- جنگ فِجار (فُجّار)
ابوالفرج اصفهانى روايت مىكند كه عربها جنگهاى چهارگانهاى داشتند كه «جنگهاى فجار» ناميده شد؛ زيرا بسيارى از كارهاى حرام را در ضمن آنها مرتكب شدند.
- فجار اول
اين درگيرى بين «بنى كنانه» و «هوازن» رخ داد. البته نزديك بود كه جنگى در ميان این دو قوم روى دهد؛ امّا ديدند كه گفتوگو و مصاحبه بهتر است. براى همين از جنگ منصرف شدند و از آنجا كه اين حادثه در رجب الحرام در بازار عكاظ رخ داده بود به حادثه فجار معروف شد.
- فجار دوم
اين درگيرى بين «قريش» و «هوازن» رخ داد. که خونهاى كمى هم ريخته شد. در اين زمان (پدر ابوسفيان) «حرب بن امية بن عبد شمس» بر قريش رياست مىكرد. او ديه خسارات را پرداخت و صلح برقرار شد.
- فجار سوم
اين درگيرى هم بين «كنانه» و «هوازن» رخ داد؛ و علّت آن دیهای بود که یک مرد کنانی باید به یکی از افراد هوزان پرداخت میکرد. بعد از ضرب و شتم آنها بلافاصله آماده جنگ شدند؛ امّا مذاكره و گفتوگو را آسانتر ديدند و بنى كنانه ديه را پرداختند و با هم صلح كردند.
- فجار چهارم
اين درگيرى بين «كنانه» و «قريش» در یک سو و «هوازن» و «قيس» در سوی دیگر، رخ داد.
علّت آن اين بود فردی از کنانه مردی از هوازن را کشته بود. به همین خاطر هوازن و قیسیها در نزدیکی مکّه با کنانیها و قریش درگیر شدند.
آنها در ماه رجب به جنگ پرداختند. در حالى كه در اين ماه نمىبايست خونى ريخته شود. براى همين اين جنگ را «فجار» ناميدند؛ زيرا در ماه حرام به فسق و فجور پرداخته بودند.
گفته شده است كه رسول الله صلىاللهعليهوآله نيز به همراه عمويش در این جنگ حاضر شده بود.
گفتنى است «ابن اسحاق» و «طبرى» شركت و حضور نبى اكرم صلىاللهعليهوآله در جنگ را نقل نكردهاند و تنها «ابن هشام» حضورش را به همراه عموهايش در جنگ روايت كرده است و اشاره کرده كه ایشان در اين حال پانزده ساله بوده است.
يعقوبى هم فقط حضور حضرت را در جنگ ذكر كرده و گفته است كه در اين زمان هفده ساله بوده است. سپس از ديگران نقل كرده كه حضرت در حالى كه بيست ساله بود، در اين جنگ شركت داشته است. (1)
ابن اسحاق نیز مىگويد: «جنگ فجار شعلهور شد در حالى كه رسول الله بيستساله بود و آن را روز فجار ناميدند؛ زيرا افراد كنانه و قيس، بسيارى از حرامها را حلال كرده بودند». (2)
براى همين در «سيره حلبية» آمده است كه، علت جنگ در رجب الحرام پيش آمد، اما خود جنگ در شعبان به وقوع پيوست و به اين وسيله حضور ابوطالب و به همراهش رسول الله صلىاللهعليهوآله را در جنگ توجيه كرده است. (3)
ولی به نظر «سيد مرتضى» اين توجيه هيچ سند تاريخى ندارد و نمىتوان بر آن تكيه كرد. براى همين، در صحّت اين داستان شك كرده است.
امّا علامه سید جعفر مرتضی، در کتاب خود «الصحیح من سیرة النبی الاعظم»، در این خصوص چنین نقل کرده است:
«مورخان میگویند: جنگی در ماههای حرام – ماههای حج و رجب- میان قیس از یک طرف و قریش و کنانه از یک طرف روی داد. گفته میشود پیامبر صلىاللهعليهوآله در برخی از روزها در این جنگ مشارکت و حضور فعّال داشت.
وی در ادامه میگوید: ما نمیتوانیم صحّت این گفته را تأیید کنیم، بلکه در درستی آن به شدّت تردید داریم؛ زیرا:
الف) این جنگ در ماه حرام رجب روی داد. با توجه به شناختی که از سیره و زندگی ابوطالب و رسول خدا صلىاللهعليهوآله داریم، هیچ توجیهی برای شکستن حرمت ماه حرام از سوی آنان وجود ندارد. خصوصاً که هر دو مسلمان بودهاند. (4)
مگر اینکه بگوییم عامل جنگ فجار در ماه حرام رخ داده است و خودِ جنگ در غیر ماه حرام بوده است.
علامه در پاسخ به این توجیه میگوید؛ این توجیه هیچ مستند قابل اعتماد تاریخی ندارد. (5)
ب) یعقوبی میگوید: روایت شده است که ابوطالب از شرکت بنی هاشم در جنگ حتّی یک نفر هم جلوگیری کرد و گفت: این کار ستم و بیداد، دوری از نزدیکان و حلال شمردن ماه حرام است. من و بستگانم در آن شرکت نمیکنیم. پس «زبیر بن عبدالمطلب» را به زور بردند و «عبدالله بن جدعان تیمی» و «حرب بن امیه» هم گفتند: در کاری که بنی هاشم نباشد، حاضر نخواهیم شد. (6)
ج) اختلافات روایات درباره نقش پیامبر صلىاللهعليهوآله در این جنگ.
در یک روایت آمده است که کار پیامبر صلىاللهعليهوآله این بود که تیر به عموهایش میداد و اموالشان را نگه میداشت.
روایت دیگر میگوید: پیامبر صلىاللهعليهوآله در این جنگ چند تیر هم انداخت، امّا دوست داشت که این کار را هم نکرده بود.
روایت سوم میگوید: آن حضرت در جنگ فجار شرکت داشت و «ابوبراء» نامی را زخمی کرد و به زمین زد.
در حالی که میگویند پیامبر صلىاللهعليهوآله در آن زمان چهارده ساله بوده است؛ و در جای دیگر او را نوجوان دانستهاند. (7)
شاید همین اختلاف سن بیان شده برای پیامبر صلىاللهعليهوآله نیز دلیل دیگری برای انکار شرکت پیامبر صلىاللهعليهوآله در فجار باشد.
—————–
1- برای مطالعه بیشتر ر.ک: يعقوبى، ج 2، ص 15.
2- برای مطالعه بیشتر ر.ک: سيره ابن اسحاق، ج 1، ص 196- 198.
3- تاریخ تحقیقی اسلامی، ج 1، ص 255.
4- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 359 و بحار الانوار، ج 15، ص 117.
5- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 359- 360.
6- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 360؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 15.
7- الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 360.