1. جنگهاي صليبي و تأثير آن در انتقال تمدن و فرهنگ اسلامي به اروپا

جنگهاي صليبي (1291ـ1096م) دو جنبه داشت: يكي جنبه مذهبي و روحاني و ديگري رهايي سرزمين مقدس، براي تأسيس يك كشور لاتيني در بيت المقدس. در واقع در اين ناحيه، مانند اسپانيا، پيوسته بين اسلام و مسيحيت درگيري وجود داشت، به گونه اي كه قرنها سواحل مديترانه محل نزاع مسلمانان و مسيحيان بود.

در قرن يازدهم ميلادي مسلمين در مديترانه غربي در برابر پيشرفت مسيحيان عقب نشيني كردند. در اسپانيا، پس از درگذشت منصور كبير، در سال 1002م، قواي كوچك مسيحي در شمال غربي اسپانيا (لئون، كاستيل، آراگون و ناوار) قدرت خود را گسترش دادند. در 1085م آلفونسوي ششم از اهالي كاستيل، تولدو و حاكم آراگون، ساراگوسا را تسخير كرد.

جنوب ايتاليا، كه در نتيجه جنگهاي عربها با روم شرقي تقسيم شده بود، در نيمه اول سده يازدهم ميلادي به دست نرمانها افتاد و ميان سالهاي1060 و 1090م سيسيل هم تسخير شد و بدين ترتيب مسلمانان در پايان قرن يازدهم ميلادي فقط جنوب اسپانيا و شمال آفريقا را در دست داشتند. در قرن دوازدهم ميلادي اين بخش هم مورد حمله نرمانهاي سيسيلي واقع شد و رفته رفته غرب يكپارچه و بر سرنوشت خويش حاكم شد. اين مختصري از اوضاع و احوال اروپا همزمان با آغاز جنگهاي صليبي بود. سيادت تركان سلجوقي بر خلفاي بغداد و خارج كردن بيت المقدس از دست خلفاي فاطمي مصر، در سال 1070م، آنها را متوجه روم شرقي كرد. به سبب نامطلوب بودن اين شرايط براي غرب و لزوم دستيابي به بيت المقدس، بنا به علل مذهبي، و استقلال روم شرقي، جنگهاي صليبي (جنگ اول: 99ـ1096) آغاز شد كه حدود دو قرن ادامه يافت.

در اواسط قرن سيزدهم، با حمله چنگيزخان مغول به جهان اسلام روزنه اميدي در اروپا به وجود آمد. امپراتوري مغولان، از پكن در شرق تا دجله و فرات در غرب، وسعت داشت. هدف غرب، براي موفقيت در جنگهاي صليبي، مسيحي كردن آنها بود. از اينرو، مأموران و سفراي مذهبي چندي به آن ديار اعزام شدند. اينوسان چهارم، در سال 1245م ، جان دو پيان كارپين را، و در 1250م، سنت لويي ويليام را به آنجا فرستاد و بدين ترتيب مبلغان مشغول كار شدند و كليساها دامنه كار خود را تا چين گسترش دادند؛ ولي به موفقيت چنداني دست نيافتند.

در سال 1250م، جانشينان صلاح الدين ايوبي در مصر دچار اختلاف شدند و قاهره به دست سلاطين مملوك افتاد.

آنها در سالهاي 68ـ1260م توانستند دمشق و انطاكيه را به خاك خود ملحق كنند و به تدريج تريپولي و عكّا را هم از لاتينيها گرفتند؛ به گونه اي كه در پايان سده سيزدهم ميلادي دست مسيحيان به كلي از آسيا كوتاه شد و فقط مسيحيت لاتيني در برخي از جزاير همچون قبرس و رودس و مالت باقي ماند. پس از فتح اين جزاير، به دست تركان عثماني، دست ونيز از مشرق كوتاه شد.

جنگهاي صليبي در امور مذهبي بسيار تأثير گذاشت و از شأن پاپها كاست و مردم را به آنها بدبين كرد. بازرگاني و پيشه و هنر را ترقي داد. اين جنگها در جهان علم و دانش و فلسفه دگرگونيهاي بسياري را موجب شد. تحصيل زبانهاي كهن رونق يافت و به تاريخ و جغرافيا توجه شد، اشعار بومي زنده شد، معماري گوتيك جانشين معماري رومانتيك شد و به مجسمه سازي و نقاشي توجه خاصي شد.

پروتز، مورخ آلماني، دركتاب خود، ترقي اروپا در فاصله سالهاي 1100تا1300م را، كه با دوره تجدد، كشفيات و اصلاحات اروپا هم زمان است، نتيجه تأثير جنگهاي صليبي ميداند. در جاي ديگر اهميت اسپانيا و سيسيل را در انتشار تمدن اسلامي ذكر ميكند، زيرا در اين دو جا عقايد و انديشه هاي شرقي و غربي با هم مبادله مي شد. نا گفته نماند كه تمام تحولات اروپاي غربي در نتيجه جنگهاي صليبي نبود و جهان مسيحيت غرب، گذشته از جنگهاي صليبي، باز هم ميتوانست به تدريج از راه بازرگاني به مديترانه شرقي و از آنجا به راههاي كارواني يا راههاي دريايي خليج فارس و هند و چين در مشرق برسد.

در سيسيل آميختن علوم و صنايع يوناني، نرماني، لومباردي و اسلامي تمدن برجسته اي را به وجود آورد كه بر اساس تمام آن افكار استوار شده بود. چنانكه در دربار سلاطين نرمان، شاعران و مورخان عرب تشويق مي شدند؛ منشي مخصوص ويليام اول كتابهاي افلاطون، ارسطو و ديوژن را براي او ترجمه ميكرد. دربار فردريك دوم اهميت بيشتري داشت؛ اشعار دانته و مسائل فلسفي ارسطو در آنجا بحث مي شد؛ با همين مضمون در كتابخانه بودليان يك كتاب خطي عربي موجود است.

در مديترانه غربي، در اسپانيا، ابن رشد، فيلسوف و پزشك معروف، تا پايان سده دوازدهم نماينده برجسته فرهنگ و تمدن اسلامي به شمار مي آمد. در همين جا يهوديان با فلاسفه مسلمان آشنا شدند و كوشيدند تا تورات را با باورهاي ارسطو تطبيق دهند. در پايان سده دوازدهم ميلادي، مسيحيان اروپاي غربي، تا حدودي به عمق فلسفه ارسطو آگاه شدند. كتابخانه مسجد طليطله محل مراجعه دانشجويان بود و ترجمه عربي كتب ارسطو، در اسپانيا، از منابع بزرگ فلسفه قديم به شمار مي آمد. با وجود اين، در اين دوره علم و فرهنگ و هنرهاي كمتري از جهان اسلامي نصيب غرب شد. در حقيقت جنگهاي صليبي زمينه ساز ظهور تمدن غرب شد؛ زيرا طي جنگهاي صليبي، مسيحيان هم با تمدن و علوم و صنايع مسلمانان آشنا شدند و هم با امپراتوري روم شرقي و يونان تماس برقرار كردند. اين در حالي بود كه پيش از جنگهاي صليبي كليسا و امپراتوري غرب با كليسا و امپراتوري شرق روابط بسيار محدودي داشت.

در قرن سيزدهم ميلادي ويليام مريكي، اسقف كرينت، به كمك همكار خود هيزي، از مردمان برايانت، كتاب اخلاق ارسطو را ترجمه و راه فلسفه يونان را براي غرب باز كرد. در پايان قرن چهاردهم و تمام قرن پانزدهم ميلادي، دانشمندان روم شرقي علوم يوناني را به ايتاليا آوردند و دوره تجدد ايتاليا آغاز شد. همچنين جنگهاي صليبي آگاهي غرب را از شيوه هاي جنگي و كاربرد سلاحها و ساخت قلعه ها و دژهاي استوار مسلمانان افزايش داد.

پس از پايان كشمكشهاي مذهبي، روابط بازرگاني بين شرق و غرب توسعه يافت و بازارهاي اروپا، كه محل دادوستد كالاهاي مشرق زمين بود، رونق تازه اي يافت. بزرگترين راه بازرگاني در قرون وسطا راه ونيز به كلن بود كه به درياي بالتيك و شمال فرانسه ميرسيد، راههاي دريايي ديگري نيز در مديترانه باز شد و ونيز و مارسي از مراكز مهم دريايي شدند و شركتهاي كشتيراني در آنها تأسيس و اين امر مقدمه به وجود آمدن پول و بانك شد.

اهالي ونيز سكه هايي از طلا ساختند كه روي آن با آيه هايي از قرآن و يا چيزي مربوط به پيامبر اسلام و تاريخ هجرت منقوش بود. تا پايان قرن سيزدهم اين سكه ها در جنوب فرانسه رواج داشت.

در هنرهاي زيبا و صنايع دستي نيز نفوذ شرق در غرب تأثير زيادي از خود برجاي گذاشت. معماري سبك ويژه اي نداشت و در كشورها به شيوه هاي گوناگون ديده مي شد. مسلمانان طاقهايي مي ساختند كه شباهتي به معماري گوتيك نداشت و بر روي ديوار و سقف تصاوير هندسي رسم ميكردند. بيشتر بناهاي بيت المقدس به سبك اسلامي است و برخي بر اين باورند كه نفوذ معماري روم شرقي در غرب دست كمي از نفوذ معماري اسلامي نداشته است. ثروتمندان بيت المقدس خانه هاي خود را به سبك معماري اسلامي ميساختند.

در فلسفه و علوم، اعراب اسپانيا بيش از مسلمانان شرق در كشورهاي مسيحي اروپا نفوذ داشتند. علوم رياضي در حقيقت از شرق به اروپا آمد. آدلارد باثي، كه اخترشناسي و هندسه اسلامي را فراگرفت، در نيمه اول سده دوازدهم به مصر و آسياي صغير و شام و اسپانيا سفرهايي كرد. لئوناردو فيبوناتچي، كه در زمان فردريك دوم زندگي ميكرد، نخستين مسيحي بود كه علم جبر و مقابله را آموخت و رساله خود را، كه درباره اعداد مربع بود، به فردريك اهدا كرد. او نيز به مصر و سوريه سفركرده بود.

اساس علم طب جديد نيز مانند رياضيات از مسلمانان است، ولي در اسپانيا بيش از شام رواج پيدا كرد. در رشد صنايع و ادبيات تأثير جنگهاي صليبي بيش از ديگر علوم بود، زيرا غرب را به يادگيري زبانهاي شرقي وادار كرد.

رمون لولوس نخستين كسي بود كه به اين كار پرداخت تا بتواند براي مسلمانان تبليغ كند. در سال 1271م دانشكده هايي براي آموزش زبان عربي برپا كرد و در 1311م به تشويق او مجمع وين تصميم گرفت زبانهاي شرقي، به ويژه عربي، را در درسهاي دانشگاههاي پاريس، لوون و سالامنكا وارد كند. لولوس در1314م در تونس كشته شد و پيروانش، پس از او، به جاي ادبيات به علم جغرافيا پرداختند.

جنگهاي صليبي به رونق ادبيات كمك بسياري كرد و شاعران مغرب اين جنگها را موضوع اشعار خود قرار ميدادند. در تاريخ نويسي هم فولچر و ويليام، اسقف تاير و ديگران تاريخ جنگهاي صليبي را نوشتند. در كتابِ ويليام، كه از همه كتابهاي قرون وسطا در اين زمينه مهمتر است، افزون بر شرح اعمال مسيحيان اروپايي تاريخ زندگاني شاهزادگان اسلامي نيز شرح داده شده است. با آنكه اين كتاب امروزه در دست نيست، اما ويليام تريپوليايي بخشهايي از آن را در كتاب خود آورده است.

مسئله مهمتر از نفوذ محسوس مسلمانان در اروپاي غربي از طريق جنگهاي صليبي، اين است كه جنگهاي صليبي در اروپاي غربي جنبشي عمومي به راه انداخت و از چهار راه بر مردم اروپاي غربي تأثير گذاشت:

  1. تأثير بر كليسا و پاپ:

در حقيقت جنگهاي صليبي به پاپ مربوط بود، چنانكه پاپ اوربان دوم عقيده داشت پاپ بايد فرمانده كل جنگهاي صليبي باشد، زيرا اين گونه جنگها بخشي از سياست خارجي پاپ بود. پاپها، افزون بر امور سياسي، در امور اقتصادي نيز دخالت داشتند و به همين علت بود كه در اثر جنگهاي صليبي ثروت كليسا فزوني يافت و قوانيني براي گردآوري پول براي كليسا وضع شد. از يك سو مردم به دو دسته دوست و دشمن پاپ تقسيم شدند و از سوي ديگر، جنگهاي صليبي به علت تماس با مسلمانان، سبب كاهش تدريجي اختلافات مسلمانان و مسيحيان شد.

  1. تأثير در اوضاع داخلي و اقتصادي مردم:

از نتايج ديگر جنگهاي صليبي در زندگي مردم برقراري ماليات بود. لوئي دوازدهم نخستين كسي بود كه، در سال 1146م، برقراري ماليات را تصويب كرد. هنري دوم، پادشاه انگليس، نيز به تقليد از او، در سال 1166م، از هر پوند دو و سپس يك پني ماليات مي گرفت. چنان معروف شده بود كه: «ميل به زيارت بيت المقدس، مالياتهاي كنوني را به وجود آورد». جنگهاي صليبي سبب شد راههاي بين شهري ساخته شود و اين امر خود به رونق بازرگاني كمك كرد.

  1. تأثير در روابط خارجي دول اروپايي و اوضاع اروپا:

جنگهاي صليبي، افزون بر نفوذ در اوضاع عمومي و كليسا، در اتحاد دول اروپا نيز مؤثر بود، چنانكه در نتيجه اين وضع، در سال1096م، اروپاي غربي يكپارچه شد و اين در حالي بود كه خلفا هيچ اقدامي براي اتحاد ملل اسلامي نكردند. پاپ ميكوشيد همواره عليه تركها مجهز شود تا از حملات آنها در امان بماند. ترموسن، دانشمند هلندي در كتابي به نام تجهيزات بين المللي، نقشه هايي را كه براي اتحاد اروپا كشيده شده آورده است، كه همه اين كوششها براي مجهز شدن عليه تركها بوده است. به هنگام جنگهاي صليبي موازنه قواي دول بزرگ اروپايي به هم خورد و اروپا به سمت غرب متمايل شد.

  1. تأثير در روابط اروپا و آسيا:

روابط اروپا و آسيا در اثر جنگهاي صليبي گسترش يافت. در اين زمان اروپا، گذشته از اتحاد داخلي، به اجمال با اوضاع جهان آشنا شد و از اين رهگذر نقاط جديدي را كشف كرد و اطلاعات جغرافيايي خود را گسترش داد. در قرن دوازدهم ميلادي، اروپاييها وضع جغرافيايي سرزمينهاي مقدس و جاده هاي آن را مي شناختند و با مناطق راهبردي حد فاصل فلسطين و مصر آشنا شده بودند، اما از ديگر بخشهاي آسيا آگاهي نداشتند تا آنكه در قرن سيزدهم ميلادي متوجه كل آسيا شدند، كه به دوره اكتشافات آسيايي معروف است و از جهتي با دوره اكتشافات امريكا در سده شانزدهم ميلادي برابري ميكند. در اين دوره بخش بزرگي از آسيا در دست مغولها بود و امپراتوري آنها از كريمه و تبريز و از بخارا و سمرقند تا پكن ادامه داشت. مسيحيان اميدوار بودند كه مغولها را مسيحي كنند و دايره بازرگاني خود را در شرق گسترش دهند. از اين رو، به كمك نسطوريها مبلغاني به اطراف حتي تا پكن فرستادند. اما يكباره اميد اروپاييان براي پيوند زدن آسياي مسيحي با اروپاي مسيحي و ضعيف كردن اسلام در اسپانيا و شرق به كلي درهم فرو ريخت، زيرا مغولهايي كه در ايران حكومت ميكردند، در سال 1316م، مسلمان شدند. سرانجام در آسيا مسيحيت در برابر اسلام شكست خورد و از سوي ديگر تركان عثماني هم توان گرفتند. اما روزنه تازه اي در افق تاريخ اروپا پيدا شد و دريا نوردان اسپانيايي با كشف راههاي دريايي امريكا را تصرف كردند؛ در آسيا هم از طريق دريا به سمت دنياي اسلام راه يافتند.

خلاصه اينكه همه طرحها و نقشه ها و كوششهاي اروپاييان در عرض چند قرن به جايي نرسيد و آنها به جاي اينكه بكوشند مسلمانان را مسيحي كنند، بهتر دانستند وجود اسلام و مسلمانان را انكار ناپذير تلقي كنند و به نوشتن تاريخ آن و ترجمه كتب ايشان و پژوهش درباره فرهنگ و آداب و قوانين و علوم آنان بپردازند و مسيحيت را به سرزمينهايي، مانند افريقا، جزاير اقيانوسها و سرزمين امريكا ببرند. چنين كردند و مبلغان عيسوي را به جهانِ كمتر متمدن فرستادند. كساني كه از آن پس درباره تاريخ جهان و اديان مردمان و فرهنگ بشر كتاب نوشتند، چارهاي جز اين نداشتند كه اسلام را از منابع و مآخذ اصلي تمدن مغرب زمين بشناسند و به نيروي آن اعتراف كنند.

گذري بر ترجمه آثار اسلامي به زبانهاي اروپايي

ترجمه آثار دانشمندان اسلامي از زبان عربي به زبانهاي اروپايي (عمدتا لاتيني و پاره اي نيز به اسپانيايي) بنا بر چند علت بود كه به برخي از عمده ترين آنها در صفحات پيشين اشاره شد. در يك بررسي كوتاه اين دلايل را ميتوان به دو دسته بيروني و دروني در حوزه قلمرو مسيحيان دسته بندي كرد. آشنا شدن مسيحيان با تمدن اسلامي، به ويژه از زمان جنگهاي صليبي، را ميتوان مهمترين علت بيروني برشمرد. در تبادل فرهنگي كه در جنگهاي صليبي بين مسلمانان و مسيحيان انجام مي شد، با دست به دست شدن سرزمينهاي مورد مناقشه، از جمله و مهمتر از همه فلسطين، و به دفعاتي كه اين سرزمينها به دست مسيحيان مي افتاد آنان با لايه هايي از تمدن اسلامي، همچون معماري آشنا مي شدند.

از ديگر عوامل بيروني، روبه­رو شدن مسيحيان با مجموعه اي عظيم از كتابهاي اسلامي بود؛ به ويژه در اسپانيا، هنگامي كه مسلمانان از اين سرزمين خارج شدند، ميراثي عظيم، شامل هزاران جلد كتاب، به دست فاتحان افتاد. بنا به روايتي، مجموعه كتابهايي كه در كتابخانه مستنصر، هشتمين خليفه فاطمي مصر، وجود داشت و در قرطبه نگهداري مي شد به چهار صد هزار عنوان ميرسيد. بسياري از اين كتابها، پس از افتادن اسپانيا به دست مسيحيان، به شهر طليطله منتقل شد.

در ميان عوامل دروني، مهمترين عامل براي ايجاد نهضت ترجمه از عربي به لاتيني را بايد در چگونگي برخورد دانشمندان مسيحي با آثار دانشمندان يوناني و به ويژه در آثار افرادي چون ارسطو، سقراط، بطلميوس و جالينوس جست و جو كرد. دلايل متعددي وجود داشت كه سبب مي شد دانشمندان و فلاسفه مسيحي نتوانند از متن اصلي و يوناني اين آثار استفاده كنند. دور شدن زبان معيار يوناني از زبان كتابت اين آثار كلاسيك، تا دوره قرون وسطا در اروپا، يعني چيزي بيش از دوازده قرن، باعث شده بود حتي بهترين زبانشناسان حوزه زبان لاتين نيز از درك كامل و جامع اين آثار ناتوان باشند.

اين در حالي بود كه بسياري از آثار كلاسيك يوناني در طول زمان از دست رفته و تنها راه بازيابي آنها استفاده از ترجمه هاي عربي بود. بر اين اساس، كوششهاي پاره اي از مترجمان و دانشمندان مسيحي، مانند بوئتيوس (524ـ480م)، و ژان اسكات ارثيرن (77ـ810م)، تا پيش از سده پنجم هجري، براي ترجمه مستقيم آثار يوناني به لاتيني عقيم مانده بود و آشنايي اصلي دانشمندان غربي با اين آثاركلاسيك تنها از راه ترجمه عربي آنها امكان پذير شد.

عوامل متعدد اما كوچكتر ديگري نيز در ايجاد اين نهضت ترجمه وجود داشتند. بايد توجه كرد كه در دوران ايجاد اين نهضت ترجمه (حوالي سده پنجم هجري) تمدن اسلامي دوران شكوفايي خود را ميگذرانيد. بسياري از علوم بشري در قرن پنجم هجري/ يازدهم ميلادي به اوج رشد خود رسيده بودند. بديهي است غرب جز كنار آمدن با تمدن اسلامي و استفاده از اين معرفت بشري چاره اي نداشت.

در كنار اين عوامل، نكته اي كه بيش از پيش بايد بدان توجه كرد، موضوع چگونگي و علت آغاز اين نهضت از اسپانيا است، در حالي كه در ديگر سرزمينها نيز مسلمانان با مسيحيان مراوده داشتند؛ اما اينكه چرا اين نهضت از اسپانيا برخاست را بايد در تلقي ارسطويي دانشمندان وقت اسپانيا از معرفت بشري جست و جو كرد.

شايد گزافه نباشد اگر بگوييم تمدن غرب دوره اي از شكوفايي خود را، به علت همين نهضت، مديون اسپانياست. چندين عامل دست به دست هم دادند تا اسپانيا نقش مهم خود را در اين نهضت ايفا كرد. پس از عقب نشيني مسلمانان از اسپانيا، طليطله در خاك اصلي اسپانيا و سيسيل در درياي مديترانه به مهمترين نقاط ترجمه آثار عربي به لاتيني تبديل شدند.

علت ايجاد اين نقاط نيز ميراث اسلامي بود كه در آنها باقي مانده بود. به وجود آمدن پادشاهي هاي عرب ـ اسپانيايي، وجود مدارس و دانشگاههايي با سابقه اروپايي در اين نقاط و لزوم مراوده با مسلمانان براي فراگيري علوم جديد از دانشمندان بومي اين سرزمينها سبب شد اين دو نقطه به سرعت به مهمترين مناطق ترجمه تبديل شوند و دانشمندان بسياري از ديگر نقاط اسپانيا و حتي از ايتاليا به قصد شركت در اين نهضت فرهنگي به اين دو مكان سفر كنند.

امروزه نيز، از جمله در تولدو/ طليطله هنوز كتابخانه هايي مهم وجود دارد كه اكنده از اصل اين آثار يا ترجمه اصلي و دستنويس هاي اوليه و گرانبهاي اين آثار است.

به نظر مي رسد، يكي از كساني كه بايد او را يا نخستين كسي دانست كه به ترجمه از عربي به لاتيني دستزد يا يكي از نخستين اين افراد به شمار آورد، اسقف ژربر اوورني (1003ـ938م) باشد كه بعدها با عنوان سيلوستر دوم، به مقام پاپي (1003ـ998م) رسيد.

سيلوستر، عربي ميدانست و آن را در قرطبه آموخته بود. به دستور او سه مدرسه، براي ترجمه آثار عربي به لاتيني، در ايتاليا و فرانسه برپا شد. اگر چه از ذكر اين نكته نيز نبايد غافل بود كه دست كم يك نمونه از ترجمه به لاتيني مربوط به قرن دهم ميلادي وجود دارد، اما اين موضوع از اهميت كار سيلوستر نمي كاهد، زيرا او بود كه ترجمه از عربي به لاتيني را به فرايندي نظام مند و كلاسيك تبديل كرد.

طي سالهاي 3ـ1141م، رابرت چستري، رياضيدان، مترجم و اخترشناس انگليسي، براي نخستين بار قرآن را به لاتيني ترجمه كرد.

كنستانتين افريقايي (87ـ1020 م) را بايد نخستين مترجم بزرگ متون عربي به لاتيني به شمار آورد. ترجمه هاي او سبب شد، براي نخستين بار، دنياي غرب با پزشكي اسلامي روبه رو شود. از اين پس، روند ترجمه آثار گوناگون گسترش يافت و به زودي انبوهي از آثار عربي، در زمينه هايي مختلف چون رياضي، نجوم، كيميا، هندسه و اخترشناسي و نيز نوشته هاي دانشمندان يوناني، مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، به لاتيني ترجمه شد.

براي نمونه فقط از كتاب بسيار مشهور رازي در پزشكي؛ يعني كتاب المنصوري، در قرون وسطا شانزده ترجمه همراه با تفسير را مي شناسيم كه نويسنده آنها شناخته شده است و از ميان اين شانزده تفسير سيزده فقره آن به چاپ رسيده است و جالب آنكه چهارده تفسير را نيز مي شناسيم كه به لاتيني است، اما نويسنده (مفسرـ مترجم) آنها هنوز شناسايي نشده است.

نهضت ترجمه از عربي به لاتيني به دو دوره بزرگ، تقسيم مي شود. دوره اول با كار سيلوستر آغاز مي شود و در زمان حكومت آلفونسوي دهم، از حاكمان محلي اسپانيا، پايان مي پذيرد و دوره دوم از زمان سلطنت آلفونسوي دهم (84 ـ1253م) آغاز مي شود. در دوره دوم آلفونسوي دهم تصميم گرفت به تقليد از بيت الحكمه بغداد، فرهنگستاني عظيم را براي ترجمه آثار عربي بنا كند. به دستور او، اين مجموعه آغاز به كار كرد و آلفونسو به تنهايي به پنجاه نفر از مترجمان دستور داد تا فقط روي ترجمه اثر بسيار مشهور بطلميوس در نجوم، مجسطي، كار كنند.

تفاوت مهم دوره هاي اول و دوم نهضت ترجمه از عربي به لاتيني در اين است كه در دوره اول، آثار عربي عموما به لاتيني ترجمه مي شدند، اما در دوره دوم بيشتر ترجمه ها به زبان اسپانيايي بود.

در اين دوره، به مرور مترجمان بسياري پديد آمدند. بنا به گزارش اشتاين اشنايدر، كه تاكنون مهمترين و جالب ترين گزارش را درباره نهضت ترجمه از عربي به لاتيني تهيه كرده است، 134 مترجم طي چند قرن كار ترجمه اين آثار را به عهده داشتند.

در كنار نهضت ترجمه از عربي به لاتين و در كنار ترجمه هاي اسپانيايي، كه به ويژه از زمان آلفونسوي دهم به وجود آمد، نحله فكري ديگري نيز كار ترجمه از عربي را آغاز كرد. در اين جريان فكري آثار اسلامي از عربي به عبري ترجمه مي شدند. اين جريان نيز يكي از شاخه هاي فرعي نهضت ترجمه از عربي به لاتين بود. مهمترين مترجمان اين گروه نيز در اسپانيا سكونت داشتند و آثار فراواني را از عربي به عبري يا از روي ترجمه لاتين آنها به عبري ترجمه كردند. در اين ميان ترجمه عبري كتاب بسيار مشهور سيد اسماعيل جرجاني در پزشكي، ذخيره خوارزمشاهي، بسيار مهم است.

اين اثر را مترجم نامي، كالونيموس بن كالونيموس به عبري ترجمه كرد. به نظر ميرسد اين ترجمه مستقيما از روي متن فارسي اين اثر و نه ترجمه عربي آن، كه هر دو امروزه وجود دارد، انجام شده است.

در اين ميان توجه به كوشش كساني كه اين ترجمه ها را، چه به عبري و چه به اسپانيايي و لاتين، انجام ميدادند، هم چشمگير بوده است و هم نكات جالب و آموزنده اي را به ما مي نماياند. چشمگير از آن جهت كه نقش «افراد» در اين نهضت بسيار است. در فهرست هايي كه از آثار اين مترجمان سراغ داريم كساني را مي بينيم كه تا هفتاد اثر را از عربي به لاتين ترجمه كرده اند و اين نشان از دو چيز، يكي كوشش بي شائبه آنان و ديگر نياز بسيار شديد غرب به در اختيار داشتن اين متون، دارد و آموزنده از اين جهت كه اگر شخص، نهاد، يا مدرسه اي از اين افراد پشتيباني نميكرد، آنان چگونه توانسته اند، فارغ از انگيزه هاي مادي، به چنين ترجمه هايي دست بزنند؟ لذا در اين بخش ميكوشيم به كارنامه چند تن از نامدارترين اين افراد نگاهي بيندازيم.

آثاري كه كنستانتين افريقايي ترجمه كرده است طيف وسيعي، از آثار پزشكي به عربي و مهمتر از همه آثار جالينوس تا نوشته هاي فلسفي ارسطو، را در بر مي گيرد.

بي شك گراردوي كرمونايي را بايد مهمترين مترجم در جريان نهضت ترجمه، از عربي به لاتيني، به شمار آورد. تعداد آثاري كه او ترجمه كرده بيش از هفتاد اثر تخمين ميزنند. اين آثار موضوعاتي گوناگون چون پزشكي، فلسفه، نجوم، اخلاق و سياست را در بر ميگيرد. آثار پزشكي ترجمه شده توسط او، نوشته هاي جالينوس و بقراط، عملا يك دوره پزشكي يوناني با شرح هاي دانشمندان اسلامي بر آنها را شامل مي شود. از ميان دانشمندان اسلامي نيز، او آثاري از بتّاني، جابر بن افلح، عبدالعزيز بن عثمان قبيصي، فضل بن حاتم نيريزي، ابن هيثم، فرغاني و برخي ديگر را به لاتيني ترجمه كرده است. از آنجايي كه گراردو به عربي تسلط داشت، ترجمه هاي او از بهترين و فني ترين ترجمه هاي لاتيني به شمار ميروند. مجموعه ترجمه هاي او از عربي در زمينه فلسفه ارسطويي از مهمترين مجموعه هاي علوم فلسفي در زبان لاتيني به شمار ميرود.

از هوگوي سانتالايي ترجمه هايي از آثار ارسطو، يعقوب بن اسحاق كندي و ابومعشر بلخي را مي شناسيم. اين ترجمه هاي هوگو سبب شد بسياري از آنها از روي همين ترجمه ها به عبري نيز ترجمه شوند. بنابراين او در پيوند حلقه ترجمه از لاتيني به عبري نقشي بسزا داشته است.

از يوهانس هيسپالنسيس ترجمه هاي فراواني از نوشته هاي ارسطو، بتّاني، فارابي، فرغاني، قبيصي، محمدبن موسي خوارزمي، يعقوب بن اسحاق كندي و ابومعشر بلخي وجود دارد، اما مهمترين گروه از ترجمه هاي او مربوط به اثاري است كه از مجموعه اثار ابن سينا به لاتيني ترجمه كرد. مجموعه اثار ترجمه شده او را از نظر گستردگي كار، شمار آثار ترجمه شده و موضوع هايي كه يوهانس اقدام به ترجمه اثاري در آنها كرد، شايد بتوان با گراردوي كرمونايي مقايسه كرد. به هر حال بايد اين دو را از مهمترين مترجمان نهضت ترجمه از عربي به لاتين به شمار آورد.

از مايكل اسكات ترجمه هاي فراواني بر جاي مانده است. اهميت كار اسكات به ويژه در ترجمه مجموعه اثار ارسطو است.

سرانجام بايد از پلاتوي تيوليايي ياد كرد. پلاتو آثار متعددي را در زمينه هاي گوناگون چون نجوم و احكام نجوم، رياضي، هندسه و فلسفه به لاتيني ترجمه كرد. اما مهمترين اثر ترجمه شده پلاتو، كه اثر بسيار مهمي در تاريخ علوم بر جاي گذارد، ترجمه او از زيج الصابي، نوشته بتّاني است. زيج الصابي از مهمترين آثار نجومي اسلامي به شمار ميرود و ترجمه اين كتاب، اثر بسيار مهمي در نجوم اسلامي و نيز نجوم مسيحي از خود به جاي گذاشت.

در نجوم اسلامي عملا بسياري از فنون نجومي كه منجمان اسلامي استفاده ميكردند، رونويسي از نوشته هاي بتّاني به شمار مي آمد و با ترجمه اين اثر به وسيله پلاتو به زبان لاتين، عالم مسيحي نيز با نوشته هاي او آشنا شد و اين كتاب به سرعت بين ستاره شناسان غربي دست به دست شد. از اين نظر، پلاتو را بايد مهمترين مترجم آثار نجومي در كنار كنستانتين افريقايي، به عنوان مهمترين مترجم آثار پزشكي اسلامي، به شمار آورد.

از نظر موضوعي نيز، از بين آثار پزشكي اسلامي، ترجمه هاي كنستانتين افريقايي و ماركوس طليطله اي از كتاب مسائل في الطب للمتعلمين، نوشته حنين بن اسحاق؛ مقالة في الماليخوليا از اسحاق بن عمران موصلي، ترجمه كنستانتين افريقايي؛ ترجمه هاي متعدد از كتاب المنصوري رازي؛ ترجمه هاي سرياني ـ يوناني، ترجمه لاتين از روي ترجمه يوناني و ترجمه مستقيم از عربي به لاتين از كتاب مهم رازي در شناسايي بيماريهاي آبله و حصبه، يعني رساله الجدري و الحصبه و البته ترجمه قانون ابن سينا به لاتيني به وسيله گراردوي كرمونايي را بايد برشمرد. براساس اين ترجمه، قانون به عبري نيز ترجمه شد.

در نجوم و احكام نجوم، افزون بر زيج الصابي بتّاني، آثاري از فضل بن حاتم نيريزي، ابومعشر بلخي، كثيرالدين فرغاني، ابن هيثم و برخي ديگر به لاتين ترجمه شد. در اين زمينه، بايد از ترجمه هاي متعدد مجسطي بطلميوس، از روي متن عربي آن به لاتين، و نيز ترجمه بسياري از رساله هاي اسطرلاب، كه موجب آشنايي ستاره شناسان غربي با چگونگي استفاده از اسطرلابهاي شرقي شد، يادكرد.

در موضوع كشاورزي، اسحاق بن حنين، كتاب النبات ارسطو را به عربي ترجمه كرد كه همين ترجمه به لاتيني، عبري و يوناني ترجمه شد.

در موضوع رياضيات، ترجمه هاي متعددي از كتاب بسيار مشهور و مهم اقليدس، اصول، توسط گراردوي كرمونايي و آدلارد باثي، كتاب تربيع الدائرة از ارشميدس توسط گراردوي كرمونايي وكتاب اكرثاوذوسيوس توسط پلاتوي تيوليايي در دست است.

و سرانجام در موضوع فلسفه به ترجمه كتابهاي السماء و العالم، كون و فساد و كتاب اخلاق ارسطو توسط گراردوي كرمونايي وهرمان آلماني، و همچنين ترجمه كتابهاي السماء والعالم وكون وفساد ارسطو از مايكل اسكات ميتوان توجه كرد.

اين آثار و دهها نمونه ديگر از اين دست، فهرستي را تشكيل ميدهند از كتابهايي كه در جريان نهضت ترجمه از عربي و لاتين به اين زبان ترجمه شد و دنياي مسيحي را با نقش گسترده مسلمانان در حفظ تمدن خود آشنا كرد.

در هر كدام از شاخه هاي اين تمدن نقش پايه اي اين آثار در پيدايش علوم به مفهوم غربي آن و پايه گذاري رنسانس اروپايي بسيار چشمگيراست.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا