارى و رشوه و اختلاس رواج يافت و طبقات توليدكننده مانند دهقانان، كارگران و صنعتگران مورد بىتوجهى واقع شدند و هر روز فقيرتر و ناراضىتر شدند.
پس از آن، مسيحيان با خيانت برخى از سرداران مسلمان شهر والانس را تصرف كردند و جنايات فجيعى را در اين شهر مرتكب شدند. آنها هزاران نفر از مسلمانان را به خاكوخون كشيدند و حتى به تجاوز نواميس مسلمانان در مقابل چشمان همسران و پدران و مادرانشان پرداختند. تصرف اين شهر بهقدرى سريع صورت گرفت كه حكام ديگر شهرها نتوانستند به بسيج نيروهاى خود بپردازند.
اينگونه بود كه مسيحيان با توسل به چنين ترفندهاى زيركانهاى توانستند با آلوده ساختن جامعه اسلامى، بهتدريج و آهسته شهرهاى ديگر اسپانيا را نيز يكى پس از ديگرى به تصرف خود درآوردند.
ج) عوامل ژئوپليتيكى مؤثر در سقوط اندلس اسلامى:
نكته مهم ژئوپليتيكى در خصوص فتوحات مسلمانان در اندلس اين است كه شبه جزيره ايبرى (اندلس) به طور كامل فتح نشد و به تصرف كامل مسلمانان درنيامد؛ مخصوصاً در شمال غربى، ناحيه بزرگى از اندلس دستنخورده باقى ماند. در ساير نقاط هم مناطقى وجود داشت كه مسلمانان تسلط مؤثرى بر آنها نداشتند. مسيحيان كه كل اسپانيا را از دست داده بودند، نوار باريكى را در سواحل شمال اسپانيا در كنار خليج بيسكاى براى خود به مثابه پلى حفظ كردند تا شايد بتوانند از همين مكان با استفاده از ضعف و اختلافات داخلى و بىتوجهى مسلمانان، بهصورت تدريجى به سوى جنوب گسترش يافته و بهتدريج اسپانيا را به دامن مسيحيت بازگردانند.