- در جنگ و صلح
مسأله جنگ و صلح يکي از مباحث مهم سياسي و موضوعي بسيار قديمي است. تاريخ جنگ به معناي عام از همان دهههاي اول ظهور و آفرينش حضرت آدم است که برخي از مردم شناسان براي آن ريشه ذاتي در انسان قائلند و دليل آن را وجود دندان نيش در آدمي ميدانند. (1)
تلاش بين مصلحان و خيرانديشان و در رأس آنان پيامبران الهي، خاموش کردن نائره جنگ بين انسانها و ايجاد جو و محيط صلح و آرامش بوده است. در عين حال، وجود آن براي سرکوبي متجاوزان و کساني که به حق خود بسنده نميکنند، امري ضروري و مورد قبول عاقلان است.
در بينش تشيع همانگونه که قرآن اعلام کرده است، اصل بر صلح بوده و جنگ امري عارضي قلمداد شده است. «وَ الصُّلْحُ خَيْر» (2) ولي در آنجا که متجاوزان و گردنکشان در انديشه سرکوب امنيت و آسايش مردمند و از قدرت خود سوء استفاده ميکنند و مردم را مورد ستم قرار ميدهند، جنگ امري معقول است، «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا». (3)
- ضرورت آن
بدين سان صلح مورد تأييد است، مگر آنگاه که برخي بخواهند پا از گليم حقوق خود فراتر گذارند. در اين صورت، شيعه سعي دارد که حتي هيچ روز و ساعتي را بدون مبارزه نگذارد. تا جريان خيانت در جامعه وجود دارد، جنگ و ستيز هم وجود خواهد داشت و اين يک مسأله قابل دفاع است.
تشيع، جنگ را براي توسعه سرزمين و استفاده از مال و دارايي ديگران و يا غارت و چپاول دستاوردهاي ساير ملل نميخواهد و هرگز انديشه ثروتاندوزي و جمع غنائم، او را به جنگ نميکشاند و لذا عمل قدرتمندان و زورگويان را براي اين مقصد تخطئه ميکند. اساس جنگ براي بسط عدالت اجتماعي، احقاق حق و هدايت و ارشاد مردم است و شيعه براي برداشتن سد از سر راه زندگي مردم، ميجنگد.
تشيع در طول تاريخ، طراح مبارزات آشکار و نهان با طاغوتها و با هر کسي که ميخواست در برابر حق و عدالت بايستد و يا مال و جان و شرافت مردم را به بازي گيرد بود. همچنين همواره با آنها که سد راه حقيقت ميشدند و اهتمام بر دزديدن فکر مردم داشتند در مبارزه بود.
همچنين در مورد جنگهاي ابتدايي که زير نظر معصوم بوده است، شيعه بر اين باور بود که صلح حقيقي، زماني است که بشريت در خط ايمان به خداي يکتا و معتقد به حسابرسي و کيفر و پاداش در روز معاد باشد و نيروي شر و ستم جز در سايه آن سرکوب نخواهد شد. در اين راه براي خود ضروري ميدانست که همه ميدانهاي شرور و فساد را ميدان مبارزه بداند و همه دعوتها را در مسير برتري و عزت انسانها جهت دهد.
شيعه، حتي در موارد دشوار و تنگناها نيز ميدان را خالي نکرده و تا نابودي کامل نيروي متجاوز، به حرکت و قيام پرداخته است. شک نيست که در مسأله مبارزه، گاهي مسأله شکست نظامي و حتي مرگ پيش ميآيد. شيعه به پيروي از مولايش، از مرگ هراسان نيست. (4)
و حتي در مسير زندگي توأم با هرج و مرج، مرگ را به پيروي از خط حضرت حسين، جز سعادت نميبيند. (5)
- اهداف جنگ
بدين سان که تصوير شد، هدف از جنگ در مکتب تشيع، کشورگشايي نيست، نشان دادن برتري نظامي خود، يا اقناع هوي و هوس زمامداران نيست. بلکه هدف، اعلاي کلمه الله و احياي تعاليم خدا و هموار کردن راه و خط وصول به قرب خداوندي است. هدف، حفظ و احياي ارزشهاي انساني است، تأمين آزادي و امنيت است تا بندگان خدا بتوانند در خط و راه رشد قرار گيرند.
مجاهدان اسلام در راه خدا و براي اعتلاي نام خدا و به ياد و ذکر او ميجنگند. (6)
تا ريشه نابساماني را خشک کنند و بساط ظلم را برچينند. اين کافرانند که در راه طاغوت ميجنگند، «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوت». (7)
و طبعاً حاصل آن بدبختي و پريشاني است. دستور قرآن، عبادت خدا و اجتناب از طاغوت است که شيعه در آن خط قرار دارد، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت». (8)
آري، هدف جنگ، آزادي بشر است از همه قيدها و زنجيرهاي اسارتآور. (9)
جنگ عليه ستم است و استبداد، عليه خودگامگي و خودبرتربيني است، عليه استثمار انسان است توسط انسان، حفظ و احياي شرافت و کرامت انساني است. تشيع در اين حرکت نوميدانه به پيش نميرود، زيرا باور او اين است:
«وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه» (10)
از عنايت و امداد خداوندي مأيوس نشويد. فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً- وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض. (11)
کفها به کناري ميروند و آب زلال که مايه سودرساني مردم است بر جاي ميماند و نيز اين باور در شيعه است که اسلام رتبت و علوّ مييابد و چيزي برتر از اسلام نيست. (12)
- جنگ با چه کساني
جنگ با همه افرادي است که براي بشريت، نابساماني ميآفرينند، فساد و زشتي و پليدي در جامعه ايجاد ميکنند و به آتشافروزي ميپردازند. جنگ عليه کساني که در برابر امام عادي صف آرایي ميکنند، (13) عليه نفاق و دورویي، عليه همه بيعت شکنان، عليه مشرکان و طرفداران کفر.
جنگ عليه کساني است که مردم را از خانه و کاشانه خود بيرون راندهاند، مال و جان و ناموس شان را به بازي گرفتهاند و در بينش شيعي، بر اساس آيات قرآن، عدم جنگ با اين گروه از ستمکاران مورد سرزنش است. «ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّه»، (14)
و يا با قومي که پيمان خود را شکستند و به اخراج پيامبر صلیاللهعلیهوآله همت گماشتند، «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ و…». (15)
همچنين با کساني است که تحت سلطه اسلام زندگي ميکنند، (16) ولي تيشه به ريشه اسلام ميزنند. از تصدق سر مسلمين، براي خود آب و نان و موقعيتي فراهم کردهاند، ولي به جامعه و مردم خيانت ميکنند. مشرکان و کافران و همانها که موجبات گمراهي مردم را فراهم ميآورند، همواره در تيررس شيعياناند.
- جنگ با چه کيفيت و ابزاري
جنگ از ديد شيعه، در آنجا که ضروري باشد، با تمام وجود بايد پيگيري شود. زيرا حاصل آن يا پيروزي است که آن خود امري مطلوب است و يا شهادت است که آن نيز امري مورد آرزوست (17)
و در اين راه، با احدي مجامله نيست و شيعه را در اين راه الگويي است از امامان خود و حتي از شهداي بدر و احد و صفين و کربلا. در وصف ياران حسين در ميدان جنگ و شهادت آمده است که آنان نه اهل تهديد بودند و نه اهل تطميع. اماننامه کسي را نميپذيرفتند و جز به مرگ دشمن يا شهادت خود رضايت نميدادند. (18)
حتي در جنگ رابطه خويشاوندي قطع بود و بحث از ايمان و کفر مطرح بود. امام اميرالمؤمنين، در داستان جنگ در زمان پيامبر ميفرمود: «كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ يُقْتَلُ آبَاؤُنَا وَ أَبْنَاؤُنَا وَ إِخْوَانُنَا وَ أَعْمَامُنَا لَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلَّا إِيماناً». (19)
در جنگ با مخالفان جنگ ستيز خود، مبارزه ميکرديم و حتي در اين راه، پدران و فرزندان و خويشان مشترک و ستمکار خويش را ميکشتيم و اين امر، بر ايمان ما ميافزود.
اما در مورد ابزار جنگ، اين است که به وسايل و ابزار روز بايد مجهز شد و اين همان است که قرآن مدنظر دارد «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم» (20)
و خود پيامبر اين چنين بود و سعي داشت مسلمين به آخرين تکنيک، مجهز باشند. شنيد در يمن اسلحهاي جديد ساختند. چند تن را مأمور کرد که بدانجا روند و آن اسلحه را خريداري کنند و يا فنون ساخت آن را بياموزند. (21)
و اين امر بدان خاطراست که اصل روابط علت و معلولي، در همه امور و نيز در جنگ ضروري است. (22)
- آغاز و فرجام جنگ
اسلام هرگز آغاز گر جنگ نبود، مگر آن گاه که دشمن توطئه اي مي چيد و جنگ را آغاز کرده و يا به صورتي قطعي و جدي قصد حمله داشت. در اين صورت سعي بر اين بود که فرصت از دست دشمن گرفته شود و در جنگ با حالت انفعالي برخورد نکنند.
امام علي علیهالسلام سفارش ميکرد: «لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِم»، (23)
شما به جنگ آغاز نکنيد، بگذاريد آنان آغاز کنند که شما بحمدالله بر حقيد و حجت داريد و اگر آنان آغاز کنند، شما حجت و دليل ديگري براي جنگ پيدا ميکنيد. (24)
اما در مورد پايان جنگ، اصل بر اين است که کار يکسره شود. يا شکست است و يا پيروزي وگرنه اصل اساسي، اين است که ريشه فتنه خشک شود «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة»، (25)
البته اين امکان وجود دارد که دشمن پيشنهاد صلح کند. اگر در اين پيشنهاد، خدعه نباشد و صلاح امت در آن باشد، آن را بايد پذيرا شد که گفتيم اصل اوليه بر صلح است؛ (26)
و حضرات معصومين گاهي براي صلاح امت، جنگ را ترک ميکردند و اين براي ايشان حلال و جايز است، تركت قتالك و هو لي حلال لصلاح الأمة و ألفتهم. (27)
اميرالمؤمنين علیهالسلام، در مورد کيد دشمن پس از قبول صلح، هشدار ميدهد: الحذر الحذر…(28)
- اخلاق در جنگ
تشيع به پيروي از خط پيامبر صلياللهعليهوآله و علي عليهالسلام، اخلاق را در همه امور، حتي در جنگ هم رعايت ميکند. بينش شيعه، اين است که اساس بعثت، تکامل اخلاق است، «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق». (29)
اين مسأله بايد براي هميشه مدنظر باشد. به همين خاطر در جنگ، توحش نيست، رفتار به دور از انسانيت مطرود است و حتي خود جنگ، کور و کر و لال نيست، انجام کارهاي زبونساز و خواريآفرين نيست.
پيامبر صلیاللهعلیهوآله ميفرمود: در جنگ کودک را نکشيد، پير را نکشيد، زن را نکشيد، درخت ميوهدار و مفيدي قطع نکنيد و حتي حيواني را جز براي استفاده غذايي نکشيد، لا تقتلوا طفلا صغيرا و لا شيخا کبيرا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرة مثمري و لا تذبحوا شاة.. الا لمأکلة. (30)
علي عليهالسلام فرمود: به هنگامي که دشمن را شکست داديد، فراري (از لشکريان از هم پاشيده) را نکشيد، آدم ناقص العفو را هدف قرار ندهيد، بر فرد زخمي نتازيد، با آزار رساني به زنان، آنان را تحريک نکنيد، اگر چه آنان به ناموستان فحش دهند و فرماندهانتان را دشنام گويند: « فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ…» (31)
امام اميرالمؤمنين علیهالسلام، براي پس از مرگش، درباره قاتل خود سفارش کرد که او را مثله نکنيد- «إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور» (32)
از مثله کردن حتي نسبت به يک سگ هار، بر حذر باشيد. نمونه اين دستورات در زمينه اخلاق در جنگ، بسيار است.
——————–
1- تئوريهاي داروين.
2- سوره نساء، آيه 128.
3 – سوره حج، آيه 39.
4- «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ…»؛ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 52.
5- «وَ إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً»؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص 68 .
6- من قاتل لتکون کلمة الله هي العليا فهو في سبيل اله.
7- سوره نساء آيه 76.
8- سوره نحل، آيه 36.
9- سوره اعراف، آيه 157.
10- يوسف آيه 87.
11- سوره رعد، آيه 17.
12- الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه.
13- بغاه.
14 – سوره نساء، آيه 75.
15- سوره توبه، آيه 13.
16- مثل اهل ذمه.
17 – احدي الحسينين.
18- بررسي تاريخ عاشورا- آيتي.
19- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 91.
20- سوره انفال، آيه 60.
21- پيامبر در مدينه.
22- «ابي الله ان يجري الامور الا باسبابها»؛ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج17، ص 272.
23 – نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 373.
24- که همان دفاع است.
25- سوره بقره، آيه 193.
26- سوره بقره، آيه 128.
27- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج16، ص 14 .
28 – نهج البلاغه.
29- مكارم الأخلاق، ص 8 .
30- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج17، ص 184.
31 – نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 373 .
32- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 422.
منبع 199-205.